✅ امکان فهم و شناخت یقینی از دین(۸)
🪐عقبه های تاریخی امکان و امتناع معرفت یقینی از دین
با توجه به این توضیحات در مورد امکان فهم یقینی از دین دو نظر می تواند مطرح باشد: قول به #امکان #مطابقت فهم ما با #دین و قول به #عدم امکان آن.
دیدگاه دوم، همان #شکاکیت دینی می باشد. شکاکیت دینی مدعی است، با توجه به موانع فراوان که بر سر راه تحصیل معرفت دینی و فهم یقینی از دین قرار دارد، هیچ امیدی به امکان فهم یقینی از دین نیست. برخی شکاکان، حتی دلیل یا ادله ای بر این مدعا نیز اقامه کرده اند تا نشان دهند که حصول فهم یقینی از دین، امری غیرممکن است. ما در اینجا نخست، نظری تاریخی و اجمالی به شکاکیت دینی می اندازیم، سپس به جنبه اثباتی بحث، یعنی امکان فهم یقینی از دین خواهیم پرداخت. می توان #ادعا کرد که حقیقتا #بنیانگذار و پیشگام#شکاکیت دینی در دوره جدید، #دیوید هیوم است.
اصولاً #کلید فهم #عقاید هیوم، #شک اوست. او همانند لاک و دیگر فیلسوفان تجربه گرای انگلیسی، باور داشت که شناخت یقینی برای بشر فقط بر تأثرات حسی و داده های تجربی مبتنی است. این تأثرات که به صورت جسته گریخته حاصل می شوند، هم مبدأ پیدایش هر تصور و دانشی است وهم مرجع و پایانه آنهاست. هر علمی در نهایت به تأثر و تأثراتی حسّی تحویل می شود.
هیوم بر اساس این عقیده، اصل علیت را توالی و تتابع تأثرات حسّی پی در پی که در ذهن تداعی می شوند و ذهن را عادت می دهند که از یکی به دیگری منتقل گردد، می دانست.
حساسیت انکار اصل علیت در این است که زیر بنای تمام براهین اثبات خدا و دیگر دعاوی و آموزه های دینی را می لرزاند.
او با انکار اصل علیت، غیر از آن که صورت براهین اثبات واجب و نیز اصل تسلسل را خدشه دار کرد، به طور خاص به برهان اتقان صنع یا برهان نظم نیز حمله نمود. او در برهان معجزه نیز تشکیک کرد و در کتاب تاریخ طبیعی دین، بر این اعتقاد که #دین اولیه انسان، دین #توحیدی و عقلانی است، انگشت تردید نهاد و ادعا کرد که #بشر با #شرک، زندگی خود را آغاز کرد و خدایان اساطیری در واقع، انسانهایی بودند که به مقام الوهیت، ارتقا یافته بودند.
این شکاکیت در عصر روشنفکری در قرن هجدهم ادامه یافت. ژان ژاک روسو، وُلتر و لسینگ، هر یک از راه های مختلف و مختص به خود در جستجوی نظریات روشنفکرانه در مورد فهم و شناخت دین بودند. همه آنان، دعاوی دینی را به شک آلودند.
در قرن نوزدهم، شکاکیت دینی، به حیات خود ادامه داد. کرکگور، نمونه بارزی از این نوع اندیشه است. از دیدگاه او، ایمان، یک جهش و خطر کردن در تاریکی است، ایمان، سرسپردن به بی یقینی، تردید و دو دلی است. ایمان از دیدگاه او، عین شکاکیت است، ضد عقلانیت است.
نمونه دیگری از شکاکان دینی قرن نوزدهم، هاکسلی است. او در اثری که راجع به هیوم نگاشته، درباره تعلیق مسائل متافیزیک با او همصدا شده است. به عقیده او، ما دانش علمی خود را داریم و آموخته ایم که باید به توجیه از راه تحقیق پذیری باور داشته باشیم، نه به توجیه ایمانی.
پس نسبت به آنچه خارج از حوزه تحقیق پذیری است، باید لا ادری گو مانده، حکم خود را معلق نگاه داریم.
جریان شکاکیت دینی از سوی صاحبنظران غربی ادامه یافت و در قرن حاضر نیز مطرح می باشد، تا جایی که بعضا به الحاد انجامید؛ زیرا می توان ادعا کرد # شکاکیت دینی، نوعی #الحاد یا #هم مرز با الحاد است. به عنوان نمونه، فردریک نیچه که از سردمداران الحاد جدید است، به انکار خدا اعتراف می کند.
@mohammadjavad_karimi
✅ امکان فهم و شناخت یقینی از دین(۹)
🔸آیا شناختی صحیح از دین ممکن است؟
در مقابل #شکاکیت دینی، قول به #امکان شناخت صحیح از #دین و حصول فهم #یقینی از دین مطرح است. این دیدگاه، مورد پذیرش تمامی اندیشمندان اسلامی است.
📌همان گونه که در مباحث گذشته اشاره شد، #انسان در پی کشف حقیقت ودر #طلب #یقین است. این امر، گرچه #صعب و مشکل است و تلاش های فراوان می طلبد، ولی #امکان آن وجود دارد. می توان با شکیبایی و تحمل و با رعایت #شرایط لازم، به یقین رسید.
📌تمام سخن در این مقام این است که شناختی #صحیح از دین و حصول #فهم یقینی از #دین ممکن و شدنی است و می توان به #شریعت عریان و #واقعی دسترسی پیدا کرد و آن را همانگونه که مراد شارع است، بازیافت.
📌به این #فهم از دو زاویه می توان نگریست: از نظر #فلسفی و #معرفت شناختی در عالم اسلام؛ #علم حصولی برای #انسان، آنگاه محقق می شود که #صورتی از شی ء، نزد عالِم حاصل شود. از آنجا که محال است متن عینیت به ذهن آید، طبعا چیزی مربوط به آن در ذهن جایگزین می شود که بتواند از آن حکایتگر باشد. این جانشین همان صورت اوست. در مباحث علم، به صورت، معلوم بالذات و به شی ء، معلوم بالعرض اطلاق می شود. حال اگر #معلوم بالذات بر #معلوم بالعرض #منطبق باشد، #علم و یقین حاصل می شود و صادق خواهد بود، و الاّ کاذب است.
📌در فلسفه اسلامی، مکانیزم ها و راه حل هایی برای شناسایی خطا و اصلاح آن معرفی شده است(۱).
📚۱- سیدمحمد حسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم،ج۱, و محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج ۱,درس ۱۳ و ۱۹.
@mohammadjavad_karimi
✅ امکان فهم و شناخت یقینی از دین (۱۳)
🪐 نگاهی گذرا بر انواع شناخت های دینی
اکنون در پرتو نكاتی كه بيان شد، نگاهی گذرا به انواع شناختهای دينی می افكنيم:
پاره ای از شناخت های دينی را مي توان در زمره مسائل فلسفی پيش از علم قرار داد كه با دلايل صرفا عقلی به اثبات مي رسند و به اصطلاح، از قبيل گزاره های پيشينی نظری هستند. در چنين شناخت هايی، همچنان كه گذشت، مي توان به #يقين #منطقی دست يافت.
❇️ باورهای اساسی اديان، يعنی باور به وجود خدا، باور به توحيد ذاتی، صفاتی و افعالی، باور به ضرورت نبوت و باور به معاد، همگي در اين بخش جای مي گيرند. به عبارت ديگر، در #اصول #اعتقادات و #اصول #دين، راه تحصيل #يقين منطقی به آنها باز است.
از طرفی در فلسفه اسلامی، يكی از اقسام علم حضوري، علم حضوری معلول به علت هستی بخش خود دانسته شده است؛ از اين رو گزاره «خدا وجود دارد.» می تواند به عنوان گزاره ای وجدانی در ذهن منعكس گردد و چنان كه گفتيم، وجدانيات نيز از جمله گزاره های پيشينی و مفيد يقين منطقی هستند. در هر حال، تمام آن دسته از گزاره های دينی كه از جمله گزاره های پيشينی و قبل از علم به حساب مي آيند و مي توان با براهين عقلي محض براي آنها دليل آورد و به تصديقشان پرداخت، قابل دستيابی به يقين منطقی هستند.
🔸اما ساير گزاره هاي دينی كه يا تنها از طريق نقل به اثبات مي رساند، يا دست كم در استنباط آنها از مقدمه ای نقلی استفاده گرديده است، قابل دستيابی به يقين منطقی نيستند؛ زيرا شناخت های نقلی ما به وسيله يكي از اين سه راه بدست مي آيد؛ خبر واحد، خبر واحد محفوف به قراين قطعی و خبر متواتر.
خبر واحد معتبر، چيزی بيش از ظن نوعی را نتيجه نمی دهد و خبر متواتر، با عنايت به تشكيكی كه در دو شرط عقلی آن صورت گرفته و نيز خبر واحد محفوف به قراين قطعی نيز چيزی فراتر از يقين روانشناختی(= قطع اصولی) به بار نمی آورد.
بنابراين، #امكان نيل به #یقين #منطقی در #تمام گزاره های دينی #وجود ندارد، بلكه تنها در #بخشی از آموزه های دينی مي توان به #چنين يقينی نايل آمد.
بر اين اساس، #تمامی آنچه كه از #تقليد حاصل مي شود، جزم و يقين منطقی نيست؛ چون اوّلاً احتمال خلاف در آن زياد است و ثانيا قابل نقض و زوال پذير است ؛ مثلاً هرگاه از مقلّد جازم سؤال شود كه به چه دليل به فلان مطلب، جزم و يقين داری، در پاسخ خواهد گفت: چون فلان شخص گفته است. در اين صورت فرد مقلِّد با كمترين شبهه ای، ممكن است شك كند و جزم و يقين او زايل گردد و اين گونه جزم و يقين كه جازم و مالك آن نيز نيست، در معرض زوال می باشد.(۱)
📚۱- آیت الله جوادی آملی، شناخت شناسی در قران، ص ۲۳۹.
@mohammadjavad_karimi
تورقی در واژگان سیاسی روز(۲)
✍ مقاله منتخب
🌔 چالش های نظری بين اسلام و ليبراليسم
ليبراليسم پديدهای متعلق به جهان غرب و جهان نو بوده است و در خلال قرن های پانزدهم و شانزدهم در اروپای غربی پديد آمد. ليبراليسم يك نظریه ی سياسی، مكتب فكری و ايدئولوژی سياسی است كه نگرش خاصی به زندگی انسان دارد و بر ارزش هایی همچون آزادی، برابری، قانونگرايی، عقلگرايی، تساهل و تسامح تأكيد ميكند.[1] چنانكه می دانيد در اسلام نيز اين ارزش ها به نحوی مورد توجه قرار گرفته است، اين #همگونی #ظاهری موجب شده است كه برخی #توهم كنند «ليبراليسم با اسلام مغايرتی ندارد.»[2] ولی مطالعة نظام فكری ليبراليسم و مبانی آن روشن ميكند كه بين اسلام و ليبراليسم فاصلههای عميقی وجود دارد. اگر آن مبانی حفظ شود نه تنها ليبراليسم و اسلام به هم نمی رسند، بلكه همواره در چالش و تعارض خواهند بود. در اين نوشته به صورت بسيار فشرده، مواردی از چالش بين اسلام و ليبراليسم را بيان ميكنيم.
1ـ اولين مورد چالش اسلام و ليبراليسم «آزادی» است. در اينكه #آزادی يك #ارزش #انسانی است همگان #اتفاق نظر دارند، اما #سخن در اين است كه آيا #آزادی دارای #ارزش #مطلق است يا #نسبی؟ يكی از مهمترين ويژگی های انديشه ليبرال، اعتقاد به ارزش آزادی است.
📌مراد از«ارزش مطلق»،ارزشی است كه فوق همة ارزش ها است و هيچ ارزشی نمی تواند با آن برابری كند و يا آن را مخدوش و محدود سازد. تنها در صورتی ميتوان آزادی را محدود كرد كه آزادی ديگران در خطر باشد.
ليبرال ها اعتقاد عميق دارند كه #همه عقائد حتی #عقائد #باطل و گمراه كننده بايد در #بيان #آزاد باشند و #هيچ #مرزی حتی، #دين نميتواند آن را #محدود نمايد.[3]
اما انديشة دينی در عين اينكه آزادی را يك ارزش بزرگ انسانی تلقی می كند، به هيچ وجه آن را فوق همة ارزش ها،قرار نمی دهد.
📌#معيار آزادی در اسلام #مصالح مادی و معنوی #افراد و #اجتماع است؛ يعنی همچنانكه نمی توان آزادی اجتماعی و منافع مادی اجتماع را به خطر انداخت، نميتوان به معنويت اجتماع نيز لطمه زد. افراد آزاد نيستند كه هر عمل اجتماعی را انجام دهند. پيام اسلام و بانگ قرآن اين چنين است: «كسانی كه دوست دارند زشتی ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد،عذاب دردناكي برای آنها در دنيا و آخرت است.»[4] نه تنها نمی توان گناهكاری و زشتی ها را در ميان اجتماع شيوع بخشيد، بلكه برای دوستداران گسترش زشتی ها و پليدی ها نيز عذابی دردناک است. #روابط جنسی بين زن و مرد #حريم دارد و هرگونه مراوده و معاشرتی آزاد نيست. #آزادي بيان نيز #حدود و مرزهايی دارد، مثلاً ترويج كتب ضالّه و افكار الحادي ممنوع است، انكار ضروريات دين، باعث ارتداد ميشود. در نگرش ليبراليستی، خودكشی و خودسوزی، چون تجاوز به آزادی و حقوق ديگران نيست، ممنوعيت قانوني ندارد، ولي اسلام خودكشی و اقدام به آن را نيز جرم می داند و ممنوع كرده است.[5]
2ـ #نگاه ليبراليسم به #انسان يك #نگاه اومانيستی است. #اومانيسم,«حالت و كيفيتي از تفكر است كه بر اساس منافع بشری و كمال مطلوب به جای اصول مذهبی و الهيات استوار است.»[6] در اين نگرش انسان محور و مدار همه چيز و خالق همه ارزشها است. بر خلاف دين كه «خداوند» را مدار و محور همة ارزش ها تلقی می كند و اگر به انسان حق تعيين سرنوشت ميدهد، در محدودهای است كه خداوند تعيين و مشخص كرده است.
📌ليبراليسم اول #انسان را به جای #خدا می نشاند و آنگاه وی را به گونهای تعريف ميكند كه كاملاً مادی گرايانه است. انديشه ليبرال انسان را همان «من طبيعی» می داند. بنابراين وقتي از حقوق انسان سخن ميگويد، منظور فقط حقوق طبيعی يعنی حيات، آزادی و مالكيت است. «ديويد هيوم» يكی از بنيانگذاران مكتب ليبراليسم به صراحت اظهار می دارد كه #انسان چيزی نيست جز #مجموعهای از #غرائز و اميال. او حتی اين بحث را مطرح می كند كه #عقل آدمی مهيمن بر اميال و غرائز او نيست، بلكه صرفاً #ابزاری است كه در جهت يافتن راههای براي نيل به اميال تلاش می كند.[7]
📌اين طرز نگرش به انسان باعث ميشود كه از يك سو ابعاد روحی و معنوی انسان به فراموشی سپرده شده، مباحث مربوط به روح آدمی و معنويت جايگاه خود را از دست بدهد، از سوی ديگر وجدان، خرد و عقل آدمی جای دين و قوانين دينی را در زندگي اجتماعی بگيرد. از اين رو #ليبراليسم در #زندگي اجتماعي، تمشيت امور و تنظيم روابط اجتماع, #اعتنايی به #دين و بعد #معنوی زندگی انسان ندارد. از نظر ليبرال ها، نيل به آزادی كامل، مستلزم دنيوي يا غيردينی ساختن زندگی عمومی است.[8]
آنها #عقل و #خواست #اجتماع را راهنما و #هدايتگر خود می دانند و #نه #وحی و #دين را, و بدين ترتيب #ليبراليسم #همسويی كامل با #سكولاريزم دارد نه اسلام.
ادامه دارد