📚 #معرفی_کتاب
چهار قصهی شورانگیز؛ روایتهایی جذاب، خواندنی و درسآموز از زندگی چهار شهید…
#از_او
#قصه_شال
#مادر_شمشادها
#ناخدا_رحمت
#هنوز_سالم_است
#نرجس_شکوریان_فرد
📚✏️📚✏️📚✏️📚
https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
۹ فروردین ۱۳۹۹
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب چهار قصهی شورانگیز؛ روایتهایی جذاب، خواندنی و درسآموز از زندگی چهار شهید… #از_او
📌 #برشی_از_کتاب (۱):
مادر خوشحال شد. احساس کرد که زحمت هایش به بار نشسته است. شناسنامه ی محمد را داد دستش و او رفت. هنوز یک ساعت نشده بود که محمد برگشت، رفت گوشه ی اتاق نشست و گریه کرد. مادر با تعجب به اشک های محمد نگاه کرد و پرسید: چی شده؟
محمدباعصبانیت رویش رابر گرداند و گفت: «قبولم نکردند، گفتند بچه ای، زود است.
صبر کن نوبت تو هم می شود.»
☘🌱☘
📌 برشی از کتاب (۲):
آبگوشت را دوست دارم.قوت جان محمدعلی شد در آن روز ترس. با دست های لرزان برایش بردم با دست های لرزان خورد.
آبگوشت بار می گذارم ،می پزد. دوست دارم خالی بخورم. سر می کشم. قوت جانم می شود در نبود محمدعلی. می خندم، آبگوشت که قوت جان نمی شود. قوت جسم است. قوت جان و روح، محمدعلی بود.
نذرهای دلم بود و دعاهای جامعه و عاشورا. نمازهایی که برای سلامتی امام زمان (عج) می خواند.
قوت من هم ثابت قدم بودن تو، مقاومتت زیر شکنجه ها. یادت هست آمدیم اوین دیدنت؟ گفتم مادر حیف تو به این خوبی بشی آقا منشی، بمان تا در آینده دکتر و مهندسی …
تو هم گفتی: دکتر و مهندس که ایمانش قوی نباشد، که خدایش را نشناسد و خودخواه باشد فقط یک اسم است و یک سواد سیاه، مادر! هیچ درسی بهتر از قرآن نیست. من الان توی زندان چند جزء قرآن با ترجمه حفظ کرده ام. آیت الله ربانی برایم تفسیرش را هم گفته اند. من دوست دارم انسان باشم. این تمام آرزوی من است تا وقتی بمیرم.
☘🌱☘
📌 برشی از کتاب (۳):
سرسپرده ودست نشانده که باشی، تا هروقت بخواهند در امانی و هروقت نخواهند باید بروی…
اما آزاده که باشی حتما به فکر نابود کردنت می افتند…اما تو تا هروقت بخواهی، آنگونه که بخواهی می مانی و می روی.
هر چند که فنا برای همه است…
اما آنچه که می ماند #اسلام است.
چون فداییانی دارد از جنس #ناخدارحمت ها…..
☘🍃☘
📌 برشی از کتاب (۴):
بعد از تبادل اسرا، نوبت جنازهها رسید. قرار شد حتی استخوان های شهدا را تحویل بدهند.
عراقیها رفتند سراغ قبرها.
یکی شان هم قبر محمدرضا بود.
با بیل و کلنگ خاک ها را کنار زدند، اما…..
به فکر چهار تکه استخوان بودند، اما محمدرضا صحیح وسالم بود، رشید و چهار شانه. هیج چیز تکان نخورده بود؛ موهایش؛ پوستش؛ مژه اش؛ محاسن پرش؛ حتی زخم تنش. انگار چند دقیقه پیش شهید شده بود. عکس ها ومدارک را مطابقت دادند.
خبر به گوش صدام رسید. دستور داد جنازه را تحویل ندهند، سه ماه زیر آفتاب داغ عراق بگذارند؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. پودر تجزیه روی بدن و صورت محمدرضا ریختند، نه سوخت، نه پودر شد، فقط کمی تغییر کرد. رنگ پوستش سفید بود، سبزه ی با مزه شد.
به هر دری می زدند رسواتر می شدند.
صلیب سرخ در جریان بود و ایران هم مدرک داشت؛
مجبور شدند محمدرضا را تحویل دهند ؛
« و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین»
➖➖➖➖
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:👇
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
#از_او
#شهید_محمد_معماریان
#شهید_محمدعلی_موحدی
#شهید_محمدجواد_شکوریان_فرد
#شهید_محمدرضا_شفیعی
📚✏️📚✏️📚✏️📚
https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
۹ فروردین ۱۳۹۹
لیست دوم ✨🌱
#دخترم_ناهید
#سرباز_کوچک_امام
#پسرک_فلافل_فروش
#جشن_حنابندان
#آسمانی_ترین_مهربانی
#نامیرا
#پادشاهان_پیاده
#بگو_راوی_بخواند
#المصارع
#الی_الحبیب
#امیر_من
#بانوی_آبی_ها
#سه_دقیقه_در_قیامت
#مسافران_جاده_های_سرد
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#لبخند_مسیح
#مسافر_جمعه
#خط_تماس
#کشتی_پهلوگرفته
#تالار_پذیرایی_پایتخت
#طیب
#بچه_های_سنگان
#آنا_هنوز_هم_می_خندد
#شکار_شکارچی
#به_سپیدی_یک_رویا
#فریب
#وقت_بودن
#کلبه_عمو_تام
#خداحافظ_سالار
#شکاف
#زن_آقا
#آن_سوی_مرگ
#موسای_عیسی
#هدیه_ولنتاین
#سکوی_پنهان
#من_عشق_مخاطب_خاص
#حاء_سین_نون
#من_و_پنج_وارونه
#توجیه_المسائل_کربلا
#بینوایان
#سرگذشت_یک_سرباز
#موکب_آمستردام
#پدر
#سرزمین_نوچ
#میر_و_علمدار
#فتح_خون
#ارمیا
#از_او
#راز_درخت_کاج
#نفوذ_در_ایران
#من_زندگی_موسیقی
#آسمان_شیشه_ای_نیست
#وقتی_دلی
۱۲ آذر ۱۳۹۹