eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه یادش بخیر روز و شبم با حسین بود ذکر بی اختیار لبم یا حسین بود پا تا سرِ عقیله سراپا حسین بود وقتِ اذان اشهدِ من یا حسین بود ما تار و پودِ رشته یِ پیراهن همیم یعنی من وحسین، حسین و منِ همیم دور از تو هست ولی دست از تو بر نداشت خسته شده‌ست ولی دست از تو برنداشت از پا نشست ولی دست از تو برنداشت زینب شکست ولی دست از تو برنداشت مانند من کسی به غم و رنج تن نداد آه و غمی چنین به دلِ پنج تن نداد یادش به خیر بال و پرش میشدم خودم سایه به سایه همسفرش میشدم خودم یک عمر مادر و پدرش میشدم خودم جایِ همه فدایِ سرش میشدم خودم نام حسین حکم قسم را گرفته بود یک شب ندیدنش نفسم را گرفته بود یادم می‌آید آینه رویِ حسین بود اشکِ دو چشمم آبِ وضویِ حسین بود هم پنجه هام شانه ی موی حسین بود هم بوسه های زیر گلوی حسین بود یادم نرفته نیمه شب از خواب میپرید یادم نرفته تشنه لب از خواب میپرید ماندند کربلا کس و کاری که داشتیم آتش گرفت دار و نداری که داشتیم بی سرشدند ایل و تباری که داشتیم از ما گرفت کوفه قراری که داشتیم یک روز خانه‌ی پدر من شلوغ بود یادش به خیر دور و بر من شلوغ بود جای سلام سنگ به من پرت کرده اند از پشت‌بام سنگ به من پرت کرده اند زنهای شام سنگ به من پرت کرده اند شاگردهام، سنگ به من پرت کرده اند داغت نشست، قلبِ صبور مرا شکست زخم زبانِ شام غرور مرا شکست حالا فقط به پیرُهنش فکر میکنم میسوزم و به سوختنش فکر میکنم دارم به دست و پا زدنش فکر میکنم بس که به نیزه و دهنش فکر میکنم با روضه‌ی برادرم از هوش میروم با ضجه های مادرم از هوش میروم از هر که تازه آمده از راه نیزه خورد گَهگاه سنگ، گاه لگد، گاه نیزه خورد شد نوبت سنان، دهن شاه نیزه خورد در کُل، هزار و نهصد و پنجاه نیزه خورد آنقدر سنگ خورد که آئینه اش شکست در زیر نعل ها قفس سینه اش شکست وای از محاسن تو و انگشت‌های شمر وای از لب و دهان تو و جای پای شمر مثل تن تو خورد به من چکمه های شمر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کم نکن سایۀ لطفت ز سرم آقاجان گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان یک قدم محض رضای تو نشد بردارم اصلاً انگار فقط درد سرم آقاجان در بساط غمتان مدعی‌ام، اما حیف غافل از ناله و اشک سحرم آقاجان پر و بالم شده زخمی، به زمین افتادم کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان غیر این خانه پناه دگری نیست مرا باز کن دربه رویم، پشت درم آقاجان تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است راهی‌ام کن دم ایوان حرم آقاجان بعد مشهد، سفر کرببلا می‌چسبد یک شب جمعه بیا و ببرم آقاجان در شب اول قبرم به شما محتاجم گر نیایی به خدا در خطرم آقاجان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها غروب روز سه‌شنبه دلم هوایی توست و عاجزانه نگاهش به میزبانی توست غروب روز سه‌شنبه دوباره می‌‌خوانم بیاکه لحظۀ امداد آسمانی توست نظر به حال دلم کن که سرد و خاموش است همه امید من آقا به مهربانی توست دوباره این دل شیدا مسافر راه است مسیر عاشقی‌ام صحن جمکرانی توست نگاه مرحمت تو مرا بزرگی داد بیا که شعر و غزل‌ها همه فدایی توست بیا و روضۀ کرب و بلا بخوان امشب بیا که فاطمه مشتاق روضه‌خوانی توست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها آه از زمین درآمد و درندگانش خون تو را پاشید تا به آسمانش یک بار امروز این عبا ما را کمک‌ کرد حالا برایت کرده بابا سایه بانش آسان در آغوش پدر جان دادی اما چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش تا گفت: ان لم ترحمونی... خنده کردند نفرین من به کوفه و زخم زبانش این اولین بار است که شاه دو عالم دارد خجالت می کشد از خاندانش مهریه ی مادر بزرگ توست‌ این آب سهم لبت حتی نشد یک استکانش حتی به من گهواره ات را هم ندادند دادم ولی بین خیالاتم تکانش ناباورانه خیره ماندم به مزارت جای تو را ناخواسته دادم نشانش ای نانجیبان نیزه در قبرش نکوبید ای وای بر من استخوانش... استخوانش... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دل از کناره ترک خورد و خانه از دیوار احاطه کرد زمین را هوای تازه‌تری همان گذشته‌ی خود بود اغلب کلمات ولی به گوش می‌آمد صدای تازه‌تری زبان کعبه گرفت از ادای اسم علی و ما در اول هستی به لکنت افتادیم نه صبح روز ازل، داستان خلقت او شروع می‌شود از ابتدای تازه‌تری بگیر دامن شب را، زمانه را بتکان رسید بار به مقصود شانه را بتکان غبار پرده‌ی آن قبله‌‌خانه را بتکان و عرضه کن به رسولان خدای تازه‌تری چنان بدون توقف به دور خود چرخید که سِرّ سادگی‌ات از دهان ماه پرید درشکه‌ران زمان هر کجا رسید، ندید از آبیِ قدمت، ردّ پای تازه‌تری نه در حدود شمارند بخیه‌های تنت نه در حصار عدد وصله‌های پیرهنت اگرچه آدم و حوا پس از تو آمده‌اند پدر! به شانه بیفکن عبای تازه‌تری تو در هزار جهت خویش را پراکندی که آرزو برسانی به آرزو‌مندی جهنم است علی جان! جهان، به‌لبخندی ببر قبیله‌ی ما را به‌جای تازه‌تری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه غمش از لشگرش بزرگ‌تر است خنجر از حنجرش بزرگ‌تر است زینب از بس که داغ دید انگار خیلی از مادرش بزرگ‌تر است چه کند با علی اصغر که نیزه‌ها از سرش بزرگ‌تر است چه کند با علی اکبر که سرش از پیکرش بزرگ‌تر است هر قدر تیر حرمله دارد از سر اصغرش بزرگ‌تر است ارباً اربا، همین بگویم که اصغر از اکبرش بزرگ‌تر است خوش به حال کسی که از انگشت کمی انگشترش بزرگ‌تر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جگرت آب شد از شدت گرما چه کنم روی دستم نکن این قدر تقلا چه کنم آب از کافر اگر خواسته بودم میداد گره ام وا نشد آخر به تمنا چه کنم کن حلالم اگر آغوش پدر امن نبود سرزده تیر رسید و بی ‌محابا چه کنم گیرم از چشم حرم حلق تو را پوشاندم تیر بیرون زده از زیر عبا را چه کنم از بدن تجربه‌ تیر کشیدن دارم ولی این تیر سه شعبه است خدایا چه کنم گیرم از دور نه این حنجره پیداست نه تیر با دو دستی که پر از خون شده حالا چه کنم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه با خطبه اش تسخیر کرده قلب منبر را دیوانه ی خود کرده سلمان و ابوذر را یل های نامی عرب پاسخ نمی گویند در معرکه هل من مبارز های حیدر را دیگر به جنگیدن نیازی نیست، جایی که چشمش به هم می زد شکوه چند لشکر را ان ابالقاسم قسیم النار و الجنه جز او که دارد اختیار روز محشر را می خواست مادر تا قیامت حیدری باشم بر روی چشمم می گذارم حرف مادر را دنبال مولا راه می افتاد جبرائیل از گرد نعلین علی می ساخت قنبر را هر کس که شد شاگرد رزم حیدر کرار نامش بلرزاند در و دیوار خیبر را هر روز نه، هر لحظه صدها بار می میرم وقتی بنا باشد ببینم روی دلبر را مصداق عینیِ اشدا علی الکفار در قلب میدان کیست؟ غیر از حیدر کرار از فرش تا عرش الهی زیر پایش بود افلاک سرگرم طواف چشم هایش بود حتی خدا هم با صدای او سخن می گفت حتی خدا هم عاشق لحن صدایش بود در چشم حیدر، فاطمه افلاک را می دید معراج زهرا چشم های مرتضایش بود وقت رکوعش عالم و آدم گدا می شد وقت قنوتش کعبه محو ربنایش بود هر روز تا عرش خدا می رفت و برمی گشت جبریل هم مبهوت این سعی و صفایش بود خورشید را دیدم شبی در بین زائرها مشغول بوسه چینی از ایوان طلایش بود عباس با چشمش جهان را زیر و رو می کرد جای تعجب نیست، حیدر مقتدایش بود از اینکه در کعبه تولد یافت، فهمیدم قبل از تولد نیز در قلب خدایش بود ذکر فلک ذکر ملک تسبیح هر دریا مولای یا مولای یا مولای یا مولا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه برای دیدهٔ بینا نویدِ حور لازم نیست و بر آنکس که نابیناست دیگر نور لازم نیست ببین در معجزات نام او قندِ خدایی را که بر این کام شیرین، منّت از زنبور لازم نیست ضریحش را ندیده زاهد و هر روز می گوید برای حالت خوش، خوشهٔ انگور لازم نیست گدا و شاه را، چوب و طلا را می خرند آنجا به ظلّ بارگاه شاه، جنسِ جور لازم نیست نمیخواهد بخواهی حاجت خود را که می داند که حتی بر حوائج، نیت و منظور لازم نیست بگو موسی بیاید زیر ایوان مطلایش که بر هم صحبتیِ با خدایش طور لازم نیست مگر دل‌مردگان را نام او کم زندگی داده یقین با یاعلی در حشر نفخِ صور لازم نیست مَلک دیوانه را در وادی مولاش خواهد برد بدانید آشنایان که، محب را گور لازم نیست نبود امر امامت بعد از او بی شبهه می گفتم که با زینب، امیرالمومنین را پور لازم نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده به روی پهلوی تو چند جای پا مانده نفس کشیده‌ای و بند آمده نَفَست به سینه‌ات چقدَر استخوان، رها مانده خدا کند تو دگر مثل فاطمه نشوی خدای، رحم کند بر تنِ بجا مانده به سجده می‌روی و مثل بید می‌لرزی قیام کن که تسلّای ربّنا مانده به فرض هم که خودت از جهان، خلاص شوی هنوز، غربتِ معصومه و رضا مانده کمی اگر غُل و زنجیرها امان بدهد صدا هنوز در این اشکِ بیصدا مانده دوباره روضۀ جانسوز پنج تن داری بخوان که روضۀ مکشوفِ کربلا مانده بخوان که شمر، نشسته به سینه‌ای خسته اگرچه سینه شکسته ولی صدا مانده به التماسِ صدای حسین، یا زینب! برو حرم که غم گوشواره‌ها مانده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه این زخمها روی تنم دارد اذیت میکند زنجیرهای گردنم دارد اذیت میکند طوری شکسته استخوان پای من که دائما در حال سجده رفتنم دارد اذیت میکند یکی دو روزی هست که لب پر شده دندانم و هنگام یارب گفتنم دارد اذیت میکند راه گلویم را گرفته خون جاری از لبم بد جور سرفه کردنم دارد اذیت میکند مانند زهرا مادرم سر باز کرده زخمم و چسبیده بر پیراهنم، دارد اذیت میکند با پا به پهلویم زد و با تازیانه بر سرم در موقع جان کندنم دارد اذیت میکند هی ناسزا به مادرم میگوید این مرد یهود اینگونه حتی مردنم دارد اذیت میکند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی... نوشتم شمس، دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تر از آن است نوشتم عرش، دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند، علی ننوشته می خواند چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس ها حبس شد در سینه ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شتر ها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه باخویش می گفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله، ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری، حَجُّکم مقبول الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بی علی فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد، الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر اَشدّاء علی الکفار، قَتّال العرب... یعنی... جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی... ...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست اگر خون ریخت، درمان کرد، اعجازش یداللهی ست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین، آتش علی دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او لولا علی گفته... علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را @poem_ahl