#معرفی_کتاب 📚
کتاب #تاریخ_مستطاب_امریکا 📕
✍️نویسنده: #محمدصادق_کوشکی
#نشر_شهید_کاظمی
💯خواندنش میارزد... نه! واجب است که هر ایرانی، یک بار این کتاب را بخواند تا بداند #امریکا یعنی چه؟🔥🇺🇸🔥
💢⚠️ #خرید_کتاب با تخفیف 15 درصد از لینک زیر:👇
https://nashreshahidkazemi.ir/add400-7e438
#استکبارستیزی
#سیزده_ابان
#مرگ_بر_امریکا
#کتاب_خوب_بخوانیم
#استکبار_ستیزی
#روایت_عشق
https://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
کتاب #تاریخ_مستطاب_امریکا 📕
✍️نویسنده: #محمدصادق_کوشکی
#نشر_شهید_کاظمی
✅راستش کتاب را به اعتبار این خواندم که کاریکاتوریستش، در جشنوارههای بینالمللی جایزه داشت و کارهایش را دوست داشتم.😌
🔰و واقعا، هر یک کاریکاتور این کتاب به اندازه صدها کتاب حرف و محتوا دارد... هنرمندانه، خلاقانه و جذاب!!👏👌
⚠️اما غیر از کاریکاتور، هنر نویسنده در تبدیل یک محتوای خشک تاریخی به محتوای طنز، فوقالعاده است. انقدر فوقالعاده که شک کردم این نویسنده، طنزنویس است یا پژوهشگر؟؟🤔
⚠️برای نسل جوان و کسانی که حوصله خواندن متنهای طولانی و گزارشات عریض و طویل تاریخی و سیاسی را ندارند، خواندن این کتاب چندان سخت نیست. متن روان است و بیان، شیرین. انقدر پر کشش که در عرض یک ساعت، خواندن کتاب تمام میشود.☺️
👈نویسنده تلاش کرده است با اطلاعات موثق و دارای منبع، تاریخ امریکا را به شکلی طنز بیان کند. میتوانید با این کتاب بخندید و همزمان گریه کنید! چرا که با وجود بیان شیرین نویسنده در طنزنویسی، باز هم تلخی جنایات امریکا توی ذوق میزند.😣
💯خواندنش میارزد... نه! واجب است که هر ایرانی، یک بار این کتاب را بخواند تا بداند #امریکا یعنی چه؟❌🇺🇸❌
#بریده_کتاب 📖
تاریخ ایالات متحده آمریکا خیلی جدی است! آن قدر جدی که حتی بخشها و قسمتهای شوخی آن هم جدی است! (تعجب نکنید! آنهایی که تاریخ را میشناسند، میدانند قسمتهایی از تاریخِ هر جایی شوخی است! یعنی همه جای یک تاریخ نمیتواند جدی باشد! مثلا ساختن مناره با کلهی مردم کرمان توسط آقامحمدخان قاجار به نظر شما شوخی نیست؟) و طبیعی است شوخی کردن با این تاریخ بسیار جدی، کار سادهای نیست! آمریکاییها بر خلاف ظاهرشان بیش از حدِ مجاز جدیاند! هدف کتاب، آموزش تاریخ نیست؛ بلکه روایت آن است! به همین دلیل هرچه در این کتاب میخوانید "مستند" است! یعنی منابع و اسنادش موجود است! هیچ مطلبی بدون سند نیامده! اما راست و دروغش گردن ما نیست! گردن نویسندگان محترم مطالبی است که نشانی آنها در انتهای هر مطلب آمده! آنهایی که حال و حوصله تحقیق دارند به منابع مراجعه کنند و آنهایی که بی حال و حوصلهاند به ما اعتماد کنند!😎»
🎉خبر ویژه:🎉
💢⚠️ #خرید_کتاب با تخفیف 15 درصد از لینک زیر:👇
https://nashreshahidkazemi.ir/add400-7e438
#استکبارستیزی
#سیزده_ابان
#مرگ_بر_امریکا
#کتاب_خوب_بخوانیم
#استکبار_ستیزی
#ایران_قوی
#روایت_عشق
https://eitaa.com/istadegi
Hamed Zamani - Marg Bar Amrica (320).mp3
12.1M
🎧 #بشنوید / آهنگ زیبای #مرگ_بر_امریکا
🎤با صدای #حامد_زمانی
🎼یکی از زیباترین و خاطرهانگیزترین آهنگهایی که در رابطه با #استکبارستیزی خونده شده و هیچوقت قدیمی نمیشه.👌
🎶مرگ بر سیمهای خاردار و کشتزارهای مین؛ مرگ بر گورهای دستهجمعی و بندهای انفرادی زمین...👊
یک کلام: #مرگ_بر_امریکا 👊 🔥🇺🇸🔥
#ایران_قوی
#سیزده_ابان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
یا علی مددی...💚
📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️
✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 175
کاش برایم ثابت میشد که بخاطر تهدید خانوادهاش مجبور به این کار شده؛ همانطور که احتمال میدهم صامد را هم تهدید کرده بودند من را آنجا بکشاند.
احتمالا هم صامد و هم زنش را کشتهاند.
مرد میگوید:
إذا أخبرتنا معلومات مفيدة، سأدفع لك. انتظر. (اگه اطلاعات به درد بخور بهمون داد اونوقت پولت رو میدم. فعلا صبر کن.)
با این حساب اگر من جای سعد بودم کلا قید پولم را میزدم؛ چون چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
بیچاره سعد! سعد مینالد:
وعدت للتو أن أجلب لك إيرانيًا! (فقط قرار بود من یه نیروی ایرانی براتون بیارم!)
مرد کلاشش را بالا میآورد و نوک سرنیزهاش را زیر گلوی سعد میگیرد.
دندانهایش را روی هم فشار میدهد و میغرد:
اخرس! لن ادفع لك حتى يعطي المعلومات. (خفه شو! تا اطلاعات نده بهت پول نمیدم.)
صدای نفسنفس زدن سعد را میشنوم.
مرد دوباره اسلحهاش را پایین میآورد، نگاهی پر از نفرت به من میاندازد و یک لگد به ساق پایم میزند:
توقظه! (بیدارش کن!)
سرگیجهام بیشتر میشود. چشمانم را کامل میبندم. چرا این سردرد و سرگیجه لعنتی تمام نمیشود؟
مرد میرود به سمت در زیرزمین و میگوید:
سأعود ظهراً. توقظه. (ظهر برمیگردم. بیدارش کن.)
و میرود. من میمانم و سعد. سعد کمی در زیرزمین قدم میزند.
کمکم متوجه نور کمی میشوم که از دو پنجره کوچک وارد زیرزمین میشود؛ دو نورگیر که با روزنامه پوشانده شدهاند.
احتمالاً چون تا الان هوا تاریک بوده، نورگیرها را ندیدهام. کمیل میگوید:
پس حتماً آفتاب زده. نماز صبحت هم که...
وای نمازم! گندشان بزنند لعنتیها را. بغض گلویم را میگیرد. قضا شدن نماز حتی از اسارت هم بدتر است.
کمیل از جا بلند میشود و به سمت نورگیرها میرود:
وایسا ببینم...
از قسمتی از پنجره که روزنامهاش پاره شده، بیرون را نگاه میکند.
بعد برمیگردد به سمت من:
خیلی وقته نماز قضا شده. فکر کنم بعد از قضا شدن نماز بهوش اومدی.
🔗لینک قسمت اول رمان 👇
🌐https://eitaa.com/istadegi/1733
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#روایت_عشق 💞
https://eitaa.com/istadegi
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
یا علی مددی...💚
📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️
✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 176
اگر بعد از وقت نماز بهوش آمده باشم، نمازم قضا ندارد. با این وجود باز هم حالم گرفته است.
سعد دارد در زیرزمین قدم میزند. کلافه است. انگار خودش هم میداند به پولش نمیرسد و چه بسا ممکن است عاقبتش مثل صامد بشود.
روی صورتش دست میکشد و میان موهایش چنگ میزند. کمی مینشیند و دوباره بلند میشود.
میآید بالای سرم و دستش را به سمتم دراز میکند، اما آن را پس میکشد.
انگار میترسد به هوش بیایم. شاید دوست ندارد با من چشم در چشم شود.
تا همین چند روز پیش ما سر یک سفره مینشستیم، با هم شوخی میکردیم، کنار هم میجنگیدیم.
دوباره چرخی در زیرزمین میزند و برمیگردد به سمت من. مینشیند مقابلم.
چشمانم را کامل میبندم که نفهمد بیهوش نیستم.
تندتند نفس میزند؛ ترسیده؛ نمیدانم از من، از آن مرد یا از عاقبت خودش؟
چندبار به صورتم میزند. صدایش میلرزد:
سیدحیدر...
عجز در صدایش میدود. انگار میخواهد از من خواهش کند از این موقعیت نجاتش بدهم. انگار میخواهد بگوید: بیدار شو، غلط کردم!
شاید هم من زیادی خوشبینم. شاید اصلا پشیمان نشده. محکمتر میزند به صورتم.
باز هم چشمانم را بسته نگه میدارم. چند لحظه بعد، یقهام را میگیرد و از زمین جدایم میکند.
سرگیجهام شدیدتر میشود. همه دنیا دور سرم میچرخد؛ تا سرحد جنون.
ای خدا لعنتت کند سعد!
من را به دیوار تکیه میدهد و دوباره به صورتم میزند. این بار صدایش بلند، لرزان و خشمگین است:
أيقظ سیدحیدر! (بلند شو سیدحیدر!)
دیگر بس است. چشمانم را باز میکنم، درد میگیرند. زیرزمین دارد میچرخد.
دوباره چشمانم را میبندم و روی هم فشار میدهم. حالت تهوع دوباره سراغم میآید.
سعد چانهام را میگیرد و تکان میدهد:
شوف! شوفنی! (ببین! منو نگاه کن!)
🔗لینک قسمت اول رمان 👇
🌐https://eitaa.com/istadegi/1733
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#روایت_عشق 💞
https://eitaa.com/istadegi
سلام
اول از همه این که استفاده تون از گوشی رو به ساعتهای خاص محدود کنید.
اینطوری هم نمازتون رو اول وقت میخونید و هم بیشتر به کارهاتون میرسید.
مثلا یک ساعت صبح و یک ساعت شب از گوشی استفاده کنید و خارج از این ساعت ها گوشی رو جایی بذارید که بهش دسترسی سخت باشه.
برای جلوگیری از تنبلی هم، هر روز صبح که بیدار میشید یه لیست از کارهایی که باید بکنید به ترتیب اولویت بنویسید.(من خودم این کار رو میکنم خیلی لذتبخشه)
اگه کاری خارج از لیست بود، باید آخر از همه انجام بشه یا به لیست اضافه بشه.
هرکاری رو که انجام میدید روش خط بکشید.
خیلی لذت داره و احساس میکنید واقعا وقتتون صرف کار مفید شده.
مخصوصاً که ببینید آخر روز همه یا بیشتر کارها خط خورده.
ممکنه روزای اول خیلی موفق نباشید ولی ادامه بدید. کمکم موفق میشید.
کتابهایی که گفتید خوبن.
کتاب زندگینامه بزرگان رو هم حتما بخونید تا انگیزه بگیرید.
درباره هدف زندگی، باید هدف رو از خالق خودتون بپرسید نه من.
قطعا خدایی که شما رو خلق کرده، هدف خلقت شما رو هم تعیین کرده.
درباره ش تفکر کنید، قرآن رو مطالعه کنید.
اگر من بگم فایده نداره، باید خودتون بهش برسید.