پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:
«خوشا به حال آن که عیب خودش، او را از پرداختن به عیبهای برادران مؤمنش باز دارد.»
«طوبی لِمَن مَنَعَهُ عَیبُهُ عَن عُیوبِ المُؤمِنینَ مِن إخوانِهِ»
(بحارالأنوار، جلد ۷۴، صفحه۱۳۱)
•┈┈••✾🌱🟩🟨🟩🌱✾••┈┈•
الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم»
بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم
بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم
بخوان که پیشتر و برتری تو از آدم
بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرم
بخوان که هر سخن توست آیتی محکم
بخوان به نام خدایی که آفرید تو را
بخوان بنام کریمی که برگزید تو را
الا که سیطره کفر از این خبر شکند
صف سپاه شب از نیزه سحر شکند
💛مبعث حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مبارک باد.💛
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«بهشتی که هر چی بخوایم، داره.»😍
#پ_شکوری
(مامان #عباس ۶سال و ۳ماهه، #فاطمه ۴سال و ۹ماهه، #زینب ۱سال و ۷ماهه)
بچهها سه تایی توی هال مشغول تماشای شبکه پویا بودن و منم اومدم توی اتاقم. در رو قفل کردم تا چند دقیقهای برای خودم داشته باشم.😉
بیشتر روزها در حد دو سه بار، ده دقیقه یا یه ربع زینب هم با عباس و فاطمه مشغول بازی میشه و من میتونم تنهایی توی اتاق به کارای خودم برسم. گاهی هم دو سه روز یه بار یه ساعتی شبکه پویا میبینن و زینب هم یه ربعی میشینه میبینه و بعدم سراغ منو میگیره و میاد در میزنه.👶🏻
توی زمان خلوتیای که پیدا کرده بودم، دفترم رو برداشتم و محاسبهٔ کارهای دیروزم و یه مقداری هم کارهای امروزم رو نوشتم و بعدش شروع کردم به قرآن خوندن.
سورهٔ طور، آیات جذابی، دربارهٔ توصیف بهشتی که به متقین وعده داده شده و…
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ ﴿۲۱﴾
«کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق میکنیم؛ و از (پاداش) عملشان چیزی نمیکاهیم؛ و هر کس در گرو اعمال خویش است.»
به اینجا که رسیدم، گفتم خدایا یعنی میشه من و بچههام و خانوادهم هم همگی جمع بشیم توی بهشت؟🥲
بعد یهو یاد صحبتهای دیشب فاطمه، قبل خواب افتادم!
داشت میگفت که دوست داره وقتی رفت بهشت چه چیزایی برای خودش داشته باشه (قبلاً به بچهها گفته بودم که هر کی توی این دنیا به حرفای خدا گوش بده و آدم خوبی باشه، میتونه بره بهشت و توی بهشت هر چیزی که دلش بخواد، هست.😍)
میگفت:
«مامان دوست دارم یه انبار پر از شیرینی داشته باشم و بتونم کلی شیرینی بخورم
به جای صبحانه، خوراکیهای خوشمزهٔ میانوعده رو بخورم و هر وقت هر غذایی دوست داشتم بخورم.😅
کلی شکلات بخورم و لازم نباشه مسواک بزنم و دندونامم خراب نشه.🤭
اتاقم یه دکمه داشته باشه که وقتی میزنمش، یهو کل اتاق مرتب بشه و لازم نباشه خودم مرتبش کنم.😍
یه کاری کنم که اژدهاها از دهنشون به جای آتیش، گل بیاد بیرون، بعد یه اژدها بیارم توی اتاقم تا همه جا رو پر از گل کنه.
دوست دارم هزار تا صورتی داشته باشم و شبا موقع خواب بغلشون کنم. (صورتی اسم عروسک خرگوشیشه🐰)
دوست دارم برم پیش حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) که اسمم شبیهشونه و بعدشم به خدا بگم که حاج قاسم و آقا رو بیاره پیشم تا از نزدیک ببینمشون...
و یه خونهٔ دیگه هم کنار خونهٔ خودم بسازم که تو و بابا و عباس و زینب هم بیاید اونجا و پیشم باشید.🥰»
گفتم:
- آره قربونت برم، توی بهشت همهٔ اینها رو خدا بهت میده❤️ فقط باید توی این دنیا به حرفای خدا گوش بدی و کارای خوبی بکنی.
+ چطور حرفای خدا رو بشنوم و بفهمم چیکار کنم؟
- خدا همهٔ حرفاش رو توی یه کتاب برامون فرستاده و میتونیم بخونیم و بفهمیم چیکار باید کنیم، میدونی اسمش چیه؟
+ نه!
- قرآن دیگه، مثلاً همین سورهٔ توحیدی که شبا قبل خواب میخونی، یه سوره از قرآنه.
+ پس مامان از فردا وقتی قرآن میخونی، بلند بخون و به منم بگو خدا چی میگه.🥰
بالاخره بعد از چند تا آروزی دیگه که هر بار میگفت این دیگه آخریه، راضی شد که بخوابه و زینب هم خوابید.
(عباس جاش توی این گفتگوی باحال خالی بود البته. چون اتاقهامون کوچیکه و نمیتونیم همگی توی یک اتاق بخوابیم و هالمون هم خیلی سرده،❄️ به خاطر همین، شبا برای خواب، عباس با باباش توی یه اتاق میخوابن، من و فاطمه و زینب هم توی اون یکی اتاق.)
داشتم فکر میکردم چقدر زندگی قشنگ میشه با این نگاه😍 و چقدر توصیفهای خدا از بهشت توی قرآن قشنگه. حتی تصورش هم حال آدم رو خوب میکنه.
منم مثل فاطمه، گاهی میشینم به سختیها و محدودیتهای این روزهای زندگیم فکر میکنم و به کارایی که دوست دارم بکنم ولی یا فرصت نمیشه،😰 یا شرایطش نیست و…
و توی دلم میگم: خدایا یعنی میشه سختیهای این روزای بچهداری رو ازم قبول کنی🥹 و اون دنیا بهم توفیق ورود به بهشت و همنشینی با انبیاء و ائمه و شهدا رو بدی؟ میشه هر چی دوست دارم توی بهشت بهم بدی؟ میشه کمکم کنی آدم خوبی باشم و به حرفات گوش بدم تا بیام بهشت؟!...
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«از اون رسمای منکراتی»
#م_پدرام
(مامان #محمدجواد ۱۴، #عطیه ۱۰، #حنانه ۶ و #ایلیا ۱/۵ ساله)
روز عقد
یهو در باز شد!
یک گردان مرد سیبیل کلفت از دراومدن تو.🥸🥸
منم شروع کردم با همهشون روبوسی🥰
همسرجان رگ غیرتشون بدجور ورم کرده بود!😤
فکر کرده بودن از اون رسمای منکراتی داریم.😂
بعد که براشون توضیح دادم اینا همه عمو و داییهام هستن، رگ غیرتشون خوابید.😮💨
اما یه«مگه دیگه به تو میشه گفت بالای چشمت ابروئه» خاصی تو چشاشون بود.😁
بعله
#گربه_کُشون
#اندر_مزایای_چندفرزندی
#آی_نفسکِش
#طنز_مادرانه
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«سهم من از حفظ زمین»
#س_حاجیزاده
(مامان #هلیا ۱۷، #زهرا ۱۰.۵، #محمدابراهیم ۵.۵ و #حلما ۲ساله)
بعد از تجربهٔ جذاااب به دنیا اومدن چهار تا بچه، این اولین تجربهٔ شیرخشک دادنم بود.🫢 به خاطر دلایلی و علیرغم میلمون شیرخشک رو جایگزین شیر مادر کردیم.😔
قبل از حلما کوچولو فکر میکردم بچهٔ شیرخشکی نهایت هفتهای دو سه تا قوطی شیرخشک نیاز داره.🤭
اما کمکم متوجه شدم که...
نهخیر!
تقریباً هر دو روز یه قوطی شیرخشک میخواد.🫠
از اونجایی که کار همیشگی من و بچهها درست کردن کاردستی با بازیافتی هاست، دلم نمیاومد اینهمه قوطی رو دور بریزم.☺️😉
کمکم بالکن خونه پرررر از قوطیهای شیرخشک شد. با قوطیها کاردستیهای مختلفی میشد درست کرد؛
جا مدادی رومیزی، جا برای برسها، بازی پرتاب توپ (محمد ابراهیم قوطیها رو میچید روی هم و با چند تا توپ نشونه گیری میکردیم)😍
اما با این حال تعداد زیادی قوطی باقی مونده بود.
تابستون تصمیم گرفتم سبزیجات بکارم،
و اتفاقاً از اون جایی که همهٔ گلدونامو پر از گلای بهاری کرده بودم، احتیاج به گلدون داشتم.🤔
دوتا راه داشتم؛ یا می شد از بازیافت قوطیها بهترین بهره رو ببرم و یا اینکه گلدونهای مورد نیازم رو بخرم. راه اول رو انتخاب کردم و رفتم و یه قوطی خیلی کوچیک رنگ، یه قلمو، چند متر سیم مفتول و مقداری خاک گلدون خریدم.
اینبار مامان خونه هوس کاردستی کرده بود😁، بچهها رو یکی یکی از سرم باز کردم. دلم نمیخواست در این مرحله در ازای بازیافت قوطی چند دست لباس از دست بدم.🤪 بنابراین حلما رو خوابوندم، محمد ابراهیم رو فرستادم حیاط، زهرا و هلیا هم خونهٔ عزیزجون بودن.🤭
سریع قوطیها رو رنگ زدم و چیدم تو بالکن تا خشک بشن.
روز بعد با بچهها مشغول خاک ریختن تو گلدونهای جدیدمون شدیم، همهٔ گلدونها که پر شدن، بذرا رو آروم ریختیم توی خاکشون.
سیمای مفتول رو هم اندازه زدیم و برش کردیم و قوطیا رو به نردهٔ تراس وصل کردیم.
با اسپری هم به همهشون آب دادیم.😍
حالا باید منتظر سبز شدنشون میموندیم.
اما همچنان کلی قوطی شیرخشک هم باقی مونده بود، هم دوباره به قبلیها اضافه میشد.🤷🏻♀️
محمد ابراهیم رو مسئول بردن زبالههای بازیافتیمون قرار دادم تا کمی حس مسئولیت پذیریش تقویت بشه.
در ازای هر بار بردن کیسههای بزرگ به محل قرارمون با همسایهها، بهش یه مبلغی دستمزد میدادیم.
اینطوری که بدون اینکه خودش بدونه، با همسایهمون قرار گذاشته بودیم تا بعد تحویل گرفتن اون کیسهها، بهش دستمزد بده.😉
برنامهٔ خیلی خوبی تو کوچهمون با همسایهها داریم، بازیافتیها رو جمع میکنیم خونهٔ یکی از همسایهها که حیاط بزرگی دارن. سود حاصل از فروشش رو هم صرف امور فرهنگی مهدویت یا خیریهمون میکنیم. چون تعداد همسایههایی که مشارکت میکنن خداروشکر زیاده، مبلغ قابل توجهی در ماه جمع میشه.
خلاصه این قوطیها تا الان برکت داشتن برامون.😅
تو خونهٔ ما هر جعبهای از چند مرحله رد میشه تا برسه به زبالههای بازیافتی.
اول برای نقاشی، بعد برای کاردستیهای حجمی مثل ماشین و تابلو برجسته با گل و گیاه و...
بعد هم که مطمئن شدیم نمیشه بلای دیگهای سرش آورد، میره تو کیسه.😄
#سبک_مادری
#مادری_به_توان_چهار
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«یه کم از شکرگزاریهام گذشت که...»
#ح_یزدانیار
(مامان #علیرضا ۱۱، #زهرا ۸، #فاطمه و #زینب ۲.۵ ساله)
هفتهٔ گذشته دوقلوهای من بستری بودن بیمارستان.😔
هر کی میاومد برای عیادت یا زنگ میزد یا حتی غریبهها که شرایط سخت منو تو بيمارستان میدیدن، میگفتن طفلکی چقدر گناه داری! برای دستتنهایی و کمخوابی و بدو بدوی من توی بیمارستان و... دلسوزی میکردن.😢
و من برای اینکه روحیهم حفظ بشه،
تو ذهنم مرور میکردم:
خداروشکر بچههام مریضی لاعلاجی ندارن،
خداروشکر دکتر و دارو و درمان و بيمارستان هست،
خداروشکر تنم سالمه و میتونم بمونم پیش بچههام،
خداروشکر مادرم پیش اون یکی بچههامن و خیالم راحته،
خداروشکر هر چی بخوام، همسرم برام فراهم میکنه...
یه کم از شکرگزاریهام گذشت که یادم اومد، خداروشکر کنم که تو بيمارستان بمب نمیریزه روی سرمون...😭
خداروشکر کنم برق بیمارستان قطع نمیشه...😢
خداروشکر کنم بيمارستان آتیش نگرفته...
#غزه
#مادران_غزه
#بیمارستان_المعمدانی
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
داداشی میدونستی امام خمینی خیلی شجاع بوده؟
داداشش: از منم شجاعتر؟؟😁🤪
اره داداشی، شاه که آدم خیلی بدی بوده رو بیرون کرده و ازش نترسیده.
خیلی قوی بوده، الانم رهبرمون رئیس کل دنیاست و از هیچکس نمیترسه...❤️😍
پ.ن: مکالمهٔ اول صبح بچهها موقع کشیدن نقاشی ۲۲ بهمن✊🏻☘
(مامان #محمدجواد ۶ و #محمدصالح ۳.۵ ساله)
#انقلاب_اسلامی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
امام حسين (علیهالسلام) فرمودند:
«باگذشتترين مردم كسى است كه با
وجود قدرت، گذشت كند.»
«إِنّ اَعْفَى النّاسِ مَنْ عَفَا عَنْ قُدْرَةٍ»
(بحارالانوار، جلد ۷۵، صفحه ۱۲۲)
•┈┈••✾🌱🟩🟨🟩🌱✾••┈┈•
چه سایهسار پر از لطف و رحمتی داری!
به جمع سایهنشینان عنایتی داری
غبار تربت تو با دم مسیح یکیست
عجب دوای عجیبی چه تربتی داری!
در آن جمال علی وار و نور زهرایی
عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری!
به عشق تو همه عالم شده حسینیه
چقدر مجلس روضه، چه هیئتی داری!
بدون این که عتابم کنی، عطا کردی
چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری!
چقدر بندهنوازی چقدر آقایی!
چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی!
💚💛 میلاد سراسر نور امام حسین (علیهالسلام) مبارک باد.💛💚
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«لذت در عین سختی...»
#س_مشهدی
(مامان #سیدعلی ۱۵، #سیدمهدی ۱۳، #فاطمهسادات ۱۱، #سيدعباس ۷، #سیدحسین ۵، #سیدمحمدمحسن ۲)
«به نام خدا»
شاید حرفم رو خیلی از مامانها درک نکنن...🤭
اما مامانهای چندفرزندی حتماً به حرفهام رسیدن...😉
چند تا بچه داشتن در عین سختی لذت هم داره،
میگین چطور؟!🤔
خب الان میگم...☺️
وقتی یه بچه تو شکم داشته باشی و تمام تلاشت رو میکنی که براش اعمال رو انجام بدی و چله سوره یوسف میگیری.
وقتی پسر یک سالهت ادای اذان باباشو در میاره.😍
وقتی پسر نوجوونت توی یه مجلس قرآن میخونه و تو میشنوی... بهش افتخار میکنی.
وقتی صدای بچههای کوچیکت رو میشنوی که دارن با هم بحث توحیدی میکنن.☺️
و وقتی بچههات قطار میشن و با ذوق و اشتياق راهی راهپیمایی ۲۲ بهمن میشن.
وقتی دستهجمعی سرود خمینی ای امام میخونن، اون وقت فقط یه اشک شوق🥹 و یه احساس افتخار میتونه بیانگر هیجان درونیت باشه و از ته دل خدا رو شکر میکنی بابت این همه نعمت لذتبخش... نعمت سلامتی... نعمت امنیت و نعمت فرزند زیاد که هر کدومشون قطرهای از دریای خروشان حضور هستن... هر کدومشون سهمی توی حرکت عظیم عصر حاضر دارن تا ظهور حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)🥰
آخ که چه زیباست زندگی... چه زیباست احساس پدر و مادری که میبینن به لطف خدا بچههاشون دارن به ثمر میشینن...
چه زیباست ۲۲ بهمن با حضور سربازان امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف).
و خداروشکر که تلاشهای مارو تا اینجا با همهٔ کم و کاستیها قبول کرده و بچههامون رو در راه اسلام و انقلاب قرار داده، و دعا میکنم همیشه اونها رو در این راه ثابتقدم نگه داره تا صبح ظهور ان شاءالله...
#کیف_کوک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند:
«برای عباس در پیشگاه خداوند بزرگ مقامیست که همهٔ شهدا بر آن غبطه میخورند.»
«إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ اَلشُّهَدَاءِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»
(بحارالانوار، جلد ۲۲، صفحه ۲۷۴)
•┈┈••✾🌱🟧🟨🟧🌱✾••┈┈•
امشب شبِ میلادِ علمدارِ حسین است
میلادِ گلِ فاطمه سردارِ حسین است
لبخند به لبهای مـلـک گُل کند هر دم
زیرا همه دم خنده به رخسارِ حسین است
مَــه گشته خِجِل از رخِ زیبای ابالفضل
این قرصِ قمر هدیه زِ دادارِ حسین است
🧡💛ولادت حضرت ابالفضلالعباس (علیهالسلام) بر همهٔ دوستدارانشان مبارک باد🧡💛
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«قربونت برم خدا جون...»
#ط_اکبری
(مامان #رضا ۹، #طه ۸، #محمد ۵، #زهرا ۲.۵ ساله و #امیرعلی ۸ ماهه)
مثلث رو با مربع دوست میکنی، اینجا میکشی.
مثلث رو با دایره دوست میکنی، اینجا میکشی.
حالا مثلث با مستطیل دوست بشن، کجا میکشی؟
اینجا...
نههههه مادر با دقت گوش کن دوباره بگم...😮💨
نقطهها رو خیلی از نشانه دور میذاری! قاطی میشن!
نشانههای یه کلمه به هم نزدیکن و هر کلمه با کلمهٔ بعدی فاصله داره... بهم چسبیده ننویس.☺️
(واااای اینجوری که تا آخرسال پدرت دراومده!
چقدر با رضا فرق داره🤔)
- طاها جان از این به بعد هر روز چند تا سوال بهت میدم انجام بده، بیار باهات کار کنم.
+ نه مامان خودم کار میکنم.😌
- من: 😳
(آخی بمیرم طفلی خیلی اذیت شده بهش سخت گرفتم😔)
گذشت... یه مامان باردار با چهار تا بچهٔ کوچیک چقدر مگه میتونه ریز به ریز بچه مدرسهای رو همراهی کنه؟!
همون دیکته رو هم یکی در میون میگفتم.🤭 ولی نتایجی که از مدرسه دریافت میکردم، همه خیلی خوب بود و سرعت و دقت نوشتنش رو به رشد.👌🏻
تا اینکه جشن الفبا شد...
ما مامانا و معلم دور هم نشسته بودیم. معلم تا فهمید طاها ۳ تا خواهر برادر داره و یکی هم تو راهه گفت: "ئههههه
پس بگووووو! من میگم این بچه چقدر مستقله با صبر و حوصل تمام کاراشو انجام میده👌🏻 و هی نیاز نیست چک کنم کاراشو و دنبالش بدوم تو کلاس! "
من که خیلی متوجه نشدم چی میگن...🤪😉
ولی چند روز بعد به یاد اول سال افتادم و اینکه میخواستم ریز به ریز ایرادتش رو بگم و بهش یادآوری کنم...
کتاباشو ورق زدم دیدم و تک و توک ایراداتی داشته، یه جاهایی رو نرسیده انجام بده.
و...
یا خدا اگه من سر هر کدوم اینا هی میخواستم بهش تذکر بدم!... چه بلایی سرش میآوردم!🥲
هر بچه یه مدلیه؛
یکی تیز و فرزه
یکی دقیق و آرومه
یکی اهل هنر
یکی اهل حساب و کتاب
و...
اتفاقاً الان که چند ماهه زهرا (چهارمی) رو از پوشک گرفتم، میبینم که با هر کدومشون چالشهای متفاوتی پشت سر گذاشتم!
یکی بیشتر نجسکاری کرد،
یکی کمتر
یکی یک مرتبهای
یکی دو مرتبهای
یکی بیخیال و بدون حس چندش😖
یکی حساس
ولی خب آخرش همهشون از پوشک گرفته شدن.😅
مهم اینه تو مسیر آسیب روحی و جسمی نخورن.☺️
حالا این پسر هم انشاءالله در آینده مرد خوبی میشه،
یار امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) میشه.
این نقاط ضعف توی درس کجای این مسیر قراره اختلال ایجاد کنه؟😉
مگه سنجش خوبی و بدی با خطکش آموزشه؟
حتم دارم با تذکرات پیدرپی، به خاطر قیاس ناخودآگاه من، محبت بینمون کمرنگ میشد و طاها فکر میکرد کمتر از رضا یا کمتر از قبل دوستش دارم...🥲
یا اینکه دیگه با دل و جرئت کارهاشو انجام نمیداد و از اشتباه میترسید...
یا...
قربونت برم خدا دستمو بند کردی.😂
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
امام سجاد (عليهالسلام) فرمودند:
«شكيبایى نسبت به ايمان، چون سر نسبت به بدن است و كسى كه صبر ندارد، ايمان ندارد.»
«اَلصَّبْرُ مِنَ الاْيمانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا ايمـانَ لِمـَنْ لا صَبْرَ لَهُ»
(اصول كافى، جلد ۲، صفحه ۸۹)
•┈┈••✾🌱🟩🟨🟩🌱✾••┈┈•
ای زینت تسبیح و دعا زمزمههایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت
اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
در پردۀ عشاق تو یک گوشه نشسته است
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است
پیراهن افلاک پر از عطر عبایت
💛ولادت با سعادت امام سجاد (علیهالسلام) مبارک باد.💛
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱. وارد رشتهٔ جذاب پزشکی شدم.»
#ف_مرادی
(مامان #امیرعباس ۱۱، #امیرحسین ۷ و #زینب ۱.۵ ساله)
فاطمهام، متولد بهمن ۶۲.😉
یه برادر کوچکتر از خودم دارم. پدرم مهندس عمران و کارمند، و مادرم فوقدیپلم و بازنشسته فرهنگی هستن.
از سهماهگی مهد رفتم. خیلی اوقات مادرم تا عصر توی مدرسه کار داشتن و من و بچههای همکارانشون بازی میکردیم. در واقع از همون دوران طفولیت هم سخت توی خونه پیدا میشدم!😆
سال ۸۱ با رتبهٔ حدود ۵۰۰ وارد رشتهٔ جذاب پزشکی شدم.😊
کل دورهٔ تحصیل پزشکی برای من شیرین و پرخاطره بود. به جز درس خوندنهای گروهی، و تدریس چیزهایی که خونده بودم به دوستانم، توی فعالیتهای فوقبرنامهٔ زیادی هم شرکت میکردم.
یکی از مشکلات رشتهمون، طولانی بودن تحصیله، که ۷ تا ۷.۵🥲 ساله. اگه بخوایم تحصیل پزشکی، هفت ساله تموم بشه، باید در دورهٔ علوم پایه پزشکی، تابستونها هم واحد برداریم، تا یه ترم جلوتر بیفتیم و به آزمون کشوری علوم پایه در اون ترم برسیم. ولی من برای تابستونهای اون دو سالم هم برنامه داشتم😉 و میخواستم با دوستام به اردو یا کلاسهای مختلف هنری و عقیدتی برم.😏
با طب سنتی ایرانی، توی انجمن تحقیقات طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران وقتی سال دوم بودم، آشنا شدم.
حضور گرم و همراهی با دانشجوهای فعال پزشکی توی این انجمن، باعث شد که سالها با جلسات منظم هفتگی، اقدامات جدی علمی و اجرایی داشته باشیم.☺️ همینطور وجود اساتیدی که تأثیر زیادی در برخورد علمی من با طب سنتی و مکمل داشتن.
توی این مدت، فعالیتهای تحقیقاتی، مقالهنویسی، ترجمهٔ کتابهای بهروز دنیا در زمینهٔ طب مکمل، برگزاری اردوهای گیاهان دارویی و... رو هم توی انجمن داشتیم.
دورههای آموزشی زیادی مثل آموزش مقدماتی و پیشرفته طب سنتی، طب سوزنی، ماساژ و سایر مکاتب طب مکمل رو هم برگزار کردیم.☺️
کمکم همهمون فارغالتحصیل شدیم، ولی باز انجمن رو رها نکردیم! خیلی از دوستانم، جزء اولین ورودیهای رشتهٔ جدیدالتاسیس دانشگاهی طب ایرانی، در سال ۸۶ بودن.
سال ۸۵ طی یه خواستگاری کاملاً سنتی😉، با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردیم.
توی جلسات خواستگاری، انقدر با هم تفاهم داشتیم که گاهی به خودمون شک میکردم،😅 نکنه به جای صحبت از چیزهایی که "هستیم"، داریم از چیزهایی که "آرزو داریم باشیم"، صحبت میکنیم.🤔 ولی بعدش فهمیدم به خاطر شرایط مشابه فرهنگی خانوادههامون، این بخش کار برامون راحت طی شد.
خواستگاری خیلی با شتاب پیش رفت و در عرض حدود ۴۰ روز به بلهبرون و عقد رسمی ختم شد. نیمهشعبان عقد کردیم و قرار شد جشن عروسیمون هم نیمهشعبان سال بعد باشه.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۲. حسابی مشغول مادری شدم...»
#ف_مرادی
(مامان #امیرعباس ۱۱، #امیرحسین ۷ و #زینب ۱.۵ ساله)
۲۳ سالم بود که بعد از مراسم عروسی، به خونهٔ کوچیک چهل متریمون توی مرکز شهر، که با کلی قرض و وام خریده بودیم رفتیم.👩❤️👨
در طول روز یا کشیک بیمارستان بودم، یا اگه فعالیت فوق برنامهای نداشتم، توی پاویون بیمارستان میموندم تا با دوستام باشم یا خودم درس بخونم، و نزدیک غروب همراه همسرم به خونه بر میگشتیم.
بالاخره بهمن ۸۹ از پایاننامهٔ دکتری عمومی خودم با موضوع «سوءمزاجها در خونریزی رحم» دفاع کردم.
این موضوع، یکی از اولین پایاننامههای آکادمیک در حیطهٔ تخصصی طب ایرانی بود. چون قبلش، بیشتر مطالعات در زمینهٔ گیاهان دارویی بود، و نه مطالعات پایهٔ طب سنتی.
به این ترتیب من با یه ترم بیشتر از بقیه و ۸ ساله، فارغالتحصیل شدم.😉
بعد از اون، دو سال طرح تعهد خدمت پزشکی خودم رو در وزارت بهداشت و تو حوزهٔ طب ایرانی گذروندم. همینطور طی این مدت تدریس مبحث حفظ سلامتی رو هم داشتم.☺️
حدود چهار سال از زندگی مشترکمون که گذشت، احساس کردم که زندگی دو نفرهمون یه چیزی کم داره.👨👩👦😉
تا همسرم رو راضی کنم، مادرم هم بازنشسته شدن. بالاخره بهمن ۹۱، بعد از گذروندن یه بارداری پر خطر و پراسترس، خدا نعمت مادر شدن رو توی سن ۲۹ سالگی به من چشوند.😍
پسرم امیرعباس، ۶ هفته زودتر به دنیا اومد و من حسابی مشغول مادری شدم.
وقتی امیرعباسم ۹ ماهه بود، تصمیم گرفتم با مرور درسها تو چند هفته، توی آزمون دکترا شرکت کنم. نهایتاً با رتبهٔ ۵، بهمن ۹۲، وارد دورهٔ پیاچدی طب ایرانی در دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم.
بعد از سه سال، مجدداً پا به محیط پویای دانشگاه میذاشتم.😍 خیلی خوشحال بودم. چون این دوران که به خاطر طرحم کارمند بودم، برام کسلکننده بود. در بارداریم هم مدت زیادی استراحت نسبی بودم.
ولی شاید بیشترین چیزی که این مدت به من فشار میآورد، یه سال خونهنشینی بود. چون اون موقع این تصور رو داشتم که زن موفق، زن بیرون از خونهست!🤷🏻♀️😐
حدود دو سال، با خوشحالی و انرژی زیاد، صبحها زودتر از بقیهٔ همکلاسهام به دانشکده میرسیدم. با این که شبها هم خواب کافی نداشتم.😴 هر روز تا عصر کلاس داشتیم، واحدهای تئوری رشته طب سنتی زیاد بود.🫡
پسرم هم پیش مادرم میموند. اون موقع خونههامون نزدیک هم بود. (پسرم شیر خشک میخورد. زیاد شیر نداشتم و نهایتاً تا شش ماهگی، اون هم به کمک شیر خشک، میتونستم بهش شیر بدم)
وقتی به خونه میاومدم، پسرم نیاز عاطفی به من داشت، ولی من استرس انجام کارهای خونه رو داشتم!😕 همسرم هم اون همکاریای که من ازشون توقع داشتم، با من نداشتن. مشغلههاشون هم زیاد بود.
الان با گذر از اون سالها، میدونم که گاهی شام نداشته باشیم، یا حتی اگه همیشه خونهمون شلوغ باشه،😉😃 اتفاقی نمیافته. درحالیکه اولویت اول یه مادر، حال بچهش و حال روحی خوب خودشه. ولی متأسفانه من اون دوران، توی انتخاب اولویتهای زندگیم اشتباهاتی داشتم😔 و از نظر روحی و جسمی به خودم فشار زیادی آوردم. طوری که یه سال اول تحصیلم، به خاطر فشار کاری و کمخوابی، یازده کیلو کاهش وزن داشتم!😵
البته پدر و مادرم، بینهایت کمکحال من بودن، چه برای نگهداری پسرم و چه رسوندن مواد اولیه غذایی مثل سبزیجات سرخکرده و... به من. خدا را شاکرم برای نعمت حضورشون...🤲🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۳. مشکلات من و رشتهٔ تازه تاسیس طب سنتی....»
#ف_مرادی
(مامان #امیرعباس ۱۱، #امیرحسین ۷ و #زینب ۱.۵ ساله)
رشتهٔ تازه تاسیس طب سنتی مشکلات بسیار زیادی داشت. با اینکه من نسبت به هم کلاسیهام، با آگاهی کاملتری از این مشکلات، وارد این رشته شده بودم، ولی مثل همهٔ دانشجوهای طب سنتی، خیلی سختی کشیدم.😩وقتی وارد این رشته شدم، پسرم یه ساله بود و وقتی فارغ شدم، دو پسر ۸ ساله و ۴ ساله داشتم!😅 هفت سال تحصیل توی طب سنتی اصلاً به خوشی هشت سال تحصیل در پزشکی عمومی نبود.🥲 ولی هنوز هم وقتی به عقب برمی گردم و نگاه می کنم، خوشیها و تجربههای مثبت زیادی رو که در این دوران کسب کردم، میبینم؛ و احتمالاً اگر به عقب برگردم باز هم همین رشته رو انتخاب میکنم.🤪
پایاننامه فرسایشیترین بخش تحصیل پیاچدی طب ایرانی بود. گروه هدف رو خانمهای باردار پرخطر انتخاب کرده بودم و میخواستم فقط با غذا بهشون کمک کنم (اثر یک غذا بر خونریزی بارداری)؛ یعنی چند تا سنگ بزرگ رو با هم برداشته بودم.🤭 توی ذهنم برنامه ریخته بودم که تا قبل از زایمان پسر دومم، حداقل بیمارگیری پایاننامهم به پایان برسه.
تقریباً نه ماه بارداریم رو از مطب استادم، به بیمارستانها و مراکز درمانی مختلف میرفتم تا شاید زودتر به هدفم برسم، ولی زهی خیال باطل... گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود!😑 گاهی توی زندگی باید با شیب ملایمتری پیش رفت و در کنارش زندگی هم کرد.
دی ماه ۹۵، پسر دومم امیرحسین به دنیا اومد و روزگار خودش برام شیب ملایم تعیین کرد!😬
کلاسهای دانشگاهم از ۱ سالگی تا ۳ سالگی پسر اولم هر روز بود و تا ۳.۵ سالگی پسرم، مادرم زحمت نگهداریش رو میکشیدن. یه مدت قبل از اینکه بارداری دومم مشخص بشه، پسرم رو مهد ثبت نام کردم که حس نکنه به خاطر برادر کوچیکترش از خونه مادربزرگ طرد شده.😉
خوشبختانه مهد توی همون کوچهٔ مادرم بود و تو این مدت همسرم، پسر اولم رو میبردن مهد و دومی رو تحویل مادرم میدادن.
از ۱ سالگی تا ۴ سالگی پسر دومم، بیشتر کارهای من مربوط به پایاننامه، مقاله، کتاب و کارهای اینچنینی بود که داخل خونه و با لپتاپ انجام میشد.
از اوایل تولد امیرحسین استقلالم رو نسبت به تهیهٔ مواد اولیه غذایی بیشتر کردم و به جای مادرم، از آشپزخونههای کوچیک خونگی کمک گرفتم.😁 بندهخدا مامانم دیگه خیلی فشار روشون بود.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران ایران.pdf
519.8K
🧕🏻 مادران ایران (نسخه نهایی)
🔰 کاملترین بسته عملیاتی کنشگری بانوان در انتخابات
💢 بیش از 20 طرح عملیاتی میدانی و مجازی با تمام جزئیات اجرایی و پیوستهای مورد نیاز
#انتشارحداکثری
[نجات ؛ نهضت جوانان انقلابِ تمدنساز]
@nejaatt_ir
https://eitaa.com/joinchat/3189309560C7e7ca20fab
بسته عملیاتی نجات.pdf
306.1K
💢 نسخه نهایی بسته عملیاتی نجات
💡بیش از ۳۰ طرح عملیاتی فردی و تشکیلاتی برای "افزایش مشارکت و روایت پیشرفت"
🗂 همراه با ارائه جزئیات فرایند اجرایی و پیوستهای مورد نیاز
کمی که بگذرد ،
ما میمانیم و وجدانی که میپرسد:
⁉️ به اندازه توانمان تلاش کردیم یا نه ؟!
🔰و این پرسشی است که پاسخش درس و کار و زندگی نیست!
بسم الله...
#انتشارحداکثری
[نجات ؛ نهضت جوانان انقلابِ تمدنساز]
@nejaatt_ir
https://eitaa.com/joinchat/3189309560C7e7ca20fab
سلام به همه مادران شریف😍
اگر شما هم این روزا در کنار مادری، یه گوشه ذهنتون درگیر انتخاباته، پیشنهاد میکنیم مطالعه دو تا جزوه کوتاه بالا رو همین الان بذارید تو برنامهتون.
در اسرع وقت بخونیدش تا زودتر میدان کار متناسب با شرایط تون رو پیدا کنید و شروع کنید به کار.💪
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif