eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼🌷🌼 خدواند مهربان در ایه ۱۵۲ سوره بقره میفرماید: ✨ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ یعنی: مرا یاد تا شما را یاد کنم. در سوره بقره ایه یکصدو پنجاه و دو خدا یک نکته گفته بشنو و غافل نشو فرموده:بنده های من خدای مهربونم اگر به یادم باشید منم به یادتونم☺️ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_276885.mp3
5.42M
های خاله نبات 📚عنوان: زیباترین جشن تکلیف💫 🎬قسمت: اول 🎤گوینده: خانم ملیحه نظری 🍄🍃🍄🍃🍄🍃 🌟🌺 امشب همراه خاله نبات باشید تا یکی دیگر از داستانهای جذاب و شنیدنی که برای شما دردونه ها آماده کردیم رو با هم بشنویم😉😊 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان این هفته: دانشمند و مار چوبی قسمت اول: هم محمد بد است،هم دامادش علی و هم دخترش زهرا، هم بچه هایش همه دروغگو هستند،😒 من راست میگویم من یک دانشمند یهودی هستم،من که تمام تورات را حفظم ، من که عاقلم و دیوانه نیستم.🙃 پیرمرد یهودی که یک عصای چوبی دراز داشت،که میگفت: از جنس عصای حضرت موسی است،اما فعلا مار نمیشود، فقط روزی که لازم باشد مار🐍 خواهد شد،ان روز را فقط خدا میداند.😄 او دوباره غُر زد، رفت لب چاه، پاهای خود را شست و داد زد: اخیش خنک شدم جگرم داشت میسوخت، اما حالا خنک شد، خنک....!😉 پیرزن که به حال او میخندید😄، از زیر سایه افتاب امد، و سر او داد زد: چقدر با خودت حرف میزنی و غُر غُر میکنی! خوب شد تو مرغ نشدی وگرنه از صبح تا شب باید قُدقُد میکردی و سرما میخودی!😂 پیرمرد یهودی دستهایش را مثل دو بال باز کرد و گفت:اگر قرار بود حیوان باشم یک خروس شجاع🐔 میشدم، نه مرغ غُرغُرو! اما من دانشمندم، من بلدم تورات را از حفظ بخوانم، اما تو حتی بلند نیستی اسم خودت را بنویسی🙃 پیرزن تا امد جوابش را بدهد، پیرمرد یهودی عصایش را روی زمین کشید و راه افتاد تا از خانه بیرون برود، پیرزن داد زد : به جای این حرفها به فکر غذای ما باش ، اگر میتوانی ان عصایت را به سنگ بزن تا نقره و طلا 💰شود و ما را از بدبختی نجات دهد😏 ... @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الاغ و گنجشک.mp3
6.96M
🌹 🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای :اسماعیل کریم نیا و مصطفی کریم نیا 🗣قرائت : 🎶تدوین : عمو قصه گو 📚منبع : کتاب تولدی دیگر @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) که بیاید همه جا سرسبز و شاداب می شود.😍 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 خداوند مهربان در ایه ۴، سوره مزمّل میفرماید: ✨وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً✨ یعنی: قرآن را اهسته و شمرده بخوانید. وقتی میخوانی قرآن ای نازنین خوشکل یادت باشه ایه ی چهار از سوره مُزمّل تو خوندن ایه ها از عجله دور بمون اهسته و شمرده قرآن بخون عزیز جون☺️ @montazer_koocholo
داستان این هفته: قسمت اول : دور تا دورش باغ بود، کلاغی بالای چند تا نخل🌴 بلند چرخ میزد،و قار قار میکرد، عبد الله زیر سایه درختی🌳 ایستاد و عرق سر و رویش را پاک کرد. و بعد سرش را بلند کرد و به کلاغ نگاه کرد، کلاغ روی یکی از نخل ها 🌴لانه درست کرده بود. دوباره از راه باریک میان باغ به راه افتاد، زن و مردی داشتند در باغ کار میکردند و دو دختر کوچولو زیر سایه بانی نشسته بودند. عبد الله به باغی دیگر رسید، جویباری🌊 از کنار باغ میگذشت سر و صورتش را شست. عبدالله از شاگردان امام صادق علیه السلام🌤 بود، چند روز بود که کلاس امام تعطیل شده بود، او در همین مدت کوتاه دلش برای امام تنگ شده بود😇 به خانه امام رفته بود ، گفته بودند: امام در باغش مشغول کار است، با این که یک بار به باغ امام رفته بود،اما درست نمیدانست کجاست😊 دوباره راه افتاد ، از کنار دیوار باغی کودکی افسار الاغی را گرفته بود و می امد، کودک وقتی به او رسید سلام🤚 کرد، عبد الله پرسید: پسرجان شما امام جعفر صادق علیه السلام را میشناسید؟ میدانید باغش کدام طرف است،⁉️ کودک گفت: آقا ، همین راه را بگیرید و جلو بروید، اخر همین راه یک چاه اب است،به طرف راست بروید، باغ او انجاست.☺️ عبد الله راه افتاد.... ... @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_839840.mp3
4.96M
های خاله نبات 📚عنوان: زیباترین جشن تکلیف💫 🎬قسمت: دوم 🎤گوینده: خانم ملیحه نظری 🍄🍃🍄🍃🍄🍃 🌟🌺 امشب همراه خاله نبات باشید تا یکی دیگر از داستانهای جذاب و شنیدنی که برا شما دردونه ها آماده کردیم رو با هم بشنویم😉😊 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖داستان صدقه_۳ 👆...بذار یه قصه ای از ✨امام رضا علیه السلام برات تعریف کنم. یه روز به یه مرد فقیر پولی💰کمک می کنه اما خودش پشت در🚪قایم می شه و پول رو با دستش دراز می کنه تا مرد بگیره. یکی از یاران✨ دلیل قایم شدنش رو می پرسه🤔 امام میگه: من دوست داشتم به اون مرد فقیر کمک کنم اما دوست نداشتم که با دیدن من خجالت بکشه☺️ دختر خوبم✨ با این کارش به ما نشون میده که باید به دیگران کمک کنیم اما اگر پنهانی کمک کنیم بهتره🤗 همین موقع اونها دیگه به مدرسه رسیده بودند. مادر ندا، صورت ندا را بوس کرد😚 و از هم خداحافظی کردند تا ظهروقت برگشتن دوباره بره دنبالش. @montazer_koocholo