eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
206 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه گفتیم اول از علی و آخر از علی پُر شد ورق ورق ورقِ دفتر از علی با خلقتش چکامه‌ی خلقت تمام شد دیگر نیافرید خدا بهتر از علی یک قطره‌اش به عمرِ زمین و زمان رسید سیراب می‌شود عطشِ محشر از علی از عرشِ ابرهای لبش وحی می‌چکید در بارشِ تلاوتِ پیغمبر از علی نهج‌البلاغه نقطه‌ی عطف خطابه شد قیمت گرفت آبروی منبر از علی از خاک رفت بر درِ افلاکیان نشست تا بال و پر گرفت، درِ خیبر از علی پا روی حقّ مورچگان هم نمی‌گذاشت شمشیر می‌گرفت چنانچه سر از علی در روزگارِ برده‌فروشان نمی‌خرید جز آبروی نوکری‌اش قنبر از علی حیّ علیَ الصلوة، زمان گدایی است حیّ علیٰ گرفتنِ انگشتر از علی از یا حسینِ‌ حل شده در اشک‌های آب سیراب می‌شویم، چنان کوثر از علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه بی شک علی‌ست آنکه وصی پیمبر است با این حساب عید غدیر عید اکبر است فرمود هرکه را که منم مقتدای او از این به بعد صاحب این اسم رهبر است بالای دست‌هاست اگر دست مرتضی در ذات و در صفات هم او، شخص برتر است اکمال دین، ولایت او بود و حکم شد_ _دینِ بدون حب علی دینِ ابتر است خوب است در ولایت او زیستن ولی باشی غلام خانه‌ی او نیز، بهتر است باید نوشت نکته به نکته ز فضل او هرچند که فضائل او فوق باور است با هر تپش به فضل علی کرده اعتراف این قلب نیست؛ دفتر اوصاف حیدر است دریایی از فضائل پنهان و آشکار یک قطره از فضیلت او، فتح خیبر است کوثر اگر که دختر پیغمبر خداست قطعاً علی ماست که ساقی کوثر است معیار پادشاهی اگر حال مرتضاست معیار نوکری به خدا حال قنبر است "آن کس که خاک را به نظر کیمیا کند" یعنی که فضه‌؛ خادمه‌اش کیمیاگر است وقتی قسیم جنت و نار است پس بگو یعنی علی بهانه‌ی میزان و محشر است دیدار با خدا نشود رزق، جز نجـف دیدی کـه جبرئیل نگهبان آن در است؟! زیرا که جلوه‌های خداوند لامکان در صورت و کمال و حریمش مصور است ذکر علی علی به لب زائران او تأثیر هوهوی لب انگور و ساغر است خواندیم آیه آیه و اثبات شد به ما بی شک علی‌ست آنکه وصی پیمبر است اتمام نعمت است، به نصّ کلام حق با این حساب عید غدیر، عید اکبر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای حاجتِ قدیمی دنیا! روا شدی دنیای عرش بودی و دنیای ما شدی دنیای بی تو ارزش خالق شدن نداشت حُسنِ دلیلِ خلق، برای خدا شدی تو رازِ سر به مُهرِ خداوندِ کعبه‌ای دیوارِ خانه باز شد و برملا شدی با تو سکوتِ عُزلتِ پیغمبری شکست شأنِ نزولِ قاری غارِ حرا شدی گفتیم ابوتراب و نوشتیم ابالحسین از بین خاک‌ها پدرِ کربلا شدی بالابلندِ وادی کوتاه‌قامتان! ای قله‌ای که نونِ میان لَنا شدی اوج غریبی است که در این همه زمان با مردمِ زمانه‌ی خود آشنا شدی حی‌علی‌الصلوةِ فراداترین قیام! آخر میان جهلِ جماعت قضا شدی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه کمانِ ابرویِ دلبر، شکار می خواهد ذبیح می طلبد؛ جان نثار می خواهد مجال عرضه ی بی دست و پایی ما نیست شراب عشق علی کُهنه کار می خواهد رسیده سائل و از او نگین طَلب کرده رسیده میثم تمار و دار می خواهد علی معلم تدریس «قاب قوسین» است فقیرِ کاهلی از او "انار" می خواهد!؟... شکوهِ پرچمِ ایوان طلای او از باد نوای هوهوی بی اختیار می خواهد چه ظلم ها که بر او روزگار آورده چه صبرها که از او روزگار می خواهد علی کسی ست که "مرحب" مقابلش از ترس به تنگ آمده، راه فرار می خواهد نخواست دشمن او والی ولایت را نخواست آن چه که پروردگار می خواهد علیست نام خدا در شناسنامه ی عشق مرا ببخش! دلم گَه گُدار می خواهد - - که جای کعبه به صحن نجف کنم سجده جنون بندگی ام، سنگسار می خواهد قسم به لوح و قلم هر بلند بالایی ز خاک پای علی اعتبار می خواهد شبیهِ کاه رسیده اُحد مقابل او برای کوه شدن، اقتدار می خواهد چهار فصل دلم را خدا به لطف علی بهار خواسته است و بهار می خواهد خیال خال علی خواب مَخمَلی را بُرد که این معادله، شب زنده دار می خواهد به کوه کندن فرهاد غبطه خواهم خورد که شهد عشق علی پشتکار می خواهد فقیر و خسته و درمانده و پریشانم چه عاشقانه مرا زلف یار می خواهد تمام هستی خود را که باختم، گفتم: چه چیز دیگری از من قمار می خواهد؟! ... اگر که پاسخ من را به تیغ هم بدهد ببوسم آن چه لب "ذوالفقار" می خواهد چه عیب اگر که به انگور دست ما نرسید امیر، عاشق خود را خمار می خواهد ادامه دادن این شعر کار شاعر نیست حِسان و حِمیَری و شهریار می خواهد شبیه حضرت آدم همیشه عاشق او کنار صحن و سرایش مزار می خواهد دعای آخر عشاق او فقط فرج است ظهور صاحب مان، انتظار می خواهد... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها جنت كه خود به نام شبستان فاطمه است سجاده اى به گوشه ايوان فاطمه است بال فرشتگان خدا غرق حسرتِ خاك گلين حجره طفلان فاطمه است فرموده مصطفی كه فدايش شود پدر روحى كه هست در تنم از آن فاطمه است نام على شده به عدد با نمك يكی نام على خودش ز نمكدان فاطمه است تنها نه جلوه گاه رخش مهر و ماه شد چشمان حيدر آينه گردان فاطمه است مشهور شد حسن به كرامت در اهل بيت خوان حسن، نتيجه احسان فاطمه است عالم تمام بى سر و سامان كربلاست اما حسين بى سر و سامان فاطمه است آنكه به او همه شهدا غبطه ميخورند باهر دو دست، دست به دامان فاطمه است تيغ كلام و خطبه زينب به شهر شام تفسير آيه آيه ی قرآن فاطمه است عالم تمام، ملك على شير لافتاست ايران ميان اين همه استان فاطمه است در آستان قدس رضا، نور مادرى است يعنى رضا، نگين خراسان فاطمه است ما سربلند و سينه ستبر و سرآمديم اين اقتدار ما، ز شهيدان فاطمه است با اين حساب قبر شهيدان بى پلاك پايين پاى مرقد پنهان فاطمه است عارف كسى شده است كه زهرا ست قطب او فانى در بلا شدن عرفان فاطمه است حجت تمام كرد به آيات و محكمات اين اشكها ز غربتِ برهانِ فاطمه است عشق على چنان زده آتش به جان او در، مشتعل ز سينه سوزان فاطمه است در بارگاه قدس كه جاى ملال نيست چشمان قدسيان، همه گريان فاطمه است مانده است ذوالفقار على، در نيام صبر قلب خداى صبر، پريشان فاطمه است شرمنده شد على ز پيمبر كه گفته بود شير خدا هميشه نگهبان فاطمه است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها خبر آمد که ز معشوق، خبر می‌آید ره گشایید که یارم ز سفر می‌آید کاش می‌شد که ببافند کمی مویم را آب و آیینه بیارید، پدر می‌آید نه تو از عهدۀ این سوخته بر می‌آیی نه دگر موی سرم تا به کمر می‌آید جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد غالباً درد به دنبال جگر می‌آید راستی! گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست؟ سر که آشفته شود، حوصله سر می‌آید هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم نیم عمّامه از آن بهر تو در می‌آید به کسی ربط ندارد که ترا می‌بوسم که به جز من ز پس کار تو بر می‌آید؟ راستی! هیچ خبردار شدی تب کردم؟ راستی! لاغری من به نظر می‌آید؟ راستی! هست به یادت دم چادر گفتی دختر من! به تو چادر چقدر می‌آید سرمه‌ای را که تو از مکه خریدی، بردند جای آن لختۀ خون روی بصر می‌آید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه شد ز نام دگران گرچه مکدر گوشم خورد از نام علی قند مکرر گوشم هرکسی نام تو را برد شنیدم به دو گوش می برد فیض زبان را دو برابر گوشم گوش اِستاده ام از کودکی ام نام تو را زان اقامه که ز لب ریخت پدر در گوشم گوش چپ نیست کم از راست که در میلادم دو سِری خورده مِی از نام علی هر گوشم من ز هر لب طلب نام علی داشته ام نیست امروز بدهکار کسی گر گوشم نام آن تیغ پر از آب به گوشم خورده است گوش مالی نشد این وضع که شد پَر گوشم بیتی از «قصریِ» شیرین سخن آمد در یاد که از آن بیت به شوق تو سراسر گوشم «قصری از شوق غلامی شده یک پارچه گوش قنبری کو که دو صد حلقه کُنَد در گوشم» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه باز پیچیده مگر نام علی در گوشم کز طرب پر شده تا پرده آخر گوشم تاب این حلقه کجا و تب این زخمه کجا می تپد تندتر از نبض کبوتر، گوشم در تب نام گذاری چه به گوشم خواندند که به روی احدی وا نکند در، گوشم جز به نام علی این قلعه نشد هرگز فتح می کند فخر به خود چون در خیبر، گوشم تاکنون هرچه شنیده ست به جز نام علی همه را کرده برون از در دیگر، گوشم گوش من یک صدف خالی بی گوهر بود گشت با نام علی معدن گوهر گوشم بعد از این نافه از این ناف به چین خواهد رفت بس که چون نافه چین گشته معطر گوشم از زمانی که شدم حلقه به گوش در او نیست چون خضر، بدهکار سکندر، گوشم «قصری» از شوق غلامی شده یکپارچه گوش قنبری کو که دو صد حلقه کند در گوشم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای آشنای هر دل آگاه، یاعلی ای سر رسیده گاه بزنگاه، یاعلی کوه‌است بار عشق و منم کاه، یاعلی با مرگ می‌رسی اگر از راه، یاعلی جان مرا بگیر و بیا، آه، یاعلی ای یکّه تکیه‌گاه همه بی‌پناه‌ها ای همدم همیشگی روسیاه‌ها ای مقصد نهایی و حتمی راه‌ها ای خیره بر کرامت عامت نگاه‌ها هفت آسمان گدا و تویی شاه، یاعلی آدم نبود و نور خدا بود برملا پس کردگار خواست که نورش شود دوتا یک‌ حصّه مصطفیٰ شد و یک حصّه مرتضیٰ خورشید آفریده شد از روی مصطفیٰ روشن شد از فروغ رُخَت ماه، یاعلی از توست شور عالم هستی بدون شک زین‌سان یکی‌ست ابجد نام تو با نمک گردد به گرد درگه تو روز و شب ملک ای نور نور، ای سبب خلق نُه فلک ای جلوه‌گاه عالیِ الله، یاعلی عالمْ تمامْ فانی و باقی بقای توست عرش عظیم و جنّت و دوزخ برای توست یا مرتضیٰ، رضایت حق در رضای توست مقصود از آفرینش عالم، ولای توست کِی می‌شود محبّ تو گمراه، یاعلی؟ توحید، با نگاه تو برجسته می‌شود زندیق، با تو عارف وارسته می‌شود هرکس که بی‌تو زیست، دلش خسته می‌شود دوزخ بدون شک دهنش بسته می‌شود گویند اگر تمامی افواه؛ یاعلی نامت چه دلرباست، کلامت چه دلبرست یک قطره از فضائل تو حوض کوثرست از موج‌ شوق تو، دل ما بحر احمرست از عمر نوح، زندگی‌اش پربهاترست آن‌کس که گفت نهصد و پنجاه؛ یاعلی از تو بنای دین محمّد ثبات یافت هرکس تو را نیافت، چه نفع از صلات یافت؟ از نام دلربای تو عالم حیات یافت از ذلّت و غریبی و ظلمت نجات یافت یوسف که گفت در تهِ آن چاه؛ یاعلی فخری که مستحقّ مباهات کردن‌است طوق محبّتی‌ست که ما را به گردن‌است شاهنشها، وفای تو چون روز روشن‌است با ما چنان مکن که سزاوار دشمن‌است ما سر نهاده‌ایم به درگاه، یاعلی روی دفینه‌‌‌‌، مار درازی به خواب بود؟ یا پیچ و تاب زلف تو بر رخ حجاب بود؟ از وصل تو هرآنچه که دیدم سراب بود کاشا بنای هجر از اوّل خراب بود گنج تو رنج داشت به همراه، یاعلی فیضی که داده‌ای تو به ما، هیچ‌کس‌ نداد یعنی کسی به غیر تو ما را نفس نداد نور تو میوه داد به ما، خار و خس نداد ما را ربود عشق تو از ما و پس نداد شیواترست قصهٔ کوتاه، یاعلی! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه گفتم شبى به مهدى، بردى دلم ز دستم من منتظر به راهت، شب تا سحر نشستم گفتا چکار بهتر از انتظار جانان من راه وصل خود را بر روى تو نبستم گفتم دلم ندارد بى تو قرار و آرام من عقده ى دلم را امشب دگر گسستم گفتا حجاب وصلم باشد هواى نفست گر نفس را شکستى، دستت رسد بدستم گفتم ببخش جرمم اى رحمت الهى شرمنده تو بودم، شرمنده‏ى تو هستم گفتا هزار نوبت از جرم تو گذشتم پرونده ى تو دیدم، چشمان خود ببستم گفتم که «هاشمى» را جز تو کسى نباشد چون تیر از کمان هر آشنا بجستم گفتا مباش نومید از خانه‏ى امیدم من کى دل محبّ شرمنده را شکستم؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قسیم النار و الجنه محب ات را چه خواهی کرد محب ات را بسوزانی، محبت را چه خواهی کرد تو آقاتر از آن هستی گدایت را برنجانی گرفتم اینکه رنجاندی، کرامت را چه خواهی کرد تو سفره دار احسانی تو بابای کریمانی نمی بخشی نمیدانم که عادت را چه خواهی کرد قیامت دست آویزی ندارم جز ولای تو امید من تویی آقا شفاعت را چه خواهی کرد قیامت خوب میفهمم عجب چیزیست حب تو تو با آن جلوه ی عشق ات قیامت را چه خواهی کرد شنیدم آتش دوزخ نصیب دشمن زهراست قسیم النار و الجنه محب ات را چه خواهی کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه چاووش غم سروده لبم در عزای تو نوشیده جرعه ی عطشی از بلای تو دندان من شکسته ثناگوی تو شده مرثیه خوان ماتم تشت طلای تو گفتم شراره وار بگوش تنورها نانش حرام، هر که نسوزد برای تو در پیشواز حنجر تو ذبح می شوم نالایقم که جان بدهم در منای تو از تیغ کُند، آرزویم را سوال کن! میخواستم که جان بسپارم به جای تو بر بام عرش پا ننهم جز به این امید نقاشی ام کنند مگر زیر پای تو شاید هزار مرتبه، شاید که بیشتر کشته مرا مصیبت و دلشوره های تو دلواپسم که جان بدهی زیر آفتاب گرمای رمل ها بشود متکای تو روزی عصا به حرمت تو حمله می کند ای آنکه عرش تکیه زند بر عصای تو زلف تو را که شانه کند؟ پنجه‌های باد؟ در دست کیست حرمت زلف رهای تو؟! پیراهن عفیف تو را گرگ می درد بعدش حریرخون تو، گردد قبای تو آغوش شهر کوفه که مهمان نواز نیست آغوش گرم وا بکند بوریای تو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روی بامِ قتلگاهش؛ کفترِ نامه‌برت خواهشش این است، برگردی به شهر مادرت کاش می‌شد نامه‌ام آتش بگیرد بین راه یا نه؛ پیکم گم شود؛ اصلا نیاید محضرت نامه‌های خطّ کوفی را نخوان؛ آتش بزن کاش می‌شد حرف‌هاشان را نمی‌شد باورت سر به سر با مردم این شهر نگذار و برو نقشه‌ها دارند در سر؛ کارها هم با سرت دلخوشی‌های ربابت را ببین و رحم کن زودتر برگرد، تا زنده بماند اصغرت مردمِ شهر علی، نامِ علی را دشمن‌اند رحم کن بر قدّ و بالای علیِ اکبرت مشک‌هایت را حسابی پُر کن اینجا آب نیست تا مبادا آبروی حضرت آب آورت ... پنجه‌های گرگ‌ها را شانه دیدم؛ رحم کن گنگ می‌گویم؛ زبانم لال؛ موی دخترت ... چشم‌های مردم این شهر، خیلی بی‌حیاست وای، می‌ترسم بیفتد بر نگاه خواهرت لااقل خونم، سرم، دفع بلا می‌کرد کاش از تو و اهل و عیالت، از تمام لشکرت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ازقضا قصه ي تقدير بهم خواهد ريخت ميرسد زود ولي دير بهم خواهد ريخت خواب ديده است كسي قحطي آب آمده است يوسف از گفتن تعبير بهم خواهد ريخت پسري تشنه لب از دست پدر خواهد رفت ناگهان آن پدر پير بهم خواهد ريخت خطبه ميخواند ولي خطبه ي او را لشگر با كف و گفتن تكبير بهم خواهد ريخت كودكي را كه سر دست گرفته ست حسين حرمله با زدن تير بهم خواهد ريخت تير، آن تير سه شعبه گلوي كودك را قد يك ضربه ي شمشير بهم خواهد ريخت خورد با زور، كمي آب، شب يازدهم مادر از آمدن شير بهم خواهد ريخت... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها امشب اي كاش دوباره قمرم مي آمد مونس بي كسي هر سحرم مي آمد بدتر از گم شدن و زجر كشيدن اين بود چكمه ي شمر فقط در نظرم مي آمد من و دروازه ي ساعات من و بزم يزيد اشك نه،خون فقط از چشم ترم مي آمد دختري كه پدرش را نبرم از يادم محض خنده همه جا دور و برم مي آمد سوي چشمان مرا سيلي باباي تو برد بد زد آنقدر كه بايد خبرم مي آمد دختر بي ادب شام نگو پير زنم پيش از اين موي سرم تا كمرم مي آمد به خيالت كه از اول سر و وضعم اين بود چادري داشته ام كه به سرم مي آمد پدرت را نكش اينقدر به رخ،قبل از اين تا صدا ميزدم از در پدرم مي آمد تا عمويم نرسيده است برو اي دختر امشب اي كاش دوباره قمرم مي آمد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه رسید بالاخره قافله کنار فرات.. سلامتی حسین و قبیله اش صلوات! رباب آمده با اصغرش خوش آمده است رقیه آمده با اکبرش خوش آمده است چقدر خوب که جمع بزرگ ها جمع است تمام قافله پروانه، عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوه ی رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب آمده است چه با شکوه میاید ز محملش پایین سر تمامی مردان مقابلش پایین حجاب دختر حیدر هزار پرده ی نور ز قد و قامت این زن نگاه عالم دور رکاب دار ابالفضل و پرده دار حسین شکوه این زن ابالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمیاید سلامشان بکند سلامشان بکند احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا بخیر کند خیره بر بیابان است گمان کنم خبر سر براش آوردند خبر ز غارت معجر براش آوردند رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگر چه آمده ای با دوصد جلال اینجا به عصر روز دهم میروی ز حال اینجا همان زمان که حسینت میان گودال است همان زمان که تنش زیر چکمه پامال است همان زمان که همه درمیان آشوبند به بوسه گاه نبی نیزه نیزه میکوبند لباس کهنه او از تنش جدا شده است بروی جسم شریفش برو بیا شده است کبود میشود از تازیانه پیکر تو سری به نیزه بلند است در برابر تو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه برپا کنید خیمه‌ی ماتم..،شروع شد ماه عزای شاه دو عالم شروع شد شب‌های ماتم است..،سلامٌ علی الحسین عالم محرم است..،سلامٌ علی الحسین حسرت به خاک سردِ مزاری نَبُرده ایم شکر خدا که قبل محرم نمرده ایم احیای خشکسالی چشم است با حسین "صد مرده زنده می شود از ذکر یاحسین" دارد برای تو کفنم می کند پدر پیراهن سیاه تنم می کند پدر بالاتر از تمام نسب‌هاست حدِّ من جاروکش عزای تو بوده است جدِّ من دست از شراب ناب بهشتی کشیده است آن‌کس که چای تازه دمت را چشیده است برگشته ایم..،چشم به عفو تو داشتیم حُرّیم و چکمه بر سر شانه گذاشتیم خاکم ولی به زر بدلم کن حسین‌جان مثل حبیب خود بغلم کن حسین‌جان دستی به روی گونه ی سینه‌زنَ‌ات بکش اشک مرا بگیر و به زخم تن‌ات بکش ما با غم تو فارغ از این بند می شویم در آتش عزای تو اسپند می شویم امروز اگر که در دل هیئت نشسته ایم مدیون لطف مادر پهلو شکسته ایم زهرا به روی گریه‌کُنانت حساب کرد ما را برای نوکری ات انتخاب کرد ما پای دیگ نذر تو برکت گرفته ایم از پادویی مجلس‌ات عزت گرفته ایم در اوج درد..،نام تو اعجاز می کند دست سه‌ساله ی تو گره باز می کند این اربعین حواله‌ی پای مرا بده جان رقیه یک سفر کربلا بده تا با لب ترک ترکم پرپرت شوم قربان تشنگیِ علی اصغرت شوم پائینِ پات ناله ی جانکاه می کشم یاد عبا و اکبر تو آه می کشم در علقمه دلت به چه دردی دچار شد باآبروی اهل حرم شرمسار شد تنها شدی که شمر تو را زیر پا گرفت لب‌هات جای آب به سرنیزه‌ها گرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا با نگاه او پر پرواز کردم گریه را سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است روزی اشک محرم های ما با فاطمه است شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم حیدر کرار می آید به استقبال من فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن خواهرش هم روضه می خواند خدا ای کاش کاش وقت بوسه از گلو میرفت جانم از بدن انقدر پای تنت بر سینه بر سر زدم پیش چشمم پرپرت کردند و من پرپر زدم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها این بی مرامان اهل نیرنگ اند اینجا هم کوچه هم پس کوچه ها تنگ اند اینجا زن هایشان هم خبره ی جنگ اند اینجا اطفالشان هم در پی سنگ اند اینجا بر شانه ی دیوار کوچه تکیه کردم خیلی برای دخترانت گریه کردم هم زجر ها بسیار و هم آزار بسیار هم دست ها سنگین و هم دیوار بسیار حرف النگو هم سر بازار بسیار حالا به فکر زینبم بسیار بسیار پرده نشینان را نیاور اصلا اینجا من که بریدم ، وای بر حال زن اینجا تنها شدم که شعله ها بر جانم افتاد طوفان به جان دیده ی گریانم افتاد آشفتم و شور از سر و سامانم افتاد در سنگ باران هایشان دندانم افتاد چشمان خود را زیر فوج سنگ بستم من بیشتر در فکر داماد تو هستم حتی اگر اسلام هم نامش بلند است اینجا صدای کفر اسلامش بلند است وقتی هنوزم بر تو دشنامش بلند است خوردم زمین زآن خانه که بامش بلند است تکرار میگردد همین روضه کنارت بی دست میافتد زمین از اسب یارت تار و دف و تنبور و چنگ و ساز دارند خیلی علاقه بر کف و آواز دارند اینجا هزاران روضه سر باز دارند جان تو و اکبر، زنان مقراض دارند عزم سفر داری اگر، فکر عبا کن آقا جوانان را همین حالا صدا کن در این مسیری که می آیی ولوله هست حرفی ز بیعت نیست اما هلهله هست از اینکه با اصغر میایی هم گله هست اینجا مسلمان نیست اما حرمله هست صد تکه خواهد شد به سنگ، آیینه ی تو حلقوم اصغر، چشم سقا، سینه ی تو وای از جدال زجر و گیسوی رقیه وقتی که ناراحت رود سوی رقیه وای از تب شلاق و بازوی رقیه وای از شب تاریک و پهلوی رقیه بر شانه ی عباس باشد... تا نیفتد آقا زبانم لال زیر پا نیفتد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه فصل اشک و سوز و و آه از پرده ی دل میشود باز چشمانم به رنگ سرخ مایل میشود باز هم روح الامین مرثیه خوانی میکند کاف و هاء و یا و عین و صاد نازل میشود با لباس مشکی ام احرام گریه بسته ام یک زیارت با هزاران حج معادل میشود سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود نیت گریه نمودم در نماز نیمه شب چون که روضه بهتر از درک نوافل میشود رکعت اول به یاد تشنه لبها سوختم رکعت بعدی من گودال کامل میشود مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود لحظه ای که سینه ی ارباب سنگین میشود روضه سنگین ارباب مقاتل میشود نیزه ها نامهربان هستند اما لحظه ای مهربان با حنجر او تیغ قاتل میشود سر غنیمت میرود گودال میگردد شلوغ وقت غارت کردن مشتی اراذل میرسد آه از آن لحظه ای که مادرش سر میرسد با تنی عریان ، تنی بی سر مقابل میشود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ماییم و اعتکافِ علی,سیزده شب است حجاجِ در طوافِ علی,سیزده شب است دلبسته در کلافِ علی,سیزده شب است مست میِ مُضاف علی,سیزده شب است «ماییم دلسپرده ی دیدار ,یا علی» امشب مرا تقرّب تو نیّت است و بس این بهترین زمینه ی تربیت است و بس در تربیت,مسیر ,عبودیت است و بس کُنهِ عبودیت, ز ربوبیت است و بس «دیدیم در تو ما, ربوبیتِ یار, یا علی» من سینه چاک روی توام, کعبه نیز هم گرم طواف کوی توام, کعبه نیز هم من در نماز سوی توام, کعبه نیز هم مدیون آبروی توام, کعبه نیز هم «ای قبله گاه, کعبه ی سیار,یا علی» کعبه اگر چاک گریبان گشوده است ثابت نمود,عاشقت از قبل بوده است صحنی که خاک مقدم مریم زدوده است در را به روی بنت اسد وانموده است «مختصِ توست, مُعجزِ بسیار,یا علی» مِنْ بعد از این علامت توحید, علم شده ماتِ تجلّیِ تو خداوند هم شده بیت الحرام بعد تو بیت الحرم شده بتخانه ی حجاز ,دگر محترم شده «شد با شرافت این درو دیوار,یا علی» دادم زکف به شوق مدیحت ,قرار را واجب شده است سجده کنم نام یار را میزان کجاست ,تا که بسنجد عیار را نشناختیم غیر تو پروردگار را «ماتم از این شباهت رفتار,یا علی» گاهی علی نشسته به جای خدای خود گاهی خداست جای شه لافتای خود جای خدا نشست و صدا زد به جای خود در قاب عرش گفت علی با صدای خود… «پرودگار اول گفتار , یا علی» در لا اله غیر تو خواندیم ,جا نشد حتی خدا برای دلم مرتضا نشد مومن نشد هرآنکه ز کفرش دوا نشد پس لاشریکٓ لَهْ که حقیقت ادا نشد «دارم به کفر میرسم اینبار,یا علی» آنقدر مِی زدم علنی عشق می کنم امشب اویسمُ قرنی عشق میکنم با جمله ی یَموت یَرنی عشق میکنم من با ابالحسن,حسنی عشق میکنم «دیوانه ام ,پیاله نگه دار یا علی» عشقم اگر علیست سرِ دارَم آرزوست من سر گذشتِ میثم تمارم آرزوست خرما فروختن بشود کارم آرزوست رسوا شدن میانه ی بازارم آرزوست «بالای دار از تو زنم جار,یا علی» هر کس که دید اوج تورا بال و پر فروخت نهج البلاغه از نمک تو شکر فروخت آنقدر غمزه های نگاهت, نظر فروخت هر کس که دید سر به جنون زد جگر فروخت «عشاق را تویی تو خریدار, یا علی» پر میدهیم مرغ دل خویش تا نجف کنج ضریح گوشه ایوان طلا نجف پر شد قنوت هر شبم از ذکر یا نجف من سالهاست خواسته ام از خدا نجف «خواندم دعای وصل تو بسیار ,یاعلی» سر میدهم سروش نجف روزی ام کنید ابر گناه پوش نجف روزی ام کنید هستم پیاله نوش نجف روزی ام کنید دیدار می فروش نجف روزی ام کنید »پس تا نجف بگو:صد و ده بار یا علی» در این مسیر دیده ی گریان مُقرب است در صحن شاه, ریگ بیابان مقرب است در خانه ای که کلب نگهبان مقرب است زانو زدن مقابل ایوان مقرب است »پس سجده میکنم به تو اینبار, یا علی» گر چه برات ,مالک اشتر نمیشویم مقداد نیستیم ,ابوذر نمیشویم سلمان نبوده مُحرِم این در نمیشدیم اینها که جای خود سگ قنبر نمیشویم «اما تویی همیشه مددکار,یا علی» توحید محض, باعث ایجاد حیدر است بالای عرش افضل اوراد حیدر است آنکس که جام دست نبی داد حیدر است زهرا عروس خانه و داماد حیدر است «ای در نگاه عشق,علمدار یا علی» مولی الموحدین,نفحات پیمبری نَفسِ رسول, باب نجات پیمبری رمز شفاعت,عرصات پیمبری مِیلِ حیات و کُنهِ صفات پیمبری «پیغمبر است بر تو گرفتار ,یا علی» حبّ علی نتیجه ی احسان فاطمه است او هل اتای فاطمه, قرآن فاطمه است اسباب شادی لب خندان فاطمه است این مرد مهربان به خدا جان فاطمه است «زهرا توراست یار و وفادار,یا علی» آنجا که نیست نام تو جای نشست نیست لعنت به هرکسی که زجام تو مست نیست بر روی دست دست خداوند دست نیست این ورطه جای آنکه یقینش شکست نیست «لعنت به هر که میکند انکار,یا علی» ای شیر پاک,ای ثمر لقمه ی حلال خونم حلال تو شده یا سیف ذی الجلال گرما بده شراب شود غوره های کال ما را به غیر هجر نجف نیست یک ملال «امضا بزن به نامه ام ای یار,یا علی» ای اولین تلاوت قرآنِ قبل از آن ای اولین امام مسلمان قبل از آن آیات مومنون نمایان قبل از آن ای صاحب ولایت دوران قبل از آن «قرآن بخوان بگو تو ز اسرار,یا علی» قاری شدی و تیر و سنانت نریختند سنگ جسارتی به لبانت نریختند با خیزران به سمت دهانت نریختند مشتی حرامزاده به جانت نریختند «وای از حسین و مجلس اغیار,یا علی» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه چشم های خشک من تا محنت دل میشود روضه های تو برایم نصرت دل میشود معصیت پای مرا بست و ز تو دورم نمود فاصله ها علتش از غفلت دل می شود هستی من را بگیر و این غمت را پس نگیر با غمت چندین برابر قیمت دل می شود تا که فرصت دارم آقا نامتان را می برم بردن نام تو یک شب حسرت دل می شود مرغ روحم با سلامی سوی تو پر می کشد باز با لطفت زیارت قسمت دل می شود بین راه کربلا هم گر بمیرم قانعم اربعین پای پیاده فرصت دل می شود؟ روضه خوان کربلا شب های جمعه فاطمه است روضه هایش را شنیدن منت دل می شود ای بنی از چه رو با کام عطشان کشتنت مادرت با ناله اش هم صحبت دل میشود @poem_ahl
الا یاران به نام یکه فرزند خدا عیسی قسم بر عهد و پیمانی که ما داریم با عیسی مبادا شرمگین باشد میان انبیا عیسی دل ابلیس را باید به دست آریم یا عیسی نباید گوش بسپاریم بر آوای شیطانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی که دیده بهتر از این پنج تن را در زمین آیا؟ تقابل می‌کند انجیل ما با مؤمنین آیا؟ نمی‌ترسید از اوصاف ختم المرسلین آیا؟ مصاف مور با شیران! خریت بیش از این آیا؟ ندارد ترسی از نفرین ما این جمع نورانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی چرا در ابتدای کار آخر را نمی‌بینید؟ چرا آن سوی میدان کوه باور را نمی‌بینید مگر همراه احمد شیر خیبر را نمی‌بینید؟ مگر خشم عیان در چشم حیدر را نمی‌بینید؟ به چنگ شیر می‌اُفتیم ای یاران به آسانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی زنی همراه احمد آمده عالم به او محتاج برای توبه کردن حضرت آدم به او محتاج به هنگام شفاعت نامسلمان هم به او محتاج نه تنها ما، که حتی حضرت مریم به او محتاج نصیبت شعله‌ی نار است اگر او را برنجانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی دو تا کودک در این جمع‌اند از هر پیر داناتر نفوس قدسی آن‌ها ز عیسی هم مسیحاتر مقام انبیا بالا، مقام این دو بالاتر کجا پیدا شود از این دو آقازاده آقاتر حریف خشم آن‌ها نیست اقیانوس طوفانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها بعد این پنجاه ساله از تو دور افتاده ام تو زمین افتاده ای من در تنور افتاده ام صورت تو گر شده از ضربه ها افروخته صورت من هم میان هرم آتش سوخته بوسه زد بر گونه ام پیغمبرم یادت که هست شانه میزد گیسویم را مادرم یادت که هست حال زینب وضعِ این گونه به شکل دیگریست عفو کن خواهر اگر که موی من خاکستریست تو صدایم میزدی وقتی دلم آزرده بود چه کنم شرمنده ام خولی سرم را برده بود غم مخور هرچند هجران دارد اذیت میکند جای تو مادر ز من هرشب عیادت میکند مادرم میگفت دیگر کوفیان مرتد شدند من بمیرم مست ها از چادر تو رد شدند بی من و عباس اینها کینه هاشان نو شده مادرم میگفت زینب بین کوفه هو شده باورش سخت است تنها چه مسیری رفته ای شش برادر داشتی اما اسیری رفته ای @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه یک سال گریه کردم یک ماه را ببینم عرض ادب دوباره.. ارباب نازنینم این چند روز آخر عمری به من گذشته عشق است و اضطرابش من عاشق همینم! آغوش باز کردی مارا بغل گرفتی یعنی میان هیات پیش تو می نشینم از کودکی برایت زنجیر میزدم من ای عشق اول من! ای عشق راستینم! هرسجده ای که کردم خون تو بانی اش بود با گریه بر غم تو شد استوار دینم یک‌ جمله است ایمان..گریه برای ارباب! گریه کن تو هستم پس جزو مومنینم با گریه ی رفیقان شستند نامه ام را برکت ز دوستان بود من نیز خوشه چینم خوب است روزگارم پیش تو گرم کارم  در روضه ات عزیزم! در جنت برینم آب و گلم حسین جان مخلوط با گل توست من اهل کربلایم آنجاست سرزمینم بر نیزه تکیه دادی گفتی که یار من کو؟! لبیک گفته ام من با ناله ی حزینم @poem_ahl