#سیاست #انتخابات #شناخت #نامزد
بسم الله الرحمن الرحیم
توان ما در شناخت نامزدهای انتخابات
سال ۱۳۸۴، در انتخابات ریاست جمهوری، حق انتخاب نداشتم؛ اما بسیار به دنبال این بودم که احمدینژاد رأی بیاورد. سال ۱۳۸۸ هم همینطور. ولی شاید هیچ کس مثل احمدینژاد، با دلاری کردن پتروشیمیها، از نظر اقتصادی مردم را به فلاکت نکشاند؛ همچنین شاید هیچ کس مانند احمدینژاد، با ستیزهجویی در برابر رهبری، ما انقلابیها را سرخورده نکرد.
در انتخابات مجلس هم به همین صورت؛ در مشهد تلاش داشتیم که آقای الف رأی بیاورد، به خاطر تقوایش، به خاطر دغدغهاش و ... ولی الان دنبال آنیم که دیگر رأی نیاورد!
میخواهم بگویم در انتخاب افراد برای رساندن آن ها به ریاست جمهوری یا مجلس، تنها میتوانیم به خطوطی کلی اکتفا کنیم، خطوطی که بارها رهبری آنها را گوشزد کردهاند؛ البته باز هم همۀ آن خطوط را نمیتوانیم در بسیاری از افراد بیابیم و در نتیجه میتوانیم برخی از آنها را اولویت بندی کنیم و ببینیم چه کسی این خصوصیات را در خود پرورش دادهاست.
این تنها بهایندلیل نیست که ممکن نیست آنچنان که باید بشناسیم؛ طرف دیگر آن است که نماینده وارد محیطی میشود که انگار بهکلی دنیای دیگری است؛ امکانات بهقدری فراوان و اعمال قدرت به آن اندازه شدید است که خصوصیاتی که نامزد انتخابات، در دنیای قبلی داشت (!) نمیتواند او را در حفظ خود و آرمانهایش در دنیای جدید کمک کند.
یاد این قول علامه طباطبایی در نهایه افتادم که دلیل بحث نکردن از افراد واقعیت در فلسفه را اینگونه تبیین میکنند: «و لكن البحث عن الجزئيات خارج من وسعنا على أن البرهان لا يجري في الجزئي بما هو متغير زائل و لذلك بعينه ننعطف في هذا النوع من البحث إلى البحث عن حال الموجود على وجه كلي»؛ ایشان در فلسفه دنبال خطوط کلیاند به این دلیل که افراد را به دو جهت به صورت یقینی نمیتوانیم بشناسیم: ۱. بسیار زیادند ۲. در حال تغییر و تحولاند.[باز بگویید فلسفۀ اسلامی نه به درد میخورد و نه امتداد دارد 😊]
ولی غالباً، این خطوط کلی حفظ شدهاند؛ یعنی اگر انقلابی بودهاند، سعی کردهاند که برای حفظ جمهوری اسلامی تلاش کنند، در مقابل اوامر رهبری کمابیش عصیان نکنند و ... آن وقت هم که خطشان مخالفت با جمهوری اسلامی و رهبری بود، مثل مجلس ششم و دولت روحانی، در آسیب زدن به جمهوری اسلامی از هیچ زحمتی دریغ نکردند.
بههرحال، حفظ این خطوط، تنها دلیل و امید ما برای رأی دادن است و بنابراین برای پیدا کردن نامزد آرمانی، زیاد خود را اذیت نکنید!
میخواهم بگویم بیش از این هم خدا از شما نمیخواهد.
نُمود | جواد محمدنیا
بابت انتشار این تصویر رنجآور متأسفم.
#عقل #رسانه #شناخت #مطالعه #گفتگو
بسم الله الرحمن الرحیم
رسانه و عقل ما!
امروز، در یکی از شبکههای اجتماعی، این تصویر را بهعنوان پاسخ به پرسشی با این مضمون که «چرا اولویت اصلی کشور و جهان اسلام، فلسطین است؟» بارگذاری کردم و با استقبال کمابیش فراوانی مواجه شد؛ حال آنکه همین پاسخ را در قالب الفاظ، بارها تکرار کرده بودم، مفصلتر، ولی استقبالی از آن صورت نمیگرفت.
قطعاً رسانه، یک فرصت است؛ البته اگر دقیق و بهجا عمل شود.
ولی، درون این تجربه و اتفاق، حقیقتی تلخ و ترسناک هم وجود دارد و آن هم اینکه ما از عقل خود کمتر استفاده میکنیم! یعنی برای عملکردنمان، بایستی علم و شناخت ما کافی باشد تا ضرر نکنیم و آسیب نبینیم، نه اینکه برای اجناب از ضررها و آسیبها نیازمند فیلم و تصویر باشیم!
اصلاً همینکه عقلمان را خیلی کمتر بهکار میگیریم، باعث شده هر جریانی که رسانۀ قویتری داشته باشد، روی ما بیشتر تأثیر بگذارد و این یعنی دشمن ما که سرمایهدار است و بهتبع، رسانۀ جریان اصلی در دست اوست، ما را به آن سو کشد که میخواهد: بهاختلاف داخلی، بیحس شدن نسبت به ظلم، اسراف و عدم تعادل در زندگی و ... .
اما پرسش این است که برای تقویت عقل خودمان چه کنیم؟ عقل هم مانند سایر قوای ما، با کار و تمرین قویتر میشود: ۱. با مطالعۀ کتابهایی که عقل ما را بیش از خیال ما به کار میگیرند، مانند تاریخ، سیاست و ... ۲. گفتگوی صادقانه برای فهم و نه برای جدال ۳. ارزیابی گفتگو و مطالعه.
البته باید توجه داشته باشیم که همانطور که قوای ما پس از مدتی تمرین به قوت قابل اعتنایی میرسد و پس از کنار گذاشتن تمرین، دوباره به ضعف خود باز میگردد، برای باقی ماندن عقل در حالت استحکام، تمرینات عقلانی باید استمرار یابند.
الحمد لله رب العالمین
#امر_به_معروف #قرآن #پیامبر #شناخت #جامعه #روش
بسم الله الرحمن الرحیم
سنجشِ روش (بخش نخست)
داشتم، بازخوردها نسبت به امر به معروفِ طلبۀ قمی در درمانگاه قرآن و عترت را میدیدم که ناگهان نقل قولی از برخی علما را دیدم که مرا به فکر وا داشت؛
برخی از این علماء اینگونه فرمودهاند که: «اگر به هر دلیلی، ولو سوگمندانهْ ناموجه، نهی از منکر نه تنها«پیشگیری»نکند بلکه«عوارض»دیگری ایجاد کند؛مثل اینکه عدهای را روی «دنده لج»بیندازد یا احساس کنند که باید«مخالفت»کنند، لذا خود این حرکت باعث «ترویج عدم حجاب»و برهنگی شود. اینجا جایی است که فقهای ما میفرمایند ما دیگر نهی از منکر نداریم»
و برخی دیگر اینگونه فرمودند که: «از دیدن ویدیوی درمانگاه قم متاثر شدم/ اینها نهی از منکر نیست؛ تسبیب به منکر و موجب نفرت است/ نباید به بهانۀ نهی از منکر، مرتکب حرامی شد یا به نامحرمی نگاه کرد»
پرسش بنده از این بزرگواران این است که از کجا به این نتیجه رسیدید که در اینگونه موارد، مخاطب به دندۀ لج میافتد یا احساس میکند باید مخالفت کند یا موجب نفرت است؟ پر واضح است؛ از رفتار سراسر خشم یا خشمگینانهای که مخاطب ابراز میکند: فحاشی میکند، نزاع راه میاندازد، چیزی از آمر را میقاپد و ... .
پرسش دیگر اینکه اگر مخاطب اینگونه رفتار کرد که معنایش این است که به دندۀ لج افتاده و ... آیا نباید نهی از منکر کرد؟ ظاهر کلام این بزرگواران این است که: خیر، نباید نهی از منکر کرد.
با وجود این دو پاسخ، پرسش اساسی من این است که آیا دعوت انبیاء، به توحید و پس از آن، نهی از امور منکری چون همجنسبازی (قوم لوط) و گرانفروشی (قوم شعیب) و ربا و ... آن ها را روی دندۀ لج نمیانداخت؟ احساس نمیکردند باید مخالفت کنند؟ تسبیب در منکر نبود؟ اگر بفرمایند اینطور نبود، پس چطور ایشان را به سخره میگرفتند، سنگباران میکردن و از شهرشان اخراج میکردند؟ آیا رفتارهای ستیزه جویانۀ مخاطبان، نتیجۀ علاقۀ شدیدشان نسبت به پیامبران بود؟! آیا پیامبران متوجه نبودند که باید با مشاهدۀ اینگونه رفتارها دست از تبلیغ دین بردارند؟ یا اینکه نه، رفتار مخاطب، وقتی پای حق در میان است، از اهمیتی برخوردار نیست؟
بهنظر میرسد مخاطبان امر به معروف و دستورات الهی، هرچند در ابتدا، به دلیل امر شدن به کاری خلافِ میل، ازطریق این گونه رفتارها، مخالفت میکنند و حتی پیامبران در نهایت هم با این روش موفق نشوند، اما راه دیگری در میان نیست و در موارد دیگری چون قوم حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت ختمی مرتبت علیهم السلام، میتوانند مخاطبین خود را از کجراهه به در آورند.
اینکه ملاک ما لج کردن، نفرت مخاطب یا ... باشد، حاصل نگاهی منفردانه به مخاطب است، در حالی که در ادبیات قرآنی، اوامر به معروف پشت سر هم، هر چند در تخاطب با یک یا چند فرد انجام میشوند، ولی مخاطب اصلی، اجتماع و در مدت زمان طولانی است و نه فرد، آن هم در مدت چند ساعت یا چند روز.
انتهای بخش نخست (برای مطالعۀ بخش دوم که ضروری است ضربه بزنید)
سنجش روش (بخش دوم) (برای مطالعۀ بخش نخست، ضربه بزنید)
اما پرسش اساسی دیگر این است که معیار ما (بهعنوان شهروند و نه حاکمیت) در انتخاب روش چیست؟ آیا هر روشی را میتوان پیاده کرد؟
پاسخ معلوم است! این گونه اقدامات بیدرو پیکر نیست و چارچوب خاص خود را میطلبد. اما آن چارچوب چیست؟ علم ما!
یعنی مثلا در همین مورد که خانمی، پوشش خود را رها کردهاست، معلوم است که نباید به دنبال لینچ کردن او باشیم؛ روشن است که نباید او را شکنجه دهیم تا به خلاف خود اعتراف کند؛ پر واضح است که نباید با یک چاقو رگی از او را بزنیم یا چشمش را از حدقه دربیاوریم یا دستش را بشکنیم(۱). برای ما که هنوز مشاعرمان فعال است، این گونه رفتارها با یک اباحهگر، خط قرمز است.
اما از آن طرف نیز میدانیم که برخی از واکنشها، حداقل کاری است که میتوان آن را به عنوان واکنش شناخت؛ مانند تذکر لسانی یا تصویر برداری از عملی خلاف قانون برای ارجاع به دستگاه قضایی. کمتر از اینها، اصلا یا بیعملی صرف است یا مسخرهبازی! برخی میگویند تذکر زبانی، از تصویر برداری بسیار عاقلانهتر است؛ آیا منظورشان این است که تصویر برداری بسیار نزدیک به آن موارد بالاست؟!
البته میان این حداقل و آن حداکثر موارد بسیاری وجود دارد که هرچند نمیتوانیم بگوییم روش صحیحی است، اما از خط قرمز بودن آنها هم عاجزیم اینکه شخص را در هنگام راه رفتن هل دهیم و ... .
کوتاه آنکه، ما میتوانیم موارد قطعی، در مقایسه با موارد متعدد شیوههای برخورد بشناسیم، هرچند، در موارد هم ارز، دیگر شناخت امکان ندارد و تنها اختیار ما میتواند ما را به مرحلۀ عمل برساند، همانند مقایسۀ میان تصویر برداری یا تذکر زبانی.
الحمد لله رب العالمین
ــــــ
۱. کار اول را طرفداران برهنگی با شهید روح الله انجام دادند که مشغول بازرسی برای امنیت بود، کار دوم را با شهید آرمان انجام دادند که صرفا از خیابان میگذشت و کار سوم و چهارم و پنجم را با برخی از دوستان ما انجام دادند. هیچ یک از این جنایات و اقدامات خشن از جانب این جریان محکوم نشد، چه رسد به اینکه به عنوان معلوم است، روشن است، پر واضح است که خلاف است، شناخته شود.
CamScanner ۲۰۲۴-۰۳-۱۳ ۱۶.۳۳.pdf
2.56M
#امام_حسین #کربلا #کوفه #قیام
یک تحلیل خوب از رسول جعفریان دربارۀ فلسفۀ قیام امام حسین علیهالسلام
تاریخ خلفا (تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲)، ص ۵۵۱-۵۵۸.
#روش #فرهنگ #دگرگونی #جامعه
بسم الله الرحمن الرحیم
گشودگی گرهنُمایی سازوکار دگرگونی جامعه
گاه که افرادی دغدغهمند بهدنبال آناند که برای دگرگونی فرهنگ و ذهنیت جامعه اقدام نمایند، عدهای این پرسش را پیشپای آنها قرار میدهند که: مگر به همین سادگی است؟!
هنگامی که فرازونشیب دگرگونی فرهنگها و ذهنیتها را مشاهده میکنیم، چه در ایران و در دورۀ معاصر و چه در کشورهای دیگر و دوران گذشته، راهکاری روشن و قابل فهم خودنُمایی مینماید: استفاده از تمامی ابزارهای ارتباطی برای انتقال پیام؛ یعنی تمام ابزارهای ممکن، مهمترین عامل دگرگونی فرهنگها، از جانب دیگر جوامع است.
یعنی از آنجا که انسانها در کاربست لایههای ادراکی خود، یکسان عمل نمیکنند، ممکن نیست نسخۀ یگانهای را برای مخاطب ارائه کرد؛ برخی به عقل خود بیشتر اتکا دارند، برخی به خیال، برخی به دادههای حسی و گاه به دو لایه از این لایهها و گاه به هر سه. بههمین دلیل، صاحب پیام، ازطریق روشهای گوناگون و بر اساس لایههای ادراکی مخاطبان، بایستی پیام خود را «بباراند»؛ ازطریق کتاب، فیلم و سریال، شعر و موسیقی، گفتگو، محبت، پرخاش و ... تا مخاطب، مطابق با ظرف وجودی خود، پیام را دریافت کند.
البته، در هر یک از این قالبها، باید به دنبال آن باشیم که برای تأثیرگذاری بیشتر، پیام به روشنترین سطحِ ممکن، ارائه گردد؛ هرچند، غالباً چنین آرمانی ممکن نیست و باوجوداین، باز هم پیام به خوبی منتقل میشود.
باید توجه داشت که منظور ما از انتقال پیام، پذیرش و قانع شدن نسبت به محتوای ارائه شدهاست؛ و نه صرف انتقال مفاهیم به ذهن مخاطب.
حال از من، به عنوان یک شهروند، هنگامی که با خطایی اجتماعی مواجه شوم چه بر میآید؟ مطابق با آنچه گذشت، باید به باریدن پیامِ قانعکننده یا ایجاد طوفانی سهمگین -که ذهن مخاطب را به کلی بشوید- یاری رسانم. گاه با یک یادداشت، گاه با یک تذکر، گاه با تصویر برداری.
ممکن است اشتباه کنیم! هیچ اشکالی ندارد و در ادامه با مخاطب شناسی دقیقتر آن را تصحیح خواهیم کرد؛ ولی باید دقت کنیم، با توشۀ ناچیزمان، باید در این راه گام برداریم، قطرهای باشیم، یا اگر میتوانیم، مانند یک ابر مخاطب خود را سیراب نماییم.
متأسفانه، عدهای نا آشنا، با دیدن هر اشکالی -اگر اشکال باشد که غالباً اشکالی نیست- با هوچیگری و جدالهای بیپایان، روند باریدن را متوقف میکنند؛ میتازند که: روش به کار رفته صحیح نیست، کار فرهنگی به این سادگیها نیست و ... حال آنکه سختی کار، بیش از هرچیز، ۱.نداشتن جسارت کافی ۲. کاستی در تلاش و ۳. فقدان رفتاری همهجانبه و فراگیر است. این ناآشنایان، دلیل بیتأثیری برنامههای اعمال شدۀ پیشین را پیچیدگی مسئله میدانند، حال آنکه مسئله پیچیده نیست، بلکه این رفتارهای قطرهچکانی است که هیچ تأثیری نداشتهاست؛ و هیچ کس، توقع ندارد، قطرهای، بیابانی را بزداید.
این سه مفهوم، عصای موسی ما، برای عبور از رود خروشان فرهنگ و ذهنیت وارداتی این روزهاست: جسارت در انتقال پیام، تلاش روزافزون و درنظرگرفتن تنوع فراوان مخاطبان (که راهکارش گذشت).
دشمنان ما، همین سه خطر را دنبال کردهاند، تا بتوانند ذهن، فرهنگ و هویت ما را ویران سازند.
بههرحال، در راهنمایی اطرافیانتان، به جای اینکه جسارت او در انتقال پیام را از او سلب کنید، بهجای اینکه با تذکراتی سلیقهای و ادعای پیچیدگی او را ملول سازید، اجازه دهید پیش رود. همۀ بار را خود به تنهایی به دوش نکشید؟! نه باری میرسانید و نه خود به سلامت میرسید.
الحمد لله رب العالمین
#علم #شناخت #تواتر #فلسفۀ_علم #یقین #شکنجه
بسم الله الرحمن الرحیم
این الملوک و ابناء الملوک! به تعبیری اُوِرِکا اُوِرِکا! (این نوشته کمابیش تخصصی است)
در منطق، به ما آموختند که بدیهات، شش نوعاند که به بدیهات اولیه و ثانویه تقسیم میشوند. بدیهیات اولیه مانند استحالۀ اجتماع نقیضین و ثانویه مانند تجربیات. اما هنگامی که وارد فلسفه شدیم، ما را به این نتیجه رساندند که تجربیات، یقینی نیستند! یعنی اگر هزار بار هم تجربه کنیم، باز هم نمیتوانیم از آن آزمایشها به قاعدهای کلی دست یابیم؛ مانند اینکه اگر هزار بار هم تجربه کردیم که آب در فشار یک اتمسفر و در دمای صد درجه به جوش میآید، ممکن است در تکرار شمارۀ ۱+۱۰۰۰ در دمایی دیگر به جوش آید، چه ۱۰۱ درجه و چه ۵۰ درجه.
اما به نظر میرسد کسی که نظر فیلسوفان علم را پذیرفتهاست با شناختِ روشن خود به مبارزه برخاسته و به نوعی راه سوفسطائیان را پیگرفتهاست.
برای تبیین بر خطا بودن فیلسوفان علم در این مسئله، چارهای جز این نداریم که برخی از تجربیاتی که برایمان پیش آمدهاست را باز گو نماییم:
نمونۀ نخست؛
هنگامی که جمهوری اسلامی ایران موفق شد سانتریفیوژ IR1 را خود تولید کند، یکی از مسئولین انرژی هستهای، با این مضمون توضیح داد: «که تولید این سانتریفیوژ، بارها با شکست مواجه شد. هربار که قطعات آن را روی هم سوار میکردیم، با شروع به چرخش، این دستگاهها منفجر میشدند ولی ما به کار سوارکردن اجزا روی هم ادامه دادیم تا اینکه سانتریفیوژِ یکی از همکاران، به صورت اتفاقی، به درستی عمل کرد! تحقیق کردیم و فهمیدیم که همکار ما، با دستکش این کار را انجام داده بود و درنتیجه متوجه شدیم، این دستگاهها آنقدر حساساند که وقتی با دستی برهنه قطعات را روی هم سوار میکنیم، لایۀ نازک عرقی که روی دستان ماست، عمکرد آن را مختل میکند.»
حال پرسش اساسی در اینجا آن است که چرا به دنبال علت این شکست میگشتند؟ بهتعبیری چرا با خود نگفتند که فلسفه هم به ما ثابت کردهاست که احتمال دارد جایی، موادِ بهکار رفته، عملکردی داشته باشند که دفعات دیگر چنین عملکردی را از خود نشان ندهند و بنابراین، کاملاً طبیعی است که این پروژه با شکست مواجه میشود. درنتیجه ما میلیونها سانتریفیوژ باید تولید کنیم تا شاید یکی از آنها به بار بنشیند!؟
دلیل اینکه چنین پرسشی را نداشتند خیلی واضح است؛ آنها در تجربۀ کشورهای تولید کنندۀ سانتریفیوژ به علم و شناخت رسیده بودند که اگر این فناوری آنجا کار کردهاست، دراینجا هم حتماً کار میکند درنتیجه اگر اینجا عملکرد مطلوب را ندارد، نه به خاطر آن قاعدۀ فلسفی است؛ بلکه به این دلیل است که شرایط مورد نیاز را رعایت نکردهایم!
بهتعبیری چون با مشاهدۀ خود و دیگران از سانتریفیوژها به علم و یقین رسیدهاند و شناختهاند که سانتریفیوژ کار میکند و میتواند اورانیوم را غنی کند و به همین دلیل اگر هیچ موفقیتی را نیز کسب نکنند، به این نتیجه خواهند رسید که قطعا، آنها شرایط عملکردِ صحیح را نشناختهاند.
نمونۀ دوم؛
اگر کسی، با گامهای خود و بدون هیچ ابزار خاصی، از رودخانهای خروشان، عمیق و عریض، عبور کند، قطعاً با خود نخواهیم گفت که: فیلسوفان علم، خود به ما گفته بودند، تجربه به این معنا نیست که بار دیگر هم همین اتفاق خواهد افتاد، بلکه ممکن است اتفاق دیگری بیفتد و درنتیجه بسیار طبیعی است که کسی از روی آب عبور کند و میلیمتری به درون آب نرود؟!
اساساً به همین دلیل است که معجزات پیامبران، معجزهاند؛ زیرا بهعنوان مثال، برایشان قطعی است که کوه، نمیتواند موجود جانداری را بزاید! بنابراین مخاطبان پیامبران، در مواجهۀ با معجزه، به این مسئله علم داشتند، نه اینکه به تعبیری درصدی احتمال میدادند که شاید کوه بچه شتر متولد کند!
و اساساً به همین دلیل است که بسیاری از ملحدان تحقق معجزات را نمیپذیرند!
نمونۀ سوم؛
وقتی میخواهید گاز خانه را روشن کنید تا غذایی گرم بپزید، چند بار با خود گفتهاید درست است که آتشْ آتش است و گاز هم گاز، اما شاید آتش گاز را روشن نکند و به همین دلیل سَرخورده، به جای خود باز گردید؟ یا چند بار شده با خود بگویید: آتش را نزدیک گاز کردم و روشن نشد، ولی این را فیلسوفان گفته بودند و شاید تا شب هم هزار بار تکرار کنم، باز هم نشود؟! بلکه شما رفتهاید و خروجی گاز را چک کردهاید و اگر درست نشد به تعمیر کار مراجعه کردهاید.
(برای مطالعۀ قسمت دوم ضربه بزنید)
قسمت دوم (برای مطالعۀ قسمت اول ضربه بزنید)
در نهایت اینکه، اگر کسی علم آور بودن آزمایشات پرتکرار را نپذیرفت، میتوانید پیشنهاد ابنسینا دربارۀ سوفسطائیان را روی او پیاده سازید. او را به تختی ببندید و به کف پای او شلاقی بزنید و بگویید آیا قبول کردی که با شلاق میتوان ضربه زد و ضربۀ بر بدن باعث درد میشود؟ اگر نپذیرفت، این کار را چندین بار تکرار کنید! در نهایت، قطعاً عقلش باز خواهد گشت. همانطور که توجه دارید، این استدلال عملی ابنسینا، نه فقط دربارۀ کسانی که واقعیت را قبول ندارند عمل خواهد کرد، برای کسانی که یقینی بودن تجربه را قبول ندارند نیز عمل خواهد کرد. بهتعبیری همانطور که این آزمون، شخص سوفیست را از توهم بیواقعیتی خارج میکند، میتواند بههمانصورت، منکر یقینی بودن علم تجربی را نیز از توهم خارج سازد.
البته باید توجه داشته باشیم که منظور ما از علم تجربی که یقین آور است، شاخهای از علم نیست. بلکه شاخههای علم، سرشار از تحلیلهای غیر تجربهایاند که آن تجربیات، مشمول یقینی بودن تجربه نیستند؛ چون تجربه نیستند، تحلیلاند.
هذا من فضل ربی، الحمد لله رب العالمین
#روح #بدن #فلسفه #معاد #تجربه #علم
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی پس از زندگی
مهمترین دلیل تجربی برای اثبات چیزی به نام روح، و بهتبع، امکان معاد، تجربۀ انسانیهایی است که خروج «خود» از بدنشان را درک کردهاند و برای ما گزارش دادهاند. همان چیزی که شما آن را در برنامۀ زندگی پس از زندگی مشاهده کردهاید. بهعنوان مثال شخصی بر اثر تصادف به کما میرود، ولی در واقع از بدنش جدا شدهاست. در این حالت او میبیند که مادرش کنار جسد اوست و متضرعانه از خداوند متعال میخواهد که فرزندش را به زندگی بر گرداند، یا پزشکش را مشاهده میکند که به پرستاران میگوید برای اینکه راحت شود بهتر است با یک تزریق کارش یکسره شود! وقتی به هوش میآید و از مادرش میپرسد که آیا شما کنار من نبودید که متضرعانه و با حالت هایی خاص مرا دعا میکردید؟ مادر مشاهدۀ او را تصدیق میکند! یا وقتی به پزشک مراجعه میکند که چرا میخواستید به کار من پایان دهید، پزشک مبهوت میشود!
جالب آنکه فقط مسئله این نیست که اطراف جسد را میتواند درک کند، بلکه میتواند به بیرون از بیمارستان، حتی به بیرون از شهر برود و گزارشهای صحیحی را پس از خارج شدن از حالت کما، برای دیگران ارائه دهد.
تعداد این تجربهها آنقدر بالاست که امکان انکار آنها وجود ندارد! این تجربهها، فقط برای ایرانیها یا مسلمانان نیز اتفاق نیفتاده است، بلکه در هر کشور و با هر دینی، تعداد این تجربهگران بسیار فراوان است. در همان برنامۀ زندگی پس از زندگی، میتوانیم، افرادی با دین مسیحیت، یا حتی بیدین از خارج از کشور را ببینیم که چنین تجربههایی داشتند.
بههرحال میتوانیم از این تجربهها نکاتی را استخراج کنیم که برای مباحث ما در اینجا بسیار مفید است:
1. وقتی انسانها از بدن خود خارج میشوند، بدون اینکه از چشم، زبان و گوشِ بدن خود استفاده کنند، به راحتی میتوانند ببینند، بچشند و بشنوند. او میتواند هم کسانی که در این دنیا هستند و به زندگی عادی خود اشتغال دارند را ببیند و بشنود، و هم کسانی را ببیند و بشنود که مردم این دنیا نمیتوانند آن ها را ببینند و بشنوند. و میتوانند خوردنیهایی را در همان عالمی که هستند، نوش جان کنند و مزهاش را به یاد بیاورند!
2. انسانی که از بدن خود خارج شدهاست، تابع شرایط مکانی نیست. یعنی اینگونه نیست که اگر بخواهد به آن سوی منزل خود برود، ابتدا اراده کند، راه برود تا این مسیر را طی کند و پس از آن به مقصد خود، یعنی آن سوی خانه برسد؛ همینکه اراده میکند،آن سوی خانه است، آن سوی شهر است، آن سوی کشور است! بدون بال و پر و هواپیما، به آسمان میرود و دوباره به زمین بر میگردد.
3. بسیاری از همین افراد این تجربه را داشتهاند که مییابند حتی تابع زمان نیستند! یعنی هنگامی که میخواهند گذشتۀ خود را به یاد آورند، در آن حضور پیدا میکنند! یعنی هنگامی که میخواهند به یاد آورند چه خلافی مرتکب شدهاند، در همان صحنۀ ارتکاب خلاف، حضور مییابند. علاوهبراین، حتی حداقل برخی از آنها، میتوانند آینده را نیز ببینند! میبیند که مثلا دوستش در آینده دچار چه مشکلاتی میشود.
4. مییابند که بدنشان، بیش از اینکه ابزاری برای درک بهتر باشد، آنها را در درک کردند، محدود کردهاست. بهعنوان مثال، برای اینکه پشت سر خود را ببینند، نیاز ندارند که ۱۸۰ درجه بچرخند، بلکه در همان هنگامی که جلوی خود را میبینند، پشت سر خود را هم میبینند. یا اینکه، ما در این دنیا میتوانیم نهایتاً گرما را تا ۱۵۰ درجه را حس کنیم، شاید ۲۰۰ درجه، چرا که در این درجات، سلولهای عصبی ما میسوزند و دیگر نمیتوانند چیزی را منتقل کنند. ولی کسی که روح از بدنش جدا میشود، با کوچکترین گرما، سوزشها و دردهای فراوانی را احساس میکند؛ زیرا اعصابی در کار نیست که در ادراک محدودیت داشته باشد و آن ادراک محدود را انتقال دهد و همچنین، گرماهایی مانند قرار گرفتن در کورههای آهن را احساس میکند و باز به این دلیل که سلول عصبی ندارد تا از بین برود و دیگر راهی برای احساس کردن نداشته باشد.
5. این افراد ما را با دنیای دیگری آشنا میکنند که در آنجا هم میتوان، با شرایطی که در شمارۀ ۲ و ۳ و ۴ آمد، زندگی کرد. میتوان در آنجا خورد، بویید، دید و شنید که در دلیل بعدی بیشتر از آن سخن خواهیم گفت.
6. تمام این افراد پس از جدا شدن از این بدن، بدن دیگری داشتند، شبیه همان بدن، دست پایشان عین همان بود، صورتشان. جز اینکه مثلا دیگر درد و بیماریهای آن بدن را نداشتند.
البته این نکته هم بسیار حائز اهمیت است که برخی از موجودات آندنیایی را که این تجربه گران میتوانند ببینند، لزوما به این معنا نیست که واقعیتی داشته باشد؛ یعنی بتواند معنای صحیحی را برسانند؛ چون «میتواند» ساخته و پرداختۀ قوۀ خیال انسان باشد.
الحمد لله رب العالمین
نُمود | جواد محمدنیا
#روح #بدن #فلسفه #معاد #تجربه #علم بسم الله الرحمن الرحیم زندگی پس از زندگی مهمترین دلیل تجربی بر
ضمن اینکه ثوابهای عجیب و محیرالعقول، با نکتۀ شمارۀ ۴ قابل تبیین است. یعنی عملی که ما آن را بسیار کم میشماریم، اثرات عمیقی میتواند داشته باشند که این اثر عمیق تنها با خروج روح از بدن قابل درک است.
#شناخت #علم #تخصص #رفتار
بسمالله الرحمن الرحیم
اظهار نظر فنی آری یا خیر؟
۱. مشکل ما انسانها این نیست که در هر موضوعی اظهار نظر میکنیم؛ چون میتوانیم در عرصههای گوناگونی، مشکلاتمان را تشخیص دهیم. مشکل ما این است که بسیار پیشآمده که بهدنبال اظهار نظرهای فنیای هستیم که گاه با سالها مطالعه هم نمیتوانیم به نتایج مشخصی دربارۀ آن برسیم.
۲. مثلاً میتوانیم بگوییم وضعیت اقتصادی مساعد نیست؛ ولی نمیتوانیم بگوییم دلارزدایی نتیجۀ مطلوبی خواهد داشت یا دلاررَوایی؛ هرچند باز هم میتوانیم بهراحتی بپذیریم که مسیر قبلی (در اینجا دلارروایی) پذیرفتنی نبوده و باید مسیر تازهای گشوده شود.
۳. نتیجه آن که در مرحلۀ تصمیم، آن امر واضح و بدیهیای را که در حوزۀ شناخت ما قرار داشت، کنار میگذاریم و مبتنی بر توهماتی پیچیده و مبهم تصمیم میگیریم؛ که انتخابات یکی از مصادیق بارز آن است.
الحمدلله رب العالمین