eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
272 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان خورشید من به جانب مغرب روان مشو قدری دگر به خاطر این آسمان بمان مهمان نه بهار علی پا مکش ز باغ نیلوفر امانتی باغبان بمان ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است ای پر شکسته پر مکش از آشیان بمان دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند ای هم نشین این دل بی همزبان بمان راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان روی مرا اگر به زمین می زنی بزن اما بیا بخاطر این کودکان بمان در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست اینقدر بین رفتن و ماندن نمان بمان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه يا لايق زيارت تان اين غلام نيست يا گم شده ارادت من در ميان ليست در ايستگاه آرزويم ايستاده ام دست دعا گرفته ام اما بليط نيست اين بار هم قطار زيارت بدون من رفت و دلم دوباره پی اش بی صدا گريست ما را ببر به دامنه گنبد طلا آنجا كه كوهپايه آن اوج عاشقيست اين كوه ها به عشق شما هشت می شوند هشت مقدسی كه بود آرزوی بيست ای هشتمين مسير رسيدن به آسمان ما را به خاكبوسی آن آستان بخوان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه چشمهایم باز شد دیدم بنایم سوخته جبرئیل ام زخمی و غار حرایم سوخته هر چه گفتم غیر خاکستر نیامد از دهان در میان آتش کینه صدایم سوخته خواستم آتش گرفتن را بیاموزم نشد تا نسوزم پشت در، زهرا به جایم سوخته شب که می شد شمع می شد تا سحر از سوز تب آنکه روزش هم چو پروانه به پایم سوخته هر چه گفتم از شفا او در قنوتش مرگ خواست در تنور "ربنا"ی او دعایم سوخته آب آتش را کند خاموش اما بنگرید از شرار داغ زهرا اشکهایم سوخته @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها اي دلت بند امير المومنين رشته هاي چادرت حبل المتين مادر ماهي و خورشيد زمين اي كنيز فاطمه ام البنين يك رباعي داشته ديوان تو چار گل روييده بر دامان تو چارقُل خوانديم در قرآن تو همسر شيري و خود شير آفرين مثل قطره آمدي، دريا شدي خاك بودي، تربت اعلي شدي تا كنيز خانه‌ی زهرا شدي خانه ات شد قبله‌ی عرش برين اي به روح تو سلام اهل بيت عارفي تو بر مقام اهل بيت بچه هاي تو غلام اهل بيت اي غلام خانه ات روح الامين تو همه تن بودى و جان شد علي در كوير تشنه باران شد علي تو شدي قاري و قرآن شد علي اي مفاتيح الجنان بي قرين آنكه حكم صبر از الله داشت پيش چشمت سر درون چاه داشت نيمه شبها روضه اي كوتاه داشت: پيش چشمم خورد زهرا بر زمين وقت رفتن پيش چشم زينبين گفته‌اي عباس را، اي نور عين بر نميگردي مدينه بي حسين جان تو جان امام من، همين حال آورده بشير از ره خبر كاروان عشق آمد از سفر نه ستاره مانده ديگر نه قمر آه اي ام البنين بي بنين بند قلب دختر زهرا گسست تا كنار علقمه افتاد دست با عمودي فرق عباست شكست خورد با صورت زمين آن مه جبين تا علمدار حرم از حال رفت يوسف زهرا سوي گودال رفت دست دشمن جانب خلخال رفت حمله كردند از يسار و از يمين روز، سينه زن شد و شب گريه كرد شمر تا خنديد زينب گريه كرد نعل مي رقصيد و مركب گريه كرد ذوالجناح آمد به خيمه شرمگين تو نبودي خيمه را آتش زدند عشق را در كربلا آتش زدند بچه ها را بي صدا آتش زدند سوخت آن شب قلب ختم المرسلين خوب شد مادر نبودي، ناگهان سرخ شد از خشم چشم آسمان تا كه در گودال آمد ساربان خاتم آل عبا شد بي نگين خوب شد مادر نبودي، سر شكست در حرم گهواره اصغر شكست بعد سقا حرمت معجر شكست راهي بازار شد پرده نشين @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ندیده غیر خدا اول زمانش را نرفته غیر نبی اوج آسمانش را سری نمانده که از وصف او نرفته ز هوش نمانده گوش که نشنیده داستانش را به خاک بوسی این خانه دلخوشیم، از ما خدا کند که نگیرند آستانش را به آن دهان که متاعی به جز علی دارد بگو که تخته کند تا ابد دکانش را پیمبران اولوالعزم شیعه اش هستند چرا که اجر عظیمی ست پیروانش را اگر رسول نگوید علی ولی الله خدا نمی شنود لحظه ای اذانش را کسی که در وسط کارزار پیغمبر هزار مرتبه پس داده امتحانش را کسی که کَند در قلعه را به دست اما به زور زانوی خود خرد کرد نانش را نه استخوان گلویش، نه خار در چشمش فراق یار جوانش برید امانش را به جز علی چه کسی نیمه شب تک و تنها به دست خویش کفن کرده است جانش را شکست پهلوی مادر، شکست فرق پدر خدا به خیر کند چوب خیزرانش را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه پیش من نیزه‌ها کم آوردند به خدا سر نمی‌دهم به کسی غیرت الله من خیالت جمع من که معجر نمی‌دهم به کسی تو اگر که اجازه‌ای بدهی خویش را پهلویت می‌اندازم اگر این چند تا عقب بروند چادرم را رویت می‌اندازم چقدر می‌روند و می‌آیند فرصت زخم بستنِ من نیست آمدم درد و دل کنم با تو جا برای نشستن من نیست جلویش را بگیر تا بلکه دستم از معجرم بلند شود تو که شمر را نمی‌کنی بیرون پس بگو مادرم بلند شود هر که گیرش نیامده نیزه تکیه بر سنگ دامنش کرده همه دیدند دخترت هم دید شمر رخت تو را تنش کرده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زن، رشک حور بود و تمنای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر در خانه ی علی سر افشا شدن نداشت ام البنین کنایه ای از شرم عاشقی است کز حجب تاب نام دل آرای خود نداشت در پیش روی چهار جگر گوشه ی بتول آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت زن؟ نه! همای عرش نشینی که آشیان جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت در عشق پاره های جگر داده بود و لیک بعد از حسین میل تسلای خود نداشت عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ دستی برای یاری مولای خود نداشت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هم آسمان قصیده ای از بی کرانی اش هم بی کرانه ها غزلِ آسمانی اش ای کال ها کمالِ سرِ کوچه باغ اوست باید رسید تا به خدا با نشانی اش او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود در غیبت پدر، پسر و میزبانی اش باغِ معارف است حدیثش، پیمبران حَظ می برند موقعِ شیرین زبانی اش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نوشیده است از لبِ جام دهانی اش بابُ الجواد حاجت ما را چه زود داد مشهد پُر است از نفسِ مهربانی اش شش گوشه شد ضریح اش اگر بی دلیل نیست از شش جهت گداست در این میهمانی اش یارب مگیر فیضِ شبِ کاظمین را هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانی اش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قربان کودکی اش فدای جوانی اش حالا کبوتران همه از مشهد آمدند تا آسمان بام؛ پی سایبانی اش آقایِ طوس از جگرش آه می کشد در کنجِ حجره تا پسرش آه می کشد اُفتاده است رویِ زمین و برابرش لبخند می زند به تقّلاش همسرش اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش قسمت نبود آب بنوشد به جای آن خاکی شده است حیف لبانِ مطهّرش باب الحوائج است ولی می توان شنید از بینِ حُجره ناله یِ موسی بن جعفرش این دفعه می زدند به دَف تا که جان دهد کَف می زدند وقتِ نفس‌های آخرش این پشت بام گودی گودال نیست شُکر با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش سخت است فکر این غم و سخت است باورش مردی که قاتلش بشود زهرِ همسرش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دور عیش و کامرانی شد تمام وقت مرگ است ای پدر بادت سلام ای پدر اینک رسول داورم داد جامی از شراب کوثرم تا ابد گردم از آن پیمانه مست جام دیگر بهر تو دارد به دست شه ز خیمه تاخت باره با شتاب دید حیران اندر آن صحرا عقاب با همان آهن دلی گریان بر او چشم خونین اشک جوشن مو به مو پس بیامد شاه معشوق اَلست بر سر نعش علی اکبر نشست چهر عالم تاب بنهادش به چهر شد جهان تار از قِران ماه و مهر سر نهادش بر سر زانوی ناز گفت کای بالنده سرو سر فراز ای درخشان اختر برج شَرَف چون شدی سهم حوادث را هدف ای نگارین آهوی مشکین من با تو روشن چشم عالم بین من ای بطرف دیده خالی جای تو خیز تا بینم قد و بالای تو این بیابان جای خواب ناز نیست کایمن از صیاد تیر انداز نیست خیز تا بیرون از این صحرا رویم اینک بسوی خیمه ی لیلا رویم رفتی و بردی ز چشم باب خواب اکبرا بی تو جهان بادا خراب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها می گویَم از رودی کَز او یَم می شود تامین از اشک او باران نم نم می شود تامین با دودِ آهَش شعله ی غم می شود تامین از دستپختش رزق عالم می شود تامین قربان فقری که مرا مسکین‌ترین نامید من را گدای سفره ی ام البنین نامید تو آمدی تا دست حق را آستین باشی مثل ستونی، محکماتِ بیتِ دین باشی انگشتریِ عشق را نقش نگین باشی اصلاً به تو می آید عباس‌آفرین باشی هستیِ معشوقِ فرات از نورِ هست توست تربیت ماه بنی هاشم به دست توست فصل خزان را خنده های تو بهارش کرد جاروی تو عرش زمین را بی غبارش کرد بیتِ علی را نور چشم ات نو نَوارش کرد لفظِ ادب را نام تو بااعتبارش کرد این احترامی که به زهرا می کنی، عشق است در قلب حیدر خویش را جا می کنی عشق است از آن زمان که نور تو در خط دید آمد جبریل بالش را به خاک تو کشید، آمد کوه صلابت از وقارت تا شنید، آمد چار آینه از شیشه ی عمرت پدید آمد خرج علی کردی همین احساس هایت را نذر حسین ات کرده ای عباس هایت را ابر کبودی قاتل مهتاب باشد؟ نه با تو حسن در کوچه ها بی تاب باشد؟ نه زینب از این بی مادری بی خواب باشد؟ نه شب ها حسین فاطمه بی آب باشد؟ نه سرچشمه ی مِهر تو در این خانه می جوشد لب‌تشنه ی زهرا ز دستت آب می نوشد امّا امان از ساعتی که قلب دنیا سوخت از تشنگی لب های خشکِ روح دریا سوخت روی لب طفلان صدای آب، بابا، سوخت تا تیر بر مشکی اصابت کرد، سقا سوخت رد سیاهی روی مهتاب شبت افتاد عباس تا نقش زمین شد، زینبت افتاد دیگر پس از او تیرهای بی درنگ انداخت آن نیزه‌داری که به سمت شاه سنگ انداخت خونابه روی رمل های سرخ‌، رنگ انداخت نامردی آنجا بر لباس کهنه چنگ انداخت سرنیزه ها شاه تو را از حال می بردند ارباب ما را تا تهِ گودال می بردند جسم حسین تو معما شد، نبودی که نیزه میان حلق او جا شد، نبودی که بالای تل زینب قدش تا شد، نبودی که پای حرامی در حرم وا شد، نبودی که ای وای از اطفال از اطفال از اطفال شمر از تهِ گودال آمد در پیِ خلخال زینب کجا و ناقه های بی امان، بی بی زینب کجا و آن همه زخم زبان، بی بی زینب کجا و مجلس نامحرمان، بی بی زینب کجا و ضربه های خیزران، بی بی نامحرمان اطراف زینب تاب می خوردند با حرمله پیش ربابت آب می خوردند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد چهار بار دلت کوه شد به لرزه درآمد تو منتظر، تو گدازنده بر معابر خونین مسافر تو نیامد، مسافری اگر آمد چهار مرتبه شنزارهای ظهر، تنت را گریستند و تو را داغ‌‌های مستمر آمد چنان گریسته‌ای روزهای خستگی‌ات را که تکّه تکّۀ خاک بقیع، نوحه‌گر آمد از آن گلایه تلخت به گوش علقمه، بانو هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی چهار بار تو بودیّ و اسب بی‌ پسر آمد تو کوه بودی و از پشتِ شانه‌های بلندت چهار مرتبه خورشید سر بریده برآمد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها با روضه‌های ام بنین لطمه می‌زنم با قلب غصه‌دار و غمین لطمه می‌زنم با نوحۀ قدیمی دیوان ماتمش در سایه سار بیرق دین لطمه می‌زنم جانم فدای روزۀ آبی که می‌گرفت چون او به عشق تشنه‌ترین لطمه می‌زنم هم صبح و ظهر و هم سرشب مویه می‌کند همراه با نوای حزین لطمه می‌زنم راوی روضه است و کلامش موثق است با هر اشاره‌اش به یقین لطمه می‌زنم بر سینۀ شکسته اگر سینه می‌زند من هم به یاد زخم جبین لطمه می‌زنم می‌گوید از یسار و یمین نیزه می‌زدند من نیز از یسار و یمین لطمه می‌زنم وقتی گریز روضۀ او سمت علقمه ست بر نعش مانده روی زمین لطمه می‌زنم حبل المتین عالم و آدم گسسته شد بر حا و با و لام و متین لطمه می‌زنم حسن ختام مرثیه‌اش یارقیه است بر کودک خرابه نشین لطمه می‌زنم @poem_ahl