تا فتح قدس مانده... حاج مهدی رسولی .mp3
4.46M
هر طرفی به پا شده غرش و طوفانی
شور قیامت است در ملک سلیمانی
اُمَّت ما قسم به جسم پاکت ای سردار
نگذرد از خون عزیز تو به آسانی
ما به احترام تو
شهادت طلبیم شهادت طلبیم
بهر انتقام تو
شهادت طلبیم شهادت طلبیم
رها شده نعره ی طوفانی ما
آمده نوبت رجز خوانی ما
ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر
تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر
...........................
لشگر صاحب الزمان آمده خونخواهی
به سمت معرکه شد از هر طرفی راهی
به برکت خون شما ریشه ی آمریکا
بریده می شود به شمشیر یداللهی
عالم از خون شهید
شود زیر و زبر ، شود زیر و زبر
عاقبت کاخ سپید
شود زیر و زبر ، شود زیر و زبر
عاقبت آن لحظه ی شیرین برسد
بگو صدات تا فلسطین برسد
ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر
تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر
...........................
حماسه لر یولا سالان خون شهیدان دی
بو عرصه دَ حضوریمیز مثال طوفان دی
چون اقتدا ایلمیشوخ جهان دا عباسه
غیرتیمیز جهانیان اوچون نمایان دی
بو شکوه و اقتدار
جهانه اُت سالار ، جهانه اُت سالار
شیعه انتقام آلار
جهانه اُت سالار ، جهانه اُت سالار
کاخ ارزانی نی ایلروخ خراب
اَسَر افق دا بیرق ابوتراب
ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر
تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر
#مهدی_رسولی
#القدس_لنا
#قدس_خونبهایت
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب
(قسمت هشتم)
«صدای مرگ بر اسراییل از بیت رهبری»
#حاج_احمد، مهندس(!) #داود_شکاری را دعوت میکند، این قصه عناوین و القاب هم سرِ درازی دارد، از طرفی آنچه مرام و مطلوب جامعه ستایشگران بااخلاص است، همین بیت معروف است:
شوكت و دولت و منصب به كسان ارزانی
از عناوين جهان مرثيهخوان ما را بس
از سوی دیگر هم انگاره غلطی در اذهان بسیاری، شکل گرفته، مبنی بر عدم علمیت و توانمندیهای مختلف مداحان اهلبیت(ع) که گاه لازم است برای عدهای یادآوری شود امروزه مداحان بسیاری داریم که مدارج عالی علمی را طی کردهاند، در حوزه و دانشگاه مشغول تحصیل هستند، اهل پژوهش و تتبع و تألیف هستند و...
#داود را ابتدا نمیشناختم، اما بعد دیدم که دیدهام و به یاد نداشتهام، دیدم پیش از این در گوشی فیلمی از جلساتش دارم و البته در این ایام بیشتر شناختمش، جوانی مؤدب و متین، اهل خطه ورامین، بعد از دیدار هم فهمیدم خادم هیأتها و رابط مشعر در منطقه قرچک ورامین است:
افتاده بر پایش قلمهایی که قادر نیست
یعنی که از زهرا نوشتن کار شاعر نیست
باید یکی همواره از ما بهتران گوید
روحالقدس باید خودش از عمق جان گوید
باید بگوید نور در اوزان نمیگنجد
در شعر شاعر روح الرّحمان نمیگنجد
خیر کثیر حضرت داور تولد یافت
مجموعه پیغمبر و حیدر تولد یافت
ناموس حق گهوارهجنبانش ملک باشد
تنها فدک نه سهمالارثش نُه فلک باشد
هفتآسمان را هم بگردی مثل زهرا نیست
معراجرفته تازه میفهمد که زهرا کیست
صدای بهبه... جمعیت بلند میشود...
به گمانم در همین حین #میثم_مطیعی و #مهدی_رسولی وارد حسینیه میشوند... همان جلوی درب ورودی، سمت چپ جمعیت مینشینند و ردیف دیگری، عمود بر جمعیت شکل میگیرد...
#داود ادامه میدهد:
روح عفاف است و حجاب ارثیه زهراست
الگوی مادرهای ما صدیقه کبریاست
ما را به راه راست دعوت میکند زهرا
با فعل و تقریرش هدایت میکند زهرا
محتاج زهراییم در معبرگشاییها
هستند زیر منت او کربلاییها
مدیون زهرا بود هر نسلی حسینی بود
اندیشه زهرا در افکارِ خمینی بود
تصویر ما از فاطمه تعریف قرآنیاست
شاگرد درس مکتبش قاسم سلیمانیاست
صدای تشویق حضار بالا میرود...
رزمندهها را نهضت زهرا به خط کرده
زهرا سلیمانیِ ما را تربیت کرده
ارزش ندارد جان اگر نذر ولایت نیست
پایان راه فاطمیون جز شهادت نیست
باید شناسایی کنیم اهداف دشمن را
باید بشارت داد فرداهای روشن را
سیدعلیمان فتح خیبر میکند فردا
فرزند حیدر کار حیدر میکند فردا
باز هم صدای تشویق حضار به گوش میرسد...
ای رهبرم نطق بلیغت همچو طوفان است
فرمان دهی حیفایشان با خاک یکسان است
با سر بیفتد قوم فرعون زمان در نیل
شیعه کمر بسته به نابودی اسراییل
تشویق حاضران به اوج میرسد و فریادهای «مرگ بر اسراییل» در فضای حسینیه میپیچد...
فردا همه راهی قدس از سمت لبنانیم
در مسجدالاقصی نماز شکر میخوانیم
راهی برای عدهای یاغی نمیماند
نامی از اسرائیل هم...
«باقی نمیماند» را جمعیت یکصدا میخوانند...
فردا که شوق هر فلسطینی تماشاییاست
بیت المقدس تا مدینه راهپیماییاست
صدای «احسنت احسنت» جلسه بالا میرود...
از ته جلسه یکی فریاد میکشد «دوباره دوباره!»
و این بیت تکرار میشود...
و نهایتاً سه بیتی که اگر نبودند، کار در اوج پایان یافته بود:
بیرون کنیم از منطقه حکام ظالم را
قطعاً بگیریم انتقام حاج قاسم را
آقا خلاصه ما همه پا در رکاب هستیم
تا پای جان پای نظام و انقلاب هستیم
ما در جهاد جبهه تبیین به صف هستیم
سربازهای لشکر شاه نجف هستیم
آقا با لبخند و سرتکاندادن «طیبالله انفاسکم» و «احسنت» میگویند و کمال رضایت خود را ابراز میدارند... اوج ابزار احساسات و عواطف جمعیت حاضر در جلسه همین اجرا بود که از قبل هم در جلسات انتخاب، پیشبینی کرده بودم...
وقتی که به بازنویسی این بخش از جلسه میرسم، در راه فرودگاه امامخمینی(ره) با حاجآقای #محمدزمانی همراه هستیم... (برای سفری که اگر توفیق بود شاید وقایع آن سفر را هم برایتان بازگو کنم) از قضا حرف دیدار میشود و اجراها و...؛ #علیرضا_خاکساری، شاعر این اشعار تماس گرفته بود و از تغییر اشعار گلایه کرده بود، ظاهراً همین سه بیت پایانی بود که یکی هم دچار اشکال وزنی شده بود و محل نقد... #جواد_آقا هم شاکی بود از این مسأله که علیرغم تذکرات، هر سال تکرار میشود...
#داود زبان بدن خوبی را هم در این اجرا از خود به نمایش گذاشت... نکته مهمتر درباره #داود این بود که خودش بود و نه دیگری! اگر اینجا اینگونه حماسی خواند، در هیأت خودش هم همین است و این یک امتیاز ویژه بود، چرا که شده بود عزیزی در بیت چنان انقلابی اجرا کرده بود که حنجرهاش هم پیش از این، چنین اشعاری را به خاطر نداشت و نیز بعد از این!
ادامه دارد...
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب
(قسمت نوزدهم)
«مثل پری که روی علَمت تاب میخوره...»
هنوز آقا از جایشان برنخاستهاند که جمعیت از زمین کنده میشود، کسی روی پایش بند نیست، آن دیواره کوتاه زیلوپوشیده هم اگرچه به خوبی نقش پدافند غیرعامل را ایفا میکند! نمیتواند مانع حرکت جمعیت به جلو شود، اما محافظان کارشان را بلدند، عدهای مراقب هستند تا جمعیت جلوتر نرود، دوسه نفری هم آقا را دوره میکنند تا برخیزند، آقا میایستند، عصا را میاندازند گَلِ دست راستشان و دست چپ را در امتداد قامت استوارشان بالا میکشند، شعارها و فریادهای جمعیت در هم آمیخته شده و همهمهای به پا میشود... آقا از گوشه راست تا کنج چپ حسینیه را مورد توجه قرار میدهند و با لبخندی وداع میکنند... محافظان، آقا را همراهی میکنند تا از همان درب کوچک جلوی حسینیه خارج شوند، در همین لحظه گروه دیگرِ محافظان شُل میکنند و دیگر مانع جمعیت نمیشوند... جمعیت در صحن حسینیه، پهن میشوند... هر کسی چشم میدواند تا آشنایی بیابد یا به آشنایی که از قبل نشان کرده برسد و... چهرههای مختلف با هم خوشوبش میکنند، عدهای یکدیگر را در آغوش میگیرند و دور هر کدام از پیشکسوتان یا نامداران عدهای از جوانترها حلقه زدهاند...
✳️✳️✳️
از ترس اینکه دیر به قرار برگشت برسم، از همان درب جلوی حسینیه به سرعت میزنم بیرون، در راهروی این قسمت چند نفری در حال خارجشدن هستند، اما در خروجی مشترک، محوطه جاکفشیها و دستگاههای بازرسی ورودی، ازدحام شکل گرفته، لابلای جمعیت #محمود_امامی را میبینم، بعد از کسالتی که عارض شده بود، به سختی و با همراهی دوستان راه میرود و با همان حال برای دیدار خودش را رسانده است...
قبل از درب خروجی به سمت محوطه باز بیرون حسینیه، روی میز جزوهای از صحبتهای سال قبل آقا را گذاشتهاند، قطع و قالب مناسبی دارد، عدهای یکی برمیدارند و عدهای بیشتر... عده بیشتری هم بیتوجه خارج میشوند! اجازه میگیرم و به مرتضی میگویم پنجاه نسخه بردارد!
✳️✳️✳️
از نماز جماعت که خبری نیست، مثل سالهای گذشته! به نظر میرسد این امر با توجه به ختم جلسه در آستانه اذان ظهر، از ضعفهای برنامهریزی مراسم باشد، مگر مصلحت دیگری پشت پرده باشد که ما بیخبریم! خاطرم هست پارسال در انتهای حسینیه، جماعت محدودی به امامت حاج #سعید_حدادیان شکل گرفته بود!
با این وضعیت نماز جماعت، توقع ناهار داشتن که دیگر خیلی نابجاست! غالباً #مسجد_جامع_جمهوری، بعد از تقاطع ولیعصر محل اقامه نماز شهرستانیها میشود و غذاخوریهای اطراف هم از رستوران تا فلافلی، بسته به جیب و ذائقه، مقصد سدّجوع دوستان...
اگر هم حرفهایتر باشی یا رفقای تهرانی مرامکُشت کنند، ممکن است پایت به #هفت_خوان_شاندیز باز شود، پاتوق حاج #علی_انسانی سختپسند و خوشذائقه که جای خالی او هم امسال نمود میکرد...
✳️✳️✳️
وارد محوطه باز بیرون حسینیه میشوی، جایی که سالها پیش از این، ادامه #خیابان_آذربایجان بود... باز هم جمعیت دو دسته میشوند، فلسطینیها سمت راست، کشوردوستها سمت چپ! در همان نقطه تقاطع، گروههایی شکل گرفته است... جمعی دور حاج #مرتضی_طاهری حلقه زدهاند و از اجراها گله دارند، #حاج_مرتضی هم دارد فرایند انتخاب را برایشان شرح میدهد! اینسو #امیرحسین_کسایی دارد مواد لازم برای گزارش ویژه #فارس را تأمین میکند، همینجا دستبهنقد از هرکسی نظرش را جویا میشود... لطفمیکند و نظر من را هم جویا میشود، پاسخ میدهم «خواهم نوشت» و میشود همین که دارید میخوانید...، هرچند اعتراف میکنم خودم گمان نمیکردم اینقدر به درازا بکشد!
✳️✳️✳️
حاج #احمد_واعظی، مثل همیشه خوشتیپ و سرزنده با پالتوی چرمین، از راه میرسد، مزاح میکنم و میگویم: «حاجی شما یکی از انگیزههای این جوانان هستید برای مداحی! همین که بزرگترهای این صنف رو اینقدر خوشتیپ میبینند، براشون کافیه!» #حاج_احمد هم ابراز لطفی میکنند و راهی میشوند...
آنطرفتر #عبدالرضا_هلالی و #میثم_مطیعی را میبینم که جمعی دورشان حلقه زدهاند... #محسن_عراقی به #مهدی_رسولی میرسد، #مهدی را محکم در آغوش میگیرد، از زمین میکند و نیمدوری میزند، یک لحظه یاد این نوحه محرم امسال #مهدی میافتم: «مثل پری که روی علَمت تاب میخوره یا کفتری که تو حرمت آب میخوره...» #مهدی تاب میخورد و در گوشش غرونالهای میکند به این مضمون که بگذار زمین، کمرم شکست! به گرمی و با زبان خودشان حالواحوال میکنند، نوکرتم، خیلی مردی به مولا و... این ایام اغتشاشات ذکر خیر #محسن و عدهای دیگر را زیاد شنیدیم، از مرامشان و غیرتشان که کف خیابانهای تهران، میدان را خالی نگذاشته بودند...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
«مداحی و حرفهایی تازه در سطح #حکمرانی»
📝یادداشت حاجرحیم #آبفروش
در خصوص نوحه #بیمردم
«حاج #مهدی_رسولی»
🔰ورود #مداحی به میانه گفتوگوهای جدی در حوزه #مردمداری و #حکمرانی اتفاق بزرگی است!
🔺این #حماسهخوانی جایی خطبهای غرّاء میشود، اما از شور و احساس نمیافتد...
⚠️این کار فاخر رسماً عبور از مجادلات مبتذل درباره #استودیوخوانی بود، اینبار بهجای آنکه #مداح به #استودیو برود، استودیو به تماشای هیأت نشسته...
⭕️مگر در استودیو قرار است چه اتفاقی برای مداح به تنهایی بیفتد که اینجا با این همه جمعیت نیفتاده است؟
متن کامل یادداشت را در کانال
#الی_الحبیب بخوانید:
🆔 @elalhabib_ir
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت دوم)
«وقتی آغوشت از بغل اشباع میشود!»
بعد از حدود ۳۰۰۰ کیلومتر رانندگی، از قم تا #نایین و #یزد و #کرمان و #بم و #نرماشیر تا #چک_چک و #خرانق و...، حق بدید بین آمادهسازی و تنظیم یادداشتها فاصله بیفتد... کاش فرصتی پیدا شود و حکایتهای شیرین و رشکبرانگیز این سفر رویایی را روایت کنم... از #گلزار_شهدای_کرمان و صدها شهیدی که هریک را قصهای است، از مزار شهید #رضا_عادلی در آنسوی گلزار تا آرامگاه ابدی شهید #عادل_رضایی در اینسو تا منزل ساده پدری #عادل تا موکب آسمانی حضرت ابوالفضل(ع) بم، از منزل باصفای شهید راه اربعین، #علی_تورانی تا خانه به ظاهر محقر شهیدان گلزار شهدای کرمان، #حسن_و_حسین_محمدآبادی، دو پسرعموی بهشتی... تا نخلستانی که با دستان شهید سعید #کریم_کاویانی غرس شده بود، همانکه حافظ قرآن و نهجالبلاغه بود و چگونه باور کنی زاده خانوادهای زرتشتی بودهاست؟! آه که خاطرات متراکم این سفر کوتاه ولی ملکوتی، بر دلم سنگینی میکند...
به گمانم همین مقدار برای عذر تقصیر در تأخیر روایت کفایت میکند...
بگذاریم و بگذریم و برگردیم به خط روایت...
💠💠💠
حوالی عوارضی حرم امام، مسیریاب را فعال میکنم؛ مستقیم کشوردوست... داخل پیچوخم خیابانهای تهران که میشویم، تعارفی -به غایت تعارف- به خانم میکنم که صبحانه درخدمت باشیم! کلهپاچهای، آشی، املت کثیفی! اما او هم که دلآشوبه مرا دیده است، از من نگرانتر است...
از جمهوری که میپیچم داخل کشوردوست، انبوه جمعیت مقابل درب شوکهام میکند، نرسیده به جمعیت میزنم روی ترمز و وارد هلالی میشوم، خیابان هلالی... به قاعده یک مستطیل خیابانها را دور میزنم، به امید آنکه داخل جمهوری توقفگاهی پیدا شود... کناره جمهوری که سپرتاسپر ماشینها ردیف شدهاند، آخرین کوچه بنبست قبل از کشوردوست توجهم را جلب میکند، دندهعقب میگیرم و وارد کوچه میشوم، حس بسیارخوبی دارم، انگار جایی را فتح کرده باشی! از جای ماشین که مطمئن میشوم، تمام وسایل جیبهایم را خالی میکنم روی صندلی، به جز کاغذ و قلمی که از دیشب تدارک کردهام و گوشی!
پیاده راهی بیت میشویم... خانم #گنجی هم نبش انوشیروان گرای خانم دیگری را داده است که یک کارت با تصویر مشابه! تحویل خواهد داد... نزدیک انوشیروان، خانواده را جلوتر راهی میکنم و با فاصله پشت سرش میروم تا به انبوه جمعیت مقابل درب برسم...
💠💠💠
از همان ابتدا روبوسی و معانقه و حالواحوالکردنها شروع میشود، نمیدانی به کدام طرف بروی و با کدامیک دیدن کنی، وسط جمعیت حاج #مهدی_رسولی و عدهای از جوانترها حلقه زدهاند... آنسوتر عدهای از بچههای خوزستان... شیخ #علی_آل_کثیر را میبینم در کنار شیخ #مهران_جامعی... سوی دیگر تیم اجرایی اجلاس پیرغلامان جمعند... #محمد_طالقانی پدرش را معرفی میکند و عرض ادب میکنم...
وسط این همه چهره آشنا گیج و منگم... آغوشم از بغل اشباع شده... احساس میکنم پیچهای بغلم شل شده!
#میثم میآید به طرفم: «سلام حاجی، چه وضعیه اینجا!» پشتبندش #مهدی_تدینی و کمی اینورتر #سعید_کرمعلی که همین چندروز پیش حسابی زحمتش دادهام... #امید هم هست، مثل همیشه سرحال و خندان...
بعد از انتشار قسمت قبل، شیخ #محمدعلی_رضاپور پیام داده: «سلام و ارادت، به عنوان برگزیده مهرواره هوای نو
اصلا دعوت نشدم به دیدار😊»
به امید منتقل میکنم و میگوید خودتان که میدانید، فقط مدیران هیأتهای برگزیده دعوت بودهاند، نه اشخاص برگزیده... من هم همینجا مینویسم که شیخ بخواند!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هشتم/یک)
«آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوعشان!»
#حاج_احمد با حسن سلیقه، در هر بخش از اجرا یکی از مناسبتها را مورد توجه قرار میدهد و این بار روز زن را:
«به محضر همه بانوان، مادران و زنان این سرزمین، عرض ادب میکنم» بعد هم بانوان حاضر در جلسه را به نمایندگی از تمام بانوان کشور مورد خطاب قرار داده و تبریک ویژه این روز را به آنان میرساند و متقابلاً از جانب آنها محضر آقا... و سپس با شعر زیبایی از #سید_محمدجواد_شرافت، تصاویری از حاج #قاسم را مقابل چشمانمان میآورد که از مادری حضرت زهراء در جنگ میگفت و پیوندی زیبا برقرار میکند با حضرت زهراء(س) و مادران شهداء و روز مادر:
«از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
در محضر مادر شهیدان، بااشک
از مادری حضرت زهراء میگفت»
بعد هم «به روح بلند حاج قاسم، همه شهداء، امام شهداء یک صلوات دیگری» از جمعیت میگیرد و دعوت میکند: «از #سید_حجازی از #کشور_عزیز_لبنان... امروز مفتخریم عزیزانی از #عراق، #لبنان، #بحرین و #کویت مهمانان برنامه ما هستند...»
#سید_حجازی را بهعنوان خواننده نسخه عربی #سلام_فرمانده در لبنان معرفی میکند و شاعران اجرای امروز را هم #نور_آملی و #غریفی...
💠💠💠
#نور_آملی را در آخرین سفر لبنان دیدهام و با هم جلساتی داشتهایم، اهل مطالعه و تحقیق، علاقهمند به حکمت و عرفان، تشنه حقیقت... در آن سفر مشتاقانه صحبتهای استاد #عابدینی را دنبال میکرد و سؤالات جدی داشت... اتفاقاً آن سفر همزمان بود با روز میلاد حضرت زهراء و طبیعتاً دیدار با آقا... در بیروت بودیم که به حاج #مهدی_رسولی خبر دادند باید برای دیدار بخواند! سفر را نیمهکاره رها کرد و به سختی خودش را رساند به مراسم... آن شرایط دعوت را با الآن که مقایسه میکنم، احتمالاً خیلی جلوتریم!
💠💠💠
ناگهان در فاصله استقرار #سید در جایگاه، از وسط جمعیت یک نفر فریاد میزند: «آقاجونم فدات!»
#سید پشت جایگاه قرار گرفته: «صلوا علی محمد و آل محمد...»
تا صلوات جمعیت به انتها برسد، یک نفر دیگر بلند میشود:
«حقا که تو از سلاله فاطمهای
با خنده خود به درد ما خاتمهای
زیباتر ازین نام ندیدم به جهان
سیدعلی حسینی خامنهای»
و جمعیت صلواتی میفرستند...
#سید با خطبهای عربی آغاز میکند سلامی محضر حضرت زهراء(س) تقدیم میکند: «...الصدیقة الشهیدة فاطمة المحدثة...» و سلامی هم محضر بقیةالله(عج): «و السلام علی صاحبالزمان واجعلناه من اعوانه و انصاره و الممهدین لدولته...»
سلامی هم خدمت حضرت آقا: «اعطیتک السلام...» و با شعری در وصف رزمندگان مقاومت آغاز میکند؛ با شعری که در بیت اولش، آن را چیزی جز ابزار رساندن غربت آنان نمیداند، همانانی که در بیتهای بعدی بهعنوان «اهلالولایة» ازشان یاد میکند:
«ما الشِّعرُ مِنّی سِوى مِرْسالُ غُربَتِهِمْ
والشّانُ لی مِنهُمُ لَو کان لی شانُ
رَبعی إذا مالَ بالأحْمالِ سالِکُهُمْ
زادوا لهُ الحِملَ فالأثْقالُ میزانُ
أهلُ الوِلایةِ مِلْءُ الرِّیحِ عَسْکَرُهُمْ
جَمعٌ بلا رُتَبٍ والثَّوْبُ أکْفانُ
تَخالُ أسْیافَهُم باللَّمحِ لَیّنَةً
قُلْ ذا دَلیلٌ بأنّ الصَّیدَ ما لانُوا
حَسْنا طلائعُهُم، حُسنَى طبائعُهُمْ
ما زِیدَ فیهِم على الإحسانِ إحسانُ»
آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوعشان!:
«لَمْ ینحنوا قَطُّ إلّا فی رُکوعِهِمُ
لَولاهُ قیلَ هُمُ والطّودُ أقرانُ»
آنها و شهادت دوستان عاشقی هستند که شوق دیدار هم را دارند:
«هُم والشَّهادَةُ خِلّانٌ یُشَوِّقُهُمْ
سَعْیاً إلیها أحِبّاءٌ وخِلّانُ»
به زیبایی، در لابهلای کلمات یادی از #سید_عباس_موسوی، شیخ #راغب_حرب و #حاج_رضوان میکند و ادامه میدهد:
«قاداتُهُم شُهَدا، «عبّاسُ» سَیِّدُهُمْ
و «الحَربُ» راغِبُهُم، والعِشقُ «رِضْوانُ»
أمّا الفَصیحُ صَفیحُ الوَجْهِ أحسَنُهُمْ
فی کَفّهِ النّصرُ شَهْدٌ مِنه ألوانُ»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«برای آقای جمهوری اسلامی...»
قسم به آیههای فتح و ظفر؛
قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛
قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛
به تِرتِر پراید #سید_مطهر؛
به حرص و جوش و درد و داغ #سید_خضری؛
قسم به لکنت زبان و تیزی بیان #امیر_عباسی؛
به گفتوگوهای مهتابیِ شیفت شب اورژانس #عبدالله_باقری؛
به سوز نوحه #بی_مردم و خطابههای بین روضه #مهدی_رسولی؛
به سادگی و ادب، به اورکت همچنان خاکی حاج #مهدی_سلحشور؛
قسم به نجابت طلبه جوانی که تا آخر شب، تا آخرین لحظات رأیگیری، در سوز سرما، وسط میدان آستانه، برای آخرین برگههای رأی، با جوانانی که نمیشناختشان و نمیشناختندش، هممباحثه شده بود؛
ما با همین دستهای خالیمان، با همین پاهای برهنه، برای آقای جمهوری اسلامی، برای آقایی جمهوری اسلامی، هرآنچه داشتیم، آوردیم وسط...
اما شرمندهایم، شرمندهایم که جان ندادهایم در راهش... و البته #گله_مندیم از خودمان که جانمان قابل نبود تا قبولش کند، #گله_مندیم از کالبد جسممان که پرنده روحمان را به حبس درآورده است...
💠💠💠
ما افتخار میکنیم فدای #جمهوری_اسلامی شویم،
بدون آنکه از ویلاهای راست و برجهای چپش، بهرهای برده باشیم، فدای مظلومترین جمهوری جهان... یگانه جمهوری اسلامی...
ما فارغ از لیستهای دراز و کوتاه اینور و آنور، ورای ائتلافهای سفت و سست #چنارها و #پاجوشها، فرای تمام خطونشانکشیدنهای #صدای_ملت و #صبح_ایران... خارج از تمام این خطکشیها پای جمهوری اسلامی ایران ایستادهایم...
💠💠💠
ما حتی در این راه، رأی خریدیم... آری! رأی خریدوفروش کردیم! ما دست به معاملات سنگینی زدیم...
همسنگر حاج قاسم، کل پاداش هشتسال جنگ و ششسال سوریهاش را با یک رأی مردم معامله کرد، چه معامله بزرگی! حاج #رحیم_نوعی_اقدم! خداوند برکت دهد بر این معاملهات...
آن بانوی دیگر، بیستسال زیارت حرم بانوی آب و آیینه را تا آخر عمرش به شراکت گذاشت با رأی آنکه تا حالا رأی نداده بود...
مادران شهیدان که روزی جوانانشان را تقدیم این راه کرده بودند، پارههای تنشان را... امروز آبرویشان را بر دست گرفتند...
💠💠💠
قسم به آیههای فتح و ظفر؛
قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛
قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛
چرا سرود فتح نخوانیم؟ چرا ز فتح نگوییم؟
چرا از فتح و ظفر در این نبرد نابرابر، خوشحال نباشیم، چرا این فتح را روایت نکنیم؟ چرا بگذاریم این فتح را دیگران وارونه روایت کنند؟ اگر نتیجه چنین مقابله نابرابری، اسمش فتح نیست، چیست؟ پس فتح کجاست؟
البته ناراحتیم، نگرانیم، شرمندهایم، گلهمندیم به خاطر تکتک دخترکان و پسرکانی که نتوانستیم حرفهای انقلاب را به گوش جانشان برسانیم، به خاطر تکتک همه انسانهایی که هنوز نتوانستهایم پیام جانفزای انقلاب را با هم مباحثه کنیم... شاید باورش سخت باشد، اما به واقع ناراحتیم، نگرانیم، شرمندهایم، گلهمندیم از اینکه حرفهای ناب امام، کلمات روحبخش آقا، شراب طهور معارف اسلام اصیل را به #مهسا نرساندیم، به #نیکا، حتی به #مسیح... به #سالومه، به #ندا، به #فرانَک...
💠💠💠
ما به فردایی امید داریم که صدای رسای جبهه حق، در گوش عالمیان طنینانداز شود... جهان بر مدار محبت حسین بن علی(ع)، حول فرزندش برای پایان سیاهی و ظلمت، یکدل و یکصدا شوند...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت بیستوپنجم)
«غنیسازی دیداریوم!»
قسمت بیستوچهارم که بعد از وقفهای منتشر شد، واکنشهای مختلفی در پی داشت،
حاجآقای #صابری_تولایی در گروه #رسالات با ملاحت و ظرافت، مدح شبیه ذمّی داشتند:
«غنیسازی اورانیوم شنیدید؟
این غنیسازی دیداریومه 😊
داره مثل عملیات والفجر میشه
۱، ۲، ۳، ۴، ۵ و... ادامه داره...»
عزیزی به «یبوست قلم» معترض بود که این واژههای بیتربیت از کجا آمدهاند!
برادر عزیزم شیخ #محمدعلی_رضاپور از بندی که گذاشتم و گذشتم، نگذشته بود:
«من مدتی است نگران همان مظلومیتم که گذاشتید و گذشتید... و چهقدر احساس گناه تمام وجودم را فراگرفته که گویا پسر فاطمه از ما دلگیر است...»
💠💠💠
محوطه مقابل بازرسی، همانجا که گوشیها را تحویل داده بودیم، بالاوپایین میروم و اسپند روی آتشم...
درب محل نشست همچنان بسته است، جمع احباب اندکاندک به محل قرار رسیدهاند و #میثم منتظر خبر من است...
زنگ پشت زنگ... اما کسی برنمیدارد... لابهلای تماس با #سید_مظاهر و #مصطفی، یکیدوبار هم به جوادآقای #محمدزمانی و حاج #احمد_واعظی زنگ میزنم... دیگر امیدی به آمدن آنها ندارم، بیشتر نگران جمع بچهها هستم و بازشدن درب محل نشست...
این وسط هرکدام از بچهها هم که خارج میشوند را به نبش آذربایجان هدایت میکنم...
💠💠💠
در این بین #مهدی_رسولی هم از راه میرسد، گپوگفت کوتاهی میکنیم... با خنده و شوخی، کمی چهرهاش را لوس میکند و میگوید قول مصاحبه کوتاهی به خامنهایداتآیآر دادهام، برم تا همین بغل و برمیگردم!
آنطرف کوچه جمع مهمانان لبنانی ایستادهاند و سیگار است که پشت سیگار، به آتش میکشند!
جوانی نورانی با کمی فاصله از آن جمع ایستاده، به طرف ما میآید، #حاج_مهدی معرفیاش میکند: «پسر #حاج_عماد، برادر #جهاد»
💠💠💠
#مجتبی_رمضانی هم که حسابی از جلسه امروز سرخوش است، ایستاده و منتظر است برای هماهنگی برگشت و...، پرواز کرمان دارد و به جلسه نمیرسد... یکطرف او زنگ میزند و یکطرف من... و هر دو از خبری که ساعتی بعد همه چیز را به هم خواهد ریخت، بیخبریم...
#میثم حسابی شاکی است، میگوید حداقل بیایید اینجا خودتان جواب ملت را بدهید...
آنقدر شماره #مصطفی و #سید_مظاهر را یکدرمیان گرفتهام، شستم درد گرفته! همراه #حاج_مرتضی راهی میشویم، در راه #حاج_مرتضی با شماره ثابت دفتر تماس میگیرد، پشت خط یکی میگوید بعد از دیدار، هنوز برنگشتهاند...
تا برسیم، چند نفری کنار جدولهای جوی آب کنار خیابان قورمهسبزی را زده بودند بر بدن... چند نفری هم ظاهراً با کمی ناراحتی رفته بودند؛ #اسلام_میرزایی و #هادی_خادم_الحسینی همراه با استاد #کلامی_زنجانی راهی قم شده بودند...
💠💠💠
بالاخره تلفن جواب میدهد و درب ساختمان بعد از یکساعت باز میشود...
بچهها جاگیر میشوند و جلسه شکل میگیرد... جمع خوبی حاضر هستند، #ابوذر_روحی، #مجتبی_سرگزی_پور و #محمدجواد_جامعی هم اولینبار است که در نشست حاضرند...
از آن روز خیلی گذشته، به گمانم #مصطفی_مروانی قرآن را میخواند، بچهها هم تا میتوانند همراهیاش میکنند، البته با چاشنی شوخی و مزاح...
#حاج_مرتضی شروع میکند، جمعبندیاش از جلسه مثبت است، آخرش میگوید: «خلاصه امروز حضرت آقا از جلسه شنگول بود!»
💠💠💠
هنوز جلسه خیلی جلو نرفته که حاج #سعید_حدادیان و پشت سرش حاج #حسین_هوشیار وارد جلسه میشوند؛ ظاهراً بعد از دیدار همدیگر را دیدهاند و با دعوت #حاج_حسین تشریف آوردهاند به نشست...
با رفتن #حاج_مرتضی، جلسه دست #حاج_سعید است، گفتوگوها گرم شده و بچهها یکبهیک میگویند و میشنوند...
وسط جلسه، #مهدی_رسولی با ایماء و اشاره، خبر انفجار کرمان را میدهد... از جلسه میزنم بیرون و بلافاصله با #امیر_اشرفی تماس میگیرم، از حدود سی شهید خبر میدهد، بعدتر میفهمم که این، آمار انفجار اول است...
از حال بچهها میپرسم، میگوید همه خوب هستند، اما دیری نمیکشد که پیامک میدهد:
«عادلم رفت»
و من در جواب فقط یک «یا زهراء...» میتوانم بنویسم...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«آه! از غربت مولا...»
(در حاشیه تعطیلی مجلس محمدحسین پویانفر)
آه! از غربت مولا...
آه! از مغزهای کوچک زنگزده که زنگار بر ذوالفقار علی نشاندند...
آه! از پونزهای زنگزده جهالت و عصبیت که بر پیشانی حکمت و عقلانیت نشستند...
آه! از قبیله اکبرپونزها که هر روز در لباسی و ردایی، جلوه میکنند،
روزی با کُت و کراوات،
روز دیگر با عبا و عمامه،
روزی چونان بختک بر سینه انقلاب مینشینند و گلوی آن را میفشارند،
روزی چون دوالپایان بر گُرده نظام سوار میگردند و شیره جانش را میمکند...
▫️▫️▫️
آه! از غربت مولا...
آه! از آنانی که کمر مولا را شکستند!
آری، کمر مولا را...
همان جاهلان مُتَنَسِّک و عالمان مُتَهَتِّکی که صدای گلایه و فغان مولا را در هزارتوی تاریخ برای ابد ثبت کردند:
«قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ، فَالْجَاهِلُ يَغُشُّ اَلنَّاسَ بِتَنَسُّكِهِ وَ اَلْعَالِمُ يَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّكِهِ.»
آه! از تنسُّک جاهل و تهتُّک عالم... دیندارنمایی جاهلان و پردهدَری عالِمنمایان...
همآنچه فریاد حضرت روحالله را هم برآورد:
«...یک دسته غیرمتوجه و جاهل و یک دسته عالم متهتّک. پیغمبر اکرم فرمود که دو طایفه کمر من را شکستند؛ آن عالمهایی که متهتک هستند و آن جاهلهایی که متنسّک هستند و من نمیدانم اسلام از کدام طایفه بیشتر صدمه دیده است، آیا از عالم متهتک یا جاهل متنسک. در هر صورت از هر دو طایفه صدمه دیده است اسلام. و این هم هست، و بعدها هم خواهد بود، و خواهد بود، حتی در زمان حضور حضرت ولی امر...»
▫️▫️▫️
آه! از غربت مولا...
از جاهلان متنسِّکی که یغُشُّ الناس بتنسکهم... جاهلانی که «جدا کردند مردم را ز مولا...»
از جاهلانی که «جدا کردند ساحل را ز دریا»
از جاهلانی که «جدا کردند عالم را ز معنا...»
و آنجایی این درد و داغ، طاقتسوز میشود که بارها امام جامعه، عیان و صریح، واضح و شفاف، گفتهاند و گفتهاند و گفتهاند... آنقدر که «کشته هدایت شد علی... آنقدر که خطبه خوانده بود»
هرچهقدر که امام جامعه به اقتضای حکمت و عقلانیت، بر گسترش چتر گفتمانی انقلاب اسلامی تأکید میکنند، هرچهقدر که برای وحدت ملی و انسجام اجتماعی تذکار میدهند، هرچهقدر نسبت به خطاهای کوچک و بزرگ افراد، سعه صدر پدرانه نظام را به رخ میکشند...
هرچهقدر امام جامعه، سایه پدرانهاش را بر سر جامعه گستردهتر میکند، فرزندان ناخلفی هستند که درک این حکمت و تدبیر و مهر پدرانه را نداشته باشند و چونان بچههای لجوج و عنود، لوس و نازپرورده، پای بر زمین میکوبند و پدرانههای پدر را پارهپاره میکنند...
▫️▫️▫️
این کدام جماعت خودحقپندار هستند که به خود اجازه میدهند برای هر محفل و مجلسی شاخ و شانه بکشند و برای نظام هزینه درست کنند؟
همان اقلیت پرروی جاهل متنسکی که آه مولا را هم بلند کردند...
اینگونه احمقانه و بیمحابا برای مجلس سیدالشهداء(ع)، خط و نشان کشیدن، عاقبت خوشی را نوید نمیدهد...
▫️▫️▫️
اشکالی وجود دارد، بله! کیست که بیخطا باشد... نقد داریم، اشکالی نیست، نقد کنیم، اما مؤدب به آداب نقد باشیم، تکفیر و توهین و تهمت و هتک و بگیر و ببند برای چه؟ شعبان جعفری بودن کار سختی نیست... سعی کنیم یار و یاور باشیم...
#محمدحسین_پویانفر هر خطایی کرده باشد، روضهفروشی نکرده... این چه ادبیات سخیف و مبتذلی است که به راحتی جریان مییابد و چه فهم ناقص و ناصوابی است که اجازه میدهد این ادبیات شکل بگیرد...
خوشحالی از تعطیلی مجلس اهلبیت(ع) و جنگ و مراء در مقابل انظار مردم، در مزبله مجازی، هرچه هست متعلق به مکتب و مرام اهلبیت(ع) نیست...
شاید با #محمدحسین بهشخصه اختلاف نظراتی داشته باشم، اما با کیست که نداشته باشیم؟ همچنانکه با #مهدی_رسولی یا #میثم_مطیعی...
با یکی کمی بیشتر با یکی کمی کمتر... اما شهادت میدهم که #محمدحسین پای کار دستگاه سیدالشهداء(ع) و انقلاب ایستاده... سراغ ندارم برای مجلسی، صلهای دریافت کرده باشد که اگر هم کرده باشد، #حلال است و مباح...
پاسخگوست و دردسترس، خوشتعامل است و دستبهخیر و اهل کرم... و اتفاقاً اهل عمل و نه بیعمل!
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
🚩 لبیک یا امام
🔻«رئیسی بهشتی شد»
بزرگداشت
#خادم_الرضا(ع)
رییسجمهور شهید
#سیدابراهیم_رئیسی
و شهیدان خدمت
در مقتل شهید بهشتی و ۷۲ تن
▫️با قرائت:
استاد #محمدحسین_سعیدیان
▫️با روایتگری:
حاج #سید_احمد_عبودتیان
▫️با سخنرانی: حجتالاسلام #مسعود_عالی
▫️با نوای:
حاج #علی_انسانی
حاج #سید_رضا_نریمانی
حاج #ابوذر_بیوکافی
کربلایی #محمدحسین_پویانفر
حاج #مهدی_ترکاشوند
حاج #مهدی_رسولی
حاج #حسن_شالبافان
⏱ جمعه|۱۴۰۳/۳/۴|بعدازنمازمغربوعشاء
📍تهران|میدان بهارستان|
نرسیده به چهارراه سرچشمه|
کوچه شهید صیرفیپور|
یادمان شهدای هفتمتیر|
مجموعهفرهنگی سرچشمه|
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
«کربلایی و مبتلا داری، شهر عشقی بروبیا داری»
(اربعیننوشت۷؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳)
|۲شنبه|۵شهریور۱۴۰۳|۲۱صفر۱۴۴۶|
قسمت ۱از۳
• قرار میشود، ساعت ۴ صبح...، اذان کربلا ۴:۱۰ است و من هم ساعت را میگذارم قبل از ۴؛ تقریباً خوابِ بریدهبریدهای حاصل میشود... بچهها را هم بیدار میکنم که خواب نمانیم، که جا نمانیم...؛ اما حدود ساعت ۵:۳۰ ماشینها میرسند و تا راه بیفتیم، ساعت از ۶ رد شده و من در حسرت این دوساعت خوابِ ازدسترفته... و عجیب است انس و علقه فرزند آدم به خوابی که سافله و برادر مرگ است و ترس و واهمهاش از مرگی که عالیه و برادر خواب است!
• در حالی موکب فاطمةالزهراء(س) را ترک میکنیم که کالبد و فضا، دوباره به ورزشگاه المپیک کربلا بدل گشته است، بچههای موکب مجاهدانه حجم بسیار سنگینی از تجهیزات و امکانات را جابهجا کردهاند و همچنان مشغولند... بعد از روزها زحمت و خادمی و بروبیای زُوّار ارباب، این روزهای آخر به خادمان خیلی سخت میگذرد... در شهر خود هر کسوت و منصب و موقعیتی داشتند، اینجا تازه با این کسوت جدید انس گرفته بودند و با افتخار خادم زائران سیدالشهداء(ع) شده بودند... این زحمات و تلاشهای دمآخری، با یک فضای غربت و حس تلخ بازگشت، همراه است... اگرچه کربلا، هرچه هست، دل آشوب است و گرچه گفتهاند «زر! فانصرف...» اما به قول #قاسم_صرافان و به برکت حسن انتخاب #مهدی_رسولی:
«اين که دل بیقرار عباس است، کار دل نيست کار عباس است...»
«کربلایی و مبتلا داری، شهر عشقی بروبیا داری»
• این که عرض کردم به برکت حسن انتخاب #مهدی_رسولی، از این جهت که آقای #صرافان به گمانم این شعر را سال ۹۳ یا قبلتر سروده باشند و همان زمانها هم منتشر میشود، اما انگار این گوهر، یکدهه در کنجی ذخیره میگردد تا پارسال در کربلا و توسط آقا #مهدی بهرهبرداری و اجرا گردد و امسال فراگیر شود... و عجب شعر زیبایی سوار بر چه نغمه دلنشینی طی طریق میکند تا در گوشهای از حافظه موسیقیایی این مردم جا خوش کند...
• هرچه دنبال واژه و لفظ میگردم، از وصف عظمت و بزرگی آنچه در موکب فاطمةالزهراء(س)، رقم خورده عاجزم...، انگار که ظرف کلمات، اقلاً در این بستر ناسوتی، کوچکتر از آن است که قادر به توصیف واقعهای به این بزرگی باشد... تصورش هم سخت است... یکسال برای یکدهه، دویدن! یعنی اربعین تمام زندگیات باشد... جماعت عاشقپیشهای که برای هیچ هدف دیگری، حاضر به جانفشانی اینچنینی نیستند... هر کدام از طیفی و طایفهای... و این قصهٔ صدها و هزاران موکب خادمی ارباب است... هیأتبههیأت، موکببهموکب، دستهبهدسته، گردانبهگردان، لشکر مشکیپوشان، علم سرخ انتقام در دست، سپاه آخرالزمانی سیدالشهداء(ع) را تشکیل خواهند داد...
• خداوند امثال #محمدحسین_طبرستانی_راد را برای انقلاب اسلامی زیاد کند... کاش میشد یک کشتی، نه، اقلاً یک اتوبوس از انواع «مسؤولان بیخاصیت، نفوذی و خائن» (نه هر مسؤولیها!)، میدادیم و بهجایش یکنفر مثل #محمدحسین میگرفتیم! کاش...
• بگذاریم و بگذریم و برگردیم به قصه خودمان، به قول آقامرتضی، هنوز هم نباید وارد معقولات شد... هنوز از کربلا خارج نشدهایم که راننده سر پول، دبه میکند! ماشین را میزند کنار و گموگور میشود! بویهاش(همان بچهاش) میماند و اتوبوس و ما! بچههای کاروانبر با این مشکل زیاد مواجه شدهاند... بعد از کلی تماس و پیگیری و بالاوپایین، بعد از چیزی حدود یکساعت راهی میشویم، ظاهراً حرفش این بود که قبل از حرکت باید عوارض و مالیات و حقحساب شرکت و... را پرداخت کند و شما هم کل پول را همان اولش باید پرداخت کنید!
• گمان میکردم مسیر کربلا تا نجف، فرصت خوبی هست تا اربعیننوشت دیروز را بهموقعتر کامل و ارسال کنم... اما یک نجف تا کربلا، حرفهای ناگفته این وسط بود که باید شنیده میشد و شنیدن فرصتی به نوشتن نداد...
• حدود ساعت ۸ به نجف میرسیم و حدود ۸:۱۵ در شارع بناتالحسن، کمی بعد از ورودی شارعالرسول پیاده میشویم... #ایمان_طالبی مسؤول اتوبوس، با کمی احتیاط اعلام میکند ساعت ۹:۱۵ همینجا منتظرتان هستیم و نهایتاً ۹:۳۰ حرکت میکنیم... اما با راننده همان ۹:۳۰ میبندد، تسعه و النص...
• خب طبیعتاً فرصت زیادی برای زیارت نیست، رفتوبرگشت شارعالرسول را که با تجدیدوضو، جنگی حساب کنیم، نیمساعتی بیشتر نمیماند... در این جمع غریبهایم نمیخواهم مدیون شویم، الوعده، وفا... اما در حالی که، آفتاب خودش را از پشت کوه بالاتر میکشد و محو تماشای نجفِ علی میشود، خبری از ماشین نیست! ساعت از ۱۰ هم میگذرد... جماعت همه آمدهاند... گرسنه و تشنه، زیر آفتاب سخاوتمند نجف...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«سادات همشهری سلمان...»
یک گوشهای از جلسه میبینم
سادات همشهری سلمان را
نواب لشکر با خود آورده
علامه هم تفسیر قرآن را
به پیشکش آورده روحالله
جای فدک شش دنگ ایران را
آنگاه آوینی قلمدردست
میآورد خیل شهیدان را
زهراء میان جمع میگردد
تا که ببیند مرد میدان را
ناگه ندا آید که مادرجان!
من قاسمم، اعزامی از کرمان
تو مادر و من هم پسر، بانو!
کم مادری کردی مگر، بانو!
📝 شاعر #محمد_مروستی_زاده
شب اول مراسم عزاداری فاطمیه ۱۴۰۳
هیأت دانشجویی #اصحاب_الحسین(ع)
حاج #مهدی_رسولی
#فاطمیه
▫️@mahdirasuli_ir
▫️@ashabolhossein_ir
▫️@qoqnoos2