eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
570 عکس
275 ویدیو
30 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
نام ما را ننویسید، بخوانید فقط سر این سفره گدا را بنشانید فقط آمدم در بزنم، در نزنم می میرم من اگر در زدم این بار نرانید فقط میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست چند لحظه بغل سفره بمانید فقط کم کنید از سر من شرّ خودم را، یعنی فقط از دست گناهم برهانید... فقط حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام مادرم را به عزایم ننشانید فقط صبح محشر به جهنم ببریدم اما پیش انظار گنهکار نخوانید فقط پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط حقمان است ولی جان اباعبدالله محضر فاطمه ما را نکشانید فقط سمت آتش ببری یا نبری خود دانی من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما دست ما را به محرم برسانید فقط 🖋علي اكبر لطيفيان
دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم به صد امید به سوی تو روی آوردم به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم گرفت دست مرا دست مهربانی تو به دستگیری تو یا مجیر برگشتم ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم گناه بال و پرم را شکسته مولا جان شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده به حرمت لب مثل کویر... برگشتم به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود ببین برادر زینب که پیر برگشتم به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم ولی برادر زینب همینکه فهمیدم کفن شده است تنت با حصیر... برگشتم 🖋وحید محمدی
هر زمانی در دلم درگیر طوفان می شوم یا حسینی می نویسم غرق باران می شوم از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است آخر از عشق علی یک روز سلمان می شوم کار من را بیشتر دست کریمان بسپرید در گرفتاری دخیل یا حسن جان می شوم من گناهی هم اگر کردم جهالت کرده ام تا گناهی می کنم فورا پشیمان می شوم بار سنگینم مرا خیلی خجالت می دهد، هر زمانی که سر این سفره مهمان می شوم روزه می گیرم ولی دائم به فکر روضه ام آب می نوشم دم افطار و گریان می شوم روضه آب و گریه نان هر شب اهل دل است دور از این روضه ها، بی آب و بی نان می شوم جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر جان تو بی روضه من خیلی پریشان می شوم ................... مو پریشان...، بعدِ تو زینب پریشان می شود همسفر با حرمله، با نیزه داران می شود 🖋وحید محمدی
دلی که سوخت زغم، شمعِ محفلش سازند به هم نشینی پروانه نائلش سازند دل شکسته بباید که ظرف غم گردد کسی که درد ندارد چه با دلش سازند کسی که شکر کند در مسیر سختی ها رسد به آن چه که حلال مشکل اش سازند خوشا حیای جنابی که چشم می بندد اگر به آینه رویان مقابلش سازند حسین! ای که به کوی تو عرش سجده برد خوشا کسی که در این کوچه سائلش سازند گدائی سر کوی تو کار هر کس نیست مگر کسی که بسوزند و قابلش سازند مس وجود محبت همین نه زر نشود که در شراره عشق تو کاملش سازند ولایت تو امان نامه همیشگی است نه صفحه ای ست که با مرگ باطلش سازند هنوز خاک «مؤید» ز اشک نمناک است ز بعد مرگ اگر کوزه از گلش سازند
دست بر دامن اغیار ندارم هرگز جز خدا با احدی کار ندارم هرگز عبد بیچاره و نالایق و بی مقدارم جز خداوند خریدار ندارم هرگز تا کنم پاک گناهان فراوانم را چاره جز گریه بسیار ندارم هرگز ای پناه دل محنت زده «مَن لی غیرُک» غیر لطف و کرمت یار ندارم هرگز بارالها سفر آخرتم در پیش است توشه جز آه شرربار ندارم هرگز شیعه حیدر کرارم و در هر دو جهان با کسی غیر علی کار ندارم هرگز من مرید علی ام، اوست مراد دل من جز علی سرور و سالار ندارم هرگز وای از آن دم که علی یکّه و تنها شد و گفت: من بجز فاطمه ام یار ندارم هرگز باز هم حرف مدینه شد و شرمنده شدم که چرا دیده خونبار ندارم هرگز روضه مادر سادات شنیدن سخت است طاقت روضه مسمار ندارم هرگز در و دیوار چرا دشمن زهرا شده اند؟ انتظار از در و دیوار ندارم هرگز مهدی شریفی
چشم خشک از چشمهای تر خجالت می کشد چشمه وقتی خشک شد ، دیگر خجالت می کشد سوختن در شعله ی دل کمتر از پرواز نیست هر که اینجا نیست خاکستر ، خجالت می کشد بستن در بهر شرمنده شدن بی فایده ست این گدا وقت کرم بهتر خجالت می کشد لطف این خانه زیاد و خواهش ما نیز کم دستهای سائل از این در خجالت می کشد طفل بازیگوش را شرمی نباشد از کسی بیشتر با دیدن مادر خجالت می کشد تا عروج فاطمه جبریل را هم راه نیست در مسیر عرش، بال و پر،خجالت می کشد حتم دارم که قیامت هم از او شرمنده است با ورود فاطمه ، محشرخجالت می کشد نامه اعمال نوکرها بدست فاطمه ست آنقدر می بخشد و.... نوکرخجالت می کشد آنچه مادر می کشد،دردش به دختر می رسد گر بیفتد مادری ، دختر خجالت می کشد دست این از دست آن و...دست آن از دست این.... آه....دارد همسر از همسر خجالت می کشد هر کجا حرف "در" و "دیوار" و...ازاین چیزهاست چشم خشک از چشمهای تر...... علی اکبرلطیفیان
🦋🌸 استفاده بهینه از کانال با قابلیت جستجو🔍🔍🔍 ☘☘هشتک های استفاده از مناسبتها☘☘ صلی الله علیه و آله و سلم علیهاسلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليها سلام عليه السلام عليها السلام علیهاسلام علیهاسلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام عليه السلام 🌻🌹 عجل الله تعالی فرجه الشریف مناسبت‌های خاص؛ علیها السلام علیها السلام علیه السلام نکته : اینکه مثلا در مورد حضرت زهرا می بایست روی این لینک ضربه بزنید که موارد زیادی را می آورد و به هر کدام که رسیدید دقت کنید که در پایین آن یکی از این موارد ذکر شده یا شعر آمده یا و یا و یا و حتی موارد دیگری ذکر شده که متناسب با آن فایل را استفاده نمایید. @marsieha
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عبد گنهکارت دلش بی‌قراره بندت به غیر از تو کسی رو نداره خدایا از بس که مهربونی تو دلیل این اشکام و میدونی تو میدونی تو میدونی تو عمر داره میشه تباه خدایا ببخش خستم از بار گناه خدایا ببخش هر بار صدات کردم به دادم رسیدی حاجت روام کردی بدیم و ندیدی به این عبد بی‌مقدار و ناقابل نظر کن جان آقام ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل از همه تشنه ترم خدایا ببخش جان سقای حرم خدایا ببخش دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد چشم حرامی با حرم روبرو شد دلم زیر رو شد بیا برگرد خیمه ای کس و کارم منو تنها نگذار ای علمدارم ای علمدارم ای علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت 🎥حاج محمود کریمی
باز-کن-در-که-گدای-سحرت-برگشته-حاج-منصور-ارضی.mp3
7.6M
باز کن در که گدای سحرت برگشته بنده‌ی خسته ز عصیان، به درت برگشته باز هم در‌به‌دری، دور و برت برگشته سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته اصلا انگار نه انگار گنه‌کارم من به تو اندازه‌ی یک عمر بدهکارم من گرچه آلوده‌ام و خوار ولی آمده‌امبا همان فطرت پاک ازلی آمده‌ام دیدم از غیر درت بی‌محلی آمده‌ام دست پر هستم و با نام علی آمده‌ام از عقوبات منِ غم‌زده تعجیل بگیر عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر بنده وقتی‌که فرو رفت به مرداب گناه خواست از چاله درآید ولی افتاد به چاه وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه حرف پرواز زد اما همه طنّازی بود دوستت دارم آن دوست دغل‌بازی بود حال، من آمده‌م حال مرا بهتر کن دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن با چنین بنده که داری به مدارا سر کن تا سحر، جانِ مرا مست می کوثر (حیدر) کن دارم امید، مقیم حرم یار شوم من به قربان علی تا دم افطار شوم گر چه اندازه‌ی یک کوه، گنه سنگین است آشتی با تو همیشه مزه‌اش شیرین است سفره‌ای را که تو چیدی، چقدر رنگین است آخر کارِ هر آن‌کس که بیاید این است اولین قطره‌ی اشکی که ز چشمش ریزد از دلش ناله‌ی یا فاطمه برمی‌خیزد
وای اگر در حرمش یار نمی خواست مرا سر بازار خریدار نمی خواست مرا با چه شوقی بغلم کرد همان اول ماه اصلا انگار نه انگار نمی خواست مرا من همانم که شدم خارِ همه اما او پیش مخلوق خودش خار نمی خواست مرا به حسابم نرسید و به حسابم آورد او کریم است بدهکار نمی خواست مرا بودم آلوده ولیکن دم در پاکم کرد لطف آقاست گنهکار نمی خواست مرا آشنای علی ام گرد و غبار نجفم وای اگر حیدر کرار نمی خواست مرا لَكَ صُمْنَای ِمرا بی برو برگرد خرید سرشکسته دم افطار نمی خواست مرا تشنه ام کرد که یاد لب عطشان باشم تا نگویند علمدار نمی خواست مرا عاقبت کارگر روضه شدم شکر خدا فاطمه نوکر سربار نمی خواست مرا آن حسینی که سرش ریخت به هم بین تنور وسط شعله گرفتار نمی خواست مرا
امشب ای خالق یکتا همه را می بخشی در شب قدر،خدایا همه را می بخشی ای کریمی که همه ریزه خورخوان توأند سفره ات هست مهیّا همه را می بخشی گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف می کنی باز مدارا همه را می بخشی به علی،احمد و زهرا،به حسین و به حسن تو،به این حُرمت اَسما همه را می بخشی مِهر و کینه دو پر و بال عروج دل ماست به تولّی و تبرّی همه را می بخشی شیعه ی حیدر و آتش … چقدَر بی معناست مطمئنّم که به مولا همه را می بخشی دست خالی نرود هیچ کسی از این جا تو در این لیله ی احیا همه را می بخشی آن قدر لطف و عنایت به همه داری که نه فقط اهل دعا را همه را می بخشی یک نفر گر که دعایش به اجابت برسد شک ندارم که تو یکجا همه را می بخشی به خدایی تو سوگند که در وقت سحر وسط گریه و نجوا همه را می بخشی پر توبه بده تا سوی تو پرواز کنم … … تا ببینم که چه زیبا همه را می بخشی من زمین خورده ام امّا نه شبیه عبّاس به زمین خوردن سقّا همه را می بخشی
بارالها بار سنگین گناه آورده ام باز هم بر درگه لطفت پناه آورده ام روز اول مصحفی خالی به من دادی و من نامه ای غرق خطا و اشتباه آورده ام نامه اعمال من چیزی ندارد جز گناه شرمسارم این همه بار گناه آورده ام آرزو دارم که با نور تو گردم روسفید من که در مهمانی ات روی سیاه آورده ام لحظه های بی نظیر و پر بها از دست رفت با خودم عمری که گردیده تباه آورده ام بارالها نفس امّاره مرا نابود کرد شِکوه از دست خودم در دادگاه آورده ام شرمسارم که به جای باقیات الصالحات معصیت هر شامگاه و صبحگاه آورده ام اشک دادی تا بشویم چهره ام را از غبار اشک را از کربلا و قتلگاه آورده ام در هوای کربلا جان و تنم را هدیه ای بر حسین بن علی روحی فداه آورده ام مأمن و مأوای دلهای شکسته کربلاست مرغ دل را جانب این بارگاه آورده ام گفت زینب: ای حسین جان! کاروان عشق را از غبار کوفه و شام سیاه آورده ام بار سنگین غم تو پشت زینب را شکست قامت همچون کمانم را گواه آورده ام ای برادر پیکر آزرده ما را ببین خیز و بنگر کودکان بی پناه آورده ام هر کسی نام تو را می برد او را می زدند کاروانی غرق سوز و اشک و آه آورده ام یا حسین بعد از چهل منزل غم و رنج و بلا کودکانت را به سوی قتلگاه آورده ام مهدی شریفی