6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خسته شدم ... واماندم... عمویم کجاست؟؟؟ چرا عباس دیر کرد؟؟
😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان... حسین جان...
بگذار ماهها بگردند، روزها عوض شوند، عاشورا به سر رسد... تو محبوب قلب و همه حرارت وجود منی... روزهایت برای من همیشگیست حسین جان... به اشکهایی که بر تو از مهر و غرور میریزم، رشک میبرم...😭
تو هرگز برایم تمام شدنی نیستی، تو امام حسین عزیز یگانه و هميشه ی منی❤️
https://eitaa.com/lashkarekhoban
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
🚩 گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتنِ
خون شهید از خود شهادت کمتر نیست.
رنج سی ساله امام سجّاد (ع) و رنج چندین سالهی زینب کبری (س) از این قبیل است. رنج بُردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهمالسّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفهای داریم.
"امام خامنهای ۷۶/۲/۱۷"
#لبیک_یاحسین
#دوازدهم_محرمالحرام
#شهادت_امامسجاد_علیهالسلام
💠 @bank_aks
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
🚩 گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتنِ خون شهید از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد (ع) و رنج
جمله تازه نیست. بارها و بارها شنیدهاید و شنیدهام...
رنج ما کجا و رنج حضرات اهل بیت بعد از شهدا...😭😔
باورم نمیشود بعد از سالها تلاش، نوشتن و خلق آثاری ماندگار درین مسیر، به این لحظه برسم!
واقعا عجیب است!
ما چه جانسخت باید باشیم که در میان شرایط ضدفرهنگی، رفتارهای دوگانه، بیصداقتیهای مجموعهها و افراد مدیر و مدعی فرهنگ ایثار و شهادت،
باز باید صبور باشیم... صبور باشیم، صبور و و ساکت... تا مبادا زخمهایی که میخوریم، سر باز کند و باز دیگرانی سوء استفاده کنند و کسی را از قدم زدن درین راه سرخورده و دور کند!
زینب جان
ای بانوی میدانهای دشوار، ای سربلندترین دلشکستهی تاریخ، ای قهرمانترین بانوی غمگین
شما را از ورای زندگی و ارادت خاص #شهید_حسن_طهرانی_مقدم در
کتاب عزیز #مرد_ابدی، طور دیگر دیدم و یافتم، بانو جان...
کتاب سربازان خودتان را دریابید و پناهش دهید از طوفانها... بحرانها...
و حاج حسن آقای عزیز! خودت میدانی چقدر تلخ است تکرار غصهها...
😔😔
#رنجهای_نوشتن_از_شهدا
#دلتنگیهای_یک_نویسنده_کوچک
من اینجا همیشه یاد دوستان هم میکنم... یاد کسانی که بلدند هر چیزی را در جای خودش بطلبند و خیالشان راحت باشد که مساله حل است....
#یاد_شهدا
#یاد_رفقا
#امام_رضا_جانم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
بالاخره دیدمت ابوحامد...
در کلام و مهر و لبخند خاتونت...
مرد جهاد و کوه و دشت
مرد میدانهای سخت
فرمانده علیرضا توسلی
که جهاد را لااقل در چهار جبهه به نامت زدهای: نبرد با اشغالگران شوروی در افغانستان، نبرد با ارتش بعث عراق در کنار رزمندگان ایرانی، نبرد با طالبان افغانستان، نبرد با جبهه تکفیریها و داعش در سوریه....
و از هر یک زخمهای به تن گرفتی...
و بالاتر از همه اینها، به زعم خودت: نبرد با نفس و دشمن درونی که بالاتر از همه جنگها و سختتر است....
شهید تپه تل قرین!
ممنونم که راه را باز کردی
🌱🌱
از آخرین عکسهای خانوادگی ابوحامد و عزیزانش...
آخ که خانواده بدون پدر، عمود ندارد...
#ابوحامد
#همسر_شهید
#همراه_با_ستارهها
#فرمانده_لشکر_فاطمیون
#شهید_علیرضا_توسلی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
خاتون (امالبنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی ( ابوحامد)) میگفت:
افغانها فیسبوکبازهای قهاری هستند. اما علیرضا علاوه بر فضای مجازی، در سختترین دوران زندگی هم ، همیشه اشتراک روزنامه و مجله را داشت. او همیشه در هر سفر علاوه بر قرآن و کتاب دعا، با خودش دیوان حافظ همراه داشت و بسیار عالی اکثر شعرهای حافظ را حفظ بود و میخواند...
#راز_فرماندهان
#ابوحامد
#
https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمها کسانی اند که تعریف آدم بودن را به آنچه هستند تقلیل دادهاند، من نمیخواهم مثل آنها باشم.
#کهکشان_نیستی
اگر وقت کردی فقط یک مقدار وقتی خوشحال هستی، وقتی غرق در شادی هستی، یک لحظه فکر ما را هم بکن. میدانم تا به این لحظه مزاحم تو بودم، دوست خوبی برای تو نبودم اما سعی خودم را کردم، اما چه فایده. تو همۀ اینها را یک نمایشنامه میدانی. همۀ اینهایی را که حتی زیر خمپاره برایت نوشتم بهعنوان شعار قرارش میدهی. باور نمیکنی حاضرم حتی صدای خمپارههایی را که درحال انفجار است برایت ضبط کنم. باور نمیکنی پایم را برایت نشان میدهم البته اگر به تهران سالم رسیدم. فردا صبح ساعت ۵/۹ میروم به مأموریت برونمرزی تا بصره و بندر فاو. هردوتای این شهر را باید برویم. نمیدانم چطور بروم. همۀ کارها انجام شده، همهچیز حاضر است، اما فکرم جای دیگر است. روز جمعه که با تو صحبت کردم و صدای همیشگی تو را که میگویی الو را میشنوم، باور کن یکی از بهترین روزهایم بود. خیلی دلم برایت تنگ شده بود. خوشبخت به من میگوید لشکریان، چرا تو همیشه در فکری؟ خوشبخت را که میشناسی، فرماندۀ عملیات [است]. حسن جان، فردا میخواهم بروم و برای تو یک نامه نوشتهام و در داخل دفترم است. اگر به تهران سالم رسیدم که هیچ، اگر نرسیدم برو و از خانه بگیر؛ البته میدانم من که لیاقتش را ندارم. شاید بین دو جبهه، در وسط آب، به دلایلی غرق شدم اما بدان باز هم در آن لحظه به یاد تو هستم. شاید تو اینها را طبق معمول یک مقاله یا یک داستان غمانگیز و یا یک وسیله توصیف کنی، اما من که این نامه را نوشتم بهش معتقد هستم. بیش از اندازه دلم برایت تنگ شده است. این حدود هشتمین نامه در چهارده روز است و حدود دوازده تا پانزده تا تلفن کردم. حسن جان عزیز، خیلی دلم برایت تنگ شده است. نمیتوانم اینجا را رها کنم. تعداد مینها خیلی زیاد است. اینجا واحد آموزش خوابیده و مجبورم بمانم. حتی اگر خودم هم دلم بخواهد، که میخواهد بیایم پیش تو تهران، نمیتوانم؛ بهدلیل اینکه دیگر به من اجازه نمیدهند. میگویند وجود تو و بچهها لازم است. بهشان میگویم بچهها نمیآیند. میگویند پس تو باید، باید، باید بمانی. نمیدانم چه کار کنم. دیگر فکرم کار نمیکند. اینجا حتی یک نفر تهرانی نیست، چه برسد به آشنا. حسن جان، به خدا قسم من این نامه را ننوشتم که تو دلت برای من بسوزد، ولی بدان تنها هستم و دلم برایت خیلی تنگ شده. سرت را درد آوردم. بیش از اندازه خستهات کردم. میبخشید. ساعت ۵/۲ است. میروم بخوابم؛ البته اگر خوابم ببرد. فردا صبح نامه را میدهم یک نفر بیاورد تهران. مال آبادان است، برادر مدنیزادگان؛ برای انجام کار میآید تهران. وقتی که نامه مینویسم انگار با تو دارم صحبت میکنم. انگار روبهرویم هستی. دیگر سرت را درد نمیآورم. خداحافظ، حسن جان عزیز.
حسن به یاد عبدی و محبتهای خالصانهاش میسوخت. عبدی همیشه و همهجا میگفت و مینوشت که چقدر حسن را دوست دارد و چقدر دلتنگ اوست. حالا نوبت حسن بود که بسوزد و در دلِ شب با عبدی نجوا کند: «عبدی! عبدی جان! آیا حالا هم یاد من هستی؟ حالا که اوج گرفتهای و پیش خدا رفتی باز هم یاد من هستی؟»
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهیدان_زندگان_جاویدند
#نامه_شهید_عبدالرضا_لشکریان
https://eitaa.com/lashkarekhoban