eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
322 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🕊🌴🌺🌴🕊💐 آره و رفتن ... ولی مونده ! هر روز تر از تر از .. ولی آخه و تنهایی ؟! یه بسم الله بگو تجدید کن بگو شما نکن ... خودم میشم سلامتی و تعجیل در فرج و سلامتی نائب بر حقش 💐🕊🌴🌺🌴🕊💐 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 فاتح سوسنگرد قبل از شروع مراسم عقد ، نگاهی به من کرد و گفت : شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است . گفتم ، چه آرزویی داری؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم بخواهید . از این جمله تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم ؛ اما قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم . هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای طلب کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به دوختم ؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور و تعدادی از برادران برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه این مراسم و و _الله_مدنی همه به فیض نائل شدند ... راوی : 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 وقتے ضارب رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم ، یک پیرمرد اومد گفت : خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم شماست، من از شما دفاع کردم. ، سالروز شدن امر به معروف و نهی از منکر ، را گرامی می داریم . 🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
سالروز شهادت دوتن از دلیرمردان سرزمین و شهر رهروان این راه نه بودند نه سیر شده از دنیا تنهـا عاشــق بودنـد ... عباسعلی سخاوتی جان نثاری فرزندعباس یاد همه شهیدان گرامی وراهشان پر رهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 خـدایـا... بگیـر از مـن آن چـه که را می گیـرد از مـن ... این روزهــا عجیب دلم به سیم خـاردار هـای گیـــر کرده است ... را گفتنـد : یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟! چه کردی که شدی !؟ فرمود : إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی! نگهبـــان بودم... حتی اگـر بـه خط هـم رسیدی آنجـا بـرای شـروعی مجـدد اســت... شادی روح و 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 یادی از سردار رشید اسلام و همرزمان و به نقل از همرزمان سال 1361 خرمشهر عملیات الی بیت المقدس اردیبهشت سال شصت و یک ، در سمیناری با حضور فرماندهان و مسئولان جنگ که در رابطه با عملیات در اهواز تشکیل شده بود شرکت کرد . بعد برای حضور در مراسم یکی از برادران به نجف آباد برگشت . اون دو روزی که در نجف آباد بود رو نوشت و با دوستان و اقوامش خداحافظی کرد . نزدیکیهای غروب بود که برای شرکت در عملیات راهی منطقه شدیم . تازه از داران رد شده بودیم که به یک کافه رسیدیم ، همانجا از ماشین پیاده شدیم که هم نمازمان را بخوانیم و هم غذایی بخوریم . آن موقع ، و ، که با کمک اونها جهاد رو تشکیل داده بود ، شده بودند . وضویش را گرفت و بی آنکه آستینهایش را پایین بکشد ، ایستاد به نماز . نمازش را که خواند با حالت خاصی گفت : « حسین آقا ، كه شد . و هم شدند ، امّا من هنوز مانده ام . نمی دونم چرا با این که و در خواب ، خبر رو بهم دادند امّا هنوز زنده ام !» اونقدر گرفته بود که حتی نتوانست غذایش را تمام کند . در راه به روستایی رسیدیم . بعد از سوار کردن دو تا از دوستانش ، من به جای پشت فرمان نشستم . حدود ساعت چهار صبح بود که به قرارگاه شوش رسیدیم و بعد در مقر جدیدی که با بچه های جهاد در مدرسه ای راه اندازی کرده بودیم ، ماندیم . چون نقشهی عملیات عوض شده بود به دارخوئین رفتیم و اونجا مقرّ جدیدی رو احداث کردیم ، سه روز بعد ، عملیات شروع شد . دارخوئین محل استقرار نیروهای تیپ14 امام حسین(ع) بود . بچه های جهاد نجف آباد هم اونجا آمده بودند . قبل ازظهر بود که من به دارخوئین رسیدم ، هم بیشتر از چند ساعت نبود که آمده بود . بعد از سلام و احوالپرسی ، چند نفری بیرون محوطه قدم می زدیم که ایشون با صدایی که پر بود از غم و غصه ، گفت : من زمان انقلاب وقتی توی راهپیماییها و تظاهرات شرکت می کردم دلم نمی خواست بشم . راستش می خواستم سرانجام هدفی رو که دنبال می کردیم ببینم . بعد از پیروزی انقلاب در درگیرهایی که منافقین و گروهکها توی شهرهای مختلف ایجاد کرده بودند هم دلم نمی خواست بشم . دلم می خواست روند تشکیل جمهوری اسلامی و ایجاد ارگانها و پایه های اصلیش رو ببینم . امّا حالا واقعاً برای آماده ام . 🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
بعد از ، زیاد زمین مے خورد . همہ نگران بودند و می گفٺند شاید به خاطر اٺفاقاٺ این مدٺ مشڪلی براش پیش اومده و نگران بودیم و می خواسٺیم او را پیش دڪٺر ببریم ڪہ شبے بہ خواب یڪے از نزدیڪانمان آمــد وگـفـٺ : نگران نباشید وقٺے داره بازے میڪنه مے دود ڪہ بیاد من ولی امڪانش نیسٺ مے خوره زمین... مشڪلے نداره وسالمہ نگران نباشید... راوے : شادی روح راحل و 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 پرسیدم:‌« تو ؟» گفت: راستش رو بگم؟ گفتم: خب پس جواب مشخص شد. گفت : ناراحت نمی‌شی؟ گفتم : معلوم شد دیگه." گفت: در مقایسه با مردهای دیگه خیلی اما اگه منظورت اون ایده‌آله ، خب اون فقط با به دست می‌آد . دعا کن به اون برسم . می‌دانم من حالا واقعا است . راوی 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 پرسیدم:‌« تو ؟» گفت: راستش رو بگم؟ گفتم: خب پس جواب مشخص شد. گفت : ناراحت نمی‌شی؟ گفتم : معلوم شد دیگه." گفت: در مقایسه با مردهای دیگه خیلی اما اگه منظورت اون ایده‌آله ، خب اون فقط با به دست می‌آد . دعا کن به اون برسم . می‌دانم من حالا واقعا است . راوی 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🍃🌺🍀🌸🍀🌺🍃 از عرش فرشته ها اگر می آیند به جشنِ دلِ پیامبر می آیند عروس و شاه داماد این دو چقدر به یکدگر می آیند! 🍀 🌸 🌺 💐🌸 مبارک باد 🌸💐 🍃🌺🍀🌸🍀🌺🍃 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌺به مناسب سالروز 🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد😔 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد😭 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت😞 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️ ♡تولدت مبارک فرمانده♡ ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 📅تاریخ انتشار : ۲۲ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار : اصفهان ♡دوست‌شهیدم🙄 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
هم حجره ای بودیم، نشد یه بار نماز صبح بیدار بشیم ببینم علی آقا بیدار نیست... همیشه سر سجاده عبادت با اون عبای قهوه‌ایش پیداش می کردیم. 😇 عموما نیم ساعت قبل اذان صبح بیدار بود. هر ساعتی از شب می خوابید برنامه همین بود...✨ مقید بود هرکی پیشش هست بیدار کنه برای نماز صبح. اول با زبون خوب صدا می زد و اگر محل نمی دادیم و بلند نمی شدیم کار به کتکِ ریز هم می رسید... 😁👊🏻 📝 به نقل از: محسن عابدی ♥️💌 یه روز به آقا گفتم: برای کاری نذر کرده بودم، دعام مستجاب شده؛ قصد کردم یه هیئت برپا کنم و روضه (علیه السلام) رو بخونیم😌 و آخرش هم به بچه‌ها پیتزا🍕 بدم😋 گفت: واقعا قصد انجامش رو داری؟ گفتم: آره.🙃 همون موقع تلفن همراهش رو برداشت و شروع کرد زنگ زدن به چندتا از بچه‌ها...📲 جمعشون کرد دور هم. بعد به یکی گفت بشین روضه بخون...🏴 اون هم مونده بود... شروع کرد به خوندن... چند دقیقه‌ای دل‌هامون کربلایی شد و تمام.🌅 با لبخند و خیلی جدی گفت: خب حالا وقت مرحله دوم نذر شماست. اونم پیتزا دادن به اهل هیئت...🍕✨ به همین راحتی...😌 اصلا معتقد نبود که باید با تعداد خاصی با شرایط خاصی در مکان خاصی روضه و هیئت برپا کرد... هرجا دلش می‌رفت❣، بچه‌ها رو دورهم جمع می‌کرد و به یکی هم می‌گفت بخون. همیشه اولین نفری هم که اشکش جاری می‌شد خودش بود ...💦 ✨به روایت از: حسین رزمی✨ 💞🌸 🌹🍃 علی معتقد بود که اسم کارش را امر به معروف نمی‌گذارد بلکه آن اقدام را  می‌داند و به گفته وی دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است. 🌹🍃 جز خدا هیچ کسی پشت آدم نیست، من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم به کسی امید ندوخته بودم به خاطر رفتم و دفاع کردم. 🌹🍃 از زبان یکی از دوستانش⬇️ رسم خوبی داشتیم، ماه رمضون ها بعضی شب ها چند تا از مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه دانش آموزا. یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند. علی گفت: وحید بریم نماز بخونیم؟ وقت نمازه. من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا میخونیم. نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه بنده خدا! از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت: کاری که موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!!! 🌹🍃 پدر شهید ⬇️ ایشان هر وقت به خانه وارد می شد بر دستان من بوسه می زد و احترام بالایی برای خانواده قائل بودند . فرزندم گفت برایم دعا کن شهید شوم . 🌹🍃 مادر شهید ⬇️ روح بزرگی داشت و در هر جمعی قرار می گرفت اطرافیان را جذب خصوصیات اخلاقی پسندیده خود می کرد. خدمت به اطرافیان در هر شرایطی، اخلاص و تلاش برای رفع مشکلات دیگران از ویژگی های بارز فرزندم بود و من در این ۲۱ سال حتی یک پرخاشگری و ناهنجاری اخلاقی از او ندیدم و این شاید برای این دوره و زمانه خیلی عجیب باشد. 🌹🍃 در قطعه ۲۴ بهشت زهرا به خاک سپرده شد. . 📝🔗 🍃✨🍃✨🍃✨🍃 دغدغه این رو داشت که این جوون‌ها و بچه‌هایی که تو خیابون هستن، این بچه‌ها رو آشنا کنه و مانوس کنه با امام رضا علیه السلام. 🌼✨ و می دوید دنبال این، پول خرج می کرد، زندگی می گذاشت، نفس می زد، چقدر زحمت می کشید بخاطر همین ... وقتی بچه ها با می‌گشتند و می‌رفتند حرم و می‌آمدند، واقعا تاثیر می‌گرفتند.🌱🌸 حتی خود بنده وقتی با می‌گشتم، می‌رفتیم حرم، می‌گفت بریم جلو ضریح زیارت عاشورا بخونیم.🤲🏻💛 دیگه السلام علیک ... شروع می‌شد، گریه هم شروع می‌شد ...☔️ واقعا سفر دلچسبی بود و بچه ها دوست داشتند کنار آقا باشند ...💫🌠 🍃✨🍃✨🍃✨🍃 📝🌼 💠وقتی ضارب علی رو با چاقو زد، ما پیکر غرق خونش رو کنار کشیدیم، پیرمردی آمد و گفت : خوب شد همین رو میخواستی؟ به تو چه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟ علی با صدای ضعیفی گفت : حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. .👤. از زبان دوست شهید خلیلی 🌼💚 قبل از ضربه خوردن و جراحت بدنش، جودو کار می‌کرد؛ 🥊 ولی بعد مجروحیت نتونست اون رو ادامه بده..😕 درعین حال نمی‌تونست ورزش رو ول کنه!☺️ با هم میرفتیم بدنسازی ... 💪 قسمت چپ بدنش (بخاطر سکته مغزی ای که رد کرده بود) توانایی اولش رو نداشت، و بعضی جاها یکم سختش بود؛😣 منتها همیشه به ما روحیه می‌داد!💫 خودش نمی‌تونست خوب بره، ولی ماهارو خیلی تشویق می‌کرد که کم نیاریم و با قوت بیشتر ادامه بدیم...🌕✌️🏻 تو باشگاه هم که همش بگو بخند بود! 😂 الآنم هروقت می‌ریم باشگاه بدنسازی همش یادش میفتیم...😌 به نقل از: گمنام 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
مهمان بانوی دو عالم چند روز قبل از ، من كه در خارج از كشور به سر می‌بردم ، خواب عجیبی دیدم. درخواب دیدم كه تمام كوچه‌مان را كرده و دیوارهایش را از پوشانده‌اند . خانم جلوی در خانه ایستاده‌اند و مردم بین خودشان نُقل پخش می‌كنند . دریافتم كه شاید برای اتفاقی افتاده است و همینطور هم بود . چند روز بعد از ایران تماس گرفتند و خبر او را به من رساند. سال 1362 و عملیات والفجر 2 بود ، كه زخمی شده بود ، در آخرین لحظات به سختی ، خودش را به بیسیم عراقی‌ها رسانده، آن را با جوید تا مانع ارتباط آنان با عقبه گردد . پس از قطع سیم كه دشمن متوجه این كار شد ، او را به بسته ، راهی دیار گرداند . به خاك سپرده شد. راوی : 🕊 🌹 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 هر اندازه گرمای فزونی می یافت، فضای تیره که بر مرزهای سایه افکنده بود، بیشتر رو به می رفت. تا اینکه معدوم در روز #۲۶_شهریور_۱۳۵۹ طی نطقی در مجلس ، قرارداد ۱۹۷۵_الجزایر بین دو کشور را به طور یک جانبه لغو کرد. او متن را در برابر دوربین تلویزیون و داد که ایران حق در را ندارد و حاکمیت نظامی خود را بر این اعمال خواهد کرد. در پی سخنان ، ارتش در مناطق و و همچنین پاسگاه های ، ، ، ، ، و عملیات 'تجاوز کارانه انجام داد که با واکنش سریع و به موقع جان برکف مواجه شد. هواپیماهای و بمب افکن ارتش با حمله به مواضع نیروهای تا اندازه ای مانع پیشروی آنها شدند. درهمان روز به فرماندهی پایگاه اعلام آمادگی کرد تا در علیه بعثی وارد عمل شود. آنگاه حسین صبح برای آخرین بار از با هسمرش تماس گرفت تا حال را جویا شود و با او کند. هنگام این گفت و گوی تلفنی، سراسر وجود را فراگرفت، و دست چهار ماهه را در درست گرفت و او را داد. و نسبت به سرنوشت او را به شدت نگران کرده بود. هرچه از او خواهش کرد تا با آمدن او به موافقت کند، اما او نپذیرفت که به دزفول برود. آن شب بود و داشت و به همین دلیل چشمان او به خواب نمی رفتند. 🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزپنج آذرماه مصادف باسالروزتشکیل بسیج مستضعفان بفرمان امام خمینی ره ، یادی کنیم از که تنها اسمشان نبود بلکه در تمام سکَنات و رفتار و اعمالشان به امام علیه السلام اقتدا کرده بودند آن وجود مقدسی که در موردشان گفتند: " یعنی که تمام وجودش، وقف اسلام بود"* است.... *سخن از وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ‌ ‌‌‌‌‌ʝօɨռ↯ @mohebin_velayt_shohada
. ✍️ علم امیر المومنین به جزئیات شهادت خود 📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص259(کلینی:329) 🌺 «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عليهم السلام يَعْلَمُونَ‏ مَتى‏ يَمُوتُونَ، وَ أَنَّهُمْ لَايَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِيَارٍ مِنْهُمْ‏». ⚡️ائمه مى‏ دانند كى مى‏ ميرند و با اختيار خود می میرند. 💥علِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنِ‏ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ، قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام: إِنَ‏ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ، وَ اللَّيْلَةَ الَّتِي يُقْتَلُ فِيهَا، وَ الْمَوْضِعَ الَّذِي يُقْتَلُ فِيهِ؛ وَ قَوْلُهُ‏- لَمَّا سَمِعَ صِيَاحَ‏ الْإِوَزِّ فِي الدَّارِ-: «صَوَائِحُ‏ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ‏» وَ قَوْلُ أُمِّ كُلْثُومٍ: لَوْ صَلَّيْتَ اللَّيْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ، وَ أَمَرْتَ غَيْرَكَ يُصَلِّي بِالنَّاسِ؛ فَأَبى‏ عَلَيْهَا، وَ كَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ، وَ قَدْ عَرَفَ عليه السلام أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ- لَعَنَهُ اللَّهُ‏- قَاتِلُهُ بِالسَّيْفِ، كَانَ‏ هذَا مِمَّا لَمْ يَجُزْ تَعَرُّضُهُ. فَقَالَ: 👈 «ذلِكَ كَانَ، وَ لكِنَّهُ خُيِّرَ فِي‏ تِلْكَ اللَّيْلَةِ لِتَمْضِيَ مَقَادِيرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». ❇️ حسين بن جَهم گويد: به علیه السلام عرض كردم به راستى علیه السلام قاتل خود را مى‏ شناخت و شبى را كه در آن‏ كشته مى‏ شود و محلى كه در آن كشته مى‏ شود و محلى را كه در آن ضربت مى ‏خورد مى‏ دانست و خودشان وقتی شيون مرغابيان را در خانه شنيدند فرمودند: «این مرغابی ها، شيون‏ كنانی هستند كه نوحه گران و ناله کنانی به دنبال خود خواهند داشت !» و به او عرض كرد: كاش امشب در خانه نماز مى‏ خواندید و دستور مى‏ دادید ديگرى در مسجد به جاى شما براى مردم نماز بخواند و حضرت نپذيرفت و در آن شب بى ‏سلاح، بسيار در بيرون منزل رفت و آمد مى‏ كرد و مى‏ دانست كه ابن ملجم با شمشير قاتل او است، و در معرض چنين واقعه‏ اى قرارگرفتن برای آن حضرت جائز به نظر نمی آید. علیه السلام در پاسخ او فرمودند: 👈 همه اينها درست است ولى ایشان در آن شب تا خداوند عزّ و جلّ محقق شود(یعنی به حضرت این اختیار داده شد تا شهادت را برگزیند و در نتیجه تقدیر الهی که قبل از علم حضرت از جزئیات آن قرار بود بشود محقق شود یا اینکه چنین نکند و لذا حضرت تقدیر الهی یعنی شهادت را با علم پذیرفت). .
«ـ﷽ـ» 🔰 علیه السلام همراه با صلی الله علیه و آله... ✨ ابی بُرده اسلمی گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به علیه السلام می‌فرمودند: ✨ يَا عَلِيُّ إِنَّ اَلله أَشْهَدَكَ مَعِي فِي سَبْعَةِ مَوَاطِنَ؛ ✨ أَمَّا أَوَّلُ ذَلِكَ: فَلَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ ، قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ : أَيْنَ أَخُوكَ؟ فَقُلْتُ خَلَّفْتُهُ وَرَائِي. قَالَ: اُدْعُ اَلله فَلْيَأْتِكَ بِهِ، فَدَعَوْتُ اَلله، فَإِذَا مِثَالُكَ مَعِي، وَ إِذَا اَلْمَلاَئِكَةُ وُقُوفٌ صُفُوفٌ، فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ ، مَنْ هَؤُلاَءِ؟ قَالَ: هُمُ اَلَّذِينَ يُبَاهِيهِمُ اَلله بِكَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ، فَدَنَوْتُ وَ نَطَقْتُ بِمَا كَانَ وَ بِمَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ 🔸 علی جان! خداوند در هفت جا تو را در کنار من حاضر و شاهد گردانیده است: 1⃣ اما اولین آن، همان شبی است که به آسمان برده شدم. جبرئیل به من گفت: برادرت کجاست؟ گفتم: او را به جای خودم گذاشته ام. گفت: از خدا بخواه تا او را به نزد تو بیاورد. از خدا خواستم و ناگهان دیدم که کسی مثل تو همراه من است، و فرشتگان در صف ایستاده بودند. گفتم: ای جبرئیل! اینها چه کسانی هستند؟ گفت: آنها کسانی هستند که در روز قیامت، خداوند آنها را به همراهی تو مفتخر می‌گرداند. آن گاه به آنها نزدیک شدم و در باره چیزهایی که تاکنون اتفاق افتاده و تا قیامت اتفاق خواهد افتاد، صحبت کردیم. ✨ وَ اَلثَّانِي: حِينَ أُسْرِيَ بِي فِي اَلْمَرَّةِ اَلثَّانِيَةِ، فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ : أَيْنَ أَخُوكَ؟ قُلْتُ: خَلَّفْتُهُ وَرَائِي. قَالَ اُدْعُ اَلله فَلْيَأْتِكَ بِهِ؛ فَدَعَوْتُ اَلله، فَإِذَا مِثَالُكَ مَعِي، فَكُشِطَ لِي عَنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ حَتَّى رَأَيْتُ سُكَّانَهَا وَ عُمَّارَهَا وَ مَوْضِعَ كُلِّ مَلَكٍ مِنْهَا 2⃣ دوم: آن موقعی بود که برای بار دوم به آسمان برده شدم. به من گفت: برادرت کجاست؟ گفتم: او را به جای خودم گذاشته ام. گفت: از خدا بخواه او را به نزد تو بیاورد. آن گاه از خدا خواستم. ناگهان دیدم که شخصی همچون تو همراه من است. سپس پرده از هفت آسمان برایم برداشته شد و من همه ساکنان آن اعم از جن و پری را دیدم و جای هر فرشته ای را در آن جا ملاحظه کردم. ✨ وَ اَلثَّالِثُ: حِينَ بُعِثْتُ إِلَى اَلْجِنِّ، فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ أَيْنَ أَخُوكَ؟ قُلْتُ: خَلَّفْتُهُ وَرَائِي. فَقَالَ: اُدْعُ اَلله فَلْيَأْتِكَ بِهِ، فَدَعَوْتُ اَلله، فَإِذَا أَنْتَ مَعِي، فَمَا قُلْتُ لَهُمْ شَيْئاً، وَ لاَ رَدُّوا عَلَيَّ شَيْئاً إِلاَّ سَمِعْتَهُ 3⃣ سومین بار، موقعی بود که به پیامبری جنیان مبعوث شدم. آن گاه جبرئیل به من گفت: برادرت کجاست؟ گفتم: او را به جای خودم گذاشته ام. گفت: از خدا بخواه که او را به نزد تو بیاورد. پس از خدا خواستم. ناگهان دیدم که تو همراه من هستی. من هر چیزی گفتم و آنها هم به من هر پاسخی دادند تو همه آن سخنان را شنیده ای. ✨ وَ اَلرَّابِعُ: خُصِّصْنَا بِلَيْلَةِ اَلْقَدْرِ ، وَ لَيْسَتْ لِأَحَدٍ غَيْرِنَا 4⃣ چهارم، این است که شب قدر را به من و تو اختصاص داد و به کسی جز ما اختصاص ندارد. ✨ وَ اَلْخَامِسُ: دَعَوْتُ اَلله فِيكَ فَأَعْطَانِي فِيكَ كُلَّ شَيْءٍ إِلاَّ اَلنُّبُوَّةَ، فَإِنَّهُ قَالَ: خَصَّصْتُكَ - يَا مُحَمَّدُ - بِهَا، وَ خَتَمْتُهَا بِكَ 5⃣ پنجم: در باره تو از خدا درخواست کردم و خداوند همه چیز را در باره تو به من بخشیده است به جز پیامبری، که خداوند فرمود: ای محمد! آن را مخصوص تو قرار داده‌ام و با تو آن را خاتمه داده ام. ✨ وَ أَمَّا اَلسَّادِسُ: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ، جَمَعَ اَلله اَلنَّبِيِّينَ فَصَلَّيْتُ بِهِمْ وَ مِثَالُكَ خَلْفِي 6⃣ و اما ششم: آن هنگامی است که به آسمان برده شدم. خداوند همه پیامبران در آن جا جمع کرده بود. با آنها نماز گزاردم و کسی مثل تو در پشت سر من بود. ✨ وَ اَلسَّابِعُ: هَلاَكُ اَلْأَحْزَابِ بِأَيْدِينَا 7⃣ و هفتم: نابودی احزاب و گروه‌ها که به دست من و تو بود. 📚 تفسیر برهان ج۵ ص۱۹۲ (ذیل آیات ۱ تا ۲۳ سوره نجم، حدیث ۲۰)
«ـ﷽ـ» 🕊 اصلاح زندگی مشترک دو کبوتر... ✨ نقل می‌کند: من در محضر علیه‌السلام در مسجد کوفه نشسته بودم و به جز من کسی آنجا نبود. ✨ آن حضرت می‌فرمود: [حرف] او را باور کن، [حرف] او را باور کن، من به راست و چپ نگاهی کردم و کسی را ندیدم و حیران و سرگشته شدم! ✨ ایشان به من فرمود: ای عمار گمان می‌کنم که تو با خود می‌گویی با چه کسی صحبت می‌کند؟ ✨ گفتم: ای همین طور است! فرمود: سرت را بالا بگیر، من سرم را بالا گرفته و ناگهان دو کبوتری را دیدم که با یکدیگر حرف می‌زدند، ✨ امام به من فرمود: ای عمار، آیا می‌دانی که یکی از آن‌ها به دیگری چه می‌گوید؟ گفتم: ای امیرمؤمنین به جان شما قسم نمی دانم! ✨ ایشان فرمود: کبوتر ماده به کبوتر نر می‌گوید تو [ماده] دیگری را جانشین من ساختی و مرا ترک کردی و دیگری را برگزیدی و کبوتر نر سوگند می‌خورد و می‌گوید: من این کار را نکرده‌ام و او - ماده - می‌گوید: من باور نمی کنم. پس کبوتر نر گفت: به حق این کسی که در این مسجد نشسته من دیگری را جانشین تو نساخته و کسی را انتخاب نکرده ام، ✨ آن - ماده - خواست تا او را تکذیب کند من به او گفتم: [حرف] او را باور کن، باور کن، ✨ عمار گفت: ای امیرالمؤمنین نمی دانستم که کسی غیر از حضرت بن علیهما السلام زبان پرندگان را می‌داند. ✨ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: یَا عَمَّارُ وَ الله إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ سَأَلَ الله تَعَالَی بِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّی عُلِّمَ مَنْطِقَ الطَّیْرِ. ای عمار! به خدا سوگند سلیمان بن داوود ما اهل بیت را واسطه قرار داد و از خداوند تعالی درخواست کرد تا این که زبان پرندگان را دانست. 📚 بحارالانوار ج۴۲ ص۵۶
«ـ﷽ـ» ▫️اولین ندای بعد از خلقت آسمانها و زمین...👇👇 💠 علیه السلام فرمودند: 🔸إِنَّا أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتٍ نَوَّهَ اللَّهُ بِأَسْمَائِنَا إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَی: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ثَلَاثاً «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» ثَلَاثاً «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً» ثَلَاثاً 🔹ما نخستین خاندانی هستیم که خداوند نام‌های ما را بلندآوازه کرد. و آن وقتی بود که آسمان‌ها و زمین را آفرید و به نداگری فرمان داد تا ندا کند: منادی سه بار گفت: «گواهی می‌دهم که معبودی جز خداوند نیست» سه بارگفت: «گواهی می‌دهم که است» سه بارگفت: «گواهی می‌دهم که به راستی است» 📚 کافی ج ۱ ص ۴۴۱ ح ۸
«ـ﷽ـ» ▫️نوشته ی روی پیشانیِ فرشته ای که نصفش از 🔥 بود و نصفش از ❄️...👇👇 💠 صلی الله علیه و آله می فرمایند: 💠 وقتی که به آسمان عروج کردم، در آسمان چهارم و هفتم فرشته ای دیدم که نصفش از آتش بود و نصفش از یخ! 💠 روی پیشانی آن فرشته نوشته شده بود: «أیَّدَ اللّه محمّداً بِعَلِیّ» «خدواند را بوسلیه تایید و یاری کرد» 💠 من از دیدن آن نوشته متعجب شدم. 💠 فرشته به من گفت: از چه تعجب کردی؟ این نوشته ای که می بینی، خداوند دو هزار سال قبل از خلقت دنیا بر پیشانی ام مکتوب کرده است. 📚 مدينةالمعاجز ج ٢ ص ٤٠٧ منقبت ٤٣٤
«ـ﷽ـ» ▫️راز طولاني شدن ركوع رسول خدا صلي الله عليه و آله...👇👇 🔻وضو گرفتن عليه السلام با آب بهشتي🔻 💠 با صلي الله عليه و آله نماز مي خوانديم، حضرت را خيلي طولاني كردند تا اينكه (از طولاني شدن ركوع) ما گمان كرديم بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وحي نازل مي شود. 💠 وقتي كه نماز تمام شد و حضرت سلام دادند در محراب نشستند و بلند صدا كردند: كجاست؟ 💠 عليه السلام كه در صف آخر نماز مي خواند، خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد. 💠 خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: علي جان! به نماز جماعت رسيدي؟ 💠 علي عليه السلام عرض كرد: اي پيامبر خدا! بلال اقامه را سريع گفت، من را صدا زدم تا آب برای وضو بياورد، اما كسي را نديدم 💠 در اين وقت هاتفي ندا داد: اي ! سمت راستت را نگاه كن؛ من نگاه كردم ديدم آنجا قدحي از طلا كه دورش دستمال سبز رنگي بود، بين زمين و آسمان مُعَلّق است؛ 💠 در آن آبي ديدم كه از برف سفيدتر، از عسل شيرين تر، از كَره نرم تر و از مُشك خوشبوتر بود. 💠 با آن آب وضو گرفتم و از آن آشاميدم، در اين زمان قطره اي آب بر سرم چكيد كه خنكي آن را در دهانم حس كردم و بعد صورتم را نيز با دستمال خشك كردم. (تمام اينها) بعد از اين بود كه آب بر دستانم ريخته مي شد و من كسي را نمي ديدم (كه آب بريزد). 💠 پس از آن هم آمدم، اي پيامبر خدا ! و به جماعت ملحق شدم. 💠 رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: آن قدح يكي از قدح‌هاي بهشتي بود، آن آب هم از كوثر بود، قطره هم از زير عرش بود، آن دستمال هم از وسيله [۱] بود، آن كسي كه آب را آورد و مي ريخت بود و آن كسي هم كه دستمال دستت داد بود. 💠 و جبرئيل پيوسته دستش روي زانوي من بود و مي گفت: اي قدري صبر كن تا علي بيايد و نماز جماعت تو را درك كند. 📚 بحار الانوار،‌ ج ۳۹، ص ۱۱۵ [۱] منظور از وسیله (الوسیله) در اینجا، یکی از درجات و جایگاه های بهشت است. در روایت وارد شده که وسیله بالاترین درجه بهشت و درجه رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
🔰 اصحاب الیمین... علیه السلام به نقل از پدرشان از جدشان علیهماالسلام، روایت می‌کنند: صلی الله علیه و آله به علیه السلام فرمودند: ✨أَنْتَ اَلَّذِي اِحْتَجَّ اَلله بِكَ فِي اِبْتِدَائِهِ اَلْخَلْقَ حَيْثُ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً، فَقَالَ لَهُمْ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي؟! قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيِّي؟! فَأَبَى اَلْخَلْقُ جَمِيعاً إِلاَّ اِسْتِكْبَاراً وَ عَتَوْا مِنْ وَلاَيَتِكَ إِلاَّ نَفَرٌ قَلِيلٌ، وَ هُمْ أَقَلُّ اَلْقَلِيلِ، وَ هُمْ أَصْحَابُ اَلْيَمِينِ. ✨ تویی آن کس که خداوند به وسیله تو در ابتدای آفرینش انسانها وقتی که آنها را به صورت شبح در آورد احتجاج کرد و به ایشان فرمود:آیا من پروردگار شما نیستم؟! گفتند: بله. فرمود: و محمّد رسول من است؟! گفتند: آری. فرمود: وصی من است؟! تمام مردم از روی تکبر و عناد تو را رد کردند مگر گروه کمی که آنها بسیار کمند و همانها اصحاب یمین هستند. 📚 امالی شیخ طوسی، ص۲۳۲، مجلس یازدهم
🔰 اصحاب الیمین... علیه السلام به نقل از پدرشان از جدشان علیهماالسلام، روایت می‌کنند: صلی الله علیه و آله به علیه السلام فرمودند: ✨أَنْتَ اَلَّذِي اِحْتَجَّ اَلله بِكَ فِي اِبْتِدَائِهِ اَلْخَلْقَ حَيْثُ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً، فَقَالَ لَهُمْ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟! قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي؟! قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيِّي؟! فَأَبَى اَلْخَلْقُ جَمِيعاً إِلاَّ اِسْتِكْبَاراً وَ عَتَوْا مِنْ وَلاَيَتِكَ إِلاَّ نَفَرٌ قَلِيلٌ، وَ هُمْ أَقَلُّ اَلْقَلِيلِ، وَ هُمْ أَصْحَابُ اَلْيَمِينِ. ✨ تویی آن کس که خداوند به وسیله تو در ابتدای آفرینش انسانها وقتی که آنها را به صورت شبح در آورد احتجاج کرد و به ایشان فرمود:آیا من پروردگار شما نیستم؟! گفتند: بله. فرمود: و محمّد رسول من است؟! گفتند: آری. فرمود: وصی من است؟! تمام مردم از روی تکبر و عناد تو را رد کردند مگر گروه کمی که آنها بسیار کمند و همانها اصحاب یمین هستند. 📚 امالی شیخ طوسی، ص۲۳۲، مجلس یازدهم
۲۴ ذی الحجّه؛ فَمَن حاجَّكَ فيهِ مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلم فَقُل تَعَالوا نَدعُ أَبناءَنا وأَبناءَكُم ونِساءَنَا ونِساءَكُم وأَنفُسَنا وَأَنفُسَكُم... 💫 سلام الله علیها آمد تا به تاویل باشد. 💫 و علیهمالسلام آمدندتا مظهر باشند. 💫 و علیه السلام آمد تا جان پیامبر و مظهر باشد. عید بزرگ مباهله؛ مبارک‌باد 🌺🍃
راهی به سوی ملکوت هم اگر باشد آن راه (ع) ست..