eitaa logo
خط روایت
1.3هزار دنبال‌کننده
666 عکس
100 ویدیو
14 فایل
این روایت‌ها، نوشته مردم سرزمین انقلاب اسلامی است. محتواهای این کانال را می‌توانید بردارید و هر جا که خواستید بازنشر کنید، می‌توانید از این محتواها برای تولید محصولات رسانه‌ای هم استفاده کنید. ادمین‌ خانم‌ها : @Sa1399 جاودان یزدی‌زادگان @Z_yazdi_Z
مشاهده در ایتا
دانلود
یأس یأس بیخ گلویشان را گرفته است. حریف عده ای معدود که دست از جان شسته اند نمی شوند. همه دینامیت های عالم را توی یک گله جا منفجر کرده اند و هنوز صدای نفس می شنوند. یأس هر روز سایه اش را بیشتر روی سرشان می دواند. حریف مردانی با شلوار سه خط و دمپایی ابری نمی شوند. تا گردن توی زره فرو رفته اند و باز گردنشان می شکند. تا گنبد، آهن کشیده اند دور خودشان و آبکش می شوند. یأس پنجه انداخته بیخ گلویشان. دارند خفه می شوند. نفسشان تنگ شده است. زیر خفگی اعتراف میکنند که اسماعیل باید در راه خدا قربانی شود. بعد از قرن ها تحریف تاریخ، اسماعیل را به جای اسحاق قربانی میکنند و حالا دیگر همه میدانند که قربانی در اصل اسماعیل است. خدا این بار هم جایگزینی برای قربانی ندارد. گذاشته است قربانی انجام شود تا وقت حساب کشی نزدیک تر شود. حساب قربانی شدن همه اسماعیل ها با خود خداست. ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat @varaghzar
آیت‌الله سیستانی که گفتند: "اهل‌سنت، برادر ما نیستند جان و نفس ما هستند" به‌نظرم تعارف آمد. فکر می‌کردم مهربانی‌ها و دوستی‌های رهبری با اهل‌سنت مداراست. تلاش حاج‌قاسم و مدافعان حرم در کنار اهل‌سنت برای کمک به اهل‌سنت سوریه و عراق را از روی ناچاری برای دفاع از کشورم می‌دیدم. سال‌های متمادی را که زبان روزه برای روز قدس می‌رفتیم، دفاع از بیت‌المقدس و مظلوم توی ذهنم می‌آمد نه دفاع از اهل‌سنت. اما حالا که نزدیک ده ماه است، غم مردمِ اهل‌سنتِ غزه، دلم را خون کرده، از وقتی اسماعیل هنیه، در قلب تهران شهید شد ‌و دیدم قلبم در فشار است، از بغض‌هایم، از شرمندگی‌هایم، از حسرت‌هایم، از تنگی نفسم، از غمم، باورم شده که اهل‌سنت، جان شیعه است. ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
به نام خدا ❤️ عصای اسماعیل طبق معمول نشسته گوشه پذیرایی. من مثل جت خودم را به او می‌رسانم و پشت سرش پناه می‌گیرم. بابابزرگ تا شصتش خبردار می‌شود، عصایش را مقابل حمید می‌گیرد و با ابروهای تُنُک یکی در میانش که گره خورده توی هم نگاهش می‌کند. صدای قلبم را از توی دهانم می‌شنوم و نمی‌‌توانم حرفی بزنم. حمید کفرش می‌زند بالا و دست به دامن مادر می‌شود: « مامان نگا این صفورای لوس خودشیرین، کنترل رو قایم کرده تو کمد کلیدشم برداشته. » عرق از روی پیشانی‌‌ام سر می‌خورد و قاطی موهایم گم می‌شود. حمید نیم ساعتی همانجا می‌نشیند و وقتی می‌بیند دیوار دِژی که بابابزرگ ساخته خیلی قرص و قایم تر از این حرفاست، برایم‌ با انگشت خط و نشانش را روی هوا ترسیم می‌کند، بعد راهش را می‌کشد و می‌رود. مامان سرش را از آشپزخانه بیرون می‌آورد و به صفحه تلویزیون نگاهی می‌اندازد. مستند راز بقا را که می‌بیند، کلام از دهانش بیرون نیامده قورتش می‌دهد. همه می‌دانند این برنامه مورد علاقه بابابزرگ است. همان بابا اسماعیلی که عزیز همه‌اهل این خانه ست. کنج پذیرایی همان‌جایی که همیشه بابابزرگ می‌نشست و تا قبل از رفتنش همیشه مأمن و پناهگاه من‌ بود. در عالم کودکی‌هایم فکر می‌کردم عصای بابابزرگ که با آن از من دفاع می‌کرد جادوییست، اما حالا که آن را تکیه زده به دیوار می‌بینم، باورم می‌شود که خود وجودِبابا اسماعیل باعث شده است که آن عصا جادویی شود. بابابزرگی که کمرش خمیده نشده بود، پاهایش هم مشکلی نداشت، اما از همان وقتی که مامان‌بزرگ رفته بود عصا دست می‌گرفت. عصا انگار تکیه گاهش بود و بهانه‌ای برای ایستادن، برای مقاومت کردن! چندین سال از آن موقع ها می‌گذرد. من بزرگ شده و ازدواج کرده ام. حمید هم رفته سر خانه و زندگی اش و سه تا بچه قد و نیم قد دارد. همان اول صبح تلویزیون خانه‌مان را بی‌هدف روشن می‌کنم. تصویر اسماعیل هنیه و چیزهایی که می‌شنوم خبر از اتفاقاتی دلهره‌آور می‌دهد. اشک توی چشم‌هایم حلقه می‌سازد. طبق گفته‌های گوینده بعد از تنفیذ حکم ریاست جمهوری توی همین تهران خودمان رقم خورده. مهمانی که در خاک ایران به شهادت رسیده. بیشترین تصویری که از او نشان می‌دهد، فیلم لحظه دیدارِ این رهبر فلسطینی غیور با رهبرمان ست. تلویزیون تصویر بزرگی از حضرت آقا نشان می‌دهد که عصایی توی دستش ندارد، دست به زانویش گرفته و برای استقبال از اسماعیل هنیه با شوق از جایش بلند می‌شود، اسماعیلی که قدم‌هایش، حالت چهره اش، همه نشان از علاقه اش به حضرت آقا می‌دهد. حضرت آقا خیلی راحت دست به زانو می‌گیرند و روی پا می‌ایستند، انگار واقعا نیاز به عصا ندارند. قوت جسمش در دیدن یارانش‌ست یا چیزی فراتر نمی‌شود فهمید! فقط این را می‌دانم در روزهای اضطراب که ترس می‌آید سراغ‌مان، حضرت آقا چیزی نگوید و کاری هم انجام ندهد، از همان چهره غرق آرامشش این را می‌شود حس کرد که همه چیز تحت کنترل است. ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
دما،یک تا دو درجه با ۴۰ فاصله دارد.خورشید تمام توانش را گذاشته تا بهشت زمین،تبدیل به جهنم طاقت فرسا شود. در این میان،امت مسلمان حوالی میدان انقلاب،پیکر هنیه را تشیع میکنند. هنیه،نه زبانش،نه ملیتش و حتی مذهبش با ما برابر نیست.اما ما اورا همانند برادر گرامی می داریم. تشیع کنندگانش همه از جنس امت‌ محمداند. فوج جمعیت حوالی ۱۰ و نیم صبح به سمت چهاراه توحید در جریان است و مردمی که پیکر میهمان را روانه کردند. نگاهم به تابوت هنیه است.اینکه چقدر جهاد انسان را بالا می‌برد و امام امت برای پیکرت نماز می‌خواند. یاد آوینی می افتم که شهادت لباس تک سایزی است،اندازه اش که شوی میبرندت.و اسماعیل را به قربانگاه بردند. ذره ای مکث و نگاه به اطراف کافی بود تا توجه ام از تابوت هنیه،به پسر معلول و پدری که او را روی دوشش انداخته است جلب شود. پدر پسر،در دمای ۴۰ درجه فرزند معلولش را به روی شانه اش گذاشته و اینطور در تشیع جنازه شرکت کرده اند. واقعا چه چیزی این پدر را اینقدر محکم کرده؟!وقتی فرزندش را بغل گرفته بود،کمرش خم و از پیشانی اش عرق می‌ریخت.اما او ماند او ایستاد. ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat @khaadeem_313
بنویس مامان! آن زمان اسرائیل نام کشوری جعلی بود.. نوشتی؟ نقطه! برو سر خط ولی دیگر نامی از آن بر روی نقشه جهان باقی نمانده است. دارم شیرش میدم ولی قطعا سننتصر 🥰 ۱۰ مهر ۱۴۰۳ ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید جان می شنوید؟ این ها صدای موشکائیه که از شهر ما داره شلیک میشه که بره بخوره به قلب تلاویو😭 اون صدا فریاد انتقام ماست ... سوخت موشک ها، اراده ی مردم ماست..... دلمون تنگتونه....😭🌷 ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat https://eitaa.com/tayebefarid
هنوز باور نکرده اید که ما را بکشید زنده تر می‌شویم؟ تاریخ به شما ثابت نکرده است که نمی‌توانید مقابل قدرت باوری به نام بایستید؟ گمان کردید برای سید حسن ما گودی قتل‌گاه بسازید و رد و نشانی از جسم پاک او نگذارید، یعنی مقاومت نابود شد؟ دوباره برای ما قصه‌ی انگشت و انگشتر‌ها را تکرار کرده‌اید؟ حالا از سید حسن نصرالله بیشتر بترسید، چرا که واژه‌ی تا به ابد با نام او احیا می‌شود. این جنگ را شما شروع کرده‌اید اما پایانش را ما ترسیم‌ می‌کنیم! بسم الله الرحمن الرحیم اذا جاء النصرالله و الفتح را در تمام جهان نجوا می‌کنیم .. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
به یاد شهید تهرانی مقدم آرزوی بزرگ 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 خبر را که شنید، اشک از چشم‌هایش جاری شد. یاد دفتر نقاشی اش افتاد. به سمت انباری رفت و دفتر نقاشی  را ازبین کلی دفتر بیرون کشید. زیر نور ضعیف انباری ایستاد. دفتر را ورق زد و بعد از چند صفحه به نقاشی پدرش رسید. یاد آن روز افتاده بود. پدر تازه از ماموریت روسیه آمده و همراه خانواده به حرم رفته بودند. وقت مدرسه بود و کلاس درس. با تعجب از مادرش پرسید: چرا حالا باید بریم مشهد؟ مادرش می‌گفت:  پدر برای حل مشکل کاری‌اش به امام رضا متوسل شده است. چند روز پشت سر هم به حرم رفتند. روز سوم او با دفتر دستک نقاشی به حرم رفت تا حرم امام و کبوترهایش را نقاشی کند.  کنار پدرش نشست که  زل زده بود به حرم و چشمهای خیسش را از آن برنمیداشت. داشت کبوترهای امام رضا را می‌کشید که دور گنبدش پرواز می‌کردند. یکدفعه پدر، دفتر نقاشی‌اش را از او گرفت و تکه‌های مختلف موشکی را در دفترش کشید. بعد از آن زیر لب گفت: ممنونم امام رضا. اشک توی چشم‌های دخترک لغزید. بعدها وقتی پدرش داشت ماجرا را برای مادرش تعریف می‌کرد از او شنید که می‌گفت: وقتی رفتم روسیه، روسها موشکی  پیشرفته نشونم دادن و با خنده گفتن: شما ایرانیا نمیتونین شبیه اینو بسازین. خیلی جدی بهشون گفتم مطمئن نباشین، چون یه روز می‌بینین که می‌سازیم. وقتی اومدم ایران، خیلی تلاش کردم شبیه اون موشک رو بسازم. اما نشد. تا این که متوسل شدم به امام رضا و امام رئوف، طرح موشک رو به ذهنم رسوند‌ . دخترک دستش را روی موشک‌ نقاشی شده کشید. سرش را از پنجره انباری بیرون برد و به آسمان نگاه کرد. ستاره ها در آسمان ایران چشمک میزدند. اما در  آن سوی زمین، موشک های پدرش داشتند از روی قدس می‌گذشتند و اسرائیل را نشانه می‌رفتند. دخترک لبخند زد و با خودش زمزمه کرد: باباجون یه روز موشک‌های تو اسرائیل رو نابود می‌کنه! دخترک دوست داشت فردا برود سر خاک پدرش و بارها نوشته روی قبر را بخواند که نوشته شده بود: اینجا مزار کسی است که دوست داشت اسرائیل را نابود کند! ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @shahrzade_dastan
خون های پاک مقاومت دارد ستاره می شود وسط آسمان تلاویو. ستاره ی منتقم دیده ای؟ امشب عاشق آسمانم جشن گرفته اند ملائکه میان ارض و سما هلهله کنید و شیاطین را با تیرهای آتشین برانید. ما عاشق آسمانیم امشب ما هرگز سلاح زمین نخواهیم گذاشت. 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat
به نام خدا از زمان شهادت اسماعیل هنیه، یک چشمم به مجازی بود و یک چشمم به اخبار تلویزیون. من منتظر بودم. منتظر انتقام، منتظر اعاده حق خودم و کشورم و انقلابم. هر روز که می‌گذشت و خبری نبود، درهم مچاله می‌شدم. به رهبرم اعتماد کامل دارم اما آدم عجولی‌ام. دوست داشتم قلاده‌ی این سگ هار را زودتر می‌بستیم. دو دوتاهای رهبر با دودوتا‌های من فرق دارد. این پیر فرزانه کیص‌ست و صاحب بصیرت وافر. می‌داند عجله وسوسه‌ی شیطان است و شیطان هم عجیب صبور است. گفتم بعد از اربعین زدن موشک‌هامان قطعی‌ست؛ اما نشد. دولت جدید که روی کار آمد بین خوف و رجا، وزنه‌ی خوف سنگین‌تر شد. سخنرانی رئیس جمهور در سازمان بین‌الملل شعله‌های خشم را در درونم شعله‌ور‌تر کرد. من از پشت‌پرده‌ها خبر نداشتم. اما امشب بیشتر از همیشه به بصیرت به توان بی‌نهایت رهبرم ایمان آوردم. ما طبق منشور سازمان بین الملل حق جواب دادن به دست‌درازی سگیون به خاک کشورم را داشتیم. رهبر صبورم، صبر کرد تا مجمع سالیانه سازمان ملل تمام شود که دنیا ببینند این سازمان هیچ‌کاری برای این حرکت ددمنشانه سگیون نمی‌کند و حالا هیچ‌کسی توی دنیا نمی‌تواند حرفی بزند و ایران را از این حقش محروم کند‌. امشب همه اشک شدم از شوق. با تمام وجودم برای ظهور دعا کردم و التماس خدا کردم بقیه عمرم را بگیرد و به عمر رهبرم اضافه کند. امشب گره‌ی توی گلویم کمی باز شد. هیجان همه‌ی وجودم را گرفت. امشب دعا کردم کاش سید بزرگ‌مان بودند و می‌دیدند؛ اما یادم آمد ایشان بیناتر از ما نظاره می‌کنند. خودشان با خون‌شان پیروزی‌مان را امضاء کردند. الحمدلله کما هو اهله. ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @baharezahraa
توی مکتب امپرسونیسم، اثر هنری اینطور است، رنگ هایی در هم، با ضربه هایی نامنظم در عین هدف‌مندی روی بوم نقاشی می‌خورد، هیچ کدام از خطوط به تنهایی معنایی ندارد اما در کنار هم، با گذشت زمان شاهکاری هنری را تقدیم نگاه بیننده می‌کند. مخاطب این اثر باید برای به ثمر نشستن و پیدا کردن معنای این هنر صبر داشته باشد. جمهوری اسلامی ۴۵ سال در آرامش کامل رنگ روی رنگ گذاشت و آرام آرام روی بوم نقاشی جهان ضربه زد، تا اینکه امشب پرده از شاهکار هنری اش برداشت و تقدیم جهانیان کرد. این شما و این شب پر ستاره تقدیم نگاه رژیم صهیونیستی. 🇮🇷🇵🇸😍🚀وَما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلٰكِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @yasfatemi1769
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_ رُسُل الخمینی، رُسُل الخمینی... شنیدن نام خمینی در کنار انگشتانی که آسمان شعله ور را نشانه گرفته بودند، در جا میخکوبم کرد. گیج و گنگ بودم. شادی و پایکوبی لبنانی ها، ویرانه های ضاحیه، تصویر سید حسن نصرالله، موشک هایی که شهاب وار بر شیاطین یهود باریدن گرفته بود... خدایا چه می بینم... چشم هایم شکفت... دلم لرزید...دست هایم به آسمان بلند شد... این شاهکار ایران است... اقتدار ایران است... قدرت رسل الخمینی است که آسمان تل آویو را می شکافد. از چشم هایم ستاره بیرون می ریخت. از دلم شوق و شعف. مایه مباهات بود که بعد سال ها نام بلند «خمینی» بر لب ها جاری بود. آری پیروزی ایران و ایرانی با نام «سید روح‌الله» گره خورده است. سیدی که موسی وار عصایش را بلند کرد و اکنون ضربات آن بر پیکره ی منحوس فرعونیان فرود می آید. نامت بلند روح خدا تهران ۱۰ مهر ۱۴۰۳ ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat