eitaa logo
مسار
363 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
448 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 فرمانبرداریی شیرین ✅ یکی از وظایف فرزندان نسبت به پدر و مادر، فرمانبرداری و نیکی در حق آن‌هاست. 🔘 البتَه گوش به حرف بودن نسبت به آن‌ها، باید بدون چون و چرا و از سر رغبت باشد. 🔘اطاعتی که از سر زور و اجبار پایه گذاری شود فایده‌ای ندارد. چنین فرمانبریی کیفیت و کمیتی هم نخواهد داشت. 🔘بلکه باید از سر لطف و شعف و شادمانی انجام شود. این نوع برخورد موجب تقویت روحیه هر دو طرف خواهد شد. همچنین در راستای رضایت خدا و انجام دستور اوست. ✅ نکته: برای اینکه بتوانیم اینگونه رفتاری داشته باشیم خوبست به دعا هم متوسل شویم. خصوصا دعای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه که در حق پدر و مادر گفته است. 🔸در قسمتی از آن دعا چنین آمده: بارالها! مرا اين گونه قرار ده كه از آنان در هراس باشم، همانند هراس از سلطان سختگير و به آنان نيكى كنم، همانند نيكى كردنِ مادر مهربان و فرمانبردارى از پدر و مادرم را و نيكى كردنم به آنان را براى چشمانم آرام تر از خواب سنگين (شيرين) و براى سينه‌ام خنك‌تر از نوشيدنى شخص تشنه قرار ده تا آن كه خواسته آنان را بر خواسته خودم مقدّم بدارم. 📚دعا ۲۴ صحیفه سجادیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️دل نگران ☘️در خیابان راه می رفتم. مانده بودم چطور به خانه بروم آنقدر که با دوست هایم سرگرم بودم متوجه گذر ساعت و رفتن به خانه نشدم. خانه ما هم مثل تمام خانه های دیگر‌ قاعده خودش را داشت ، ساعت ۹:۳۰ بود و من به عنوان پسر‌خانواده باید ساعت ۸ خانه می بودم. 🍃بعضی دوستانم مرا مسخره می کردند که حالا سنت برای زندگی در پادگان نظامی کم است به فرمانده تان (یعنی خطاب به پدرم ) بگو کمتر سخت بگیرد به جایی برنمی‌خورد یا بعضی ها اصلا قبول نداشتند و می گفتند که چرا باید به آنها جواب بدیم کی می رویم کی میاییم...مگر ما دختریم?! 🌾اما در خانه ما این قانون هم برای من هم خواهرم بود و فرقی نمی کرد. من دلیل پرسش و جویشان که کجا می روم را می فهمیدم. می دانستم نگران من هستند و نمی توانند بی تفاوت از من بگذرند . درحقیقت نپرسیدنشان یعنی بی خیال من شده اند و اصلا برایشان مهم نیستم. به هرحال به خانه رفتم. مادر و پدرم بلند شدند و نگاهی با نگرانی به من‌ کردند. سابقه نداشت این ساعت به خانه بروم.سرم را پایین انداختم و گفتم:« متاسفم که دیر شد دیگه تکرار نمیشه و شما رو نگران نمی کنم.» می توانم بگویم نگرانی از چهره شان مثل پرنده پر زد و رفت. ✨مادرم گفت : «عیب نداره حامد جان ما فقط نگرانت بودیم ... بشین عزیزم الان شام رو برات گرم میکنم.» و با چشم و ابروهایش به من فهماند پدر را دریابم. 🎋من هم با گرمای صحبت های مادر کمی ‌یخم باز شد. پدر نشسته بود به تلویزیون نگاه می کرد کنارش نشستم و دستش را گرفتم با شیطنت گفتم: « هعی... چطوری سردار بازنشسته... من نبودم دلت برام تنگ نشد؟ » 🍃پدر با ابهت همیشگی اش گفت:« نه...» 🌸اما نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد ، خندید و گفت:« خوب بلدی قضیه را جمع کنی و به روی خودت نیاری.»با دستش محکم به گردنم زد و گفت:« آی پسر از این به بعد حواستو جمع کنی ها مبادا دل مادرت رو بلرزونی و نگرانش کنی.» 🌾گفتم: «چشم حتما....» 🆔 @tanha_rahe_naafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام خدا خبر آمد حسین بن علی ع راهی شد😭 از: خادمه حضرت زهراس به: امام حسین ع السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ع✋ لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین ع😭 آقای من شنیدم قصد سفر داری. آقای من چرا شبانه و بی صدا؟! به کجا می‌روی؟! چرا با اصغر ع و اکبر ع؟! چرا با قاسم ع و ابوالفضل ع دلاور؟! چه خبر است آقای من؟! آقا جان رقیه س را کجا می‌بری؟!😭 طاقت از محمل افتادن و دویدن بر روی خار مغیلان را ندارد.😭 آقای من! حالا که رقیه س و دختران را می‌بری گوشواره‌هایشان را درآور که گوش‌هایشان را پاره نکنند.😭 جوانان هاشمی زینب کبری س را بر محمل می‌نشانند، آقای من حتما خبر داری چند ماه دیگر باید بر شتر بی‌محمل سوار شود؟!😭 آقای من شبانه و بی صدا به کجا می‌روی؟! کوفیان منتظر شما نیستند، چشم طمع به گهواره شش ماهه‌ات دارند.😭 حتی پیراهن کهنه‌ات را....😭 حتما خبر داری مکه برایت ناامن است، قصد کشتن شما در مناسک حج را دارند.😭 حج شما ناتمام می‌ماند.😭 میروی تا به وعده‌گاه عشق برسی. می‌روی تا در راه خدا کشته شوی و مقام شفاعت پیدا کنی و ما شیعیان سراپا تقصیر را در پیش خداوند شفاعت کنی.😭 اللهم عجل لولیک الفرج یا الهی بحق امام حسین ع 🤲😭 🏴🌺🏴🌹🏴🌺🏴 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌷امید دل‌ها مولا جان ☀️صبحگاهان خورشید با نگاه دلربایت طلوع می‌کند. ❤️انتظار صبح ظهورت، گرما بخش قلب‌های منتظران است. ☘صبح بخیر امید دل‌های بی‌قرار 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چطور مادر آرام شد؟ وقتی سید حسن شهید شد، گریه‌های مادرم قطع نمی‌شد. بعد از مدتی یکی از همسایه‌ها خوابی دیده بود. می گفت: امام زمان (عج) را در خواب دیدم. فرمودند: به فلانی بگویید چرا این قدر گریه و زاری می کند، حسن آقا پیش ماست و حالش هم خوب است. از آن به بعد قلب مادرم آرام گرفت و از گریه‌هایش کم شد. 📚 تو شهید می‌شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۹۴-۹۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 اهمیت انتظار ✅ در دوران غیبت صاحب الزمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) همان‌گونه از خورشید پشت ابر بهره می‌بریم، از وجود نازنین ایشان هم بهره‌مند می‌شویم. 🔘 انتظار یعنی امید به ظهور حضرت مهدی صلوات‌الله ‌علیه؛ رهایی بشر از ظلم و ستم و آغاز حکومت مهدوی بر جهان می‌باشد. 🔘 در فرهنگ انتظار یأس و ناامیدی راه ندارد؛ زیرا این انتظار به منتظران جهت می‌دهد. ✅ این حرکت، تلاش امیدوارانه در جهت آمادگی برای پس از انتظار است. 🔹رسول‌خدا صلی‌الله ‌علیه ‌و آله فرمود: «بهترین کارهای امت من انتظار فرج و گشایش است.»* 📚*بحارالانوار، ج ۵۲، ص۱۴۹، ج ۷۳، ص۱۲۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍تشنه معرفت 🍃رفت و آمد به ‌خاطر دوری راه برای ساناز دشوار بود. پدرش نزدیک دانشگاه خانه‌ای اجاره کرد تا او راحت باشد. ساناز به مهری و زهرا دوستان هم دانشگاهی‌اش پیشنهاد داد، با او هم خانه شوند. ☘مهری به ساناز گفت:« دختر دایی‌هایم فاطمه و عذرا برای گذراندن دوره‌ی حفظ کل قرآن از روستا اومدن این‌جا، میشه با ما هم خونه بشن؟» 🎋_خیلی هم خوبه، دورهم خوش میگذره. ⚡️ساناز مانتو پوشید و مقنعه‌اش را سر کرد. توی آینه خودش را برانداز کرد و با مهری و زهرا راهی دانشگاه شد. ✨ساناز لیوان چای در دستش گوشه‌ای تکیه داد و به حرف‌های آن‌ها گوش کرد. فاطمه قسمتی از وصیت نامه شهید عبدالحسین برونسی را خواند: «فرزندانم! خوب به قرآن گوش کنید. خودتون را به قرآن متصل کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگی‌تون قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید؛ باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان بشید.» ☘بعد کتابی که در دستش بود را نشان داد: «کی دوست داره این کتاب رو بخونه؟» 🌸ساناز عاشق مطالعه بود. اولین نفر پیش قدم برای خواندن کتاب شد‌. رفاقت خاصی بین ساناز و دوستان جدیدش شکل گرفت. او بعد از چند هفته درباره‌ی امام زمان عج و شهدا از فاطمه و عذرا سوال ‌‌کرد: «مهم‌ترین وظیفه در عصر غیبت چیه؟» 🌺_به نظرم مهم‌ترین وظیفه؛ هر کسی تلاش برای اصلاح و آمادگی نفس خودشه؛ چون تو قرآن تزکیه و تهذیب نفس عامل رستگاریه. ☘ساناز از جایش بلند شد و به سمت جا لباسی رفت و چادر فاطمه را روی سرش انداخت. وقتی خودش را در آینه نگاه کرد. زیر لب گفت: «ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل تو پس پرده چه دانی که خوب است و که زشت» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: قطب عالم امکان بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» سلام بر بهار مردمان و خرمی روزگاران 🧡یا صاحب الزمان مانده‌ام چطور می‌شود ما این‌قدر از تو غافلیم؟! چرا از تو دوریم؟! بدون توجه و توسل به تو مگر امکان زنده بودن هست؟! پاسخ همه چراهایم را می‌دانم؛ ولی نمی‌خواهم باور کنم در جاده پر پیچ و خم دنیا گم شده‌ام. فراموش کرده‌ام غفلت از گناهان، فاصله می‌شود میان من و تو! ☘می‌خواهم روزانه به یادت باشم. وقتی یادت همنشین لحظه‌هایم می‌شود از ته دل می‌خندم. می‌فهمم تو هم‌ به یادم هستی که لیاقت پیدا کردم به یادت باشم. 🌸داشتن تو؛ یعنی عاقبت‌بخیری. ثبات‌قدم در این مسیر می‌خواهم. ادب و گذشت، سحر، نماز اول وقت و قرائت قرآن...توفیق این عاقبت‌بخیری را از تو می‌خواهم. ❤️🌹❤️🌹❤️🌹 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
☘سبز سبز 🌷هوای سرد زمستان دارد به پایان می‌رسد و بشارت بهار را می‌دهد. دشت سرسبز به تو سلام می‌دهد. 🌿کم کم اسفند می‌رود و بهار از راه می‌رسد. 🌸 زندگی‌تان بهاری 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨یک صدای بلند از ایشان نشنیدم رفتارشان [آیت الله محمدعلی شاه آبادی رحمة الله علیه] با مادرم بسیار خوب بود و من هیچ وقت ندیدم کوچک‌ترین بی‌احترامی بکنند. در این مدت پانزده سال، من یک صدای بلند از ایشان نشنیدم. 📚آسمانی، مؤسسه شمس الشموس، ص۲۰۸، به نقل از عصمت الشریعه شاه آبادی، دختر آیت الله محمدعلی شاه آبادی رحمة الله علیه. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 چشم ‌پوشی ✅ زن و شوهر در زندگی مشترک گاهی لازم است؛ تغافل یعنی چشم‌پوشی از لغزش‌های جزئی همدیگر داشته باشند. 🔘 چشم‌‌پوشی از چیزی که می‌داند و آگاه است؛ ولی با اراده و عمدی، خود را به بی‌خبری بزند که از آن اشتباه بی‌‌اطلاع است. 🔘 وقتی همسر اشتباه می‌کند بلافاصله به او نگوییم: دیدی گفتم؟ این گونه رفتار او را از ما دورتر می‌کند و به مرور، احساس آرامش با ما بودن برایش کمرنگ می‌شود. سبب مخفی‌کاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی و نیز باعث اختلاف خواهد شد. 🔹حضرت علی علیه‌السلام: «مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَم»؛ خود را به بی‌خبرى نمایاندن، یکی از بهترین کارهاى بزرگواران است.۱ 📚۱.نهج ‏البلاغه، دشتی، حکمت ۲۲۲، ص۷۸۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شکوفه خنده 🍃قلبم احساس سنگینی می‌کند. دخترک هنوز نیامده است.ای کاش... . ☘منتظر ایستادم؛ در انتظار او. هر روز می‌آمد و با نگاه معصومانه‌اش مرا می‌پایید و آدامس می‌فروخت. 🎋با چشمانِ سیاهِ براق، شیطنت کودکانه‌ای از پنجره‌ی نگاهش موج می‌زد. صورتی گرد با لپ‌هایی که سرخ نبود. تا چشمش به من می‌افتاد، لبخند محوی بر لبش می‌نشست. ⚡️بلوز دامن ساده‌ای که دامنش حتی یک شکوفه هم نداشت. برخلاف دامن دخترهایی که همراه پدر و مادرشان برای خرید عید به بازار آماده می آمدند. 🍃چند روز پیش با مادر بزرگش ‌آمد وقتی صدا زد: «عزیز جون، برام کفش ‌میخری؟» فهمیدم که چه نسبتی با هم دارند. نگاهم به روی پاهایش دوید؛ کفش دخترک، دیگر رنگ نداشت. 🍁او هر وقت می‌آمد از پشت شیشه به من زل می‌زد. دستانش را بلند می‌کرد تا از او چیزی بخرم؛ ولی نگاهش به لباس دخترکانی بود که کفش انتخاب می‌کردند. آه عمیقی کشیدم. خدایا! پشیمانم. چرا همان روز به او نگفتم! 🌸سرم را پایین انداختم و در خیالم شکوفه‌های بهار نارنج را از درخت چیده، دانه دانه شکوفه‌ها را روی دامنش ‌ریختم. با صدای بلند خندید. دامن رنگ و رو رفته و ساده‌اش شکوفه زد. ☘من به چهره‌ی شادش نگاه ‌کردم. دلم می‌خواهد دامن ساده‌اش عطر بهار نارنج بگیرد و او بخندد و شادی چشمان سیاهش را ببینم. او روی صندلی مشتری بنشیند و من شماره پایش را بپرسم. کفشی را که دوست دارد به او عیدی بدهم؛ اما دخترک کوچک هنوز نیامده است. چه انتظار سختی! 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: قطب عالم امکان ☘️بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ☘️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ سلام بر جانشين اولياء گذشته كه صاحب مجد و شرافت است. ❤️سلام پدر مهربانم ☘️ آقا جان ای کاش همه ما دغدغه و دلواپسی ظهورتان را داشتیم. همانقدر که برای زندگی‌مان وقت می‌گذاریم برای تحقق این امر تلاش می‌کردیم. 🍁مولا جان در گوش جانمان با نوای خوش و دلربایتان پندمان ده تا شفا یابیم. 🌸یـــــــارِ دِلارام، دِل بُــرده از ما، آرام و آرام... اَلْحَمْدُلله💫! 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ✨🌹✨🌹✨🌹 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸سرور آزاده ☀️با طلوع خورشید در صبح سوم شعبان، پیک عشق از راه رسید. 🌻چه صبح زیبا و با شکوهی! 🌷عطری خوشبو در حریم احمدی پیچید و آسمان از گل باغ حیدر و فاطمه، عطر آگین گردید. مدینه از پرتو سید شباب اهل جنت، نور باران شد. 🌺آسمان رنگ دیگری دارد غوغایی است؛ همه خیره به روی حسین بن علی، 💐جبرئیل با خیل ملائک آمده و بر خاتم انبیاء تهنیت می‌گوید. 🌿حسین جان! ای کشتی نجات، امید دل پیامبر که حضرت فرمود: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ؛ حسین از من است و من هم از حسین هستم.»* 🌼یاثارالله! مکتب اهل بیت یعنی حقیقت اسلام با نام تو بر چهره‌ی تاریخ نقش بسته است؛ ای اسوه شجاعت و احسان میلادت مبارک. 🌹میلاد امام حسین علیه‌السلام سرور آزادگان و روز پاسدار مبارک باد 📚*ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۵۸ علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تربیت اسلامی فرزند چگونه باید باشد؟ ایشان [شهید مطهری] خیلی مراقب تربیت اسلامی ـ چه در رفتار و چه در گفتار ـ بودند. وقتی بچه‌ها می‌خواستند به مدرسه بروند، ایشان با احترام كامل دخترها را صدا می‌كردند: سعیده خانم، حمیده خانم…، تشریف بیاورید؛ و بعد از ایشان سؤال می‌كردند؛ مثلاً سعیده خانم! شما امروز برای فاصله منزل تا مدرسه چه ذكری را در نظر دارید بگویید؟ یعنی تا این مقدار مراقب بودند و در عین محبت و عشق ورزی به بچه‌ها، همه ضوابط و دستورات را به ایشان یاد می‌دادند. 📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری 🆔 @tanha_rahe_narafte
🖊چرا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «حسین منی و انا من حسین»؟ 🔹حضرت فرمود: «حسین منی و انا من حسین»؛ « حسین از من و من از حسین هستم.»۱ 🔺مسئولیتی که امام حسین علیه‌السلام پس از پیامبر صلی‌الله علیه‌وآله به عهده گرفت؛ از سنخ مسئولیت پیامبر است. به این معنا که پیامبر همه اسلام است و حقیقت دین به ایشان کمال یافت. 🔺شرایط زمانی که امام حسین علیه‌السلام قیام خویش را بر پا کرد همانند زمان پیامبر صلی‌الله علیه‌وآله یعنی دوران جاهلیت است. نقش احیاگری به عهده امام حسین است؛ زیرا حاکمیت، دین جاهلی را به نام دین اسلام در اختیار گرفت. ✅ بنابراین امام حسین علیه السلام می‌فرماید: «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی»؛ «من برای جاه طلبی و کام جویی و آشوبگری و ستمگری قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در کار امت جدم قیام کردم می خواهم امر به معروف و نهی از منکر و به شیوه جد و پدرم حرکت کنم.»۲ 📚۱. ابن قولویه، چ۱۳۵۶، نص، ص۵۲ 📚۲. محمد بن علي بن شهر آشوب مازندراني، مناقب آل ابيطالب(علیه‌السلام)، ج ۳، ص ۲۴۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍زمان از دست رفته 🍃مادر بعد دو ساعتی که در خانه خاله بود در را کلید انداخت و باز کرد. خسته و نفس نفس زنان چادرش را از سر برداشت و گفت:« محیا جان عزیزم یه لیوان برای من میاری؟» ☘باشه‌ای گفتم و به سمت آشپزخانه رفتم آب‌‌ را توی لیوان بزرگی ریختم و سردیش به دستم خورد‌ انگار تکانی خورده باشم، ناگهان انگار برق از سرم پرواز کرده باشد؛ یادم افتاد لباس‌ها را پهن نکرده‌ام و همچنان مانده‌اند حتی درس‌هایم را نخوانده و درگیر چیز دیگری شده بودم. ⚡️ قبل از اینکه به خود آمدم‌ تا این قضیه بحرانی را زودتر جمع کنم؛ مادرم لباس ها را داخل تشت روی ماشین لباس شویی دید که هنوز پهن نشدند. 🍂نگاهی با تأسف به من کرد و با دیدن گوشی به جای کتاب‌هایم که فردا امتحانشان را داشتم، عصبانی شد : «خب پس معلوم شد دو ساعت درگیر چی بودی؟ مگه تو فردا امتحان نداری؟ بازم باید نمره کم بیاری و من شرمنده معلمات بشم.امشب به پدرت این موضوع رو میگم.» 🎋از دستش دلخور شدم و گفتم: «خب می‌خواستید تو نه سالگی برام گوشی نخرید. این تقصیر منه؟مگه من ازتون خواستم که برام بخرید دیگه خسته شدم اونقدر که به من گیر می‌دید.» 🍁لیوان را روی میز گذاشتم و با حرص گوشی را برداشتم. به اتاقم رفتم و در را بستم. مستأصل روی تخت نشستم و متوجه شدم بغض کوچکی گلویم را بسته بود. ترس از این که پدر موضوع را بفهمد از طرفی دیگر داشت خفه‌ام می‌کرد. 🌾با خود فکر کردم: «مشکل من کجاست؟ چرا نمیتونم تو استفاده از گوشی مراعات کنم و از کارام جا می‌مونم. آیا تقصیر اونهاست که تو بچگی برام گوشی خریدن تا سرگرمی من بشه؟ یا من که نمی‌تونستم از اون استفاده کنم؟» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام الله از: معصومه به: پاسدار و جانباز و عابد شب زنده دار سرداردلها شهیدحاج قاسم سلیمانی سلام سردار بزرگ و رشید اسلام مبارک باد بر شما میلاد با سعادت امام حسین، حضرت ابالفضل العباس و امام سجاد و به حق چه لبخند رضایتی بر لبان اهل بیت جاری می‌شود که محب عزیزی چون شما دارند. سردار پر افتخار کشورم شما به حق مدال شهامت، رشادت، غیرت و جانبازی از دستان مبارک اهل بیت گرفتید. مبارک باد بر شما این مدال پر افتخار در این روز عزیز. سلام بر پیکر بی سرت و دستان بریده‌ات. سلام بر راز و نیازهای عارفانه‌ات بر سر سجاده عشق. سلام بهترین نمونه ایثار و گذشت. امشب که مهمان سفره اهل بیت هستی در این جشن و سرور خدایی ما را هم دعوت کن. سردار سرافراز اسلام محتاج دعایت هستیم. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @parvanehaye_ashegh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨حبل المتین ✨حبل المتین رو ببینید ✨ماه زمین رو ببینید ✨آی عاشقا آقازاده‌ی ام البنین رو ببینید 💐میلاد با سعادت حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز مبارک علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اول نماز امام همیشه می‌فرمودند:«در مورد نمازتان اهمال نکنید.» و به ما می‌گفتند: «همین که شما می‌گویید اول این کار را بکنم، بعد نماز بخوانم، این خلاف است. نگویید این حرف را. به نمازتان اهمیت دهید. اول نماز.» 📚برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج۳، ص۷۰، به نقل از خانم فریده مصطفوی، دختر امام رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸لا مِیراثَ کَالأَدَبِ🔸 ☀️امیرالمؤمنین با سفارش به ارزش بالای ادب می‌فرمود: كسى كه بى ادبى ، او را عقب انداخت ، عظمت و كثرت فاميل، او را به جلو نخواهد انداخت.(۱) 🌱 در سرفصل این موضوع می توان این موارد را نیز مطرح کرد: ادب همسران به یک دیگر، ادب فرزند به والدین، ادب در ارتباطات اجتماعی. ✨ امام حسين عليه‌السلام در مسجد آب خواست. حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام كه در آن هنگام كودك بود، بى آنكه به كسى بگويد باشتاب از مسجد بيرون آمد. پس از چند لحظه ديدند، ظرفى را پر از آب كرده و با احترام خاصى ظرف آب را به برادرش امام حسين عليه‌السلام تقديم مى كند. روز ديگر، خوشه انگورى را به او دادند. او با اينكه كودك بود، با شتاب از خانه بيرون آمد، پرسيدند: كجا مى روى ؟ فرمود:مى خواهم اين انگور را براى مولايم حسين عليه‌السلام ببرم .(۲) ✅بیا یه روز میلاد سعی کنیم کمی بهتر باشیم.😉 ۱.غرر الحكم، حدیث۵۱۳ ۲.شخصيت ابوالفضل العباس عليه السلام، عطايى خراسانى، ص۱۱۶_۱۱۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍انتظار 🍃«پس چرا تموم نمیشه؟ امروز ششمین روزیه که به هوای دیدن یک آشنا اینجا میام و می‌شینم. » ☘دل تنگ بود حتی برای دیدن یک رفیق. آخرین بار که به دیدنش آمدند یک ماه قبل بود. بعد از آن هیچ رفیقی به او سر نزده بود. 🎋آهی کشید: «کجا هستن پس این رفقا؟ نمی‌خواد این انتظار تموم بشه؟! حتی بچه هامم نیومدند؛ چرا آخه؟ » 🌾صدای تق تق گوشش را پر کرد. نسیم بسم الله الرحمن الرحیم.. الحمدالله رب العالمین، قلبش را آرام و لبخند بر لبانش نشاند: «ممنون پسرم که بالاخره به من سرزدی. دل تنگ بودم برای همه تون.خدایا اینا رو به آرزوهاشون برسون. خدا خیرت بده بابا که برام فاتحه خوندی. » 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام خدا از: خادمه حضرت زهراس به: باب الحوائج حضرت عباس ع سلام بر آقای ادب و وفا✋ آقای من آمدی که برادری و وفا معنا بگیرد. با نام شما برادری زیبا و پرمعنا ست. آقای ادب، فاطمه زهراس نخستین کسی است که میلادت را شکر می‌گوید. بعد میلادت دیگر هیچ کس دلواپس کربلا نبود. آقای من نماد کربلا دستان توست.🖐 دست‌هایت🖐را دوست دارم. گره‌های کور روزگارمان را باز می‌کند. دست‌هایت آینه دستان پر پینه مردی است که سالها 🥖نان بینوایان را بر دوش می‌گرفت و بر در خانه ها می‌برد و نمک گیرشان می‌کرد. مردی که ذوالفقار در دست داشت، ولی هرگز دانه‌ای را به ستم از دهان موری نگرفت.🐜 بعد دستان او که نان‌آور خاک بود، دست‌های تو آب‌آور شدند.💦 تو که آمدی یعنی حیدر دیگری متولد شده است. از تو عافیت می‌خواهم. بحق عباس ع اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🌺🌹❤️🌹🌺❤️ علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
🗞زبور آل محمد 💥از نور سجده‌اش، ملائکه آسمان به وجد آمدند. 🌼از تلاوت دعاها و مناجات رفیعش، عارفان مبهوت مانده‌اند. 🌸صحیفه سجادیه‌اش مالامال از عشق به خدا، رسول خدا، پدر و مادر و همه کائنات هستی است. صحیفه‌ای که ملقب می‌شود به زبور آل محمد. ☘کربلا و اخبار آن از میان دو لب ذکرگوی زینت عبادت‌کنندگان، به جهانیان شناسانده می‌شود. 🍁اشک‌های زلال و پاکش، یادآور بزرگترین جنایت بشریت بر روی زمین است. 🌺الگویی برای شجاعت و مردانگی‌ست. ‌ دعاهای عمیق و خدایی صحیفه‌اش، چراغ راه و نور زندگی‌مان است. 🎊میلاد یادگار کربلا، یگانه جانشین حسین علیه‌السلام، بر شیعیان و پیروانش مبارک🎊 علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هر دو در یکدیگر ذوب شده بودند وقتی در محله یخچال قاضی قم زندگی می‌کردیم، مادرم به من گفت: پس از فوت من، خانم فلانی را برای پدرتان خواستگاری کنید. آن خانم زنی معقول بود که با مادر من دوست بود و بچه و شوهر هم نداشت. من گفتم: مادر این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ مادرم گفت: همین که من می‌گویم. روابط فیمابین علامه طباطبائی و همسرش از نوع روابط عادی میان سایرین نبوده است، بلکه می‌توان اذعان داشت که هر دو در یکدیگر ذوب شده بودند و ایمانی که همسر علامه به او داشت، ستودنی است. گفتم: شما از کجا می‌دانید که عمر چه کسی چه قدر است؟ او گفت: پسرجان! عمر من کمتر از پدرت است. گفتم: آخر شما از کجا این چنین حرفی را می‌زنید؟ مادرم گفت: خودش [علامه] به من گفته است که من قبل از او خواهم رفت. حال شما بررسی کنید چه کسی جرأت می‌کند به کسی بگوید که عمر شما کمتر از من است. این شوخی نیست. همینطور هم شد و والده ما در سال ۱۳۴۴ فوت کرد. البته آن خانم قبل از فوت مادر ازدواج کرد. 🎤مصاحبه با عبدالباقی طباطبائی، آرشیو بنیاد شهید قدوسی رحمة الله علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte