🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿
🍂🍁
🍁
دود یک هفته هست که از چهلم هانیه میگذره...
عقد منو علی بخاطر این قضیه خیلی عقب افتاد قرار بود یک ماه بعد از عقد عروسی کنیم اما خب همه چیز عوض شد...
روزهای سختی رو در پیش داشتیم مادر هانیه هم خیلی داغ دید...
یه بازی بچگانه بود...
شایدم برای هانیه این قضیه سنگین بود...
ولی واقعا سرنوشت عجیبی بود...
روز سوم و هفتم و روز ختم هم خیلی خاطره های بدی بود...
خاک سرده...
خداروشکر از بار غمش از دوش همه برداشته شده ولی بازم کسی نمیتونه فراموش کنه...
علی توی این مدت بخاطر من خیلی اذیت شد...
همینطور نیلوفر ...
ولی به هرحال گذشت...
همه مشکی هاشونو در آورده بودن!
و کمی جو عوض شده بود...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تقریبا دوماه میشه که منو علی نامزدیم...
توی این هفته قرارشد هفته اول عقد باشه و هفته ی بعد عروسی...
توی این روزها خیلی درگیر بودیم برای قضیه ی تالار و خرید وسایلو...
لباس عروس و اینجور چیزا...
به هرحال تموم سختی هاش گذشت...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#مریم_ســرخہای👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
@zoje_beheshti
#رمان
#طعم_سیب
#قسمت_اول
https://eitaa.com/havase/9572
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/havase/9579
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/havase/9593
#قسمت_چهارم
https://eitaa.com/havase/9602
#قسمت_پنجم
https://eitaa.com/havase/9616
#قسمت_ششم
https://eitaa.com/havase/9624
#قسمت_هفتم
https://eitaa.com/havase/9648
#قسمت_هشتم
https://eitaa.com/havase/9660
#قسمت_نهم
https://eitaa.com/havase/9675
#قسمت_دهم
https://eitaa.com/havase/9687
#قسمت_یازدهم
https://eitaa.com/havase/9703
#قسمت_دوازدهم
https://eitaa.com/havase/9722
#قسمت_سیزدهم
https://eitaa.com/havase/9736
#قسمت_چهاردهم
https://eitaa.com/havase/9750
#قسمت_پانزدهم
https://eitaa.com/havase/9769
#قسمت_شانزدهم
https://eitaa.com/havase/9788
#قسمت_هفدهم
https://eitaa.com/havase/9805
#قسمت_هجدهم
https://eitaa.com/havase/9819
#قسمت_نوزدهم
https://eitaa.com/havase/9835
#قسمت_بیستم
https://eitaa.com/havase/9848
#قسمت_بیست_یکم_اخر
#قسمت_پایانی
https://eitaa.com/havase/9862
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿
🍂🍁
🍁
#رمان
#طعم_سیب
#قسمت_بیست_یکم_اخر
#قسمت_پایانی
صدای بوق ماشین ها همه جارو پر کرده بود علی خیلی خوشحال بود...
خانم ها کل می کشیدن...
مامان روی سرم گل می ریخت...
بابا خوشحال بود و همش اینور و اونور برای کار ها بود...
امیر حسینم که عین جنتل من ها بغل علی راه می رفت...
نیلوفر_ای جان ببین چقدر خوشگل شده...
من میخندیدم و اونام هی ازم تعریف می کردن...
+خدایا شکرت بالاخره تموم کابوس ها تموم شدن...
دیگه هیچ چیز نگران کننده ای وجود نداره...
علی در ماشین رو باز کرد برام نشستم و بعد هم خودش نشست و راهی شدیم به طرف تالار و ماشین هاهم پشتمون به حرکت...
یک شب به یاد موندنی...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#مریم_ســرخہای👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
@zoje_beheshti
🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿
🍂🍁
🍁
صبح حدود ساعت پنج بلند شدم علی زود تر از من از خواب بلند شده بود و مشغول انجام دادن کار های سفر بود...
به نوعی داشتیم می رفتیم ماه عسل😄
روی تخت نشستم کش و قوسی به بدنم دادم...
علی_به به خانم پاشدی از خواب سلام!
-سلام.چقدر سرو صدا میکنی؟؟؟
علی خندیدو گفت:
-إ ؟!بلند شدم دارم کارهای خانممو میکنم سرو صدا هم میکنم؟؟بلند شو خانمی دیرمون میشه...
خندیدم و با موهای بهم ریخته و خسته بلند شدم دستو صورتمو شستم و بعد هم موهامو شونه کردم...
باهم مشغول نماز خوندن شدیم...
و بعد از خوردن صبحونه آماده شدیم و راهی شدیم...
وسایل هارو جمع و جور کردیم و با علی گذاشتیم داخل ماشین...
علی_زود باش خانمی امام رضا منتظرمونه...
در ماشین رو برام باز کرد و من هم سوار شدم بعد هم خودش سوار شدو حرکت کردیم...
تموم کابوس های من تموم شد حالا علی برای من و من برای علی هستم و هیچ مانعی هم سر راهمون نیست نفس عمیقی کشیدم و خدارو شکر کردم...
علی لبخندی زدو گفت:
-خیلی سخت به دستت آوردم...ولی یه چیزی فهمیدم...میدونی چی؟؟؟
خندیدم و گفتم:
-چی؟؟؟
-که چیزهای با ارزش خیلی سخت به دست میان...
تو برای من شبیه قشنگ ترین سیب در بالاترین نقطه ی درخت بودی...
که همیشه دلم میخواست بچینمش ولی چیدنش تلاش میخواست...
وقتی تونستم بچینمش...
تازه فهمیدم طعم سیب🍎یعنی چی...
#پایان
نویسنده این متن👆🏻:
#مریم_ســرخہای👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب
@zoje_beheshti
#رمان
#طعم_سیب
#قسمت_اول
https://eitaa.com/havase/9572
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/havase/9579
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/havase/9593
#قسمت_چهارم
https://eitaa.com/havase/9602
#قسمت_پنجم
https://eitaa.com/havase/9616
#قسمت_ششم
https://eitaa.com/havase/9624
#قسمت_هفتم
https://eitaa.com/havase/9648
#قسمت_هشتم
https://eitaa.com/havase/9660
#قسمت_نهم
https://eitaa.com/havase/9675
#قسمت_دهم
https://eitaa.com/havase/9687
#قسمت_یازدهم
https://eitaa.com/havase/9703
#قسمت_دوازدهم
https://eitaa.com/havase/9722
#قسمت_سیزدهم
https://eitaa.com/havase/9736
#قسمت_چهاردهم
https://eitaa.com/havase/9750
#قسمت_پانزدهم
https://eitaa.com/havase/9769
#قسمت_شانزدهم
https://eitaa.com/havase/9788
#قسمت_هفدهم
https://eitaa.com/havase/9805
#قسمت_هجدهم
https://eitaa.com/havase/9819
#قسمت_نوزدهم
https://eitaa.com/havase/9835
#قسمت_بیستم
https://eitaa.com/havase/9848
#قسمت_بیست_یکم_اخر
#قسمت_پایانی
https://eitaa.com/havase/9862
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
فاطمه:
فاطمه:
فاطمه:
#لیست_رمان_های_کانال
#رمان_عاشقانه_و_مذهبی👇👇
https://eitaa.com/havase/5380
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_معجزه
https://eitaa.com/havase/4922
#قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع👇👇👇
https://eitaa.com/havase/815
قسمت اول👆👆👆
#رمان_از_نجف_تا_کربلا👇👇👇
https://eitaa.com/havase/3044
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_چند_دقیقه_دلت_را_ارام_کن👇
https://eitaa.com/havase/2878
قسمت اول👆👆👆💐💐
#رمان_رهایی_از_شب👇👇
https://eitaa.com/havase/2223
قسمت اول👆👆👆
#رمان_نشانی_عاشقی👆👆👆
https://eitaa.com/havase/3598
قسمت اول👆👆👆
#رمان_سه_سوت👇👇👇
https://eitaa.com/havase/794
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_مدافع_عشق👇👇👇
https://eitaa.com/havase/3120
قسمت اول👆👆👆
#رمان_بی_تو_هرگز👇👇👇
https://eitaa.com/havase/580
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_دختر_شیتا_
#در_کانال زوج های بهشتی موجود هست👇
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11595
@zoje_beheshti
قسمت اول👆👆👆
#رمان_روزگار_من👇👇👇
https://eitaa.com/havase/3321
قسمت اول👆👆👆
#رمان_عشق_واحد👇👇👇
https://eitaa.com/havase/4638
قسمت اول👆👆👆
#رمان_جانم_میرود👇👇👇https://eitaa.com/havase/3764
قسمت اول👆👆👆
#رمان_شهادت_به_سبک_دخترونه👇👇
https://eitaa.com/havase/5619
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_دوراهی👇👇
https://eitaa.com/havase/6087
قسمت اول👆👆👆
#بالاتر_از_عشق👇👇👇
https://eitaa.com/havase/5480
قسمت اول👆👆👆
#حق_الناس👇👇👇
https://eitaa.com/havase/6336
👆👆👆قسمت اول
#آگاه_به_قلب_ها 👇👇👇
https://eitaa.com/havase/6493
قسمت اول👆👆👆
#مجنون_من_کجایی 👇👇👇
https://eitaa.com/havase/7077
👆👆👆قسمت اول
#هادی_دلها 👇👇👇👇
https://eitaa.com/havase/7195
👆👆👆👆قسمت اول
#ازدواج_صوری👇👇👇
https://eitaa.com/havase/7453
👆👆👆👆قسمت اول
#پناه
https://eitaa.com/havase/8017
👆👆👆👆قسمت اول
#سجاده_صبر
https://eitaa.com/havase/8285
#قسمت_اول👆👆👆👆👆
#مقتدا
https://eitaa.com/havase/8706
#قسمت_اول 👆👆👆👆
#داستان_عشق_آسمانی_من
https://eitaa.com/havase/7930
#قسمت_اول 👆👆👆👆
#از_سوریه_تا_منا
https://eitaa.com/havase/8823
#قسمت_اول 👆👆👆
#مسافر_عاشق
https://eitaa.com/havase/8997
#قسمت_اول👆👆👆👆
#من_با_تو
https://eitaa.com/havase/9241
#قسمت_اول 👆👆👆
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
#رمان
#منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_اول
در پوست خودم نمیگنجم امروز عروسی من و قشنگ ترین دختر دنیاست...
دل تو دلم نیست منتظر اون ساعتی هستم که جلوی آرایشگاه ایستادم و او با لباس سفیدش که همانند ماه شده است به سمت من می آید و برای خوشبختی همیشگیمون بهم لبخند میزنیم...
وقتی روبه رویم می ایستد و سلام می کند جوابش را می دهم و چند ثانیه بعد گرمی دستانش وجودم را گرم می کند ...
غرق رویای خودم بودم که صدای آرایشگر مانند ناخون های تیز که موهارا می کشد...من را از تفکرم بیرون کشید...
-خب آقا دوماد!! مبارکت باشه ان شاءالله که خوشبخت بشین و پای هم پیر بشین...
لبخندی زدم و گفتم:
-ممنون.
شانه را درون موهایم فرو برد و گفت:
-جسارتا آقا زاده چند ساله هستین؟؟
-بیست و پنج.
-به به. به ظاهر هم آدم مذهبی میایین...
-طلبه هستم.
با یک دستش شانه را درون موهایم گذاشت و با دست دیگرش برش های قیچی را روی موهایم پیاده کرد و ادامه داد:
-چه عالی!
و دوباره تکرار کرد:
-ان شاءالله که خوشبخت بشین...
-ممنونم به لطف خدا...
دست سکوتی چند ثانیه ای من را به خواب خیالاتم برگرداند...
امشب قشنگ ترین شب زندگیم خواهد بود...
فقط تا رسیدن به ساعت پنج لحظه شماری می کنم...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#مریم_ســرخہای👉
💠 #فدایی_خانم_زینب
@zoje_beheshti