eitaa logo
ققنوس
1.3هزار دنبال‌کننده
185 عکس
59 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شعر انقلاب
برای هیا... (کودک فلسطینی که قبل از شهادت وصیت‌نامه‌اش را نوشته بود) واژه‌ها را خط به خط، خوش خط و خوانا می‌نویسد زخمی است و درد دارد، باز اما می‌نویسد صبح حتما آفرین می‌گیرد از آموزگارش آخرین مشق شبش را بس که زیبا می‌نویسد او کلاس چندم است؟ این‌قدر آرام است و محکم! او وصیت‌نامه نه! انگار انشا می‌نویسد! کفش‌ها و پیرهن‌ها و عروسک‌های خود را یک به یک می‌بخشد و از رسم دنیا می‌نویسد دوربین‌های جهانی باز هم کورند و خاموش! آه ... گویا نامۀ خود را به فردا می‌نویسد گرچه موجی کوچک است اما به آیات شگفتش از عصای حضرت موسی و دریا می‌نویسد سامری را خوار و کوچک می‌کند با چند جمله از طلوع صبحدم در طور سینا می‌نویسد خوب می‌داند شهادت تازه آغاز حیات است آخر نامه «الیه راجعون» را می‌نویسد سال‌های بعدِ پیروزی، معلم روی تخته نام او را در میان بهترین‌ها می‌نویسد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شعر انقلاب
«من به انتخاب رأی می‌دهم» پرچمت بلند خاک سرخ! سرزمین سبز! موی و روی تو سپید باد میهن مهین مهربان من! انتخاب من تویی، وطن! گرچه از عبور گه‌گدار گلۀ گراز خسته‌ای از هجوم دار و دستۀ ملخ از ش-کاف‌ها و گاف-ها و یا-و-ها، از ف-صادهای ح-ف-نون و غ-ر و الخ شرحه شرحه‌ای، ولی؛ پارۀ تنم! ریشۀ مقاوم کهن! انتخاب من تویی وطن! تویی که وارث کمان آرشی جلوۀ نجابت سیاوشی جمع آب و خاک و باد و آتشی مهد مردمان مرد سرزمین من! مادرم! شیرزن! تا همیشه انتخاب من تویی وطن! معنی دقیق سرزمین! آب و خاک بهترین! من به قلّه‌های قاف تو به سروهای سربلند به رودهای سر به زیر به تک تک ستاره‌های این مسیر من به توده‌های ناگزیر رأی می‌دهم؛ بین این همه سؤال بی‌جواب من به انتخاب، رأی می‌دهم ما درخت باوریم وارثان قول قیصریم: «ریشه‌های ما به آب، شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد» من به ریشه‌های سرخ من به شاخه‌های سبز من به اعتبار روشن سپیده‌دم به ائتلاف آب و آفتاب رأی می‌دهم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما اسطوره‌هایی مانند داشته‌ایم و داریم ان‌شاءالله... کاش وسط ، خدا را گم نکنیم... ما نیامده‌ایم که دعوا کنیم، آمده‌ایم راه درست را پیدا کنیم... ✍ @qoqnoos2
هدایت شده از شعر انقلاب
گل‌های شهید من رأی به سرو می‌دهم، سرو رشید من رأی به یاس می‌دهم، یاس سفید بر برگهٔ رأی می‌نویسم با خون جمهوری اسلامی گل‌های شهید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
شاد و خوشحال یا مَح و ماتم! شنبه‌ی بعدِ انتخاباتم عده‌ای نفی می‌کنند مرا عده‌ای می‌کنند اثباتم صبح، مسرورِ احترام اما شام، منفورِ اعتراضاتم پیِ توضیحِ "من چه‌ها کردم" پی توجیهِ اشتباهاتم مشارکت چهل‌درصدی و بیست و پنج میلیون نفری در انتخابات مجلس، با وجود اینهمه تبلیغات برای تحریم انتخابات و بیشترین تهدیدهای امنیّتی در یک سال گذشته، واقعاً جای تبریک دارد؛ اما آیا مشارکت نمی‌توانست بیشتر از این باشد؟ پنجاه روز پیش رهبر انقلاب فرمود: هرکس مخاطبی دارد به میدان بیاید؛ ولی امثال بنده کار را به دو روز آخر موکول کردیم که اوج هیجانات انتخاباتی‌ست و عقلانیّت در پایین‌ترین سطح خود قرار دارد؛ و اسف‌انگیزتر آنکه پس از پایان رأی‌گیری نیز همه‌چیز را فراموش کرده و تا انتخابات بعدی به سرِ کارهای متوسّط خویش بازمی‌گردیم و روشنگری و مطالبه‌گری را طبق معمول به موسی می‌سپاریم و "إنّا هاهُنا قاعِدون" سر می‌دهیم و انگار نه انگار که خانی رفته و خان دیگری نباید بیاید! مسئلةٌ: پس می‌فرمایید تا دوسال و چهار سال آینده باید از انتخابات حرف بزنیم؟ خیر! اما یکی از مهم‌ترین عوامل مشارکت حداکثری، شناخت و شناساندنِ دشمنیِ حداکثری‌ست که در دنیای امروز به بالاترین و رسواترین شکل خود رسیده است و ظهور و بروز آن، غزّه است. "مسئله‌ی غزّه، امروز مسئله‌ی اساسی دنیای اسلام است" را رهبر در آخرین جمله‌ی آخرین سخنرانیِ قبل از انتخابات، برای چندمین بار تأکید کرد و کسی نشنید! ای‌کاش حداقل همان دو روز آخر بجای بحث‌های بیهوده بر سرِ لیست‌ها و سرلیست‌ها که فقط مردم را خسته می‌کند و فراری می‌دهد، تنها از غزّه می‌گفتم و می‌نوشتم؛ که هم اسلام راستین را نشان داده باشم، هم کفر راستین را! کاری که حسین کرد تا ظهر عاشورا و زینب ادامه داد از عصر همان روز. علیهماالسلام. پاورقی: به تجربه دانسته‌ام که گفتن این حرف‌ها توسط یک شاعر، فقط از تعداد رفقایش می‌کاهد؛ اما به فضل خدا ملالی نیست. شنبه‌هایم بدون تو رفتند بسکه نالایق ملاقاتم ای که یک جمعه می‌رسی از راه تشنه‌ام، تشنه‌ی تماشاتم... ۱۴۰۲/۱۲/۱۲ @mehdi_jahandar
هدایت شده از سید مهدی خضری
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙حجت الاسلام سیدمهدی ❇️چرا خوشحالید؟ 🔷چرا احساس موفقیت می‌کنید؟ 🔶دستاورد انتخابات ۱۱ اسفند چه بود؟ 🔴قانع نیستیم، خرمشهرها در پیش داریم. @Resaalat1542 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org 🆔@Khezri_ir
«برای آقای جمهوری اسلامی...» قسم به آیه‌های فتح و ظفر؛ قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛ قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛ به تِرتِر پراید ؛ به حرص و جوش و درد و داغ ؛ قسم به لکنت زبان و تیزی بیان ؛ به گفت‌وگوهای مهتابیِ شیفت شب اورژانس ؛ به سوز نوحه و خطابه‌های بین روضه ؛ به سادگی و ادب، به اورکت هم‌چنان خاکی حاج ؛ قسم به نجابت طلبه جوانی که تا آخر شب، تا آخرین لحظات رأی‌گیری، در سوز سرما، وسط میدان آستانه، برای آخرین برگه‌های رأی، با جوانانی که نمی‌شناخت‌شان و نمی‌شناختندش، هم‌مباحثه شده بود؛ ما با همین دست‌های خالی‌مان، با همین پاهای برهنه‌، برای آقای جمهوری اسلامی، برای آقایی جمهوری اسلامی، هرآن‌چه داشتیم، آوردیم وسط... اما شرمنده‌ایم، شرمنده‌ایم که جان نداده‌ایم در راهش... و البته از خودمان که جان‌مان قابل نبود تا قبولش کند، از کالبد جسم‌مان که پرنده روح‌مان را به حبس درآورده است... 💠💠💠 ما افتخار می‌کنیم فدای شویم، بدون آن‌که از ویلاهای راست و برج‌های چپش، بهره‌ای برده باشیم، فدای مظلوم‌ترین جمهوری جهان... یگانه جمهوری اسلامی... ما فارغ از لیست‌های دراز و کوتاه این‌ور و آن‌ور، ورای ائتلاف‌های سفت و سست و ، فرای تمام خط‌ونشان‌کشیدن‌های و ... خارج از تمام این خط‌کشی‌ها پای جمهوری اسلامی ایران ایستاده‌ایم... 💠💠💠 ما حتی در این راه، رأی خریدیم... آری! رأی خریدوفروش کردیم! ما دست به معاملات سنگینی زدیم... هم‌سنگر حاج قاسم، کل پاداش هشت‌سال جنگ و شش‌سال سوریه‌اش را با یک رأی مردم معامله کرد، چه معامله بزرگی! حاج ! خداوند برکت دهد بر این معامله‌ات... آن بانوی دیگر، بیست‌سال زیارت حرم بانوی آب و آیینه را تا آخر عمرش به شراکت گذاشت با رأی آن‌که تا حالا رأی نداده بود... مادران شهیدان که روزی جوانان‌شان را تقدیم این راه کرده بودند، پاره‌های تن‌شان را... امروز آبروی‌شان را بر دست گرفتند... 💠💠💠 قسم به آیه‌های فتح و ظفر؛ قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛ قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛ چرا سرود فتح نخوانیم؟ چرا ز فتح نگوییم؟ چرا از فتح و ظفر در این نبرد نابرابر، خوشحال نباشیم، چرا این فتح را روایت نکنیم؟ چرا بگذاریم این فتح را دیگران وارونه روایت کنند؟ اگر نتیجه چنین مقابله نابرابری، اسمش فتح نیست، چیست؟ پس فتح کجاست؟ البته ناراحتیم، نگرانیم، شرمنده‌ایم، گله‌مندیم به خاطر تک‌تک دخترکان و پسرکانی که نتوانستیم حرف‌های انقلاب را به گوش جان‌شان برسانیم، به خاطر تک‌تک همه انسان‌هایی که هنوز نتوانسته‌ایم پیام جان‌فزای انقلاب را با هم مباحثه کنیم... شاید باورش سخت باشد، اما به واقع ناراحتیم، نگرانیم، شرمنده‌ایم، گله‌مندیم از این‌که حرف‌های ناب امام، کلمات روح‌بخش آقا، شراب طهور معارف اسلام اصیل را به نرساندیم، به ، حتی به ... به ، به ، به ... 💠💠💠 ما به فردایی امید داریم که صدای رسای جبهه حق، در گوش عالمیان طنین‌انداز شود... جهان بر مدار محبت حسین بن علی(ع)، حول فرزندش برای پایان سیاهی و ظلمت، یک‌دل و یک‌صدا شوند... ✍ @qoqnoos2
«ما در دنیایی موازی زندگی می‌کنیم...» ما در دنیایی موازی زیست می‌کنیم که خبری از دعواهای نداریم که از دعوای بین و فلان بی‌اطلاعیم... ما در دنیایی موازی زیست می‌کنیم و تصور می‌کنیم که مهم‌تر از ماجرای خبری در این دنیا نیست اما ظاهراً این‌طور نیست وقتی که نویسنده معروف رمان‌های دوران جوانی‌مان لام تا کام از سخن نمی‌گوید وقتی شاعران احساسی ما حسی نسبت به مرگ ۱۳هزار کودک ندارند وقتی خواننده‌های ترانه‌های عاشقانه غزلی برای نمی‌خوانند وقتی جایی حتی در دعاهای آقای ندارد ما در دنیایی موازی زندگی می‌کنیم و هیچ‌وقت به هم نمی‌رسیم. ✍🏻 با اندکی تغییر @qoqnoos2
«به کجا چنین شتابان!» (یادداشتی درباره مجموعه تلویزیونی ویژه ماه رمضان شبکه سه؛ ) قسمت ۱از۲ {آقا ! پسرم! چون می‌دانم با ذوق و شوق، از اولین نفراتی هستی که به این کانال کوچک پدر سر می‌زنی، ناچارم همین ابتدا متذکر شوم که شما شرعاً اجازه خواندن این متن را ندارید، مطالعه این متن برای افراد زیر هیجده‌سال ممنوع است!} 💠💠💠 بسم‌الله الرحمن الرحیم صدای ما را از دوران می‌شنوید! این‌جا شبکه سوم سیمای ملی جمهوری اسلامی ایران؛ سریال ویژه ماه مبارک رمضان، ؛ از قاب دوربین ؛ «به امید گوشه چشمی!»… 💠💠💠 چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما امروز در دوران زیست می‌کنیم... بخواهیم یا نخواهیم، مرگ تأثیرات خود را بر ما و جامعه ما گذاشته است، بر ما، بر مردم، بر سیاست‌گذاران، بر سیاست‌مداران، بر سیاست‌بازان... همه ما آگاهانه یا ناآگاهانه، تحت تأثیر شرایط اجتماعی پس از مرگ او قرار گرفته‌ایم... بخواهیم یا نخواهیم باید این حقیقت تلخ را بپذیریم که رسماً سیر تحولات و تطورات جامعه ایران، به دو دوره و تقسیم گشته است... 💠💠💠 مقاومت فرهنگی صداوسیما بر سر حدود حداقلی شرعی و چارچوب‌هایی که در طول این سال‌ها به‌عنوان هنجار درآمده بود، در ماه مبارک رمضان، بدون هیچ اعلام قبلی فرومی‌ریزد! این چارچوب‌ها، خوب یا بد، سیاست نانوشته‌ای را برای مخاطب تلویزیون شکل داده بود، سیاستی که روایت رسمی جمهوری اسلامی درباره مرزهای پوشش و حجاب مطلوب و مجاز در جامعه بود؛ سیاست‌هایی که البته به‌واسطه دوگانگی و تعارض با سیاست‌های حاکم بر و بعدتر به چالش کشیده شده و به نمادی از اختلال در حکم‌رانی فرهنگی و سیاست‌گذاری رسانه‌ای جمهوری اسلامی بدل شده بودند... و البته بعدتر هم با جنگل وی‌.اُ.دی ها یا همان سکوهای پخش فیلم، فراتر از اختلال، به ابتذال کشیده شده بودند و یک کاریکاتور مشمئزکننده و تهوع‌آور را ترسیم کرده بود... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
«به کجا چنین شتابان!» (یادداشتی درباره مجموعه تلویزیونی ویژه ماه رمضان شبکه سه؛ ) قسمت ۲از۲ حال این چارچوب‌هایی که در طول این سال‌ها به‌عنوان هنجار درآمده بود، در ماه رمضان، بدون هیچ اعلام قبلی درهم‌می‌شکند! آن هم در سریالی که قرار است هفت سر اژدهای فساد را بزند... آن هم توسط کارگردانی که با امید بود تا را از گردنش درآورد... هرچند قبل‌تر هم طالبی در سریال ، به نحو بسیار کم‌رنگ‌تری این قبح‌زدایی را با نقش‌آفرینی و آویز ناخنش، به نمایش درآورده بود... البته همین چندی پیش برادران زحمت کشیده بودند با جاده را صاف‌تر کرده بودند... و البته قبل‌ترش با و... و کمی قبل‌تر هم، به نام حجاب، بر سر حجاب رفته بود؛ تنها سریال اختصاصی مسأله حجاب که همه مرزهای حجاب و پوشش را در تلویزیون جابه‌جا کرد... اما این‌بار در امتداد همه گام‌های پیشین، نقطه عطفی رقم خورده است؛ این صراحت در عبور از مرزها و قبح‌شکنی، سابقه نداشته؛ جناب طالبی! به کجا چنین شتابان! در صفحه ماروپله برنامه‌سازی، در یک حرکت، با نیش تلویزیون سقوط می‌کند به سال ۶۴ و سریال و مرحوم با همه حواشی آن روزگار که کار را به نامه امام کشاند و... 💠💠💠 اژدهایی که در طول این سال‌ها همیشه، در پس پرده حضور داشته و‌ هرازگاهی از گوشه و کنار و شکافی سرک می‌کشید، این‌بار جرأت پیدا کرده با هفت‌سرِ بی‌قواره ناگاه از پرده برون افتاده... حرکت خزنده و تدریجی، این سال‌ها به برکت شرایط پیش‌آمده پس از مرگ ناگاه در سراشیبی، شتاب می‌گیرد و این است که می‌گویم چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروز در دوران ، زندگی می‌کنیم... 💠💠💠 آرایش غلیظ بازیگران در نقش‌های مختلف، نشان‌دادن تصویر زنان بدحجاب با موهای بیرون از روسری، نمایش کلوزآپ پرسینگ لب و بینی، ناخن‌های کاشته و لاک‌زده بازیگران متعدد، زوم‌کردن‌های مکرر دوربین روی ناخن‌های کاشته قرمز جگری! آن هم در متن یک سریال بسیار ضعیف و دورازانتظار، با بازی‌های سست و ناشیانه و تصنعی و دیالوگ‌های ناشیانه‌تر... عبور از خط‌قرمزهای شرع و عرف، از سنت تدرج و تدریج خارج شده و به ناگاه شتاب می‌گیرد... 💠💠💠 خب، به فرض با این توجیه یا رانت که موضوع این مجموعه، مبارزه با فساد است یا کارگردانش است یا هر چیز دیگری، این‌جا از چارچوب‌های خود کوتاه آمدید، بماند که این خودش عین فساد است، اما با چه منطقی در سایر مجموعه‌ها و یا حتی تبلیغات بازرگانی تلویزیون، می‌خواهید مانع شوید؟! اگر جایز است، همه جا و برای همه جایز است و اگر نیست، هم...؛ باءکم تَجُر، باءی لاتَجُر؟! شما می‌خواهید برای انقلاب و شهداء و... فیلم بسازید، دیگری نمی‌خواهد، فیلم او عاشقانه است، تاریخی است، اجتماعی است یا هر چی...؛ اگر تلویزیون آگاهانه چنین گردشی کرده، حرفی نیست، مردانه بیاید و بگوید که در این سال‌ها اشتباه کرده و از امروز مسیرش را اصلاح کرده و اگر چنین تصمیم و گردش سیاستی رقم نخورده است، آقای ، آقای و هر کس دیگری که در این بین گریبان مسؤولیتش، گیر است، غلط اضافی کرده‌اند... ✍️ @qoqnoos2
«برای محمد اسماعیلی؛ طلبهٔ ناهی از منکر» (یادداشت برادر خوبم، طلبه فاضل حجت‌الاسلام ) در زده بود و من برای اثبات خوش‌قولی پدرانه، بعد از ۹۰۰ کیلومتر رانندگی ملال‌آور، حالا در بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) سمنان بودم. برای فرار از استرس و حال و هوای آن ساعات، به فجازی پناه بردم. آن ویدئوی کذایی تازه‌منتشرشده، با آن صدای جیغِ ممتد و مکرر زنانه را که باز کردم، به ناگاه از سالن انتظار بیمارستان، به حجره دوم زیرزمین مدرسه امام رضا(ع) در خیابان قدوسی قم، پرتاب شدم! آن‌گاه که چیزی تا اذان صبح نمانده بود و با عبای توری و پیرهن همیشه‌سفید و عینک نیم‌فریم‌اش، نیم‌متری من ایستاده بود و با لهجه لنگرودی در تلاش برای و من بود... - پاشو برادر! مگه نگفتی منو قبل اذان بیدار کن! 💠💠💠 را سال‌هاست که می‌شناسم؛ است و مسلط به روایات؛ با صدای ترتیلش می‌توان قند آب کرد. ادب و متانت و خوش‌خلقی، چند واحدی پای درس او نشسته‌اند، از آن‌هایی که زود پیرشان می‌کند. اما حقیقت آن است که گیله‌مردان بزرگ مثل و و امثالهم به قوارهٔ ما نمی‌آیند! آن‌ها همیشه زودتر حس می‌کنند، بیش‌تر درد می‌کشند و ایستاده‌تر قیام می‌کنند..‌. ما اما مجاهدان در بستریم! امثال را می‌بینیم برای جهاد تبیین آبکی‌مان و حال آن‌که آنان ! سورهٔ انسان! آن‌ها درد دارند پس هستند، آن‌ها اثر دارند، پس زنده‌اند... ما اما اهل تحلیلیم و نه ! برای تبرئهٔ خودمان امثال محمد را می‌کنیم و روایت جهاد او را با هزار اما و اگر سر می‌بریم. 💠💠💠 محمد را چگونه می‌بینیم؟ اگر قم نبود و بود! اگر خون دل نبود و خون پیکر بود! اگر موبایل نبود و انگشتر شکسته خون‌آلود بود! آن‌گاه محمد را چگونه می‌دیدیم؟ ما را آرمان و روح‌الله و علی خلیلی بار آورده‌اند و نه . از حماسهٔ محمد تا کربلای فقط به قدر تیزی یک خنجر فاصله است! به راستی چرا تنها سرخی خون است که ما را بیدار می‌کند؟ 💠💠💠 راستی که چقدر حلالیت از او طلب دارم! نه فقط برای آشپزی ناشیانه‌ای که برنج‌های محلی‌شان را شفته می‌کرد، اما هنوز بر غذای حوزه ترجیح داشت! و نه به‌خاطر موتورسواری ناشیانه‌ای که به زانویش آسیب زد، اما به رفاقت‌مان‌ نه! و نه حتی برای همه پلشت‌بازی‌هایی که حرصش را درمی‌آورد، اما غضبش را نه! بلکه به‌خاطر التماس‌هایی که برای و من و امثال من می‌کند. به‌خاطر به حق و صبرش، غافل از این‌که برای ما «قبرستان‌نشیان عادات سخیف» چیزی لذت‌بخش‌تر از خواب نیست... در کربلای خود حسینی شد! «داد از آن اختیار که ما را از حسین(ع) جدا کند» @amin_shoqli @qoqnoos2