eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
آچوب خلایقه حق باب رحمت و برکات منوّر ایلدی دنیانی سرور عرصات گلوب مبشّر رحمت سنوبدی لات و منات ویروبدی مژده سین انجیل و مصحف و تورات نثار ایدون گل رخسارینه اوجا صلوات نقدر جلوه سی واردی بهشت زیبانون نقدر یپراقی واردی درخت طوبانون نقدر  واردی صفاسی قصورِ رضوانون نقدر موج ویرار آب کوثر جنّات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر شمس و قمرسیر ایده لّه روی مدار نقدر نور ویرر وقت شبده اولدوزلار نقدر واردی فلکده ثوابت و سیّار نقدر واردی سماواتیده بروج و کرات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر نازل اولوب انبیالر ایچون آیات نقدر نقطه اولوب ثبتِ صفحۀ تورات نقدر طوریده موسایه حق دیوب کلمات نقدر لوحیده آیات ثبت ایدوب ثبات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر روز ازلدن گلوب یره باران نقدر موج گوروب نوح اولاندا کشتیبان نقدر روز بلاده فغان ایدوب طوفان نقدر گودی دریالر ایچره وار قطرات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر صفحۀ سینانی نور ایدوب برّاق نقدر واردی آغاشلاردا شاخه و یپراق نقدر عالم امکاندا واردی داش توپراق نقدر عالم خلقتده خلق اولوب ذرّات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدرحشره کیمی خلق بو جهانه گلر نقدر گونده بشر عالم بقایه گیدر نقدر خلق ایلیوب خلق خالق اکبر نقدر واردی یر آلتیندا پیکر اموات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر عالم امکانیده نفس چکولور نقدر باغ و زراعتده تخملر اکولور نقدر دهریده طوفان اولاندا یل لراسولور نقدر واردی بو عالمده گلشن و باغات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر پر برکتدی جهاندا آل مناف نقدر واردی علیده فضایل و اوصاف نقدر تیغ ویروب حق یولوندا روز مصاف نقدر واردی علی سینه سینده معلومات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر درد و مصیبت گوروبلر آل عبا نقدر قان توکولوب کربلاده عاشورا نقدر جنّ و ملک لر ایدر حسینه نوا حسین قانی نقدر دینده قویوب اثرات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات نقدر اهل ولا غملره اولوب آماج نقدر بیتیده لبیک سسلنوب حجاج نقدر واردی «محبی» بهشت ایچینده سراج نقدر گونده  عبادت ایدوله مخلوقات دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
شمس رویت همیشه تابنده است ابرویت ذوالفقارِ برنده است دلت از مهر و عشق آکنده است نام احمد تو را برازنده است یا محمد که هر دو زیبنده است مست جامت شدم خدا را شکر صید دامت شدم خدا را شکر بعد، رامت شدم خدا را شکر من بنامت شدم خدا را شکر هر اسیری به تو پناهنده است خانواده به خانه محتاج است مو پریشان به شانه محتاج است مرغ، بر آب و دانه محتاج است نوکرت بی بهانه محتاج است دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است زینت دوش تو حسین و حسن عطر تو برده عطر و بوی وطن شاهد حرف من اویسِ قرن بتکان باز هم عبا، دلِ من... ... بر همین عطر دلنشین بند است خطبه های فصیح تو دریاست خنده های ملیح تو غوغاست سینه ی ما... ضریح تو اینجاست رحمتی و شبیه تو زهراست نامتان هم مرا خوشایند است چشم تو کرده بر دلم اثبات من کجا خواندن از شما... هیهات پس نوشتم به جای این ابیات بر محمد و آل او صلوات این دعا ضامنِ فرستنده است راه سخت است، راهِ حل داری میل برچیدن هُبَل داری صحبت از رب لم یزل داری فاطمه را که در بغل داری دشمن ابترت سرافکنده است سوره خواندی و از ولی خواندی هر کجا بی معطلی خواندی سنگ هم خوردی و ولی خواندی آیه آیه "علی علی" خواندی شاهد حرف من خداوند است بستر تو که جای هرکس نیست منبر تو که جای کرکس نیست پس خلافت برای ناکس نیست لایق مسند شما پس نیست... ...غیر خیبر شکن که رزمنده است حشر، حق است... پس اجل حق است راه توحید از ازل حق است الحق این حرف چون عسل حق است حق علی و علی معَ الْحَق است حق علی را به قلب ما کنده است میوه داده است اشک و آه علی دو جهان، شیعه شد سپاه علی مذهب صادق است، راه علی مثل موجی به تکیه گاه علی... ...مکتب جعفری خروشنده است ‌‌
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد ناله سوخته دل‌ها، اثری پیدا کرد کعبه می‌خواست که دل را ز بتان پاک کند دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد به تمنای لبان پسر اسماعیل زمزم از شوق، عجب چشم تری پیدا کرد نور توحید پس از غیبت طولانی خویش در حرم فرصت هر جلوه‌گری پیدا کرد سالیانی خبر از حضرت جبریل نبود مصطفی آمد و او بال و پری پیدا کرد از قدوم پسر آمنه و عبدالله امّت پاک سرشتان، پدری پیدا کرد خاتم از راه رسید و شجر هر چه رسل تازه بر بار نشست و ثمری پیدا کرد ما هدایت شدۀ نور رسول اللهیم ریزه خوار کرم زادۀ عبداللهیم بی وجود تو بشر بی سر و سامان می‌شد همه جا نور خدا مخفی و پنهان می‌شد بی وجود تو کجا در همۀ امت‌ها نام این قوم مزین به مسلمان می‌شد تا که از قوم دگر حرف میان می‌آید تکیۀ بازوی تو شانۀ سلمان می‌شد تو دعا کردی و ما شیعۀ مولا گشتیم از همان روز، دلت گرم به ایران می‌شد رخصتی می‌دهی ای سرور زیبا رویان گویم از چه رخ تو قاتل هر جان می‌شد با تبسم به لب غنچه تو گل می‌کرد گیسوی حور، به یکباره پریشان می‌شد علت این بود که در روی ملیحانۀ تو قدری دندان ثنایات نمایان می‌شد ذکر تسبیح تو آهنگ بیان ملک است شکل ترکیب رخ تو نمک اندر نمک است بی دم قدسی تو مرده‌ای احیا نشود پسر مریم قدّیسه، مسیحا نشود پشت موسی به تو و حضرت مولا گرم است ورنه بی اذن شما وارد دریا نشود گر زلیخا رخ زیبای تو بیند در خواب پای دلداگی یوسفی رسوا نشود همه از رحمت تو حرف میان آوردند از چه رو علت هر خشم تو افشا نشود غضبت رمز «اشدّاء علی الکفّار» است لشگر کفر حریف تو به هیجا نشود با دعای تو علی صاحب تیغ دو سر است بی رضایت گره از ابروی او وا نشود جز به پیش غضب چشم تو در وقت نبرد کمر تیغ علمدار احد، تا نشود تو ز نور احدی، اشرف مخلوقاتی پدر فاطمه‌ای، تاج سر ساداتی تو کریمی و کریمان همه از نسل تواند سائلان بین، گذر یار بلافصل تواند هر که ابتر به تو گفته رحمش ناپاک است همۀ خلق خدا ریزه‌خور نسل تواند آن کسانی که ندارند به دل حب علی در عمل امت ملعون شده و رذل تواند زدن فاطمه بر اهل یقین ثابت کرد این اراذل پی آتش زدن اصل تواند چون تمسّک به علی شرط شفاعت باشد شیعیان در صف محشر همگی وصل تواند چه کسی گفته اباالفضل ز اولاد تو نیست؟ ثلث سادات ز اولاد اباالفضل تواند بعد محسن که دل فاطمه حساس شده پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده مکتب قدسی تو نور حقایق دارد چارده مصحف تابنده و ناطق دارد دشمن کور دل تو ز کجا می‌دانست راه تابندۀ تو حضرت صادق دارد ظاهراً خاک حریمش شده با خاک یکی باطناً او حرمی در دل عاشق دارد روزی بندگی ما همه دست آقاست در عمل او صفت کامل رازق دارد سال‌ها می‌گذرد، سرخی خاک یثرب اثر خون تن زخم شقایق دارد گر که گوش دل ما باز شود این ایام صحبت از توطئۀ چند منافق دارد زود شهر نبی از مادر ما خسته شده باورم نیست که دستان علی بسته شده   
مادرم از کودکی خرید برایم تا که شوم سر به راه، کفش تولی آنچه نجاتم دهد ز بارش آتش چیست به یوم الحساب، چتر تبری
بوده ست اُحد مدرسه ای از عبرت معنا شد از آن روز در عالم وحدت همراه نبی فقط علی می‌ماند بر آن سه خلیفهٔ فراری لعنت
قداره به دست با شعف می آیی پابوسی سلطان نجف می آیی از شوق قدم هات طرب می ریزد از خنده ی لبهات رطب می ریزد باید که تو قاصد سحر باشی مرد ما منتظریم !؟ خوش خبر باشی مرد ای عزت ری! دست مریزاد به تو امروز عجب قرعه ای افتاد به تو! شاهین سعادت به تو رو آورده از میکده ی ولا سبو آورده امروز به ابلیس غضب کردی مرد امروز سقیفه را ادب کردی مرد ملعون زمان، حساب دستش آمد آن دسته ی آسیاب دستش آمد! تیغ تو تلافی فدک شد فیروز امروز دلِ حسن خُنک شد فیروز خیرالعملت توشه ی نیکویت شد تا روز جزا نبی دعاگویت شد این مزد، به کوه دِرهمی می ارزد لبخند حسن به عالمی می ارزد ابیاتی از یک مثنوی بلند...
صد شکر که ما اهل تولّا هستیم در زمره‌ی دوستان مولا هستیم بر شانه‌ی من، هر دو ملک! بنویسید ما دشمن دشمنان زهرا هستیم
از علی سنگ‌دلان هیچ نگفتند، آخر کعبه فریاد برآورد ترک پشت ترک صبح فردا که بسنجند تبرّی مرا "شقشقیه" بزند داد منم سنگِ محک در جزا با سندِ باغ جنان می آید آنکه این قوم گرفته ست از او باغِ فدک .
بگو کدام ستم ریشه در سقیفه ندارد؟ که حکم تجربه‌ها حاجت صحیفه ندارد روایت است که هرکس نداشت حب علی را یقین کند پدر و مادر عفیفه ندارد به اعتقاد خود ای دوست پای‌بند بمان و بدان که حکم خدا راوی ضعیفه ندارد امام؛ صدق تمام و کمال و عالِم دهر است که این مقام گزند از ابوحنیفه ندارد بهشت را به بهای بهشت دادی و دیدی بجز امام کسی دیگر این وظیفه ندارند اگر بنا شود از فضل! آن سه‌تا بنویسند قصیده‌ می‌شود اما پر از ردیف "ندارد" کسی که جان مرا چنگ زد برادر من نیست. نه، این سخن کمی از شوخی و لطیفه ندارد اگر تمام جهان خویش را امام بدانند! *زمین بجز علی و آل او خلیفه ندارد.*
به جهل اند دائم اگر منتصب دزدها گریزان ز خورشید هستند شب دزدها امامت کجای دوعالم خلافت کجاست طلا را ندیدند هرگز حلب دزدها کسی را که در کعبه زاده است مادر چکار به تخم فلانی و اصل و نسب دزدها نبی خوانده صدیق و فاروق اعظم، علی کجا در قیاس است با آن لقب دزدها فدک ارث صدیقه بوده است شاهد علی‌ست چه حاجت به تصدیق آن بی ادب دزدها فدک ارث صدیقه بوده است این را بگو به اطباع کذاب ها و رطب دزدها
در دوره‌ای که شام جهالت سحر نداشت خورشید آسمان رسالت قمر نداشت تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز حوریه ای برای نبی زیر سر نداشت ارض حجاز را همه گشتند و عاقبت این خاک از خدیجه زنی خوب تر نداشت وصل امین مکه عجب خوش تجارتی‌ست جز سود این معامله اصلا ضرر نداشت سوگند می‌خورم که اگر ثروتش نبود دین ذوالفقار داشت ولیکن سپر نداشت خرج نبی شده همه دارایی اش ولی شرمنده بود از اینکه چرا بیشتر نداشت او شیعه ی علی شده قبل از غدیر خم باری اگرچه پرده از این راز برنداشت آری خدیجه آینه‌ی ایستادگی ست یعنی غبار طعنه به رویش اثر نداشت او مادر تمامی اولاد فاطمه ست ابتر کسی بود که بگوید پسر نداشت او آنچنان ز رنگ تعلق گسسته بود حتی برای خود کفنی در نظر نداشت
چشم حسودان کور‌ باد و گوش شیطان، کر! تنها تو اُمّ المؤمنینی نزد ما، مادر! بستی دهان هرزه‌ی یک مشت جاهل را آن‌ها که می‌گفتند به ختم الرّسل، ابتر السّابقون السّابقون، تفسیر ایمانت ای دامنت شأن نزول سوره‌ی کوثر! از مال دنیا هیچ کس مانند تو نگذشت ایمان که باشد بیش‌تر، دل هست دریاتر دست کدامین جاعلِ تاریخ پیرت کرد؟ در صورتی که بوده‌ای هم‌سنّ پیغمبر؟ کُفو علی، زهرا شد و کُفو محمّد، تو ای جان عالم به فدای مادر و دختر!
ديـگر دعـای مـادر زهـرا نتیجـه داد داروندار خویش خدا بر خدیجه داد امشـب بنـای دین خدا مستدام شد خـاتـون مـکه همـسر خیر الانام شد
تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز حوریه‌ای برای نبی زیر سر نداشت ارض حجاز را همه گشتند و عاقبت این خاک از خدیجه زنی خوب تر نداشت
در کعبه نوشته‌اند با خطّ جلی از بعد سه کس، نام علی از دغلی امّا به سر هر سه کشیده است قضا خطّ بطلان ز «یا»ی معکوس علی
دنبال خدای زر و درهم رفتند با فیل، سوی کعبه‌ی عالم رفتند از بهر حکومتی دو یا ده ساله یک عمر به تابوت جهنّم رفتند
سری ندیدم در این حوالی که خاک پای علی نباشد که خاکِ چسبیده بر عبایش، دگر جدای علی نباشد قسم به مالک قسم به قنبر "ولی" فقط حیدر است حیدر موالیِ هیچکس نباشم اگر ولای علی نباشد به شام معراج و عرش اعلی، خدایِ از گفت و گو مبرّا چگونه خوانَد پیمبرش را اگر صدای علی نباشد؟ نه چون غُلاتش علی پرستم نه از خداییش دل گسستم که من خدا را نمی پرستم اگر خدای علی نباشد! عدو بغل در خرافه آمد، شمارشش در گزافه آمد سه تا خلیفه اضافه آمد! عمر که جای علی نباشد! علی شریعت علی طریقت علیست لا ینفک از حقیقت علی قسیمِ جحیم و جنت، عمر که جای علی نباشد علی ولایت علی عدالت علی صداقت علی اصالت علی کند رزق را حوالت، عمر که جای علی نباشد علی شفاعت علی سیادت علی سخاوت علی عبادت علی ست در کعبه اش ولادت، عمر که جای علی نباشد علی به لیل المبیت خفته، علیست سِرّ از نبی شنفته علی شهادت نخست گفته، عمر که جای علی نباشد علی ز موسی و آدم اکمل علی ز عیسی و نوح افضل بگو برادر! مکن معطل، عمر که جای علی نباشد شدم سراپا خجالت آن دم، که نام سگ نزد شیر خواندم بسوزدم این سخن که راندم اگر سخای علی نباشد...
گفتی که از آن چهار کس بی تزویر بر خلق کدام یک به حقّند امیر من 《شاعرم》 و جز این ندانم که به 《شعر》 مقصد ز 《رباعی》 است مصراع اخیر
بحار، ج 100، ص 441 بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم: فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟ -من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! -مگر آن زن چه کرده بود؟ -مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة! امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد. فرمود: -بشار! برخیز... غلام گفت که در میزنند... بشّار است! کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را؟ همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است
اسلام که دین کامل و جامعی است نه حنبلی و مالکی و شافعی است، سنّی که عمل نمی‌کند بر سنّت «شیعه» است که اهل سنّت واقعی است
گفتی که از آن چهار کس بی تزویر بر خلق کدام یک به حقّند امیر من 《شاعرم》 و جز این ندانم که به 《شعر》 مقصد ز 《رباعی》 است مصراع اخیر
بحار، ج 100، ص 441 بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم: فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟ -من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! -مگر آن زن چه کرده بود؟ -مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة! امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد. فرمود: -بشار! برخیز... غلام گفت که در میزنند... بشّار است! کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را؟ همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است
اسلام که دین کامل و جامعی است نه حنبلی و مالکی و شافعی است، سنّی که عمل نمی‌کند بر سنّت «شیعه» است که اهل سنّت واقعی است
سخن از روز نخست است... وَ قبل از اول از همان روز كه فرمود:(على=خيرالعمل) همه جا خواند محمد، كه على ، جان من است خط به خط مدح علی ، عزت قرآن من است اصل این است ، علی ، محور اسلام خداست چه بخواهید و نخواهید «علی» نام خداست هرکه تسلیم علی بود ، مسلمان نبی است ورنه در سلسله‌ی ظلمت جهل عربی است روی منبر به همه گفت ، که (لن یفترقا)..! بعد من ...،(آیه‌ی قرآن و....فقط این آقا..!) پس چه شد ، قوم به تفریق علی ، جمع شدند..!؟ شب پران در پی خاموشی این شمع شدند..!؟ فتنه کردند که « لن یفترقا » ، بی معناست ریشه‌ی «وحدت اسلام» به ریش زعماست اصل این است که اسلامِ «مغایر» ، نجس است بی علی ، مسجد و محراب و منابر ، نجس است «وحدت» این است «فقط» ، ناد علی.. ٬ یاد علی.. پس از آن چشم بدوزیم ، به اولاد علی وحدت این است که هم لشکرمولا بشویم ریزه خوار نمك سفره زهرا بشویم وحدت این نیست که با قصد رضای اعدا بزنی طعنه به رفتار محب زهرا (س) یادمان رفت که قرآن نبی معیار است.!؟ که محمد « و اشدّاءُ علی الکفار» است..!؟ گر دفاع از علی و حق علی ، تفرقه بود «الغدیر» از چه به احقاق علی ، شعر سرود..!؟ کتب اصلی شیعه ، پرِ طعن خلفاست ما اگر دور از این «اصل» بمانیم ، جفاست ...... ما نگفتیم که سر از تنشان بر دارید چادر از دخترکان و زنشان بردارید ما نگفتیم که جنگی به میان سر بزند رخت آرامش اسلام ، ز تن پر بزند ...... تا طلوع پسر فاطمه ، ما ، در صبریم گرچه رودیم ، خروشیم ، ولی در ابریم . . . . . . . ما فقط روضه چشیدیم و ، نوشتیم "چرا"...!؟ ما فقط آه چکیدیم و نوشتیم ، "چرا"...!؟ ما نوشتیم ٬ "چرا " جام نبی پُر شده بود؟ و "چرا " مزد نفسهاش (لیهجر) شده بود..!؟ ما نوشتیم "چرا " دست خدا بسته شده‌..!؟ و "چرا " امت بی مایه ..!! از او خسته شده ..!؟ ما نوشتیم "چرا " ، مادر ما را زده‌اند.!؟ سر سردار جهان را ، سر سودا ، زده‌اند.!؟ ما نوشتیم که بر فاطمه ، شلاق زدند..!؟ بعد هجر پدرش ، برجگرش داغ زدند..!؟ و "چرا " قوم ، عزیز دگرش را کشتند پشت در ، ماند و «خودش را» ، «پسرش را» کشتند ما نوشتیم "چرا " مقبره‌ای نیست از او..!؟ تو که دم میزنی از وحدتشان ، باز بگو..!!!! واقعا این‌که نوشتیم «"چرا " » !؟ ، تفرقه بود!؟ همه از دین‌که نوشتیم ... ، چرا تفرقه بود .!؟ ★★★ اگر این دشمنیِ دشمن زهرا ، کفر است...! همه‌ی دین و خداوند شما را کفر است...! ★★★ وحدت این نیست که یک سوم نسل طاها بشود کشته و ، گویید فقط .. «واویلا...»!! عوض اینکه جوابی بدهید ، انگ زدید به سرِ نیزه ، نشاندید و به ما سنگ زدید . . . . . . . یادم آمد که علی را به همین «انگ» زدند «سامری»وار ، «خرِ» جامعه را رنگ زدند نامه دادند ٬ علی ! تفرقه آمیز شدی..!؟ امت واحده را ..!!! «فتنه» برانگیز شدی..!؟ به گمان، شیر خدا ، خام شود ، رام شود..! نکند ، «تفرقه»ی «وحدت اسلام»!!! شود در مرام علی ، «اسلام خلیفه» ، نجس است هرکه شد «متحد» و «رام» خلیفه ، نجس است وحدت این است که همراه ولایت باشی شیعه‌ی سوخته در هرم برائت باشی مصلحت بینی‌تان ، ربط ندارد به علی آه از غربت و‌ مظلومیت قلب علی ★★★ عاقبت در دل محراب ، ولی را کشتند به همین انگ ، «حسین بن علی» را کشتند ★★★ تفرقه نیست اگر ، حق علی را خواهیم تفرقه نیست که با جاده‌ی او ‌ هم‌راهیم نکند شقشقیه از نظرت جا مانده که علی مثل همیشه تک و تنها مانده نشود ساده ببینید ، که سرّی ، پشت است تفرقه ، ذات سقیفه است ، که «محسن» کشته‌ست نفس آل سعود، آل خلیفه ، نجس است... هرکه رفته‌ست به دنبال سقیفه ، نجس است ★★★ شیعه..! هشدار ،که «درسفسطه بازی» بشوی به دو تا منطق بی قاعده ؛ راضی بشوی روضه‌ی حضرت زهرای شما تفرقه نیست و تولا و تبرای شما تفرقه نیست ...
توجه بر تبری عزت ماست دلیل روشنی بر وحدت ماست ز قول مردم ایران بگویید ابولولو نماد غیرت ماست