eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹حاج احمد متوسلیان:"من از خدای خودم خواسته ام نه در جنگ ایران و عراق شهید شوم نه به دست منافقین بلکه با خدای خود عهد کردم شهادتم به دست شقی ترین اشقیای روی زمین یعنی صهیونیست ها باشد‌.این را هم می دانم که خدا این تقاضای مرا قبول می کند و من به دست آنها شهید می شوم." 🌺 روزت مبارک مردِ بی ادعا،شیعه نابِ فاتح خیبر 🌺 🆔 @javid_neshan
۷ اسفند ۱۳۹۹
🌴 🌴 🌴 🌴 ... من در عملیات نبودم اما دوستان که بودند می‌گویند: نیروها را بر می‌دارد و به نقطه‌ی مرزی می‌برد. تدبیر را ببینید! نزدیک ترین افراد به مثل ، هیچکدام نمی‌دانند آنها را کجا می‌برد. در زمان جنگ اگر فراندهان توجیه نمی‌شدند و نمی‌دانستند کجا دارند می‌روند اصلا عملیات نمی‌آمدند و قبول نمی‌کردند، اما آن موقع کاری نداشتند که آنها را کجا می‌برد. آنها به اطمینان داشتند و شیفته‌ی او بودند. می‌گفتند هرجا برود ما با او می‌رویم. وقتی به سمت مرز می‌رود همه فکرمی‌کنند به عملیات برون مرزی و داخل خاک عراق می‌روند. بعد حاجی می‌آید و دور می‌زند و بالای سر می‌رسد. _گرفتن توپخانه دشمن در عملیات کار کمی نبود؟ در اولین جلسه‌ای که با یکسری از فرماندهان و داشت این موضوع توپخانه را مطرح کرد، تازه آن هم با این امکانات کم و محدود. متاسفانه تعدادی از حضار جلسه به این طرح خندیدند. _شما در جلسه حضور داشتید؟ بله. تنها کسی که بلافاصله دست را گرفت و از طرح او حمایت کرد بود. این طرح را جا انداخت. بعد جلساتی با رده‌های بالاتر بود مثل خود آقا محسن که من در آن جلسات نبودم. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
۷ اسفند ۱۳۹۹
🚩حضرت زينب کبری (س) : شیعیان و پیروان ما و همچنین دوستداران اولیای ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند و نیز آن هایی که با قلب و زبان ، تسلیم ما هستند، بهترین افراد بهشتیان خواهند بود. وفات حضرت زینب (س) تسلیت باد🏴 🆔 @javid_neshan
۹ اسفند ۱۳۹۹
💌 🔰حاج احمد متوسلیان در حرم حضرت زینب (س) شب آخری که حرم حضرت زینب (س) بودیم ، حاج احمد اصلا توی حال خودش نبود . مثل یک تعزیه خوان دور حرم می چرخید و بلند بلند گریه می کرد با جمله های کوتاه و ساده می خواند . این جا رأس حسین (ع) را به نیزده زدند. عمه سادات را به اسیری آوردند . شامی ها با اهل بیت حسین (ع) کاری کردند که روی ظالم ها عالم سفید شد . بعد از روضه یک گوشه حرم نشست و تا صبح نماز خواند و مناجات کرد . نزدیک اذان صبح آمد و سراغ یک پایدار با لباس سبز سپاه را گرفت . ما که ندیده بودیمش . اصرار کردم که قضیه چیست؟ گفت : یاد شهید  کرده بودم . خیلی دلم گرفت . به حضرت زینب (س) متوسل شدم . پاسداری را دیدم که آمد و گفت: «فردا روز موعود است. دیگر انتظار تمام شد». فردا حاج احمد عازم لبنان شد و دیگر بازگشتی نداشت. 📚 کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان 🖊 انویسنده : زهرا رجبی متین 🆔 @javid_neshan
۹ اسفند ۱۳۹۹
🌴 🌴 🌴 🌴 _من شنیدم آقای هم با این طرح مخالف بوده؟ مخالف نبوده باورش نمی‌شد، ۲۴کیلومتر نفوذ در عمق مواضع دشمن شوخی نیست. در جاهایی باید از فاصله‌ی ۲۰-۳۰ متری تانک دشمن عبور می‌کردیم. در شناسایی‌ها خیلی چیزها دستگیرمان شد. من خودم از کسانی بودم که در شناسایی‌ها بودم. شهیدان ، ، ، و... حضور داشتند. به‌عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ نیرویی برای شناسایی نداشت. نیروهایی که با او همکاری می‌کردند همه فرمانده گروهان‌ها و فرمانده گردان‌ها بودند. ما برای شناسایی آن ۲۴کیلومتر چند شب رفتیم و برگشتیم تا به تپه‌های علی‌گره‌زد رسیدیم. شب‌های اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم مسیری را تا جایی می‌رفتیم که برای برگشت به روز نخوریم. اما شب آخر نزدیک توپ‌خانه دشمن ماندیم نیم‌ساعت از اذان صبح گذشته بود که به توپخانه‌ی دشمن رسیدیم. اگر می‌خواستیم برگردیم به‌روز می‌خوردیم. آن روز را آن‌جا ماندیم، شبش برگشتیم و به عقب آمدیم. در این شناسایی‌ها با خیلی چیزها برخورد کردیم رودخانه‌های فصلی که آب نداشت و ممکن بود بر اثر اصابت کف پای بچه‌ها با آن شن‌ها دشمن را متوجه کند. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
۹ اسفند ۱۳۹۹
💠 💠 🥀 احمد بابایی در سال۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی، در بخش رامند بوئین زهرا چشم به جهان گشود، در اویل دهه۴۰ هجری وارد مدرسه نوبنیاد قزوین شد و تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان رشید الشال به پایان رساند. اوایل دهه۵۰ بود که به تهران مهاجرت کرد و وارد مدرسه نظام و سپس نیروی هوایی شد. اما به دلیل جو غیر مذهبی نیروی هوایی آن زمان، استعفا داد و به کار بر روی کامیون اشتغال ورزید. بعد از انقلاب با اشتیاق فراوان وارد کمیته های انقلاب شد و یک سال بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دآمد. در مهر۱۳۵۹ و بعد از آغاز جنگ تحمیلی، به سرعت به جبهه‌ی عزیمت کرد و به جمع و یارانش پیوست. وی در سال۶۰ به همراه به جبهه آمد و به عنوان فرمانده انتخاب شد. این شهید بزرگوار پس از رشادت های فراوان و درست زمانی که در برای آزدسازی محور همراه با گردان خود به قلب دشمن زده بودند، در تاریخ۲۰ اردیبهشت۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
۱۱ اسفند ۱۳۹۹
🌴 🌴 🌴 🌴 _برای حل این مشکل چه کردید؟ اولین رودخانه را نرفتیم و برگشتیم گفت: باید با خودمان موکت ببریم. مقداری موکت تهیه کردیم. به اولین رودخانه که رسیدیم آن را پهن کردیم. از روی موکت عبور کردیم تا پاهایمان با شن‌های کف رودخانه برخورد نکند. شب عملیات هم گردان را با پهن کردن موکت از کف رودخانه عبور دادند. من با بچه‌ها نبودم، چند شبِ عملیات مرا به‌عنوان جانشین قرارداد (با حفظ سمت هایی که داشتم؛ مسئول تخریب، مسئول مهندسی و در کار شناسایی بودم) آقای جانشین فرمانده بود. ایشان در دقایق اولیه عملیات به شهادت می‌رسد. در آن‌جا نیروهای و ادغامی بودند، عملیات مشترک بود. در سطح قرارگاه‌های و بحث این بود که شب عملیات چه کسی فرماندهی نیروها را برعهده بگیرد؟! نمی‌شد نیرویی که در قالب یک گردان و یک گردان است دو فرمانده داشته باشد. هم باید یک مسیر را می‌رفتند، در یک نقطه عملیات می‌کردند، و یک جا به دشمن می‌زدند. لذا نیاز به فرماندهی واحد داشت، با دو فرمانده نمی‌شد. مشکل را حل کرد. دوستان ارتش می‌گفتند ما باید فرمانده باشیم و سپاهی‌ها می‌گفتند ما باید باشیم. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
۱۱ اسفند ۱۳۹۹
🌴 🌴 🌴 🌴 ... گفت: هر فرمانده گردانی که در عملیات حضور پیدا کرد فرماندهی‌کل نیروها را دارد. هرچند در بچه‌هایی بودند که بسیجی‌وار عمل می‌کردند. امروز فرق کرده و ما قدرتمندی داریم اما آن موقع مشکلات این‌چنینی وجود داشت. سازمان برای خودش تعریفی داشت، شب عملیات فرمانده گردان و فرمانده تیپ از کجا باید نیروهایش را هدایت کند. قوانین جنگ کلاسیک بود. ساختار سازمانی با شکل جنگیدن ما فرق می‌کرد. جنگ کلاسیک معمولاً در روز و صبح زود انجام می‌شود. تانک‌ها جلو می‌روند، نیروها پشت تانک رفته و هلی‌کوپتر از بالا مواضع دشمن را می‌زند. هواپیماها هم عقبه دشمن را می‌زنند. حالا می‌خواست خودش را با شکل جنگیدنی وفق دهد که تابه‌حال تجربه نکرده. کسی که چهار سال در دانشکده علوم و فنون درس‌خوانده که این چیزها را نمی‌فهمد. چنین جنگی برای آن‌ها معنا نداشت برای آن‌ها فرمانده لشکر و جایگاه، تعریف‌شده است. مشخص است که از کجا باید نیروی خودی را به سمت نیروی دشمن هدایت کند. در مورد فرمانده تیپ و فرمانده گردان هم همین‌طور. آخر سر برحسب چارت سازمانی فرماندهانشان نیامدند و فرمانده‌ی همان گردان‌های ، فرماندهی نیروها را عهده‌دار شدند. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
🌴 🌴 🌴 🌴 _فرماندهان از طرح گرفتن توپخانه مطلع بودند؟ وقتی امام می‌گوید سلسله‌مراتب و اطلاعات از فرماندهی رعایت شود، خیلی بیشتر از خیلی‌ها این مسائل را رعایت می‌کرد. منتها یک جاهایی می‌دید خلاف مسیر امام و مسیر انقلاب است. آن‌هم در دولت موقت و این اتفاق می‌افتاد. بعد از که این مسائل هم حل شد. _ یکسری درگیری هم با داشت آیا شما هم در جریان کار بودید؟ قبل‌ از انتخابات ریاست‌جمهوری ( ) ما با جلسه‌ای داشتیم در ۴۰_۴۵ دقیقه وضع انتخابات را تحلیل و را کاملاً معرفی کرد. گرایش‌ها، رفتارها و اهداف آمریکایی بودن را تشریح کرد. جمع ما را آگاه کرد. بعد از این داستان ما تمام تحلیل‌های را لحظه به لحظه در جامعه و اداره کشور می‌دیدیم. او آینده‌نگری خوبی داشت و روان‌شناس خوبی بود. راحت می‌توانست آدم‌ها را بشناسد. اغلب با وانت تویوتا این طرف و آن طرف می‌رفت. ماشین دیگری که نبود اگر هم بود حاجی با وانت تویوتا می‌رفت. اگر سه نفر می‌خواستن با وانت بروند این‌طور نبود که جلو بنشیند. اگر یک بسیجی و یک سرباز وظیفه هم بودند حاجی آن‌ها را جلو می‌نشاند و خودش عقب می‌رفت. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
جاویدنشان
#شهید_احمد_بابایے 🥀
🥀 *کلکسیون تیر و ترکش* "سرهنگ علی حاجی زاده" از بچه های گردان مالک که شاگردی بابایی را از افتخارات زندگی خود به شمار می آورد و از او به عنوان حجت خدا برای بچه های قم یاد می کند، می گوید: بچه های قم، که تعدادی از عملیات فتح المبین، و تعدادی هم تازه اعزام شده بودند، در پادگان دوکوهه در قالب گردان مالک سازماندهی شدند. تقریبا تمام بچه های با تجربه ی جنگ تا آن روز در این گردان حضور داشتند. انتظار بچه های قم، انتخاب فرمانده از میان خودشان بود. شهید همت به جمع بچه های قم آمد و  نتوانست بچه ها را متقاعد کند تا فرمانده غیر قمی انتخاب کنند. چند دقیقه پس از رفتن همت، خودروی لندکروز جلوی زمین صبحگاه توقف کرد و احمد متوسلیان و محمد ابراهیم همت، به همراه یک جوان که کلاه ارتشی به سر داشت، از ماشین پیاده شدند. به محض اینکه احمد متوسلیان بسم الله را گفت، بچه ها گریه شان گرفت. متوسلیان گفت: شما همت را می شناسید؟! و شروع کرد از همت تعریف کردن. همت همان طور با ابهت و با شلوار شش جیب و پیراهن سبز سپاه ایستاده بود. حاج احمد متوسلیان در ادامه گفت: یکی از عزیزترین بچه ها را که کلکسیون تیر و ترکش است، به عنوان فرمانده گردان مالک تعیین کرده ایم، امیدواریم با همکاری شما گردان مالک بدرخشد. پس از رفتن متوسلیان و همت، احمد بابایی فرمانده جدید گردان مالک شروع کرد به سخنرانی و گفت: "من یک نظامی هستم، همه باید نظامی باشند". آن موقع‌ها هوا گرم بود و میدان صبحگاه، محل استراحت شبانه بچه ها بود. متوسلیان، همت و بابایی به مناجات مشغول بودند. دست های این سه نفر تا صبح رو به آسمان بلند بود. صدای «العفو العفو» آنها به آسمان بلند بود. دست ها رو به خدا بود. هر سه تایی با هم نماز شب می خواندند و این کار هر شب آنها بود. تازه فهمیدم چرا حرف این فرماندهان در دل بچه ها تأثیر گذار است. تأثیر بسم الله حاج احمد در قلب بچه ها را از همین راز و نیاز شبانه یافتیم. شهید احمد بابایی، آنقدر تأثیرگذار بود که فقط از معنویت شبانه ی او سرچشمه می گرفت. دلاوری و جنگاوری آن یک طرف و این خلوص و نیت و عمل آنها در طرفی دیگر. هر کجا بنا بود گردان حضور پیدا کند، تدبیر بابایی، بالای آن برنامه دیده می شد. وقتی به انرژی اتمی در دارخوین منتقل شدیم، منطقه در تیررس دشمن بود. در بمباران دشمن، بعضی از بچه ها زخمی شدند و انتقال آب به آنجا فقط شب، آن هم به اندازه ی یک تانکر صورت می گرفت و این هم کفاف بچه ها را نمی داد. تجربه و تدبیر شهید بابایی، به کار آمد. دستور داد هر گروهانی چاهی را حفر کنند تا مشکل کمبود آب رفع گردد. جذبه و فرماندهی همراه با درایت احمد بابایی، الفت عجیبی را بین او و بچه ها ایجاد کرده بود؛ به گونه ای که هرگاه بحث جدا شدن عده ای از گردان مطرح می شد، بسیاری نگران بودند که مبادا از گردان مالک و احمد بابایی جدا شوند. چون احمد آن چنان به نیروهایش عشق می ورزید که هیچ پدری مهربان با فرزند خود این چنین نبود. بسیار روی آموزش تأکید داشت. در دمای ۵۰ درجه ی ظهر، بچه های گردان را با پای برهنه و بر روی لوله های نفت حرکت می داد تا آماده رزم باشند. پاها هم تاول زده بود و به قدری خون و چرک آمده بود که پوست زیر پا ترک خورده بود. به حالت مرده و سخت درآمده بود، اما دریغ از یک شکوه‌ی بچه ها. آن چنان به نقشه و طراحی صحنه ی نبرد مسلط بود که نقشه‌ی کل عملیات بیت المقدس به آن مهمی را در چند دقیقه و با یک ماژیک برای نیروها تشریح کرد. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
🌹رسم شهادت اینه که : نه برای دیده شدن کار کنید ... نه برای دیده نشدن ...!! فقط برای خدا کار کنید ...! 🆔 @javid_neshan
۱۴ اسفند ۱۳۹۹