eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 #معرفی_کتاب داستانی دفاع مقدسی اما متفاوت و جذاب... دیده ای بعضی ها در اوج غم می خندند و بعضی ها در اوج شادی اشک می ریزند ؟ وقتی کتاب را می خواندم با چشمان اشکبار می خندیدم و با لبخند اشک می ریختم. شوری اشکم با شیرینی لبخندم یکی شده بود. #آنا_هنوز_هم_می_خندد #اکبر_صحرایی 🌼 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب داستانی دفاع مقدسی اما متفاوت و جذاب... دیده ای بعضی ها در اوج غم می خندند و بعضی ها
📌 (۱) هیچ کس به اندازه ی زنِ خانه خوش حال نبود. نوزادی تپل و سفید را که بعد از سیزده سال به دنیا آورده بود از بغل جدا نمی کرد. روی میز بزرگ وسط حال هدیه های خاله ، دایی ، عمو و عمه و … داخل برگه های کادو پیچیده شده بودند. کودکی خود را رساند کنار میز هدیه ها و با اسپری، برف شادی به هوا پاشید. کودک دیگری فشفشه ی روشنی را که داخل دستش می سوخت و جرقه میپراند را دور خود می چرخاند. منتظر بودند تا کادوها زودتر باز شوند. زن لحظه ای فرصت پیدا کرد تا به شوهر نگاه کند. مرد روی کاناپه آرام و بی حرکت نشسته بود. زن خود را به شوهر رساند و پرسید : حسن همه چیز مرتبه؟ مرد سرد پاسخ داد: بله! -شام…دسر…کیک…یه وقت… . -گفتم همه چیز مرتبه! -چیزی شده؟ این جوری مهمونا یه وقت فکر می کنن…پاشو بیا گرم بگیر! مرد لبخند سردی زد. چیزی نیس. برو می آم! زن نوزاد را نشان داد. _همه زندگی مون رو هم خرج کنیم . ارزش داره! اونم بعد این همه سال. مرد فقط سر تکان داد. بلند شد. به نوزاد خیره شد و صورتش را بوسید. به زن گفت: تو برو پیش مهمونا، یه سیگار می کشم بر می گردم.! -سیگار سمه برات ، با اون ریه درب و داغون شیمیائیت. مرد رفت داخل حیاط .دانه های برف کمی درشت تر شده بود. بعد از مدت ها سیگاری آتش زد. دود کرد و به پنجره ی هال خیره شد. سرفه لحظه ای رهایش نمی کرد. سیگار را که زیر پا له کرد ، صدایی شنید: -آقای قنبری ،بدجور سرفه می کنی. -شیمیایی لعنتی! -ناراحتی؟ زنت نگرانه! مرد مردد کاغذ آزمایشی از جیبش بیرون آورد. طرف رفیقش دراز کرد. _بچه سرطان خون داره! عارضه شیمیایی شدنم تو جنگه! 🍃🌹🍃 📌 (۲) هاشم…شما هستی؟ برگشت، گفت: امریه؟! نوجوان هول گفت: بی…بی‌ سیم چی‌ ام. -بی‌سیم‌ چی کجا بودی؟ -گردان بودم! -با کی کار کردی؟ انگشتان دست را یکی یکی تا زد کف دست حنا بسته اش. -اسلام نسب، اعتمادی، عباسی، زارع، کدخدایی، بازم بگم؟ -خدا بیامرزتشون! یکی رو بگو زنده باشه. -والله حالا که فکر می‎کنم، بی سیم چی هرکی بودم، شهید شده! -پس سر همه رو خوردی؟ برو خدا روزیت رو جای دیگه بده! -نیگاه به قد ریزم نکن، تجربه دارم. -با این اسمایی که ردیف کردی معلومه! -پس قبول کردی؟ -حرفی نیس! ولی میدونی هرکی تا حالا شده بی سیم چی من، شهید شده؟ -بله! شما تا الان نُه تا بی سیم چی داشتید که همشون شهید شدن. منم نُه تا فرمانده داشتم که شهید شدن. -خوبه! پس بچرخ تا بچرخیم! ➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 📚 @ketabekhoobam