محمد مهدی ایرانمنش نوجوان بسیجی که در حمله تروریستی کرمان ، قطع نخاع گردنی شده بود دیروز به شهادت رسید. یعنی از یک شهادت تدریجی و رنجهای نو به نو رها شد.
قطعا درین مدت قریب سه ماه و نیم، درد جانکاه قطع نخاع گردنی بودن را چشید و نشان جانبازی هم گرفت... امیدوارم در بهترین مراتب با جوانان شهید بنیهاشم محشور باشد و از درگاه حق طلب صبر میکنم برای خانواده مکرمش، خاصه مادری که جانش سوخت و صبرش مورد آزمون قرار گرفت...
#جانباز_شهید
#کرمان
#محمد_مهدی_ایرانمنش
«میگفت: مرتضی! هرچه کار درستتر باشد، سختتر است... حرف هم درموردش بیشتر میزنند!» حسن آقا! حالا که برمیگردم به اولین مصاحبههایم با دوستانت، معنی بعضی حرفها را جور دیگری میفهمم... الحق که چه خوب گفتی! #مرد_ابدی
نمیشناسمت!
اما، دعایت میکنم در بهترین احوالم...
نماد مردانی که ایل و تبار و خانه و شهرتان شهید و زخمی و ویران شد، اما ایمانتان به هدف و تلاشتان در راه آزادی وطن، نه!
درود خدا بر شما که یادآور مجاهدان صدر اسلامید🇵🇸
#طوفان_الاقصی
#جنگ_جنگ_تا_رفع_فتنه_از_جهان
https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تازه آمده بودیم تهران... گرچه برای این هجرت موقت، بهانههای جدی داشتیم؛ وضع ... همسرم و کتاب حاج حسن که به جایی رسیده بود که نمیتوانستم مطالب را در نت بفرستم. بسیار در رفتوآمدهای من به تهران سختی میکشیدیم...
حالا آمده بودیم و در سوئیت کوچکی ساکن بودیم که شاید وقتی دربارهاش نوشتم، آن جا، متن اصلی کار حسن آقا تمام شد، آنجا شاهد تبوتاب من و نبردهای من بود... ما روزهای بسیار خاصی انجا گذراندیم... .
هفتههای اول حضور در تهران بود و هنوز برنامه ما مشخص نبود و همین حیرت، سخت بود...
با دوست بزرگواری به دلیل کاری حرف میزدم، او سالیان پیش به قم هجرت کرده بود و از برکت هجرت با نیتهای پاک میگفت. او گفت حتما از آقا سیدالکریم اذن بگیرید... شاید ندانست چه کلید خوبی در وقت خوبی به من داد...
یا سیدالکریم، چه تنهاییها به محضرتان آوردم و چه مهربانی ها با من کردید و میکنید یا سیدالکریم...😭🩵
شرمندهام که کم آمدم... کمتر از نیازم...
مخصوصا از وقتی خانه ابدی مادرجون ( مادر شهیدان طهرانی مقدم ) را پیدا کردم فکر میکنم جوارتان، عجب جای خوبیست برای قرار گرفتن پس از بیقراریها! مادرجون عجب زن دانایی بود⚘️
#هجرت
#سیدالکریم
#قرار
#مادر_شهیدان_علی_و_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
مادر،
حسن،
مادر
عشق در بین شما چه طراوتی داشت...
خدا نصیب همه بکند.🩵
مادرجون، ممنونم کمک کردید تمامش کنم. ممنونم سفارش مرا به آن "نازنین صنمت" میکنی همواره...
*خانم فاطمه داوود دخت جلیلی اولین باری که به دیدنش رفتم و شروع کردن به گفتن از پسرش، عبارات عجیبی گفت: خانوم؛ این بچه، "نازنین صنم من" بود.... کسی که آن فایل را پیاده کرد، دوستم خانم خیابانی بود که روزگاری مربی ادبیام در کانون بود ، او زنگ زد که: فلانی! اصلا این مادر، شاعر است! او راست میگفت... مادرهای عاشق خیلی قدرتمندند، همین کلمات قوی هم بخشی از قدرت این مامانهای عاشق و شهید است⚘️
در تصویر، فریده خانم طهرانی مقدم. خواهر بزرگ حسن، الحق که حق بزرگی بر گردن من و کتاب برادر بینظیرش دارد... 🥰⚘️
#کتاب_مرد_ابدی_در_حال_چاپ
#به_قلم_معصومه_سپهری
#مادر_شهید
https://eitaa.com/lashkarekhoban
... حاج حسن آن روز آدرسی به او داد که برود و آنجا را برای کارش آماده کند. وقتی حامد آنجا رفت، جا خورد, آپارتمانی که گویی مدتها خالی مانده بود و همه جایش کثیف و به هم ریخته بود!
ـ حتما حاج آقا میدونسته اینجا چه خبره! یعنی منظورش این بود من خودم اینجا رو تمیز کنم؟!
با این که حس خوبی نداشت و به غرورش برخورده بود، اما تا شب آنجا را تمیز کرد. فضولات و پَر کفترها را که روی هم تلنبار شده بود، به زحمت پاک کرد، اما هنوز تا منظم شدنِ محیط، خیلی کار داشت. شب با ناراحتی به خانه رفت و به مادرش گفت که چه اتفاقی افتاده و سردار مقدّم او را به جایی فرستاده که باید اول آشغالهایش را جمع کند و اصلا معلوم نیست بعدش میخواهد به او کار دیگری بدهد یا نه!
ـ پسرم! به نظرم ایشون خواسته این طوری امتحانت بکنه که از زیر کار در میری یا محکم وایمیستی!..... #زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم ندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #انتشار_برای_اولین_بار #معصومه_سپهری #کتاب_مرد_ابدی_در_حال_چاپ #راز_فرماندهان https://eitaa.com/lashkarekhoban
او هیچوقت اهل آهوناله و حسرت دوران جنگ نبود اما همیشه از دو شهید زمان جنگ زیاد یاد میکرد: حسن غازی و حسن شفیعزاده. ذکر این دو حسن همیشه با بچههای قدیمی توپخانه بود. حسن آنقدر به شفیعزاده علاقه داشت که در شلوغی کارهایش برای مراسم سالگرد شهید شفیعزاده در اوایل اردیبهشت، چند بار به تبریز سفر کرد و دوبار هم سخنران مراسم سالگرد شفیعزاده بود. #زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #کتاب_مرد_ابدی_در_انتظار_چاپ #حسنهای_توپخانه #شهید_حسن_شفیعزاده https://eitaa.com/lashkarekhoban
هدایت شده از العتبة الحسینیة المقدسة
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریختهام
ای همه سقف و ستون و همه آبادیِ من!
شب جمعه؛
السلام علیک یااباعبدالله
دوستان سلام
الان برنامه سیدخندان در حال پخش است.
و صحبتهای حقیر درباره کار شهید طهرانی مقدم
خدا مرا ببخشد. زبان الکن ما کجا و گفتن از بنده محبوب خدا...
حسن آقای عزیز
عزیزانی سفارش کرده بودند قبلا زمانپخش برنامه را عرض کنم. حقیقتا من هم چیزی نمیدانستم! غالبا دوستان رسانه، بعد از انجام کارشان، کلا آدم را رها میکنند و حرفهاشان یادشان میرود... 🙄 وای به حال کسی که به این اعتباریات دل ببندد!😅
البته عرض خاصی نبود و انشاءالله با انتشار کتاب و سفر مخاطبانش به زندگی پر ماجرای حسن طهرانی مقدم، نفس راحتی میکشم🥹
شبجمعه شما بهخیر
نیازمند دعای پاکتان هستم
یا علی🩵
وسط همه کارهای خاص، به شدت حواسم به جریان دانشگاهها آمریکا در اعتراض دانشجویان و اساتید به نسل کشی رژیم پلید غاصب صهیونیستی در غزه هست...
عجب ماجراهایی! همیشه میخواستم بدانم در مواضع دشوار، کارکرد وجدان چیست؟
شاید جبهه حق و باطل اینقدر واضح نشده بود.
قطعا هرگز #آرون_بوشنل را فراموش نخواهم کرد. او بر دلایل خیلیها آتش زد! و حالا این دانشجویان آمریکایی با #درد_مشترک، با فریاد #غزه
خیلی وقتها به آشنایانی که میشناسم و مهاجر آمریکا و فرصتهای تعالی در آنجا شدهاند، فکر میکنم. آنها درین معرکه کدام سو ایستادهاند؟
هر انسانی باید امتحانش را در برابر وجدانش بدهد: کدام طرف ایستادهای؟!
#غزه
#طوفان_الاقصی
#دانشگاههای_امریکا
#وجدان_اخلاقی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
نگاه تو را نیز فراموش نمیکنم که نشان دادی باید، باید، باید برای یک آرمان بزرگ، هزینههای سخت داد.
#آرون_بوشنل
#دانشگاههای_امریکا
https://eitaa.com/lashkarekhoban
حسین، از بچههای مدرس است... از جوانانی که دیر به حاج حسن طهرانی مقدم رسید اما زود، چشم او را گرفت و به قول بازماندگان مدرس: حاجی او را هم برگزید و با خود برد...
باورتان میشود چنین جوانانی، برای تهیه سوخت و موتور موشک در پادگان مدرس، هر روز، به قول حاج حسن روی دهها تن بمب و مواد انفجاری، کار میکردند؟!
چشم در چشم حادثه و مرگ...
اینان، مفسر مرگآگاهی بودند...
شهادت، نوش جان پاکشان❤️
#شهیدان_اقتدار
#شهید_حسین_امین_شرعی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
با مادر برخی شهدا درین سالها ارتباط داشتهام و کلا اتفاقات و خاطرات عجیبی با شهدای مدرس دارم.
هفته پیش که به بهانه عملیات ظفرمندانه #وعده_صادق، ساعات طولانی با هم بودیم. در دقایق خداحافظی این خواب عجیب را که بین #الهام_حیدری، همسر مکرم حاج حسن و این مادر جوان شهید، مرور میشد و حال همه را منقلب کرد، شنیدم.
از مامان حسین خواستم این خواب را برایم تعریف کند. بفرمایید شما هم شریک بشوید...
این چیزی که این مادر عزیز شهید میگوید لااقل در کتاب حاج حسن، برای من یک سوال دردناک بود...
حاج حسن چطور از بچههایش دل کند؟!
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#خواب_شهدا
#مادر_شهید_حسین_امین_شرعی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
برنامه سیدخندان پخش شده در ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، بخش از تجربهت بگو، فرصتی برای گفتن از کتاب مرد ابدی،: زندگی شهید حسن طهرانی مقدم
، از دقیقه ۴۰
وقتی که وارد جنگ شدم، ضعف آتشهای پشتیبانی از نیروهای تکور و خطوطیو که در اختیار سپاه بود بهشدت احساس کردم و طرحی را به شهید حسن باقری دادم حدود پاییز 1360مبنی بر اینکه ما از آتشهای پشتیبانی که در اختیار داریم، که عمدتاً انواع خمپارهاندازها بود، از اینها بتوانیم در یک شبکۀ کلاسیک، که امروزه بهعنوان فرماندهی آتشهای پشتیبانی یا مرکز تطبیقهای آتش از آن نام میبرند، که آتش هم دارای فرماندهی باشد و این طرح را به شهید حسن باقری دادم. شهید حسن باقری، که از نوابع جنگ و چهرۀ بیبدیل و بدون جایگزین جنگ ما بود، این مطلب را خیلی هوشمندانه گرفت و من دیدم یک مطلبی را نوشت، تایپ هم کرد ]و[ از آقا محسن [رضایی] امضا گرفت. گفت مقدّم، این حرفیو که زدی، برو اجرا کن. گفتم من برم اجرا کنم؟! گفت مگه حرف نزدی؟ برو آتشهای خمپارۀ سپاهو سازماندهی کن. به چهار قرارگاه قدس، نصر، فجر، و فتح (این چهار قرارگاهِ ما در جنوب بود) ابلاغ کرد که برادر حسن مقدّم برای ساماندهی آتشهای پشتیبانی معرفی میشود و همکاری لازم را با ایشان انجام بدید. خب، ما اینجا با برادر حسن شفیعزاده، این شهید بزرگ و بااقتدار و باصلابت، همراه شدیم و خمپارهاندازهای سپاه را سازماندهی کردیم و طرح فرماندهی آتش در عملیات طریقالقدس ]آماده شد[. در وقتی که عراق تصمیم گرفت که سوسنگرد و دهلاویه را از ما بازپسگیری کند و بستان را بگیرد، اوج اقتدار این فرماندهی آتش آنجا نمایان شد.... سخنان حسن طهرانی مقدم در بارۀ تاریخچه ریشههای تشکیل موشکی در ایران آذر 1389. (تصویر: حسن شفیعزاده و حسن مقدم و بینشان بچههای جنگ در جبهه آبادان ....#
وقتی که وارد جنگ شدم، ضعف آتشهای پشتیبانی از نیروهای تکور و خطوطیو که در اختیار سپاه بود بهشدت احساس کردم و طرحی را به شهید حسن باقری دادم حدود پاییز 1360مبنی بر اینکه ما از آتشهای پشتیبانی، بتوانیم در یک شبکۀ کلاسیک، که امروزه بهعنوان مرکز تطبیقهای آتش از آن نام میبرند، این طرح را به شهید حسن باقری دادم. شهید حسن باقری، که از نوابغ جنگ و چهرۀ بیبدیل و بدون جایگزین جنگ ما بود، این مطلب را خیلی هوشمندانه گرفت و من دیدم یک مطلبی را نوشت، تایپ هم کرد ]و[ از آقا محسن [رضایی] امضا گرفت. گفت مقدّم، این حرفیو که زدی، برو اجرا کن. گفتم من برم اجرا کنم؟! گفت مگه حرف نزدی؟ برو آتشهای خمپارۀ سپاهو سازماندهی کن. به چهار قرارگاه قدس، نصر، فجر، و فتح (این چهار قرارگاهِ ما در جنوب
بود) ابلاغ کرد که برادر حسن مقدّم برای ساماندهی آتشهای پشتیبانی معرفی میشود و همکاری لازم را با ایشان انجام بدید. خب، ما اینجا با برادر حسن شفیعزاده، این شهید بزرگ و بااقتدار و باصلابت، همراه شدیم و خمپارهاندازهای سپاه را سازماندهی کردیم و طرح فرماندهی آتش در عملیات طریقالقدس ]آماده شد[. در وقتی که عراق تصمیم گرفت که سوسنگرد و دهلاویه را از ما بازپسگیری کند و بستان را بگیرد، اوج اقتدار این فرماندهی آتش آنجا نمایان شد.
سخنان سردار حسن طهرانی مقدم در بارۀ تاریخچه ریشههای تشکیل موشکی در ایران
تصویر: حسن شفیعزاده و حسن مقدم و بینشان بچههای جنگ در جبهه آبادان
#کتاب_مرد_ابدی_در_حال_چاپ
#انتشار_برای_اولین_بار
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
وقتی که وارد جنگ شدم، ضعف آتشهای پشتیبانی از نیروهای تکور و خطوطیو که در اختیار سپاه بود بهشدت اح
دوستان عزیز،این متن، از مصاحبه تصویری شهید مقدم پیاده شده، برای ارسال در این گروه، چند جمله تکراری را حذف کردم.
در توضیح کلمه "تَکوَر" برای عزیزی که محبت کرده پیام داده بودند، عرض میکنم این کلمه با تکاور فرق دارد.
تکور به معنی نیروی نظامی پیاده، شرکت کننده در عملیات میباشد.