eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.9هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
11.2هزار ویدیو
278 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 کپی آزاد💐 ارتباط👇 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c کانال عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
امام کاظم (ع): بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند انتظار فرج است #کاظمین @modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپی دیدنی از صحن و سرای امامین #کاظمین که حال و هوایتان را تغییر خواهد داد🍃🌺🍃 ⚜دست ندید 👌
داستان پسرک فلافل فروش🌹 هادي با اينكه سه ماه در مناطق مختلف عملياتي حضور داشت اما فقط يك هفته قبل از دست بر قلم برد و وصيتنامه خود را اينگونه نگاشت🍃: اينجانب وصيت ميکنم که من را در ايران دفن نکنند☝️. اگر شد، ببرند طواف بدهند و برگردانند و در و و و طواف بدهند و در دفن کنند.🍃 دوست دارم نزديک امام باشم و همه‌ي مستحبات انجام شود. در داخل و دور قبر من سياهي◾️ بزنند و دستمال گريه‌ي مشکي▪️ و ... مثل تربت بگذارند. .. داخل من مثل شود و اگر شد جايي که سرم ميخورد به سنگ لحد، يک اسم بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ، آخ نگويم و بگويم (س)😔 بالاي سر من و بگيرند و موقع دفن من، بالای قبرم قرار بگيرد و در زير پرچم من را دفن کنيد. زياد بگوييد و براي من مجلس عزا نگيريد، چون من به چيزي که ميخواستم رسيدم🍃. براي امام حسين و حضرت زهرا مجلس بگيريد و گريه کنيد.😭😭 من را رو به قبله صحيح دفن کنيد... روي سنگ قبرم اسم من را نزنيد و بنويسيد که اينجا قبر يک آدم گناهکار است.😔😔😔💔 يعني؛ العبد الحقير المذنب و يا مثل اين. پيراهن مشکي ▪️ هم بگذاريد داخل قبر. وصيتم به مردم ايران و در بعضي از قسمتها براي مردم عراق اين است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشورم زندگي ميکنم، مشکلات خارج کشور بيشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولي فقيه باشند.👌 با بصيرت باشند؛ چون همين است که باعث شده ايران از مشکلات بيرون بيايد.👌🍃 از ميخواهم که را مثل حجاب حضرت زهرا رعايت کنند، نه مثل حجابهاي امروز، چون اين حجابها بوي حضرت زهرا نميدهد.😔 از برادرانم ميخواهم که غير حرف حرف کس ديگري را گوش ندهند. جهان در حال تحول است، دنيا ديگر طبيعي نيست، الان دو جهاد در پيش داريم، اول جهاد نفس که واجبتر است؛ زيرا همه چيز لحظه‌ي آخر معلوم ميشود که اهل جهنم هستيم يا بهشت. حتي در جهاد با دشمنها احتمال ميرود که طرف کشته شود ولي شهيد به حساب نيايد، چون براي هواي نفس رفته جبهه و اگر براي هواي نفس رفته باشد يعني براي شيطان👺 رفته و در اين حال چه فرقي است بين ما و دشمن! آنها اهل شيطان هستند و ما هم شيطاني. دين خودتان را حفظ کنيد، چون اگر بيايد احتمال دارد روبه‌روي امام باشيم و با امام مخالفت کنيم. امام زمان را تنها نگذاريد.😔😔💔 من که عمرم رفت و وقت را از دست دادم. تا به خودم آمدم ديدم که خيلي گناه کردم و پله‌اي پشت سرم را شکستهام و راه برگشت ندارم.😔😔 بچه‌هاي ايران و عراق، من دير فهميدم و خيلي گناه و کارهاي بيهوده انجام دادم و يکي از دلايلي که آمدم نجف به خاطر همين بود که پيشرفت کنم. نجف شهري است که مثل تصفيهُ‌کن است که گناهها را به سرعت از آدم ميگيرد و جاي گناهان ثواب ميدهد. اين مولاي ما خيلي مهربان است.☺️ همچنين ميخواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصاً دفاع💪✌️ کنند و اجازه به اين ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصاً طّلب نجف در اين جهاد شرکت کنند، چون ديدم که هست لکن کم است، بايد زياد شود. و مطمئنم که اينها (دشمنان) کم هستند و فقط با يک هجوم با اسم حضرت زهرا ميشود کار اين مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شويم. بهتر است که دست به دست همديگر دهيد و اين غده‌ي سرطاني را از بين ببريد. براي من خيلي دعا کنيد؛ چون خيلي گناه کارم و از همه حلاليت بگيريد. وصيت من به طالب اين است که اگر براي درس ميخوانند و هدف دارند، بخوانند. اگر اينطور نيست نخوانند. چون ميشود کار شيطاني. بعد شهريه‌ي امام را هم ميگيرند؛ ديگر حرام در حرام ميشود و مسئوليت دارد. اگر ميتوانند درس بخوانند و ادامه بدهند البته همه‌اش درس نيست، عبوديت هم هست بايد مقداري از وقت خود را صرف عبادت کنند؛🍃 چون طلبه‌اي با تقوا کم داريم اول تزکيه‌ي نفس بعد درس. َ اي داد از علَم شيطاني. دنيا رنگ گناه دارد،😔 ديگر نميتوانم زنده بمانم.😔 انشاءاهلل امام حسين و حضرت زهرا و امام رضا در قبر ميآيند... والسلام داستان شهید مدافع حرم هادی ذولفقاری🌹
داستان پسرک فلافل فروش🌹 (آخـر) وتدفين خبر پيدا شدن پيكر هادي درست زماني پخش شد كه قرار بود ، يعني شب اول ايام در مسجد موسي ابن جعفر تهران براي او مراسم برگزار شود.🍃 همزمان با مراسم اعلام شد كه امروز پنجشنبه، براي شهيد هادي ذوالفقاري چهار مراسم تشييع برگزار شده😳! هادي وصيت کرده بود پيکرش را در سامرا، کاظمين، کربلا و نجف طواف دهند. اين وصيت بعيد بود اجرا شود؛ زيرا عراقي‌ها شهداي خود را فقط به يکي از حرمين ميبرند و بعد دفن ميكنند.... اما درباره‌ي هادي باز هم شرايط تغيير کرد، ابتدا پيكر او را به و بعد به بردند. سپس در و بين‌الحرمين پيکر او تشييع شد. بعد هم به بردند و مراسم اصلي برگزار شد.🌹🍃 در همه‌ي حرمها نيز برايش نماز خواندند! پرچم زيباي نيز بر روي پيكر اين شهيد، حرف‌هاي زيادي با خود داشت. اينكه مردم ما، برادران شيعه خود را رها نميكنند.👌 تشييع هادي در نجف بسيار با شكوه بود. چنين جمعيتي حتي در تشييع علما و فرماندهان ديده نشده بود.🍃 مرحوم آيت الله آصفي نمايندهي مقام معظم رهبري هم در نجف بر پيکر هادي نماز خواند. در آخر هم همه‌ي جمعيتي که براي تشييع پيکر هادي آمده بودند براي تدفين به سمت وادي‌السلام رفتند.🍃 ميگويند عراقيها در نجف براي شهداي خودشان تشييع خوبي در حرمها راه مياندازند، ولي بعد از آنکه ميخواهند شهيد را دفن کنند، همه ميروند و فقط چند نفر ميمانند.... ولي در تشييع پيکر هادي همه چيز فرق کرد. صدها نفر وارد وادي‌السلام شدند. خود عراقيها هم از شرکت چنين جمعيتي در مراسم تدفين شهيد تعجب کرده بودند😳و ميگفتند اين شهيد است.👌🍃 اما نكته‌ي ديگر اينكه قطعه‌ي شهداي عراق در نجف از حرم فاصله‌ي بسياري دارد اما مزار هادي به حرم بسيار نزديک است.... اين قبر متعلق به يکي از دوستان هادي بود كه او هم قبر را براي مادرش در نظر داشت، اما هادي قبل از اعزام با او صحبت كرد. او هم مادرش را راضي نمود تا مزار را براي هادي قرار دهد.☺️ يكي از دوستانش ميگفت: هادي در اين روزهاي آخر، بيشتر شبها و سحرها بر سر مزاري که براي خودش در نظر گرفته بود حاضر ميشد و دعا و نماز ميخواند😭. دست آخر درست در و شب اول ‌، در همان مزار کمي جلوتر از قبر عالمه سيد علي قاضي به خاک سپرده شد.🍃 شهيد ذوالفقاري وصيت‌هاي عجيبي براي تدفين داشت که عمل کردنش مشکل بود، اما به خواست خدا همه‌اش تحقق يافت. ☺️ او وصيت کرده بود قبر مرا سياهي◾️ بزنيد و بعد مرا در آن دفن کنيد! اما امکانش نبود، قبرهاي نجف به شکلي است که ماسه‌هاي سستي دارد. ممکن است خيلي ساده فرو بريزد. هادي در معرکه شد🕊 و غسل نداشت. خودش قبلا پرچم سياهي تهيه کرده بود که خيلي ناگهاني پيکرش را در ميان آن پرچم پيچيدند😳 و در قبر قرار دادند! ناخواسته کل قبرش سياه و وصيت شهيد عملي شد.👌👌🍃 به گفته‌ي دوستانش يک شال (يا فاطمـه‌الزهرا )هم بود که آن را روي صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالاي سنگ لحد شهيد نوشتند: يا زهرا اما همه‌ي دوستان و آشنايان بر اين باورند که شايد علت اين مفقوديت ارادت ويژه‌ي شهيد به حضرت زهرا بوده🍃. چون وقتي پيکر او با اين تأخير چندروزه پيدا شد، آغاز ايام فاطميه بود😔. شبي که او به خاک سپرده شد شب اول فاطميه بود.💔😭 دوستانش ميگويند بعد از هادي وقتي به خانه‌اش رفتيم ديديم حتي سجاده‌اش پهن بوده است.😭 انگار که او بعد از نماز براي رفتن و جنگيدن به قدر سجاده جمع‌کردني هم درنگ نکرده است.😭 داستان شهید مدافع حرم هادی ذولفقاری🌹
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 نـامـه شهـیـد مـحمـودرضـا بـیضـائـی بـرای هـمسـرش🌹 #«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده‌ایم و هم به آمده‌ایم که در تحقق باشیم🍃 و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً. نمی‌خواهم حرف‌های آرمانگرایانه بزنم یا غیر واقعی صحبت کنم؛ نه! در مسیر تحقق قرار گرفته‌ایم.👌 ، ،بحمدالله. را باید به خاطر این شرایط و این بزرگ باشیم. الان که این 📝 را برایت می‌نویسم، است و شب (علیه‌السلام) و در فضای ملکوتی بین‌الحرمین صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و سختی‌ها،🍃 ،دوشهیده، یکی (روحی فداها) و (سلام‌الله علیها) هستم و به .❤️ نمی‌دانی بارگاه ملکوتی سه ساله امام (ع) الان هم چقدر است😞؛ در محل ، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در وهابی‌های وحشی و آدمکش.⚡️ چه بگویم از اوضاع اینجا؛ دوباره تکرار شده و این بار ابناء و بار دیگر را محاصره کرده‌اند؛ هم مطهر کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، (سلام‌الله علیهما).😔 💪، چرا که به امام(ره) ما از زمان بهترند.✌️ بگویم؛ نبرد ، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی است🍃 و من و تو دقیقاً در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که با لطف و ائمه‌اطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش باهم تا بار دیگر شاهد و غربت فرزندان (سلام‌الله علیها) نباشیم🙂. اگر بدانی چقدر در این حساس در حفظ و صیانت از حریم آل‌الله قیمت دارد، لحظه به لحظه آن را قدر می‌شماری.👌 میدان عجیبی است. به قول امام خامنه‌ای «بحران الان مقابله جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین و و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ ☝️! خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در است. تمام دنیا جمع شده‌اند؛ تمام استکبار کفار، صهیونیست‌ها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بی‌شرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل داده‌اند🍃 و ، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینه‌سازان ظهور است و بس.☝️ و در این فضای فتنه‌آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شده‌اند تا این علم و این نهضت زمینه‌ساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سال‌ها و شاید سال دیگر باید خون دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.😞 نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاکریز نباید فرو بریزد. این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش وهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین و سایر راه می‌اندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین کبری (سلام‌الله علیها) و خانم (سلام‌الله علیها) حفظ نخواهدکرد😔 که هیچ حرمت عتبات مقدسه ، ، ، و... را هم خواهد شکست.🍃 جدیدی که از تفکر ، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و... به نام جهاد تشکیل شده است،✌️ فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینه‌سازان و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور است و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سر بریدن زنان و کودکان بی‌گناه ندارد.💔 کما اینکه این اتفاق را الان به وفور می‌توان مشاهده کرد و من دیده‌ام. مسؤولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر از برآییم، و خجل باید به حضور و و ولی‌اش برسیم، چرا که مقصریم.😔 کل یوم و کل ارض و بقول این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف بپیوندیم یا از معرکه جهادبگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم.🍃 ان‌‌شاءالله در پناه حق و تا تحقق وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید💪. اعوذ بالله من‌الشیطان الرجیم فضل‌الله المجاهدین علی‌القاعدین اجرا عظیماً ان‌شاءالله».🍃🌹 شـادے روح شـ‌هیـد ❤️ @modafeaneharaam
#خبر 📸 تصاویری از پیکر مطهر شهدای ایرانی و عراقی بر دوش مردم عراق جهت تشییع در حرمین کاظمین #بین_الملل #کاظمین @Modafeaneharaam
✍️ 💠 نگاهش روی صورتم می‌گشت و باید تکلیف این زن روشن می‌شد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا می‌شناختی؟» دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد می‌خواست بره ، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!» 💠 بی‌غیرتی سعد دلش را از جا کَند، می‌ترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من می‌خواستم خیالش را تخت کنم که (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد ، فکر می‌کرد وهابی‌ام. می‌خواستن با بهم زدن مجلس، تحریک‌شون کنن و همه رو بکشن!» که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای و حرم نذاشتن و منو نجات دادن!» 💠 می‌دید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه می‌کنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«می‌خواست به ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟» به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرف‌ها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی !» 💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه‌ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی‌توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم می‌رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمی‌گردی و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!» حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟» 💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمه‌چینی می‌کرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟» سرش را چرخاند، می‌خواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی می‌گشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو بمبگذاری کردن، چند نفر شدن.» 💠 مقابل چشمانم نفس‌نفس می‌زد، کلماتش را می‌شمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...» دیگر نشنیدم چه می‌گوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمی‌شد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس می‌کردم بلکه با ضجه‌ای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که به‌جای نفس، قلبم از گلو بالا می‌آمد. 💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ می‌زدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم می‌درخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمی‌دانستم بدن آن‌ها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم. در آغوش ابوالفضل بال‌بال می‌زدم که فرصت جبران بی‌وفایی‌هایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به رفته بود. 💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه ، نه بیمارستان که آتش تکفیری‌ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را می‌سوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم. ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمی‌خواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم می‌خندید و شیطنت می‌کرد :«من جواب رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای یا پرستاری خواهرت؟» 💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه می‌کردم. چشمانش را از صورتم می‌گرداند تا اشکش را نبینم و دلش می‌خواست فقط خنده‌هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!» 💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا می‌خواست زیر پایم را بکشد که بی‌پرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»... ✍️نویسنده: @Modafeaneharaam