جاویدنشان
#شهید_احمد_بابایے 🥀
#خاکریز_خاطره
#شهید_احمد_بابایے🥀
*کلکسیون تیر و ترکش*
"سرهنگ علی حاجی زاده" از بچه های گردان مالک که شاگردی بابایی را از افتخارات زندگی خود به شمار می آورد و از او به عنوان حجت خدا برای بچه های قم یاد می کند، می گوید: بچه های قم، که تعدادی از عملیات فتح المبین، و تعدادی هم تازه اعزام شده بودند، در پادگان دوکوهه در قالب گردان مالک سازماندهی شدند. تقریبا تمام بچه های با تجربه ی جنگ تا آن روز در این گردان حضور داشتند. انتظار بچه های قم، انتخاب فرمانده از میان خودشان بود. شهید همت به جمع بچه های قم آمد و نتوانست بچه ها را متقاعد کند تا فرمانده غیر قمی انتخاب کنند. چند دقیقه پس از رفتن همت، خودروی لندکروز جلوی زمین صبحگاه توقف کرد و احمد متوسلیان و محمد ابراهیم همت، به همراه یک جوان که کلاه ارتشی به سر داشت، از ماشین پیاده شدند. به محض اینکه احمد متوسلیان بسم الله را گفت، بچه ها گریه شان گرفت. متوسلیان گفت: شما همت را می شناسید؟! و شروع کرد از همت تعریف کردن. همت همان طور با ابهت و با شلوار شش جیب و پیراهن سبز سپاه ایستاده بود. حاج احمد متوسلیان در ادامه گفت: یکی از عزیزترین بچه ها را که کلکسیون تیر و ترکش است، به عنوان فرمانده گردان مالک تعیین کرده ایم، امیدواریم با همکاری شما گردان مالک بدرخشد. پس از رفتن متوسلیان و همت، احمد بابایی فرمانده جدید گردان مالک شروع کرد به سخنرانی و گفت: "من یک نظامی هستم، همه باید نظامی باشند".
آن موقعها هوا گرم بود و میدان صبحگاه، محل استراحت شبانه بچه ها بود. متوسلیان، همت و بابایی به مناجات مشغول بودند. دست های این سه نفر تا صبح رو به آسمان بلند بود. صدای «العفو العفو» آنها به آسمان بلند بود. دست ها رو به خدا بود. هر سه تایی با هم نماز شب می خواندند و این کار هر شب آنها بود. تازه فهمیدم چرا حرف این فرماندهان در دل بچه ها تأثیر گذار است. تأثیر بسم الله حاج احمد در قلب بچه ها را از همین راز و نیاز شبانه یافتیم. شهید احمد بابایی، آنقدر تأثیرگذار بود که فقط از معنویت شبانه ی او سرچشمه می گرفت. دلاوری و جنگاوری آن یک طرف و این خلوص و نیت و عمل آنها در طرفی دیگر. هر کجا بنا بود گردان حضور پیدا کند، تدبیر بابایی، بالای آن برنامه دیده می شد.
وقتی به انرژی اتمی در دارخوین منتقل شدیم، منطقه در تیررس دشمن بود. در بمباران دشمن، بعضی از بچه ها زخمی شدند و انتقال آب به آنجا فقط شب، آن هم به اندازه ی یک تانکر صورت می گرفت و این هم کفاف بچه ها را نمی داد. تجربه و تدبیر شهید بابایی، به کار آمد. دستور داد هر گروهانی چاهی را حفر کنند تا مشکل کمبود آب رفع گردد. جذبه و فرماندهی همراه با درایت احمد بابایی، الفت عجیبی را بین او و بچه ها ایجاد کرده بود؛ به گونه ای که هرگاه بحث جدا شدن عده ای از گردان مطرح می شد، بسیاری نگران بودند که مبادا از گردان مالک و احمد بابایی جدا شوند. چون احمد آن چنان به نیروهایش عشق می ورزید که هیچ پدری مهربان با فرزند خود این چنین نبود.
بسیار روی آموزش تأکید داشت. در دمای ۵۰ درجه ی ظهر، بچه های گردان را با پای برهنه و بر روی لوله های نفت حرکت می داد تا آماده رزم باشند. پاها هم تاول زده بود و به قدری خون و چرک آمده بود که پوست زیر پا ترک خورده بود. به حالت مرده و سخت درآمده بود، اما دریغ از یک شکوهی بچه ها. آن چنان به نقشه و طراحی صحنه ی نبرد مسلط بود که نقشهی کل عملیات بیت المقدس به آن مهمی را در چند دقیقه و با یک ماژیک برای نیروها تشریح کرد.
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🌹رسم شهادت اینه که :
نه برای دیده شدن کار کنید ...
نه برای دیده نشدن ...!!
فقط برای خدا کار کنید ...!
🆔 @javid_neshan
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_22 🌴
... از زمان حضور در #کامیاران، #بنیصدر به ستاد مشترک #ارتش در #کرمانشاه نامه داده بود که شما یک پوکه هم به #سپاه ندهی این عین عبارت نامهاش بود.
ما هم میخواستیم در روستایی عملیات انجام دهیم اما مهمات نداشتیم. تعدادی از بچههای حزباللهی ستاد مشترک #ارتش با ما راه آمدند، آنها دور از چشم همه یک جعبه مهمات به ما دادند. ما با یک جعبه مهمات عملیات کردیم ۲۰کیلومتر لابهلای #ضدانقلاب رفتیم و در روستای #ماویان عملیات کرده و آن روستا را به تصرف خود درآوردیم.
همان موقع نیروهای #ارتش در #کامیاران مستقر بودند، آنها حتی توپ ۱۰۵میلیمتری داشتند. ما در آن روستا در محاصره دشمن افتادیم. ۱۲ نفر از بچهها دستگیر شدند، با شکنجه و وضعیت فجیعی بچهها را به شهادت رسانده بودند. ۸_۷ جنازه را داخل وانت ریخته و جلوی سپاه آورده بودند. داستان عجیبی بود.
یکی از بچههای ما به فرمانده پایگاه #ارتش گفته بود با توپهایتان بچههای ما را حمایت کنید، آنها در محاصره هستند. فرمانده گفته بود بروید به #آقای_بهشتی بگویید که شما را حمایت کند. بچههای کادر #ارتش که آنجا بودند با آن فرمانده درگیر شده بودند و ۲۴ساعت بعد دیگر فرمانده آنجا وجود نداشت.
#بنیصدر از #حاجاحمد ناراحت بود او میخواست بیاید #مریوان را بگیرد.
_اما هیچوقت به #مریوان نیامد؟!
ظاهراً نمایندهاش را فرستاد اما بچهها او را به شهر راه ندادند. من در #مریوان بودم اما این را ندیدم عمده صحبتهای من از روی یادداشتهایی است که از آن زمان دارم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🔅گفتم:دو کوهه را می شناسی؟
🔆پاسخ داد:آری
🔅گفتم:سبب نامگذاری چیست؟چرا دو کوهه؟
🔆گفت:علتش را نمی دانم.ولی دوکوهش را می شناسم.[از جیبش عکسی بیرون آورد و ادامه داد:]
همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی می کند.
🌹حاج همت و حاج احمد متوسلیان🌹
#عند_ربهم_یرزقون
#ستارگان_دوکوهه
#لشکر27
🆔 @javid_neshan
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_23 🌴
_خاطره از #حاجاحمد در فتح #خرمشهر دارید؟
قبل از اینکه #عملیات_بیتالمقدس آغاز شود جلسهای را با #حاجاحمد در #قرارگاه_کربلا داشتیم. فرماندهان #ارتش و #سپاه هم حضور داشتند. آنها در مورد نداشتن امکانات و مهمات بحث میکردند. #حاجاحمد عصبانی شد و از جای خودش بلند شد و گفت:
یعنی چه؟ چه میخواهید بگویید؟ یعنی بنشینیم و دشمن بیاید و هر کاری میخواهد انجام دهد؟
همه ساکت شدند. گفتند: یادتان رفت امام در ف#تحالمبین چه گفت؟
#عملیات_بیتالمقدس انجام شد. مسیر #حاجاحمد به سمت #خرمشهر نبود. مسیر #حاجاحمد جایی بود که جاده مواصلاتی #عراق به #خرمشهر را وصل میکرد. قطعا هم آن جاده برای دشمن خیلی اهمیت داشت و لذا دشمن هم عمده قوایش را در آنجا متمرکز کرده بود.
ما در مرحله اول کنار جاده آسفالته #اهواز_خرمشهر آمدیم. قرار نبود در آن تاریخ عملیات شود. #حاجاحمد به جلسه رفته بودند و ظاهراً بیسیمهای #عراقیها را شنود کرده بودند. #عراق داشت تحرکاتی انجام میداد و قصد داشت خودش را به #کارون بچسباند.
اگر #عراق به #کارون میچسبید، کار خیلی سخت و دشوار میشد. ما باید تا جاده آسفالته ۱۰کیلومتر پیادهروی میکردیم.
قطعا اگر در آن شرایط میخواستیم بجنگیم موفق نمیشدیم و با تلفات سنگینی مواجه میشدیم.
من ساعت سه بعدازظهر متوجه شدم عملیات است. رفتم از حاجی سرنیزه بگیرم. مسئولیت تخریب را به عهده داشتم.
#حاجاحمد گفت: در این موقعیت از من سرنیزه میخواهی؟ او را از خود دشمن بگیر.
من همینطور که ایستاده بودم گفتم: حاجی بالاخره من باید از میدان مین عبور کنم تا بتوانم از دشمن سرنیزه بگیرم!!!
#حاجاحمد خندید.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_24 🌴
_من شنیدم در #بیتالمقدس یکسری از نیروها سلاح نداشتند!!
بله خیلی از بچهها سلاح نداشتند اردیبهشت اوج گرمای جنوب و حداقل دما ۵۰درجه بالای صفر بود. اما خیلی از بچهها قمقمه نداشتند. اگر هم داشتند در ۱۸کیلومتر پیادهروی در شب و در گرما عطش پیدا کرده بودند. آنهایی هم که قمقمه داشتند، حتما در ۳_۴کیلومتر اولیه آب آن ته کشیده بود.
شب اول که ما به جاده رسیدیم یگانهای سمت چپ و راسته ما که باید عمل میکردند نتوانستند خودشان را به جاده برسانند. خیلیها به #حاجاحمد اصرار داشتند که عقب بیاید اما او آینده را میدید. من شب پشت جاده آسفالت #اهواز_خرمشهر بودم که #حاجاحمد با من تماس گرفت. خدا رحمت کند #شهید_احمد_بابایی فرمانده #گردان_مالک مجروح شده بود. قبل از او #علیرضا_شهبازی فرمانده این گردان بود، که شهید شده بود. من شب عملیات با #گردان_مالک بودم. #حاجاحمد با من تماس گرفت و گفت بچههای #بابایی را بردار و به آن طرف جاده برو.
#حاجاحمد میدانست وقتی هوا روشن شود آنها بلافاصله پاتک میکنند. باتوجه به نبود امکانات و آتش و... امکان از بین رفتن بچهها وجود داشت. بچهها را برداشتیم و آن طرف جاده رفتیم. برای انهدام نیروهای دشمن در یکی دو ساعت اول حدود ۶۰۰_۷۰۰ نیروی #عراقی را اسیر کردیم. تعدادی تلفات هم به آنها وارد کردیم و پیشروی کردیم. یکدفعه دیدیم نزدیک صبح است و کلی در مواضع دشمن جلو رفتیم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
#عکس_نوشت
🔻سـازش و صلـح با کـفر حـرام است🔻
"بر فرض که صد و پنجاه میلیارد دلار گرفتیم ، جواب خون يک نفر از بسيجی های ما ميشود ؟
با کفر بر سر ميز مذاکره نشستن خصلت قاسطين و مارقين و ناکثين است . نه خصلت مومنين و متقين . امام عزيز و ولی فقيه دستور فرموده الی بيت المقدس . بايد تا بيت المقدس جنگيد ."
🌹شهید حاج محمدابراهیم همت🌹
#ستارگان_دوکوهه
🆔 @javid_neshan
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کليپ
شهيد محمد ابراهيم همّت که بود ؟
🌹۱۷ اسفند ، سالروز شهادت #شهيد محمدابراهيم همّت ، فرمانده لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)🌹
#ستارگان_دوکوهه
#لشکر_27_محمد_رسول_الله(ص)
🆔 @javid_neshan
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_25 🌴
...درنهایت من مجروح شدم و تیری به دستم خورد و از طرف دیگر خارج شد. استخوان دستم را شکست خونریزی داشت در انتهای کار دو نفر بودیم که عقب آمدیم بخشی از نیروهایمان اسرا را به عقب آورده بودند. بخشی مجروح و بخشی هم شهید شده بودند.
ما دو نفر از زیر آتش دشمن عقب آمدیم. دشت صاف بود. دشمن از فاصله چند کیلومتری کالیبرها و ضدهواییها را گرفته بود و به سمت نیروهای ما میزد. حجم آتش آنقدر زیاد بود که تیرها بوتههای علف روی زمین را درو میکرد. به این شکل توانستیم به عقب بیایم. من از جاده آسفالت به این طرف آمدم. دیدم #حاجاحمد پشت خاکریز است. دستم را در جیبم مخفی کردم.
او مرا نگاهی کرد و گفت: مگر اینجا خانه خاله است؟! دستت را از جیبت در بیاور.
نمیخواستم حاجی بفهمد مجروح شدهام. کمی جابهجا شدم. دفعه دوم که داد زد من بر اثر خونریزی زیاد بیهوش شدم. داخل کفشم پر از خون شده بود. #حاجاحمد متوجه مجروحیتم شد. در همان حالت هم تنها صدای #حاجاحمد را میشنیدم که میگفت: آتش بریزید.
بعد هم خود حاجی تعریف میکرد که توپخانه بعد از شلیک ۱۰گلوله اعلام کرد که دیگر مهمات ندارد. وقتی چشمم را باز کردم روی برانکارد در انرژی اتمی بودم. هواپیمای عراقی چنان از روی سرم شیرجه زد که حس کردم هواپیما سر مرا هم برد. چند ساعت زیر بمباران بودم، سپس مرا با هلیکوپتر انتقال دادند.
مرا با C۱۳۰ اصفهان بردند و عملام کردند. تا دو ساعت بیمارستان بودم. میخواستم برو،م بیمارستان لباس نمیداد، مرخص نمیکرد. با همان لباس بیمارستان به خیابانهای اصفهان آمدم. بچههای گشت ثارالله را در آنجا دیدم. داستان را گفتم آنها یکدست لباس آوردند و ما پوشیدیم. سپس به فرودگاه آمدم و با هواپیمای C۱۳۰ که مجروحین را میآوردند به هر شکلی که بود به #اهواز برگشتیم. پول هم نداشتم که بتوانم از #اهواز تا یک جایی بروم. پیاده راه افتادم که دیدم آمبولانس کنارم ترمز کرد. رانندهاش آشنا بود، مرا شناخته بود. سوار شدم. خدا مرا به منطقه رساند. وقتی #حاجاحمد با آن شرایط مرا دید خیلی خوشحال شد. کلاً نسبت به نیروهایی که با او کار میکردند مهربان بود. وقتی ترکش به ران پایش خورد اصلا عقب نرفت. نیروهایش را هم مثل خودش تربیت کرده بود.
دیدم #حاجاحمد یکی دیگر از بچهها را به طور موقت بالای سر بچههای تخریب گذاشته که با بازگشت من، او هم رفت.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
⭕️ چه زیبا گفت حاج احمد متوسلیان، ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد...
🔅۲۴رجب سالروز فتح خیبر به دست مولا امیرالمومنین علیه السلام گرامی باد،ان شاء الله و به یاری خدا باردیگر خیبردیگری را به دست مبارک فرزندان علی علیه السلام فتح می کنیم.این وعده الهی است🔅
#یااسرائیل_خیبر_خیبر
🆔 @javid_neshan
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_26 🌴
_در سفر به #سوریه و #لبنان هم حضور داشتید؟
ما دو سه نوبت به #لبنان رفته و برگشته بودیم. ما رفته بودیم عملیات کنیم برای کار دیگری که نرفته بودیم. #حاجاحمد هم تاکید داشت ما امکانات #صهیونیستها را شناسایی کنیم. شناسایی کردیم دیدیم زیاد از مین و غیره استفاده نکردهاند. بیشتر از چشمهای الکترونیکی استفاده میکردند. آنها را شناسایی کردیم. آنها چند سری چشم الکترونیکی داشتند. سری اولش طوری بود که اگر کسی از جلوی چشمها عبور میکرد آژیر قرمزی به صدا درمیآمد، بار دوم پروژکتور روشن میشد، بار سوم انفجار انجام میشد و...
#اسرائیلیها پیشبینی کرده بودند که اگر حیوانی از آنجا عبور کرد کل سیستمشان بههم نخورد. البته سیمخاردار هم گذاشته بودند. ما باید سیمخاردارها را جابهجا میکردیم تا از آنها عبور کنیم. ما آیینههایی را تعبیه کرده بودیم که لبه نداشت و اریب بود. ما با این آیینه نمیگذاشتیم نور رد شود، یا چراغ روشن شود، یا انفجار صورت بگیرد.
شب عملیات بچههای تخریب میتوانستند به این ترتیب بروند و چشمها را یکی پساز دیگری خنثی کنند در پادگان زبدانی موردی پیشآمد.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿