eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
و خداوند را آیه ای است،که نازل شد به آغوش پیامبر: حاء. سین. نون. ذِکرُ رحمَتِ رَبکَ عَبدَه مُجتَبی... کتاب در ۱۶ فصل نوشته شده که عناوین هر فصل از آن به ترتیب با حروف عبارت"حسن منی و انا من حسن."شروع می شود. سید علی شجاعی که پیش از این نیز در نگارش رمان هایی با تم مذهبی با مخاطب خود مواجه شده است، در این رمان به روایتی ویژه و بدیع از زندگی امام حسن مجتبی (ع) در فاصله سال های پس از شهادت حضرت علی (ع) تا شهادت (ع) توجه نشان داده است و سعی کرده با خلق زاویه دید تازه، به بیان جدیدی از زندگی این امام معصوم دست پیدا کند. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب و خداوند را آیه ای است،که نازل شد به آغوش پیامبر: حاء. سین. نون. ذِکرُ رحمَتِ رَبکَ عَ
📚 (۱) معاویه دستم را می گیرد و می نشاند: _ همه لاطائلاتت را حفظم عمرو، اما شام یک صفین داشت و عراق، افزون صفین، جمل و نهروان هم... نیم جانی بیش نمانده از آن. دستم را رها می کنم: _ حکما مستی معاویه! کشته های سه جنگ شان به سی هزار هم نرسید و اما کشته های شام، فقط از صفینش، افزون نود هزار شد؛ کدام بیچاره تر است اکنون؟ _ آن زمان علی داشتند و مالک و هاشم و عمار و ذوالشهادتین و... بر افروخته تر فریاد می زنم: _ اکنون هم حسن دارند و قیس و عدی و حجر و سعد و... فراموشت نشده که؛ این همان حسن است که پی نافرمانی ابوموسی از فرمان علی برای یاری، راهی کوفه شد و به یک خطبه، ده هزار مرد به لشگر علی افزود... این همان حسن است که، روز جمل که بسیارها به قصد شتر عایشه پیش رفتند و ناتوان بازگشتند، او رفت و در دقایقی شتر پی شد و غائله تمام... این همان حسن است که صفین، میمنه سپاه علی داشت و جنگاوری و رشادتش، عاجزمان کرد در برابری... باز هم بگویمت؟ سرم را نزدیک ترش می برم: _ این را هم بدان... صدایم را آرام تر می کنم: _ آن زمان که جز شکمت اندیشه نداشتی و نفرین محمد را می خریدی که " لا اشبع الله بطنه "؛ همان هنگام، با گوش های خودم شنیدم که محمد در مسجد می گفت " لو کان العقل رجلاً لکان الحسن "، اگر همه عقل به هیبت مردی درمی آمد، آن مرد حسن بود... یعنی که به جنگ با مجانین طخارستان نمی روی، با همه عقل به ستیزی... 📚 برشی از کتاب (۲) حاء... و لخته خونی در تشت. _ برادرم! مولایم! تو چرا اشک می ریزی در این لحظات... تو که بیست حج پیاده کردی و سه بار نیمی از دارایی ات در راه خدا انفاق فرمودی... تو که جدمان در آغوشت می گرفت و می گفت، حسن منی و انا من حسن، احبّ الله من احبّه... تو که پیامبرمان بسیارت دعا می کرد که خدایا من حسن را دوست دارم، پس تو هم دوستش بدار و دوست دار هر که محبتش دارد... چهره کبود پدر، میان درد می شکفد از شنیدن دوباره کلام پیامبر... و باز میان اشک: _ بر دو چیز گریه می کنم؛ لهول المطّلع و فراق الاحبّه... از بیم قیامت و فراق حبیبان... سین... و لخته خونی در تشت. کلام پدر، دیگر سخت و بریده... نفس نفس... ضجه ی هاشمیان به آسمان... _ حضرت عزرائیل سلامم می کند و بشارتم می دهد که، انَّ الله عنک راض... خدایت از تو راضی است... نون... و تشتی پر خون... دست پدر در دستان عمو... گریه عمو و ناله و آهش مدام... _ برادرم! حسین جانم! مصیبت امروزمان سخت، اما هیچ مصیبتی برابر روز تو نیست... تشت برابر پدر، لبریز لخته های خون... _ که در کربلایت، آنان که مدعی اند بر دین جدمان، برابرت علم ستیز بر می دارند... چشمان پدر می افتد و سکوتی و باز نفس نفس... _ تو و یارانت شهید... و خاندانت اسیر... و اموالت به غارت... اشک پدر کنار خون لب ها... تشت لبریز... _ زمین و آسمان برایت خون گریه می کند... دستان پدر در دستان عمو... پدر بی جان... انگار که آخرین کلام... _ برای اندوه من گریه نکن برادرم... برای مصیبت من زاری نکن حسین جانم... که لا یوم کیومک یا اباعبدالله... ➖➖➖➖ •┈┈••✾•💔🏴💔•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046