هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم
داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد
تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر
کز غمت دیدهٔ مردم همه دریا باشد
از بُنِ هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میلِ لبِ جوی و تماشا باشد
چون گل و مِی دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظِلِّ مَمدودِ خَمِ زلفِ توام بر سر باد
کاندر این سایه قرارِ دلِ شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفتِ نرگسِ رعنا باشد
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌الهیات سیاسی
✍ امام خمینی:
🔹... در #جمهوریت_اسلام تمام آزادیها هست. اسلام برای نجات بشر آمده است؛ چنانکه حضرت مسیح برای نجات بشر آمده بود، و سایر انبیا برای نجات بشر آمده بودند. اسلام علاوه بر اینکه بشر را در روحیات غنی میکند، در مادیات [هم] غنی میکند. اسلام دین سیاست است قبل از اینکه دین معنویات باشد. اسلام همانطوری که به معنویات نظر دارد و همانطوری که به روحیات نظر دارد و تربیت دینی میکند و تربیت نفسانی میکند و تهذیب نفس میکند، همانطور [هم] به مادیات نظر دارد و مردم را تربیت میکند در عالم که چطور از مادیات استفاده کنند و چه نظر داشته باشند در مادیات.
🔸اسلام مادیات را همچو تعدیل میکند که به #الهیات منجر میشود. اسلام در مادیات به نظر الهیات نظر میکند، و در الهیات به نظر مادیات نظر میکند. اسلام جامع مابین همه جهات است. و شما در روزی وارد شدید که ما به حکومت خودمان رسیدیم و همان طوری که اسلام #معنویات را داشت، و در صدر اسلام حکومت را هم داشت الان هم به خواست خدای تبارک و تعالی، ما با معنویاتی که اسلام دارد روبه رو هستیم و مطیع هستیم، و در مادیات و در حکومت هم یک #حکومت_اسلامی، یک حکومت عدل؛ که حکومتها تابع مردم باشند و حکومتها برای مردم باشند نه مردم، برای حکومتها.
🔹#حکومت_اسلامی حکومتی است که، برایِ مردم خدمتگزار است؛ باید خدمتگزار باشد. در اسلام مابین اقشار ملتها هیچ فرق نیست. در اسلام حقوق همه ملتها مراعات شده است: حقوق# مسیحیین مراعات شده است؛ حقوق #یهود و #زرتشتیین مراعات شده است؛ تمام افراد عالم را بشر میداند، و حق بشری برای آنها قائل است؛ تمام عالم را به نظرِ #محبت نگاه میکند؛ میخواهد عالم #مستضعفین نجات پیدا کنند، میخواهد تمام عالم روحانی بشوند، تمام عالم به عالِم قدس نزدیک بشوند.
🔸اسلام برای نجات مردم بشر آمده است که از این علایق جسمانی آنها را رها کند و به روحیات برسد. ...
(13 فروردین 58، صحیفه امام، ج 6، ص 467و468)
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 عبرت از مشروطه
🔹 نهضتی که به همت علمای شیعه و همراهی مردم متدین آغاز شد به جهت عدم مراقبت از وحدت و همبستگی ملی و دامن زدن به اختلافات مذهبی و فکری به ضد خودش تبدیل شد و جریان بیاعتقاد به مذهب و ایران بر همه امور کشور مسلط شدند و با اصل دین و دینداری به ستیز پرداختند. ای کاش علما و روشنفکران حقیقی، مردم متدین و ملیخواه کنار هم مینشستند و در مورد مسائل اختلافی همچون آزادی، قانون، مجلس بحث میکردند و اجازه دخالت بیگانگان و دشمنان و مغرضان داخلی را نمیدادند.
🔸 مسئله حجاب امری مهم است اما نباید به بحران اجتماعی و عامل ستیز اجتماعی شود که نتیجه آن بهره بردن دینستیزان و مقابله با اصل حکومت اسلامی و جامعهی دینی است.
🔹حجاب یک فرهنگ متعالی و مترقی است. لذا ترویج و گسترش حجاب بیش از هر چیزی به تبیین و اقناع، محبت و عاطفه نیازمند است.
🔸مشکل امروز بیحجابها بیش از هر چیزی عدم اطلاع از فلسفهی حجاب و ضرورت اجتماعی آن است. بخصوص به واسطه تبلیغات گستردهی دشمن در فضای مجازی، خبطهای رسانهی ملی در الگوسازیهای غلط و همچنین ضعف جدی رسانهای و هنری، بخشی از جامعهی ما دچار دگردیسی فکری و معرفتی شده است و به تبع آن #جهان_معنایی آنها تغییر کرده است. مسئله حجاب یک ابرپروژه فرهنگی نیست بلکه جزئی از یک تغییر فکری و فرهنگی گسترده است که دنیا را درگیر کرده است.
🔹 امروزه با تغییرات گسترده در وضعیت روابط اجتماعی و جهش بیسابقهی رسانهها و ابزار ارتباطی، همهی مسائل اجتماعی و مذهبی، به گفتمانسازی و فرهنگ سازی نیازمند است و این جز از طریق عقلانیت اجتماعی، برنانهی حکیمانه، گفتگوهای صادقانه و اقدامات سنجیده ممکن نیست.
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 تقابل گرایی
یکی از ترفندهای برخی از چهرههای منبری و رسانهای، القا دوگانههای مفهومی و تقابلگراییهای معرفتی و عملی است که هم بُرد تبلیغاتی و هنری دارد و مخاطب را جذب میکند و هم موجب برانگیختن حساسیتهای اجتماعی میشود.
متاسفانه این شیوه در دهه اخیر بسیار گسترش یافته است و دو گانههایی نظیر عدالت یا ولایت/ شریعت یا سیاست / معنویت یا سیاست / آزادی یا امنیت / اخلاق یا دیانت مطرح شده است که حقیقتا هیچ کدام حقیقی نیست و ناشی از سطحی نگری و نداشتن نگرش منظومهای به دین و عدم ابتنای همهی اجزا منظومه به نظام جامع اندیشهی اسلامی است.
بیچاره مردمی که در این میان گرفتار تلقی های مختلف و تفسیرهای متضاد و احساسی از دین و عقل و اخلاق و معنویت و سیاست هستند. نتیجه هم چیزی جز بیسامانی معرفتی و از جا کندگی مفهومی و همچنین حیرت ، ضلالت، تفرقه و تشتت فکری و اجتماعی نیست.
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
#از_جا_کندگی
#حیرت
#از_جا_کندگی_معرفتی
#اضطرار_اندیشی
https://eitaa.com/hekmat121/1198
📌دانش اخلاق از منظر امام خمینی(ره)
علومى كه راجع به تربيت قلب و ارتياض آن و اعمال قلبيه است، علم به منجيات و مهلكات خلقيه است، يعنى، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شكر و حيا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوى، و ديگر از محاسن اخلاق، و علم به كيفيت تحصيل آنها و اسباب حصول آنها و مبادى و شرايط آنها، و علم به قبايح اخلاق، از قبيل حسد و كبر و ريا و حقد و غشّ و حبّ رياست و جاه و حبّ دنيا و نفس و غير آن، و علم به مبادى وجود آنها و علم به كيفيت تنزه از آنها. و متكفل اين نيز پس از انبيا و اوصيا عليهم السلام، علماى اخلاق و اصحاب رياضات و معارفاند.
📎 چهل حديث(اربعين حديث)، ص: 387
دليل بر آنكه «فريضه عادله» راجع به علم اخلاق است، توصيف فريضه است به «عادله». زيرا كه خلق حسن، چنانچه در آن علم مقرر است، خروج از حد افراط و تفريط است، و هر يك از دو طرف افراط و تفريط مذموم، و «عدالت»، كه حد وسط و «تعديل» بين آنهاست، مستحسن است. مثلا شجاعت، كه يكى از اصول و اركان اخلاق حسنه و ملكه فاضله است، عبارت است از حالت متوسطه و معتدله بين افراط، كه از آن تعبير شود به تهور- و آن عبارت است از نترسيدن در مواردى كه ترس سزاوار است- و بين تفريط، كه از آن تعبير شود به جبن- و آن عبارت است از ترسيدن در مواردى كه سزاوار ترس نيست. و حكمت، كه يكى از اركان است، متوسط بين رذيله «سفه» كه از آن تعبير به «جربزه» شده است- و آن عبارت از استعمال فكر است در غير مورد و در مواردى كه سزاوار نيست- و بين رذيله «بله» است- كه عبارت است از تعطيل قوه فكريه در مواردى كه سزاوار است به كار اندازد. و همين طور عفت و سخاوت وسط بين رذيله شره و خمود، و اسراف و بخل است. پس، «عادله» بودن فريضه دلالت كند بر آنكه آن منطبق بر علم اخلاق است. چنانچه «فريضه» بودن نيز خالى از اشعار نيست.
📎 چهل حديث(اربعين حديث)، ص391
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌بیچارهتر شیری که ...
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس می کردم
در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی
شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی
از کودکی دیوانه بودم ، مادرم می گفت
از شانه ام می چیده است هر روز شب بویی
نام تو را می کند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آئینه خیلی هم نباید راستگو باشد
من مایه رنج تو هستم، راست می گویی ...
" فاضل نظری "
📌 قواعد عام مقایسهی اندیشهها
قاعده اول:
مقام اندیشه مقام نقد و بررسی آرا و اندیشه هاست نه مقام تایید و یا رد افراد و گروهها؛ گروهبندی و حزبگرایی. بررسی حسن فاعلی افراد و گروهها و همچنین تایید یا تخریب آنها و جبههسازی و حزبگرایی از حوزهی نقد و بررسی اندیشهها خارج است و متعلق به حوزه اخلاق و سیاست است.
قاعده دوم:
نقد و بررسی اندیشهها دو مقام دارد: گاه معطوف به کلیت و نظام یک اندیشه است که به صورت و نحوه چینش اجزا و عناصر معرفتی میپردازد و گاه ناظر به تک تک گزارهها و قضیهها از حیث صدق و کذب. هر کدام از این دو مقام، اقتضائات متفاوتی دارد. البته هیچ کدام نافی دیگری نیستند اما هر کدام کاربست متفاوتی دارند. لذا قبل از ورود به نقد و بررسی میبایست مقام بحث خود را مشخص کرد.
قاعده سوم:
نقد و بررسی یک نظام و شبکهی معرفتی به معنای بسیط بودن و عدم امکان تجزیهی آن نیست آنچنان که برخی ساختارگرایان میگویند. اما باید توجه داشت که اساس یک اندیشه و نوآوری آن، در نوع نظام و نحوهی چینش اجزا و عناصر معرفتی است که به نتایج و تجویزهای بدیعی منتهی میشود. بنابراین برای شباهت سنجی و قرابتسنجی حتما باید ابتدا دو نظامواره را در سطح نظام و هیأت کلی بررسی کرد پس از آن به شباهتها و تمایزها، قرابتها و تباعدهای گزارهای پرداخت.
قاعده چهارم:
ادعای شباهت یک اندیشه با یک اندیشهی دیگر یا ادعای هماهنگی یک گوینده با یک متفکر مشهور، زمانی صحیح است که شباهت و قرابت آن دو در مقام نظام و شبکهی معرفتی اثبات شود نه صرفا برخی شباهتهای جزئی و گزارهای. چرا که هر اندیشهای با اندیشهی رقیب خود اشتراکات معرفتی مختلفی دارد و الا امکان مقایسه وجود ندارد. آنچه شباهت و قرابت را اثبات یا رد میکند مقایسه در سطح نظاموارهی اندیشه است.
قاعده پنجم:
نظامات مختلف اندیشه، در عین اختلاف و تضاد ممکن است مکمل یکدیگر در اثبات یک نتیجه و ظهور یک پدیدهی اجتماعی باشند. به طور مثال، اخلاقگرایی افراطی به معنای نفی فقه و شریعت و همچنین منسکگرایی افراطی با نفی اخلاقگرایی و القای تقابل اخلاق با دین، هر دو در تقلیل معرفت دینی به یک ساحت واحد مشترک هستند. هر دو در القا "غیراخلاقی بودن امر دینی" مشترک هستند.
قاعدهی ششم:
هر نظام اندیشهای و مکتب فکری، حداقل دو سطح دارد: مبانی و مسائل؛ اصول و فروع. قوام هر مکتب و نظام اندیشه به مبانی معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی آن است. قرابت و شباهت زمانی میان دو دستگاه فکري و نظام اندیشه برقرار است که از حیث مبانی سهگانهی مذکور، شباهت و قرابت داشته باشند و الا هرچقدر در مسائل و فروع شباهت داشته باشند نمیتوان آنها را یکی دانست و یا در یک خط و مسیر طبقهبندی کرد. بلکه باید تمایزات و اختلافات آنها را به رسمیت شناخت و به بهانههای مختلف سعی در تحمیل یکی بر دیگری نداشت. البته هر کدام از حیث معرفتی محترم هستند و قابل نقد و بررسی.
قاعده هفتم:
علاوه بر مبانی، توجه به شبکه ی مفهومی هر دستگاه فکری بسیار مهم است. اساسا هر گوینده و نویسنده ای، شبکه ای از معانی و مفاهیم به هم پیوسته دارد که از طریق آنها به تصور واقعیت و فهم آن می پردازد. لذا برای فهم معنای دقیق واژگان و مفاهیم به کار گرفته در دستگاه اندیشه ای او باید آن شبکه ی مفهومی را به درستی شناخت. صرف شباهت لفظی و واژگانی در دو دستگاه دلیلی بر اشتراکی معنایی و مفهومی آن واژگان نیست. بخصوص اینکه، شبکه ی مفهومی بر نوعی تفکر استعاره ای و انگاره های تصویری استوار است که حاصل انباشت تاریخی و فرهنگی است که از طرق مختلف وارد ذهن گوینده و نویسنده شده است و در بسیاری موارد ناهشیارانه و غیر آگاهانه است.
#نظام_جامع_اندیشه_اسلامی
#تفکر_انتقادی
#عقلانیت
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 معاویه و قدرت انگارهسازی
🔹معاویه پسر ابوسفیان با مشاورهی عمروعاص یکی از پیچیدهترین جنگهای شناختي تاریخ را علیه امیرالمؤمنین امام علی و امام حسن(علیهما السلام) به راه انداخت و توانست ارادهی جامعهی اسلامی را سست کند و میان آنها تفرقه و اختلاف فکری و سیاسی بیاندازد و در نهایت حکومت را تصاحب کند.
🔸بزرگترین حربهی معاویه، انگارهسازی ترکیبی و دستکاری ذهن مردم متناسب با دغدغهها و ویژگیهای آنها بود. انگارهسازی به گسترش جهل، حیرت و گمراهی میانجامد.
🔹انگارهها تصویرهای ذهنی است که به جای حقیقت مینشیند و به جای واقعیت، جلوهگری میکند و مانع ارتباط ذهن با خود واقعیت و جلوههای حقیقی آن میشود. انگارهها ذهن را جهت و فکر منحرف میکند اما در عین حال ادعای واقع بودگی و حقیقیبودن دارند.
🔸حرکت انگارهسازی معاویه چند سویه بود. برای مردم شام انگارهی بینماز بودن امام علی(علیه السلام) را خلق کرد. برای خوارج قرآن و حکمیت را دست آویز اختلاف افکنی قرار داد. انگاره ارجا را در حوزه اعتقادات و ایمان ترویج کرد. برای اختلاف افکنی در سپاه امام حسن (علیه السلام) سردار سپاه را فریب داد و سپاه را متفرق کرد و در نهایت کاری کرد که یاران امام، او را مذل المومنین بخوانند.
🔹جنگ شناختي معاویه با حربهی انگارهسازی، در گسترش جهالت و سرگشتگی و گمراهی بسیار موفق عمل کرد و در برابر غفلت عالمان و متفکران و مبلغان جامعهی اسلامی فقط خون حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) بود که توانست نقشههای معاویه و یزید را در دراز مدت نقشه بر آب کند. به همین جهت در زیارت اربعین میخوانیم:
♦️و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حيرة الضلالة
🔹(خداوندا، امام حسین) خون قلب خودش را در راه تو داد تا عباد (مردم جامعه اسلامی) را از جهالت و سرگشتگی گمراهی نجات دهد.
در این عبارت لطائفی هست از جمله در کلمه #عباد. یعنی مؤمنین و مسلمین گرفتار جنگ شناختي و جهالت و حیرت شدند.
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش اول
🔹 هر دورهای از تاریخ انسان در ذیل شبکهای از مفاهیم شکل و سامان یافته است و با تغییر آن شبکهی مفهومی، دوره قبل به پایان رسیده و دوران جدیدی آغاز شده است. چرا که بنیاد حیات انسانی، معانی مستقر در فرهنگ عمومی است که در واژگان محوری و بافتار شبکهای آن خود را آشکار میسازد و به دانشها، مهارتها و هنجارها و آداب جهت و نظام میدهد.
🔸 یک دورهی از حیات انسانی و تمدن بشری در حول شبکهی مفهومی "هستی"، "معرفت" و "سیاست" شکل گرفت و نوع خاصی از نظام دانایی، اخلاقی و رفتاری را به وجود آورد. در این دوره:
۱. "هستی" معرّف واقعیت و راهنمای انسان برای اتصال وجودی به اشیا است. هر شیای موجود است و وجود آن نه به اعتبار انسان بلکه بهرهمند از نفسالامر تلقی میشود که از ذاتیات و عرضیات برخوردار است. البته موجودات در یک نظام حقیقی قرار دارند و رابطهی وجودی و سلسله مراتبی میان آنها برقرار است.
۲. "معرفت" معرف شناخت انسان از واقعیت است و حقیقت آن در حکایتگری و واقعنمایی آن است. معرفت آنگاه که صادق مدلل باشد "علم" است که یا از قوانین عام هستی پرده بر میدارد (علم کلی یا فلسفه) و یا از عوارض ذاتی موجودات تفحص میکند(علوم جزیی). آنچه همهی این علوم را در کنار هم و در یک رابطهی پیوسته قرار میدهد واقعنمایی و حقیقتبودگی آنهاست.
۳. "سیاست" عنوان مشیر حیات انسانی است که نتیجه عملی معرفت است و غایت آن اتصال به حقیقت هستی و مبدأ واقعیت (خدا) است. سیاست برون داد معرفت حقیقی است لذا بنیاد سیاست، تدبیر و هدایت مبتنی بر فضیلت(اخلاق) و پرهیز دادن از رذایل و بدیها است و مجری آن حاکم فاضل و دولتمرد برای تحقق مدینه فاضله است.
🔸 این شبکهی مفهومی در حکمت دینی انبیا بنیاسرائیل و حکمای یونان تکوّن یافت و توسط حکمای مسلمان رشد و توسعه یافت و در #حکمت_متعالیه به مرحلهی عالیه خود رسید.
🔹اما همزمان با اوجگیری و تکامل این شبکهی مفهومی در #شرق عالم، تحولات جدید فکری و معرفتی در #غرب جهان ایجاد شد و زمینهی شکلگیری نظام دانایی دیگری فراهم شد که پس از چند سده به هیأتی مستقل و متمایز درآمد و شبکهی مفهومی نوینی بر سه پایهی "ذهن، زبان و جامعه" را به وجود آورد.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 انتقال تمدنی
(تبیین انتقال تمدنی از شبکهی مفهومی "هستی، معرفت و سیاست" به شبکهی مفهومی "ذهن، زبان ، جامعه")
♦️بخش دوم
🔹 پس از آشنایی غربیان با معارف اسلامی و تراث ارسطو و دو تفسیر متفاوت از فلسفه مشایی (تفسیر ابن سینایی و تفسیر ابن رشدی) مرحلهی جدیدی در جهان غرب شکل گرفت که موجب نوزایی (رنسانس) شد. عصر رنسانس آغازی بر یک تحول معرفتی و دگردیسی فکری بود که ابتدا در الهیات مسیحی و سیاست خود را نشان داد و بعد از آن در عصر روشننگری به حوزه فلسفه و تاریخ و اقتصاد کشیده شد.
🔸 تلقی ناقص اصحاب کلیسا از عقل و معرفت و القای تقابل آن با ایمان نقطه آغاز این دگردیسی محسوب میشود. در تلقی مسیحیت، گسترهی هستی در قلمرو ایمان است و عقل بدان راهی ندارد و علاوه بر آن به فضیلت و اخلاق هم دسترسی ندارد. لذا بنیاد آگاهی انسان ایمان و دلسپردگی شورمندانه است. همین امر موجب شد که انسان غربی، ریشهی همهی عقبماندگی تمدنی و شکستهای نظامی خود از مسلمین را در ایمان و الهیات مسیحی جستجو کند و برای جبران عقبماندگی ها و شکستها به عقل و علم رو بیاورد. لذا برای این مهم به تولید الهیات، منطق و فلسفهای نوین نیازمند بود. لوتر، کالون و آراسموس به صورتبندی جدیدی از الهیات روی آوردند، بیکن و دکارت و هابز تا کانت و هگل، به طراحی منطق و فلسفه پرداختند که بر بنیاد #شک استوار بود. نتیجهی این طرح جدید در قرن بیستم میلادی آشکار شد و به استیلای غرب (در دوچهره ی لیبرالیسم و سوسیالیسم) بر همهی مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی منجر شد. این تلاش گستردهی نظری و فلسفه به خلق شبکهی مفهومی جدیدی منجر شد که میتوان سه مفهوم "ذهن"، "زبان" و "جامعه" را محور آن دانست.
۱. "ذهن" تمام حقیقت انسان است که به واسطهی آن واقعیت آشکار میشود. لذا بدون ذهن، واقعیتی نیست چون هر آنچه به تدریج ذهن در نیاید نمیتوان از آن سخن گفت. بر این اساس، این ذهن است که محور و بنیاد واقعیت است.لذا هستی صرفا محمول ذهنی(امر سابژکتیو) است که بر موضوعات(ابژکتیو) حمل میشود. در این تلقی، انسان فاعلشناسا(سوژه) است و غیر او، تحت قدرت پژوهش و تصویرگری اوست. بنابراین ذهن دیگر آینه نیست که هر آنچه را مشاهده کرد در خود منعکس کند بلکه ذهن یک شبکه ی پیچیده از عناصر عصبی، مقولهای، تصویری، زمینهای و تاریخی است که همهی آنها به صورت شبکهای و مجموعهای، تصویرهای واقعنما و اگاهیهای انسانی(تصورات، تصدیقات) را خلق میکند.
۲. "زبان" برون داد ذهن و حلقه اتصال انسانهاست. در واقع هر واقعیتی آنگاه واقعیت است که در زبان خانه داشته باشد و بتوان از آن سخن معنادار عرضه کرد و با دیگران در اطراف آن به گفتگو پرداخت. زبان نیز به تبع ذهن یک شبکهی پیچیده از معانی و واژگان است که سازندهی طرحوارههای تصویری است. طرحهایی که به واسطهی آنها زندگی معنا و نظام مییابد. هر طرحوارهی تصویری، نوعی عقلانیت نظری و سامانهی نگرشی و تنظیمگری و کنترلی را ایجاد میکند که افقهایی را آشکار و امکانهایی را ممکن میسازد و در عین حال، موجب مستوری افقهای دیگر و بستهشدن امکانهای متفاوت میشود.
۳. "جامعه" عنوان مشیر به حیات انسانی است که دارای ارتباطات متنوع است. ارتباطاتی که برای پاسخ دادن به نیازهای غریزی و طبیعی به وجود آمده است. غایت از ارتباطات رسیدن به منفعت و سود بیشتر است و طبیعتا در حیات جمعی و تقسیم کار، منافع بیشتری نصیب انسان میشود چرا که موجب تعدیل طبع سرکش انسان از طریق قرارداد اجتماعی میشود. در این نگرش، دیگر بنیان حیات اجتماعی انسان فضیلت و هدایت نیست بلکه منفعت و کنترل است. جامعه نیز یک شبکهی درهم تنیده از نهادهای اجتماعی در پاسخ به نیازهای متنوع و متکثر انسان است.
🔴 ادامه دارد...
#هستی ، #معرفت ، #سیاست
#ذهن ، #زبان ، #جامعه
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌 حکمت معنوی و قرآنی
آیت الله العظمی خامنهای:
یک نکتهای وجود دارد در مورد شعر فارسی و آن اینکه جزو خصوصیّات شعر فارسی تولید سرمایههای معرفتی و معنوی است. در شعرهای دیگر، تا آنجایی که حالا ما میدانیم، نه اینکه وجود نداشته باشد، به این شدّت وجود ندارد؛ یعنی ما قلّههای شعر فارسی را که نگاه میکنیم، یا حکیمند ــ [مثل] نظامی یا حکیم فردوسی؛ فردوسی یک حکیم است و شاهنامه واقعاً کتاب حکمت است ــ یا مولانای معرفت و عرفان و معنویّتند یا حافظ قرآنند یا مثل سعدی کتابشان پُر از حقایق و معارف حِکمی و معنوی است. همینطور از آن بالا شما بگیرید بیایید پایین تا برسیم به سعدی، به حافظ، به جامی، به صائب، به بیدل؛ ببینید، اینها همه حکیمند، همهی [اشعار] اینها حکمت است؛ یعنی شعر ما، شعر فارسی، در طول زمان حاملِ حکمت بوده، حاملِ معرفت بوده، سرمایههای معنویِ ما را حفظ کرده و بر آنها افزوده؛ یعنی شما اگر چنانچه در یک حدّ خاصّی از معرفت باشید، وقتی که مثلاً مثنوی مولانا را میخوانید، این معرفت افزایش پیدا میکند؛ یعنی تولید معرفت میکنند، تولید این سرمایه را میکنند، فقط حفظ سرمایه نیست؛ خصوصیّت شعر فارسی این است.
https://khl.ink/f/52431
۱۴۰۲/۰۱/۱۶
بیانات در دیدار شاعران و اساتید زبان فارسی
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
✅ شبِ قدر، نماد عمر دنيا
📝 در گفتگو با حجت الاسلام دكتر احمد عابدي
🔶«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر» آية اول سورة قدر است و قبل از آن هم كه اسمي از قرآن نيست. ما هميشه اين آيه را چنين ترجمه و معنا ميكنيم كه: ما «قرآن» را در شب قدر نازل كرديم! در حاليكه اين آيه ميگويد ما «آن» را در شب قدر نازل كرديم. چنانكه ميدانيد، حضرت امام خميني(ره) مريدِ آيتالله العظمي شاهآبادي(ره) و در واقع خودباختة ايشان بودهاند. علت آن تعلّق اين بود كه حضرت امام، در جواني، يك روز در يكي از خيابانهاي قم به پيرمرد روحانياي برخورد کرد. فكر كرد خوب است آن سئوالي را كه مدتها در ذهن خود داشته را با اين پيرمرد در ميان بنهد؛ پس به ايشان ميگويد يك سؤال دارم: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»؛ اين «هُ» به چه بر ميگردد؟ آقاي شاهآبادي ميفرمايند كه اين «هُ» به «هويت غيبيه» بر ميگردد! اين ميشود كه حضرت امام دست به دامان آقاي شاه آبادي شد تا ببيند آن هويت غيبيه يعني چه؟ پس با اين تفسير، شب قدر شبي است كه در آن هويت غيبيه نازل شد.
ما يك عالم ماده داريم و يك عالم مجرد. شيخ اشراق به عالم ماده، «عالم ظلمت» ميگويد؛ مجردات هم «عالم نور» است. اين را هم ميدانيد كه قرآن هميشه قيامت را «روز» مينامد: يوم القيامه، يوم الحسره، يوم الندامه و... هيچوقت نميگويد «شب قيامت»؛ چون «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ» (رحمن/41). پس قيامت روز است، البته نه به معني روزِ اين دنيا؛ بلكه يعني خوب و بد در آن كاملاً مشخص ميشود. اما خصوصيت عالم ماده، ظلمت و تاريكي است. الآن هم همين سر ظهر، خورشيد هست، لامپ هم روشن است، اما شب است؛ چون شما از دل من خبر نداريد و نيت من را نميدانيد. حال اگر در «انا انزلناهُ»، منظور از «هُ» را «قرآن» بگيريد، درست است كه بگوييم قرآن را در شب نازل كرديم؛ چون اين دنيای ماده همه اش شب و ظلمت است. پس معناي آن آيه اين است كه ما قرآن را كه نور است، مجرّد است، كلام خداست، در عالم ماده آورديم كه ظلمت و شب است. پس اين شب، در مقابلِ روز قيامت است. در واقع كلّ دنيا، از اول تا به آخر، يك شب است؛ و چه كسي چنين شب درازي ديده است؟!
🔶 نكته ديگر اين است كه يك تکه پارچه به نام «پرچم کشور» نمادِ احترام به تمام(میلیونها) مردم آن كشور است. من و شما كه به اين دنيا ميآييم، بايد از اول تا آخر عمر دنيا، خدا را بپرستيم؛ اما اولاً ما كه عمرمان آنقدر نيست كه از اول تا آخر عمر دنيا، خدا را بپرستم، و تازه در همين مختصر عمري هم كه داريم، آنقدر حال نداريم كه خدا را بپرستيم. پس، براي دنيا يك نماد درست کرده و گفتهاند كه آن را به نيابت از كل دنيا عبادت كن. پس روشن ميشود كه شب قدر، نماد عمر دنياست؛ و از آنجا كه خودِ دنيا ظلمت و تاريكي است، نمادش را هم شب گذاشتهاند، نه روز. اگر دقت كنيد تنها به اين پارچه ميگوييم پرچم ايران؛ نه هر پارچه ديگري! پس اگر پارچة ديگري را احترام كنيم، فايدهاي ندارد. در واقع تفاوتِ شبهاي نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم با شبهاي ديگر، درست مانند اين است كه اگر شما اينجا نماز بخوانيد يا آنجا، هيچ فرقي نميكند، اما اگر اينجا صيغه مسجديت خوانده شد، ديگر مسجد است و از اين به بعد نماز خواندن در اين مكان فرق ميكند. عمر متعارف يك انسان هم تقريبا همين «الف شهر؛ هزار ماه» يا هشتاد و سه سال است كه در اين سوره به آن اشاره شده است؛ «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».
منبع: کانال نشریه معارف