eitaa logo
پاک‌نویس ( تمرین نویسندگی)
591 دنبال‌کننده
300 عکس
36 ویدیو
7 فایل
♦️ آموزش تخصصی شعر و نویسندگی ✒️📚 💌 پرواز در دنیای ادبیات گروه همراهان پاک‌نویس: https://eitaa.com/joinchat/1348534631C0c1e9e59aa ارتباط با ادمین: @fateme_imani_62 وبگاه؛ fatemeimani.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📌یاد من باشد... تا به حال چندین بار این وسوسه به جانم افتاده که بروم عمل بلفاروپلاستی انجام دهم؛ همانکه چربی و افتادگی پلک را حذف می‌کند. از وقتی به زمره‌ی سایه‌زنان و خط چشم‌کِشان پیوستم، تازه فهمیدم که این پف پشت پلک هم عجب دردسری است. (حتا تلفظش، گاهی که با عجله بگویی می‌شود پش پفت پلک) خوشبختانه اطرافیانم هیچ مشکلی با این افتادگی نداشتند و فکر حذفش را هم نمی‌کردند؛ فقط خودم حساس شده بودم. اما هر بار این وسوسه قوت می‌گرفت و نزدیک بود نیتم را عملی کنم، کسی درونم صدا به اعتراض بلند می‌کرد که: «زشته جلوی خدا. ینی میخوای بگی سلیقه‌شو نمی‌پسندی؟ خجالت نمی‌کشی؟» بعد هم آیه‌ای را می‌خواند که از زبان شیطان است : «فَلَاَمُرَنَّهم فَلَیُغَیِرُنَّ خَلقَ الله» -به آنها امر می‌کنم که خلقت خدا را تغییر دهند. خجالتکی می‌کشیدم و بعد هم با خودم می‌گفتم «همینه که هست. میخوای بخواه نمیخوای هم بخواه.» چند روز پیش دوباره یاد آن وسوسه و آن اعتراض افتادم؛ همان وقت که هوس کرده بودم برای بچه‌ها یک خرگوش بگیرم و با کمی جست و جو فهمیدم نگهداری‌اش آداب خاصی دارد. مثلا اینکه برای رفع برخی دردسرها باید حیوان را عقیم کرد. از خیر خریدنش گذشتم و به همان جوجه‌رنگی رضایت دادم. از اینکه می‌شنوم حیوانات را عقیم می‌کنند دلم به درد می آید. چرا زبان‌بسته باید عقیم شود؟ چون من می‌خواهم او را مثل یک اسباب‌بازی پیش خودم نگه‌دارم و دوست ندارم خانه‌ام کثیف شود؟ گاهی فکر می‌کنم همه‌ی مشکلات آدمیزاد از همین تغییرهای بی‌دلیل سرچشمه می‌گیرد. از اینکه سعی می‌کند همه چیز را طبق میل و سلیق‌ی خودش تغییر دهد نه بر اساس سلیقه‌ی صاحب آفرینش. وقتی سلیقه‌ی خودش را با سلیقه‌ی سازنده‌اش جور نمی‌کند، شبیه رباتی است که بخواهد از سلیقه‌ی مخترعش سرپیچی کند. شاید بگویید پس چرا از اینکه گوسفند را می‌کشی و می‌خوری دلت به درد نمی‌آید؟ می‌گویم چون این کار هم جزئی از چرخه‌ی خلقت است. صاحبش اجازه داده. من هم مثل دیگر حیوانات برای ادامه‌ی حیات به خوردن گوشت نیاز دارم. مساله این است که کدام دخل و تصرف، موافق قوانین خلقت است و کدام مخالف؛ و برای این منظور هر کس استدلال‌های خودش را دارد. از نظر من تغییر، فقط جایی صحیح است که سعی کنیم آنچه را از مسیر درست خلقت خارج شده، به جای اصلی‌اش برگردانیم. همین. به قول سهراب: یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بربخورد... فاطمه ایمانی ۲ فروردین ۰۳ @paknewis
کسی «و الفتح» می‌خواند شروع ناگهانی داشت، طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبز دورانی که حرفش بود.. بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی، صوت قرآنی که حرفش بود کسی «و الفجر» می‌گوید، کسی «و الفتح» می‌خواند کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود @goharshadqom
📌شما کدام ترجمه را می‌پسندید؟ مقایسه بین ترجمه‌ها از تمرین‌هایی است که تسلط نویسنده بر نثر را قوی می‌کند؛ توجه به نوع استفاده از کلمات ، جمله‌بندی‌ها و مضمون‌پردازی‌ها، موجب ورزیدگی ذهن و افزایش دقت های کلامی خواهد شد. در این مقاله مقایسه‌ی مختصری داریم از سه ترجمه‌ی رمان «ناطور دشت» نوشته‌ی سلینجر معروف. این ترجمه‌ها که با نام مترجم و ناشر از هم بازشناخته می‌شوند عبارتند از : اول: رضا زارع / انتشارات پر دوم: متین کریمی / نشر جامی سوم: آراس بارسقیان / نشر میلکان در این متن برای مقایسه، از شماره‌ها ی گفته شده در بالا استفاده می شود. نقاط مشترک ترجمه ها : ظاهرا زبان شخصیت اصلی در رمان مورد نظر به‌گونه‌ای است که اکثر مترجمان ترجیح‌داده‌اند این متن را به صورت محاوره‌ای بنویسند. حتا مترجمانی که متن را با کلمات غیرشکسته و به حالت کتابی نوشته‌اند، در بسیاری از موارد گویا ناخودآگاه فعل‌ها و کلمات را به شکل شکسته آورده‌اند. تفاوت ترجمه ها: اکنون برای مقایسه‌آن‌ها، از هر ترجمه جملاتی را کنار هم می‌گذاریم. بند اول: ترجمه‌ی اول: احتمالا اولین چیزی که هر کس دلش می خواهد درباره ی من بداند ، محل تولدم و چگونگی سپری شدن دوران بچگی پر از حسرتم و اینکه قبل از به دنیا آمدن من، پدر و مادرم مشغول چه کاری بودند و همه ی چرندیاتی که معمولا درباره دیوید کاپرفیلد هست. ترجمه‌ی دوم: اگه واقعا بخواین بدونین، اولین چیزی که به ذهنتون می رسه اینه که کجا به دنیا اومدم، و بچگی نکبتی م رو کجا گذروندم، بابا و مامانم قبل از من کارشون چی بود و از این چرت و پرت ها که آدمو یاد دیدوید کاپرفیلد میندازه. ترجمه‌ی سوم: اگر آمده ای بشنوی متولد کدام شهرم و کودکی نکبتم چطور گذشته و مامان بابام قبل از به دنیا آمدنم چه می کردند و چمیدانم از این دیوید کاپرفیلد بازی ها، بی خیال! اذیتت نمی کنم. راستش اعصابش نیست. مقایسه: در ترجمه‌ی اول جمله بسیار طولانی شده و به همین دلیل فعل جمله دچار مشکل شده است که این مساله برای نویسنده و مترجم نقطه‌ضعف بزرگی محسوب می‌شود. ترجمه‌ی دوم کاملا به شکل شکسته نوشته شده‌است و همانطور که گفته شد به نظر می‌رسد با زبان شخصیت اصلی داستان تطابق دارد. ترجمه‌ی سوم هم هرچند با توجه به این جمله، کلمات شکسته ندارد، اما از نحو زبان گفتار بهره برده است مثلا در زبان کتابت از تعبیر «بی خیال!» استفاده نمی‌شود و این کلمه مخصوص زبان گفتار است. همین نکته نشان‌ می‌دهد که گوینده دارد با زبانی محاوره‌ای و راحت، زندگی خود را تعریف می‌کند چنانکه از مفهوم متن نیز کاملا پیداست. بنابراین روشی که ترجمه‌ی دوم و سوم درپیش گرفته‌اند به منظور نویسنده نزدیک‌تر است. قسمت دیگری از متن: ترجمه‌ی اول: سِلما ترمر-دختر مدیر مدرسه- جزء دخترانی بود که در همان نگاه اول دلبری می‌کرد. خوشگل هم بود. دماغ گنده‌ای داشت و ناخن‌هایش هم خیلی از ته گرفته‌شده بود. از زیرش خون می‌آمد. دلم برایش سوخت. ترجمه‌ی دوم: سلما ترمر-دختر مدیر مدرسه- از اون دخترایی بود که توی همون نگاه اول دل آدمو می‌برد. دختر خوب و خوشگلی بود. دماغ گنده‌ای داشت و ناخن‌هاش اونقدر از ته کوتاه شده بود که از زیرشون داشت خون میومد. آدم دلش براش کباب می‌شد. ترجمه‌ی سوم: سلما ترمر-دختر مدیرمان- دختر خوبی بود. ولی خب از آن دخترهایی نبود که بگیرتت و باهاش حال کنی. دماغش گنده بود و ناخن‌هاش را آنقدر جویده بود که گوشتش زده بود بیرون. یک جورهایی دلت به حالش می‌سوخت. می‌بینیم که مفهوم بیان‌شده در ترجمه‌ی سوم با دوتای قبلی کاملا متفاوت است. در دو ترجمه‌ی اولی گوینده معتقد است دختر مورد نظر در نگاه اول مجذوبش کرده ولی در ترجمه ی سوم می‌گوید: « از آن دخترهایی نبود که بگیرتت» یعنی در نگاه اول نظرش را جلب نکرده است. اما کدام یک درست است؟ پیش از پاسخ به این سوال به دو نکته‌ی جالب توجه کنیم: هر سه نویسنده برای توصیف دماغ از کلمه‌ی «گنده» استفاده کرده‌اند نه معادل‌های دیگری مثل بزرگ و ... اما درباره‌ی بیان احساس ترحم هر کدام تعبیر متفاوتی دارند. (ادامه در پست بعدی) ۲۶/فروردین/۰۳ @paknewis
اما بررسی سوال: گوینده‌ی داستان، در ادامه به دو خصوصیت ظاهری دختر اشاره می‌کند: دماغ گنده و ناخن‌های از ته گرفته شده. و سپس می‌گوید دلم برایش سوخت. بنابراین دوصفتی که از آن نام می‌برد و ترحمی که نسبت به دختر در دلش پدید می‌آید، با حال و هوای ترجمه‌ی سوم سازگارتر است. چرا که اگر در نگاه اول شیفته‌ی او شده بود باید چهره‌اش را بهتر از این توصیف می‌کرد و از احساس علاقه و محبت حرف می‌زد نه ترحم. در ادامه نیز قرائن دیگری برای این سخن در متن وجود دارد که می‌توانید با خواندن متن آن‌ها را بیابید. همچنین در متن اول و دوم گفته شده «از زیر ناخن هایش خون می‌آمد» اما در ترجمه سوم گفته شده «گوشتش زده بود بیرون». بازهم به نظر می رسد تعبیر متن سوم درست تر باشد چرا که قاعدتاً ناخن‌ها قبلا کوتاه یا جویده شده و طبیعتاً در آن لحظه نباید هنوز درحال خونریزی باشد. توجه به این نکته نیز در نشان دادن سلیقه‌ی مترجمین و دقت آنها در انتخاب عبارات بسیار کمک کننده است. نکته‌ی دیگر اینکه ترجمه‌ی سوم هر چند شکسته نوشته نشده اما بیش از دو ترجمه‌ی دیگر از «نحو زبان گفتار» پیروی می‌کند و می‌توان گفت کاملا گفتاری نوشته شده است. تعابیری مثل «بیخیال» «بگیرتت» «گوشتش زده بود بیرون» یا «یک جورهایی» کاملا گفتاری هستند و در زبان نوشتار استفاده نمی‌شوند. اما ترجمه‌ی دوم هرچند برای گفتاری‌شدن متن از شکسته‌نویسی استفاده کرده است، اما نحو آن تابع نحو زبان کتابت است و نه گفتار. یعنی اگر کلمات را از حالت شکسته به حالت کتابت درآوریم جملاتی کاملا کتابی و غیرگفتاری خواهیم داشت. با توجه به این نکات، انتخاب من ترجمه‌ی سوم بود که متنی روان و سالم دارد و در برقراری ارتباط با مخاطب و همچنین انتقال مفاهیم مورد نظر نویسنده موفق‌تر عمل کرده است. ۲۶/فروردین/۰۳ @paknewis
📌مقایسه‌ی ترجمه‌ها: این مقایسه، یکی از مفیدترین تمرین‌هاست و برای من از جالب‌ترین‌ها. چرا مقایسه‌ی متن‌ها مفید است؟ چون نظر ما را به این نکته جلب می‌کند که «یک عبارت را می‌شود به شکل‌های گوناگونی نوشت و هر شکل، پیامی متفاوت به همراه دارد.» اغلب نویسندگانی که از نثری قوی و پخته برخوردارند، یا خود دستی در ترجمه دارند و یا با مترجمان خوب حشر و نشر دارند. : از متنی که خودتان نوشته‌اید، چند جمله را به دلخواه انتخاب کنید. سعی کنید هر جمله را به شکل‌‌های گوناگون بنویسید. کدام جمله بهتر از بقیه، مفهوم مورد نظر شما را به خواننده منتقل می‌کند؟ 📌نکته: حتماً جمله‌های خود را با صدای بلند بخوانید. @paknewis
📌بریده‌ای از کتاب: «وقتی من کوچیک بودم، با خانواده‌م رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه سنگ‌های بزرگی پیدا می‌کرد و از روشون می‌پرید تو آب، شیرجه میزد و بعد برمی‌گشت روی آب. من همیشه بالای سنگ وایمیستادم، و اون از توی آب داد می‌زد: «بپر بریت، فقط بپر! وقتی اون بالا وایسادی و پایین رونگاه می‌کنی فقط یه لحظه واسه پریدن خودت رو آماده حس می‌کنی. اگه این کارو کردی، اونوقت جرئتش رو داری. اما اگه اون لحظه رد بشه و منتظر بشی تا دوباره سراغت بیاد، هیچ وقت جرئتش رو پیدا نمی‌کنی و نمی‌پری.» 🔺پ.ن: شاید بریت‌ماری اول یه آدم غیرقابل درک به نظر بیاد، اما کم‌کم به ترتیب قاشق و چنگال توی کشوها عادت می‌کنید، دلتون برای گل‌های بالکن تنگ میشه و در آخر هم مثل بریت‌ماری جرئت پریدن پیدا می‌کنید. اگرهم نه، وقتی کتابو بستید حتما مثل بقیه کاملاً حس می‌کنید که «بریت‌ماری اینجا بود». @paknewis .
پاک‌نویس ( تمرین نویسندگی)
📌بریده‌ای از کتاب: «وقتی من کوچیک بودم، با خانواده‌م رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه سنگ‌های بزرگی پید
سلام دوستان گل 🌷 این رمان نوشته‌ی «فردریک بکمن» نویسنده‌ی سوئدی هست که شاید اسم رمان‌های دیگه‌ش رو شنیده باشید. مثلاً «مردی به نام اُوِه» یا «مادربزرگ سلام رساند و گفت متأسف است». من این یکی رو بیشتر از بقیه دوست داشتم و پیشنهاد می‌کنم. 🔺خبر مهم: فردا منتظر یه مقایسه‌ی جذّاب از سه ترجمه‌ی این رمان باشید. (برای خودم که جذّابه 😅) اگر شما هم به مقایسه‌ی ترجمه‌ها علاقمند هستید، یه نگاهی بهشون بندازید(در طاقچه‌ی بی‌نهایت) و بگید کدومو بیشتر می‌پسندید. «به همراه علت» @fateme_imani_62 بهتره چند صفحه یا یک بخش کامل از داستان رو با ترجمه‌های مختلف بخونید تا تفاوت‌ها رو بهتر بفهمید و بعد انتخاب کنید. @paknewis @paknewis
خوبان گنه ندارند گر یاد ما نکردند چون شعر بد به خاطر نتوان سپرد ما را محمد قهرمان