هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 اِن جاءَکم فاسقٌ بِنبإٍ فتبیّنوا...
🔹کربلایی#سیدرضا_نریمانی
|هیأت آئینحسینی(ع)|تهران|
#الی_الحبیب
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 کودکان کجای هیأتهای ما هستند؟
🎥 برادر #رحیم_آبفروش
🔹 هیأتی که صدای گریه اطفال در آن بلند نشود، زنگ ابترشدنش به صدا درآمدهاست.
❇️ دومین همایش ملی جمعی از ستایشگران جوان هیأتهای کشور
#الی_الحبیب
🗓 |خردادماه ۱۴۰۱|
📌 |شهرمقدسقم |
💠 جامعه ایمانی مشعر
✅ @www1542org
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 مداحی در هیأت، شغل است یا عشق یا تکلیف؟
🎥 برادر رحیم آبفروش
🔹 وصف هیأت، اجتماعمومنانه بودن است.
❇️ سومین همایش ملی جمعیاز
ستایشگران جوان هیأتهای کشور
#الی_الحبیب
🗓 |خردادماه ۱۴۰۲|
📌 |شهر آبعلی|
💠 جامعه ایمانی مشعر
✅ @www1542org
هدایت شده از الی الحبیب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 #کلیپ_صوتی
🎤 صحبتهای برادر #رحیم_آبفروش
👈 دستاوردها و اهداف همایش الی الحبیب
💠 #الی_الحبیب_۳
🔸 سومین همایش ملی جمعی از ستایشگران جوان اهل بیت (ع)
🗓 |خردادماه۱۴۰۲|
📌 |تهران|آبعلی|
(اردوگاه سیدالشهداء)
💠 #الی_الحبیب:
🆔 @elalhabib_ir
«بیا یک فنجان #چای_دبش بزن! شاید آرام شدی...»
(۱ از ۲)
کار #مشعر که شروع شد،
قاعدتاً ابتدا باید میرفتیم سراغ #مداحان و بعد هم #منبری_ها و بعد هم احتمالاً #شاعران و به همین ترتیب...
و احتمالاً خیلی زود متهم میشدیم به موازیکاری و بعد هم نفسمان به تنگی میافتاد و همان روزها باید زمینگیر میشدیم...
اما این اتفاق نیفتاد، نه اینکه نشستیم و مطالعه کردیم و راهبرد نوشتیم و آگاهانه تصمیم دیگری گرفتیم... نه! اما ناخواسته به سوی دیگری روان شدیم که اتفاقاً خلاف فضای حاکم بود... این روزها که مرور میکنم، دست هدایت تحمیلی الهی! را بیشتر حس میکنم...
ماجرا با #مدیران هیأت آغاز شد و پیش رفت...
قصهای که باید در جای خودش روایت گردد و کامل شود...
💠💠💠
چندسالی گذشت و فرازوفرودهایی طی شد تا به صرافت افتادیم در حوزه #مداحان هم ورودی کنیم... هرچند از ابتدا برای این رکن هیأت، محتواهای ویژهای را تدارک دیده بودیم و بستهها و بسترهایی را فراهم کرده بودیم، اما ورود عملیاتی و مستقیم نکردهبودیم، اِبا داشتیم کار موازی صورت بگیرد، مبادا وضعیت موجود را از اینکه هست آشفتهتر کنیم...
ساحت #مداحی متولی و مدعی زیاد دارد، از #مجمع_الذاکرین ها و #بنیاد_دعبل و... تا #کانون_مداحان و #بسیج_مداحان و #خانه_مداحان و کلبه و هتل و...، اما هنوز هم این طفل یتیم، شبها بیسرپناه در گوشهای از خیابان به خواب میرود و گاه گرفتار اراذل و اوباش میشود...
خیلی تلاش کردیم جای خودمان را پیدا کنیم، ببینیم کدام گوشه کار بر زمین مانده، کدام مخاطب مغفول واقع شده و...
از یکسو بزرگترهای این عرصه تا حدی جای خود را پیدا کرده بودند، شناخته شده بودند، ارتباطاتی اجتماعی و فرهنگیشان شکل گرفته بود، منشأ اثر بودند و... همایشها و نشستهای مختلفی برایشان تدبیر شده بود و... اما نسل بعد و مداحان جوانی که میآمدند تا آماده میدانداری آینده هیأت باشند، جای درخوری در این برنامهها نداشتند...
از سوی دیگر عمده نگاهها، پایتختزده بود و بسیاری از استعدادهای در شهرستانها از تیررس این نگاه به دور بودند...
💠💠💠
#الی_الحبیب شکل گرفت... نشستهای صمیمانهای برای همدلی و همراهی #ستایش_گران جوان آستان اهلبیت(ع)... جمع زبده و گزیدهای از سراسرکشور که فصلبهفصل کنار هم جمع شدند... متخلق و مؤدب به ادب اسلامی، دارای اندیشه و نظام فکری، صاحب تحلیل در مسائل روز، اهل فضل و سواد و مطالعه، تعداد قابل توجهی مشغول تحصیلات عالی دانشگاهی بودند و یا فارغالتحصیل شده بودند... جمعی از نخبگان جوان عرصه ستایشگری که روزبهروز بیشتر مورد توجه جامعه هیأتی قرار میگرفتند... اهل معنویت و بصیرت، اهل جهاد و مأنوس با شهداء، جماعتی که علاوه بر ستایشگری در حوزههای دیگر هیأت هم مشغول و صاحبنظر بودند، خودشان هیأتدار بودند و گرموسردچشیده هیأت... هرکدام منشأ اثر و دارای نفوذ اجتماعی و گاه با هزارانهزار مخاطب...
و البته این هسته، زمینهای بود برای پیوستن جمع گستردهتری که این حلقه چهلپنجاهنفره را تا چهارصدپانصدنفر افزایش دهد...
حلقه اول گام به گام تا ایستگاه دوازدهم رفته و حلقه دوم هم تا سومین همایش...
امروز که در پایان یک روز سخت، در برگشت از تهران، این کلمات را پشت هم قطار میکنم، چندماهی هست که بچهها شبانهروز، در تدارک نشست سیزدهم هستند...
ادامه دارد...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
«مداحی و حرفهایی تازه در سطح #حکمرانی»
📝یادداشت حاجرحیم #آبفروش
در خصوص نوحه #بیمردم
«حاج #مهدی_رسولی»
🔰ورود #مداحی به میانه گفتوگوهای جدی در حوزه #مردمداری و #حکمرانی اتفاق بزرگی است!
🔺این #حماسهخوانی جایی خطبهای غرّاء میشود، اما از شور و احساس نمیافتد...
⚠️این کار فاخر رسماً عبور از مجادلات مبتذل درباره #استودیوخوانی بود، اینبار بهجای آنکه #مداح به #استودیو برود، استودیو به تماشای هیأت نشسته...
⭕️مگر در استودیو قرار است چه اتفاقی برای مداح به تنهایی بیفتد که اینجا با این همه جمعیت نیفتاده است؟
متن کامل یادداشت را در کانال
#الی_الحبیب بخوانید:
🆔 @elalhabib_ir
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت چهارم)
«من میخوابم، شما بخوانید...»
وسط میدان، شیخ #جواد_نوری معرکهگردان است، مثل همیشه، تقریباً همه میشناسندش و او نیز همه را... به هرحال کلیدداری مراسم بینالحرمین، کم کسوتی نیست... اما ظاهراً گردِ سپیدِ نشسته بر سر و رویم مانع شده که در ابتدا مرا یادش بیاید...
رو به سوی دیگری میکنم، #سید_احمد_عبودتیان همراه #سید_محمدصادق_هاشمی از یک ماشین پیاده میشوند، به سویشان میروم: بهبه! اصحاب «بند ه »!
#سیدصادق میگوید رحیم شرمندهمان نکن! #سیداحمد از اوضاع میپرسد، در راه گزارشی میدهم...
💠💠💠
#میثم نگران آنهایی است که نرسیدهاند، دائم تماس میگیرد، برخی در راهاند و برخی جواب نمیدهند یا خاموش هستند... چندنفر را من زنگ میزنم... #مهدی_قربانی گوشی را برمیدارد، نزدیک است... #ابراهیم_رحیمی برنمیدارد، #امیر_عباسی جواب نمیدهد و... حاج #مهدی_سلحشور هم که دوباره عزم درس و بحث کرده، امروز امتحان دارد... تعداد مداحان دکتر دارد زیاد میشود!
#سیدرضا را با چندنفر از دور میبینم... اما در شلوغی گفتوگوها، با هم رودررو نمیشویم... برای #علیرضا_شریفی که از سر صبح هرچه میگشتند کارتش پیدا نمیشد، بالاخره المثنی صادر میشود، البته بیعکس... برخی چند کارت داشتند و کارت برخی مفقود شده بود... و برخی هم... #رضا_خورشیدی با کارت مشابه یکبار رفته و برگشت خورده... #میثم شارژش میکند که دوباره برود و بگوید هیچ کارت شناسایی همراه ندارد که مطابقت دهند! اصلاً بگو گفته بودند همراه خودتان هیچ چیزی نیاورید!
بچههایی که مسؤول توزیع کارتها هستند، بعد اطمینان از افرادی که قطعاً نمیآیند، در حد توان کار دیگرانی را که کارت دستشان نرسیده یا مفقود شده یا... را راه میاندازند... یکی میگوید از ساعت نه به بعد شُل میکنند! باید دیرتر بروید... یک گوشه بچههای سازمان، آنطرفتر هواینو، آن گوشه یکی دیگر، اینطرف #میثم... چیزی مثل دلالهای #ناصرخسرو! اما این وسط نقش #شیخ_جواد بیبدیل است، حکم سلطان را دارد! تو مایههای #شکیب در #آوای_باران! کار آن دونفر مشهدی اتوکشیده را هم شیخ راه میاندازد...
💠💠💠
کمکم دارد جلوی درب خلوتتر میشود، #میثم هم که دیگر خیالش راحت شده، کسی زمین نمانده، #شیخ_مرتضی و #شیخ_محمدجواد را که یاران باوفا و همراهان پرسوز و بیساز، پردرد و بیدود و تا اینجای کار کمککارش بودهاند، راهی میکند تا از درب فلسطین بروند...
شیخ #علی_آل_کثیر را هم با کارت #سید_محسن_بنی_فاطمی و با سفارش به خواندن «واجعلنا...» راهی میکنیم!
از دور #امیر_کرمانشاهی همراه چندنفر میرسند، #محسن_سلطانی هم هست، شاعری که اخیراً اشعار زیادی برای امیر کار کرده است... میثم میشناسدش... ساعت گوشی را نگاه میکنم، نه و بیستودو دقیقه را نشان میدهد! جا میخورم خیلی دیر کردهاند...، میگویم مگر قرار نیست بخواند؟!
💠💠💠
دیگر فرصتی نمانده، با کلی نگرانی، دل میکَنم و همراه میثم به سمت ورودی حرکت میکنیم... برمیگردم و خیابان را تا بالا برانداز میکنم مبادا کسی هنوز در راه باشد... هنوز یک دسته نسبتاً قطور، کارت در دست بچههای سازمان است... از کنارشان میگذریم و وارد محوطه ورودی میشویم... ساختمان حاج قاسم را به میثم نشان میدهم و میگویم اینجا هم برای جلسه #الی_الحبیب جای خوبی بود، اما ظرفیتش کم است...
به درب ورودی اصلی که باید تلفن همراه و سایر مخلفات را تحویل داد میرسیم... میخواهیم وارد شویم که میبینم مقابل درب همهمهای است، #هادی_جانفدا شکار است که صندوقهای امانات داخل پر است و امکان تحویلدادن وسایل نیست! یکنفر میگوید صبر کنید باید مسؤول این مینیبوسهای دم درب بیاید، آنجا هم تحویل میگیرند و #هادی میگوید نیمساعت هست که منتظریم بیایند... میروم داخل میبینم که حاج #رضا_بذری، #حبیب، #مهدی_مختاری، #هادی_عسکری و فکرمیکنم #سیدامیر_حسینی هم در همین صف معطلاند... در همین گیرودار، در صندوقها گشایشی میشود! و سربازی که آنجا هست شروع میکند به دریافت وسایل... #حبیب وسایل چندنفر را یکی میکند، چند تلفن و دستهکلید و... شماره را که میگیرد، میگوید اگر هشتادوهشت را بزنند، کرج رفته هوا!
💠💠💠
در راه تهران، یادداشتهای گوشی همینجا تمام میشود و دیگر باید بروم سراغ کاغذها و البته تاحدی هم حافظه و ذاکره... اما هم ایتا بیش از این برای این قسمت نمیکشد و هم من...
دیشب را نخوابیدهام، از اخبار دیشب و اقتدار موشکی سپاه خوشحالم و به طور طبیعی نگران ادامه ماجرا... نماز صبح را در #مهتاب میخوانیم... آقای #کریمی میگوید زودتر بنویسید که کمی هم بخوابید...
من هم میخوابم، اما شما بخوانید...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت بیستوچهارم)
«خوشمزهترین قرمهسبزی جهان!»
مدتی این مثنوی تأخیر شد...
ما که نویسنده حرفهای نیستیم، غالب اوقات دچار یبوست قلم هستیم و گهگاه پیش میآید که ناپرهیزی کنیم و سیاههای به درازا بکشد...
تمام تلاشم را کردم صحبتهای آقا را تا فاصله مطلوبی، قبل از انتخابات به اتمام برسانم... اما با پایان بیانات آقا، جوهر قلم من هم خشکید...
انتخابات به اتمام رسید، دهها اتفاق ریزودرشت دیگر رقم خورد، رمضان هم سر رسید، اما...
چندین بار صفحه این قسمت را باز کردم، بالاوپایینش کردم، دو کلمه کموزیاد کردم و خارج شدم!
💠💠💠
من هنوز در آن روز رویایی ماندهام...
شراب طهور کلماتش به پایان رسید،
اما عطش ما فروکش نکرد...
کوتاهتر از همیشه بود، حداقل من اینگونه احساس کردم... برخلاف همه سالهای پیشین، اینبار کلاس فقط یک درس داشت... استاد از اول هم طی کرده بود:
«من یک مطلبی را آماده کردهام درباره مسأله «جهاد تبیین»... بحث من امروز این است؛ حالا هر مقداری که توانستیم و وقت بود.»
یک موضوع واحد، کوتاهتر از همیشه...
حس میکردم یک مظلومیتی در لابهلای اقتدار همیشگی کلمات، خودش را مخفی کرده... بگذاریم و بگذریم... باشد برای بعد...
💠💠💠
جمعیت به سمت جایگاه هجوم بردهاند و من در حال جمعکردن کاغذها و بساط خودم هستم، جمع میکنم و سعی دارم سریعتر بزنم بیرون و خودم را به گوشی برسانم، اما نمیشود... همین که بلند میشوم، تور میشوم! ایستادن همان و توقف همان... از گوشهوکنار، هر کدام به لهجهای از شهرهای مختلف، یکییکی نزدیک میآیند و گاه گله دارند و گاه نقد و نظری... چرا فلانی خواند و دیگری نخواند، چرا از استان ما کسی نخواند و از استان دیگری، هرسال میخوانند و... از ایندست سؤالها... سعی میکنم عجله خودم را بروز ندهم، تا میشود با صبوری بشنوم و اگر پاسخی بود، بیان کنم... از صحن حسینیه که میزنم بیرون، سرم را بلند نمیکنم تا در تور چشمان یکی دیگر گرفتار نشوم...، عدهای داخل برای نماز جماعت آماده میشوند و عدهای هم مانند من در مسیر خروج از حسینیه هستند... خروجی حسینیه به خیابانی است که بخشی از خیابان آذربایجان بوده و الآن داخل محوطه بیت قرار گرفته...، منتهی به این درب، هنگام خروج، خیلی منظم و مرتب، سبدهای بزرگ پلاستیکی زردرنگی را روی هم چیدهاند که بوی قرمهسبزی داخل آنها مستت میکند... چه بسیار دیدارهایی که مردم از شهرهای دور آمده بودند و سر ظهر گرسنه برگشته بودند؛ سید مظاهر گفته بود از چندماه پیش، همه دیدارهایی که به ظهر ختم شوند، پذیرایی ناهار برقرار است... ظاهراً دستور آقاست... و چه دستور خوشمزهای! دستور پخت خوشمزهترین قرمهسبزی جهان!
غذا را میگیرم و میزنم بیرون...
💠💠💠
بیرون حسینیه حلقهها درحالشکلگرفتن است... دور هر بزرگتری و یا چهرهتری، جمعی حلقه میزنند و از همین حالا نقد و بررسی اجراها شروع میشود...
فرصتی برای این حرفها ندارم، باید سریعتر مقدمات نشست #الی_الحبیب را فراهم کنیم، نگرانی اصلیام حضور اساتید است، حاج #مهدی_سلحشور که به خاطر امتحانات دکترا اصلاً نیامده تهران، حاج #مرتضی_طاهری و حاج شیخ #جواد_محمدزمانی قول دادهاند که خواهند آمد، حاج #احمد_واعظی و حاج #عباس_حیدرزاده هم که از بزرگترهای عضو جلسه هستند و خودشان میزبان... اما بازهم ازشان قول حضور گرفتهام... با این حساب چهار نفر از اعضای اصلی تصمیمگیری برای اجراهای دیدار قول دادهاند که بیایند، #سید_مظاهر هم جواب را در آبنمک خوابانده بود و امیدوار بودم که سری بزند...
💠💠💠
حاج #مرتضی_طاهری را میبینم و میچسبم تا جایی نرود و خاطرم جمع باشد که خواهد آمد...
در همین حین #محسن_عراقی سر میرسد و شیرجه میرود که دست #حاج_مرتضی را ببوسد، بعد هم خودش را لوس میکند... #حاج_مرتضی همانجا گوشش را میپیچد که مگر قرار نبود آن بیت را نخوانی؟
#محسن هم بلافاصله میگوید غلط کردم!
حاج #محسن_طاهری هم که مثل همیشه حسابی تیپ زده و اینبار یک پیراهن طرحدار خاص بر تن دارد، تلاش میکند رأی #حاج_مرتضی را بزند؛ میگوید الآن چه وقت جلسه است! من هم رویم را سفت میکنم و میگویم شما هم تشریف بیاورید...
همراه #حاج_مرتضی تا درب خروجی میآیم، گوشی را از بچههای حفاظت میگیرم و میزنیم بیرون... گوشی پشت هم زنگ میخورد، #میثم نگران و مضطرب، از بستهبودن درب محل نشست مستأصل است... تلفنی آرامَش میکنم و بلافاصله شروع میکنم به زنگزدن...
خاطرجمع میشوم که #حاج_مرتضی نخواهد رفت؛ حالا باید هم پیگیر حاجآقای #زمانی و #حاج_احمد باشم، هم اعضای جلسه و هم بازشدن درب محل نشست...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
هدایت شده از مشعر قزوین
💠 #الی_الحبیب ۴
(چهارمین نشستصمیمانه
جمعیازستایشگرانجوان آستاناهلبیت(ع) استان قزوین)
🔰با حضور:
حجت الاسلام خضری
حاج رحیم آبفروش
حاج مهدی رسولی
🔺 دوشنبه ۲۰ فروردین ماه
#الی_الحبیب
@elalhabib_ir
@mashareqazvin
هدایت شده از مشعر قزوین
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #الی_الحبیب ۴
(چهارمین نشستصمیمانه
جمعیازستایشگرانجوان آستاناهلبیت(ع) استان قزوین)
🔰با حضور:
حجت الاسلام خضری
حاج رحیم آبفروش
حاج مهدی رسولی
🔺 دوشنبه ۲۰ فروردین ماه
#الی_الحبیب
@elalhabib_ir
#جامعه_ایمانی_مشعر_استان_قزوین
@mashareqazvin