eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
540 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام نظرات شما عزیزان درباره شخصیت مسعود 🌿🙂 بعضی از این نظرات مربوط به گذشته هستند که من اون زمان منتشرشون نکرده بودم. البته بازم هست از این دست نظرات، ولی چون مربوط به روزهای گذشته بود پیدا کردنشون سخت بود واقعا.
🌷دعای روز نهم 🌷 چند روزی آسمان نزدیک است؛ لحظه‌ها را دریاب...✨🌙 التماس دعا http://eitaa.com/istadegi
1_971951523.mp3
8.8M
🎤 مجموعه سخنرانی بسیار زیبای 🌱 جلسه نهم ✨استاد پناهیان✨ به مناسبت 🌙 http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۴۹
✨ 📙رمان امنیتی سیاسی ✍🏻به قلم قسمت۵۰ وارد که می‌شود سردرگم می‌ایستد و دور و اطراف را نگاه می‌کند. هنوز هم نگران فرارش هستم و حوصله این نگاه‌هایش را که بیشتر محض کنجکاویست ندارم. بازویش را می‌گیرم. _راه بیوفتید. پوزخندی می‌زند که صدایش در سالن می‌پیچد. _درست حرف بزن بچه، فک نکن باهات راه اومدم یعنی تو داری درست می‌گی. دستش را محکم تکان می‌دهد تا بازویش را آزاد کند و راه می‌افتد به سمتی که من قدم بر می‌دارم. کنارش راه می‌روم که از دستم در نرود. اداره نسبت به روزهای قبل شلوغ‌تر است؛ این را از سرو صداهایی که در راه‌رو پیچیده است می‌فهمم. _زودتر از این حرفا مجبور می‌شین منو آزادم کنین. پا به راه‌رو که می‌گذاریم نفسم را حبس می‌کنم. کاش دیگر دهانش را باز نکند و حرفی بزند، نمی‌خواهم فعلا کسی از دستگیری موسوی با خبر شود. قدم‌هایم را تند می‌کنم تا زودتر به اتاق حاج کاظم برسیم. موسوی بی هیچ حرفی کنارم قدم بر می‌دارد. سریع در اتاق حاج کاظم را باز می‌کنم، دستم را بر کمر موسوی می‌گذارم و کمی به داخل هلش می‌دهم. _حاجی اینم کاری که خواسته بودید. از پشت میز بلند می‌شود، میز را دور می‌زند و جلوی موسوی می‌ایستد. موسوی با لحنی مسخره‌ای می‌گوید: _سلام جناب زبرجدی فک نمی‌کردم قرار باشه شما رو ملاقات کنم. چهره موسوی را نمی‌بینم؛ چون پشت سرش ایستاده‌ام. می‌خواهم بمانم؛ اما با اشاره‌ای که حاج کاظم به در می‌کند، چند قدمی عقب می‌روم، در همان حال کیف را به جای خودم می‌گذارم و در را می‌بندم. در همان حال به در تکیه می‌دهم. کمی سبک‌تر شده‌ام. این که با اعتماد به نفس بالا حرف از آزادی‌اش می‌زد مانند سوهانی بر اعصابم بود. ماشین امیر امروز خیلی به کار آمد. با یاد آوری ماشین دستی به پیشانی‌ام می‌کوبم و به سمت در می‌دوم. اصلا فراموش کرده بودم ماشین را قفل کنم. بیرون که می‌روم خبری از ماشین نیست. دستی در موهایم می‌کشم و اطراف را نگاه می‌کنم. اگر امیر متوجه موضوع شود مرا می‌کشد، ماشینش به جانش وابسته است. 🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻 https://eitaa.com/istadegi/4522 💭ارتباط با نویسنده👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16467617947882 ⚠️ ⚠️ 🖋 https://eitaa.com/istadegi
roshanbin_154755.mp3
3.5M
🥀🖤 در روزهای غربت و سختی، مردانه پای عشق خود ماندی...🥀 🎤حسین حقیقی http://eitaa.com/istadegi
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر شما عزیزان🌿 رو محضر امام زمان ارواحنا فداه و همه شما عزیزان تسلیت می‌گم.🥀 🏴به احترام این بانوی بزرگ، امشب رمان نداریم؛ اما یک پیشنهاد برای شما دارم. مدتی پیش، مسابقه‌ای در مجموعه باغ انار برگزار شد به نام مسابقه یاس که داستان‌نویسی گروهی درباره حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها بود. داستان‌های خیلی خوبی نوشته شد و چهارتا از این داستان‌ها برگزیده شدند و جایزه هم گرفتند. 📖داستان‌های برگزیده رو می‌تونید از طریق لینک‌های زیر مطالعه کنید. همچنین سایر داستان‌ها هم در کانال جشنواره موجود هست. 🌱هم خودتون مطالعه کنید و هم دوستانتون رو به مطالعه این داستان‌ها دعوت کنید تا این بانوی بی‌همتا و بزرگوار، بیشتر شناخته بشن. 🌙داستان کوتاه خاتون https://eitaa.com/jashnvare_yas/414 🌙داستان کوتاه تلاطم https://eitaa.com/jashnvare_yas/540 🌙داستان کوتاه استحقاق https://eitaa.com/jashnvare_yas/491 🌙داستان کوتاه بی‌امان (داستان گروه انارهای چریک، گروهی که بنده هم درش عضو بودم) https://eitaa.com/jashnvare_yas/517 http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام این مشکل گاهی پیش میاد که اختلال ایتاست؛ وگرنه همه قسمت‌ها بارگذاری شدند. یکبار از کانال خارج و دوباره عضو بشید حل میشه