هدایت شده از SM Mousavi
الفوائد الصمدیة 48.mp3
6.44M
هدایت شده از SM Mousavi
الفوائد الصمدیة 49.mp3
5.14M
#سخن_معصوم
#شرح_کلمات_قصار
✔️ قال امیرالمومنین علیه السلام:
💥الْمَكْرُ بِمَنِ ائْتَمَنَكَ كُفْر
1⃣ ترجمه
🔹مكر نمودن به كسى كه تو را امين دانسته كفر است يعنى خيانت كردن به كسى كه به تو اعتماد كرده و خيانت نمودن به آن كه تو را امين بشمار آورده كفران به حساب میآيد.
2⃣ اعراب
🔹المكر: بر وزن فلس در مردم به معناى خدعه و فريب دادن و در خدا به معناى مجازاتست و در دعاست: «أَعُوذُ بِكَ مِنْ مَكْرِ الشَّيْطَان» يعنى وسوسه او و در دعا آمده: «اللَّهُمَ امْكُرْ لِي وَ لَا تَمْكُر بى»، و وصفش ماكر و مكّار است و در قرآن است: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ» و نيز در اوست «اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه» و مكر بر دو قسم است:
🔸۱: مكر حسن مانند مكر شجاع در جنگ كه گفته شده (الحرب خدعة) مانند مكر امير نسبت به عمرو عبدود.
🔸۲: مكر سيئ و آن فريب دادن خلق است به جهت وقوع در شر و زحمت با رسيدن خود به نعمت و راحت در اول دفع شر است و در دوم جلب.
🔸از اين رو اول غير محرم و دوم محرم است.
🔹ائتمتك: يعنى امين دانسته تو را و از اهل امانت شمرده تو را پس مالى در نزد تو وديعه نهاده يا شورى در موردى كرده و جز اينها و از اين رو گفتهاند «الْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَن» و زمخشرى در وصف حضرت يوسف علی نبینا و آله و علیه السلام گفته:
🔸امتحنوه فكان مؤتمنا
🔸ثم استشاروه بعد ما امتحنوا
🔸ثم دعوه لذاك مؤتمنا
🔸للملك و المستشار مؤتمن
🔹كفر: كفر بر وزن قفل به معناى ستر و بر دريا كافر گويند به واسطه پوشاندن او آنچه را در قعر درياست و اطلاق بر كافر اصطلاحى به لحاظ پوشاندن اوست حق را و اظهار خلاف حق، و مراد از كفر در اين مقام معناى اصطلاحى نيست از اين رو نجس نمیشود بلكه مراد اينست كه به منزله كفر است و يك قسم پوشاندن حق و خيانت است.
3⃣ معنى
🔹مراد آن است كه هر گاه كسى اعتماد به ديگرى كرد و او را امين به حساب آورد و امين از در مكر و خيانت در آيد و او را فريب دهد يك قسم كفر است و از كثرت عيب و قبح مانند كفر به حق است.
🔹اديب خاورى گفته:
🔸در حق رفيق هر كه وجدان دارد
🔸تن در ندهد به خدعه تا جان دارد
🔸كفر است اگر خيانت و خدعه كنى
🔸در كار كسى كه بر تو ايمان دارد
📚 شرح ۱۱۰ کلمه از کلمات امیرالمومنین علیهالسلام، ص ۶۲، ۶۳.
👉 @raveshsonnati
#سخن_معصوم
💥 حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ
✔️ قَالَ امیرالمومنین علیه السلام:
🔹کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ.
🔸امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمودند: بسا روزهدارى که بهرهاى جز گرسنگى و تشنگى از روزهدارى خود ندارد، و بسا شب زندهدارى که از شب زندهدارى چیزى جز رنج و بى خوابى به دست نیاورد! خوشا خواب زیرکان، و افطارشان!
📚 نهج البلاغه، حکمت۱۴۵.
👉 @raveshsonnati
#روش_تدریس
#یادگیری
#مفهوم_و_حیطههای_یادگیری
↪️🔻حیطه شناختی
6⃣ ارزشیابی
🔹در سطح ارزشیابی، یادگیرنده به توانایی قضاوت درباره ارزش اشیا و داوری راجع به درستی یا نادرستی اندیشهها و گزارهها دست مییابد. ارزشیابی به این دو شکل صورت میگیرد:
🔸قضاوت بر اساس شواهد درونی یک مطلب یا پدیده، از قبيل انسجام و پیوستگی مطلب، و منطقی بودن اجزای یک پدیده یا مطلب. پس یادگیرنده در این حالت میتواند خطاهای منطقی یا بیربطی مطالب یک مقاله را نشان دهد، و یا درستیِ حقایق یک گزارش را بر اساس مستندات و دلایل ذکر شده در آن ارزیابی کند؛
🔸داوری بر اساس معیارهای بیرون از یک مطلب یا پدیده، مانند توانایی مقایسه یک اثر علمی، ادبی یا هنری با بهترین اثر شناخته شده در آن رشته، و تشخیص بهتر بودن یا بدتر بودن آن نسبت به آثار مشابه.
🔹چنان که از تأمل در طبقهبندی بالا آشکار میشود. هر سطح از سطوح حيطه شناختی، نسبت به سطحِ بعدی خود، سادهتر و آسانتر است. بهعبارت دیگر، این سطوح به ترتیب از سطح دانش تا سطح ارزشیابی، یکی پس از دیگری، پیچیدهتر و دشوارتر میشود. البته برخی صاحب نظران با انتقاد از "بلوم" سطح ترکیب را از سطح ارزشیابی پیچیدهتر و دشوارتر دانستهاند و از این رو گفتهاند باید جای آنها با هم عوض شود؛ اما گذشته از این انتقادها، به طور کلی بنای بلوم و همکارانش بر این بوده که سطوح یادگیری را از ساده به پیچیده، و از آسان به دشوار طبقه بندی کنند.
↩️ ادامه دارد.
📚 روش تدریس (هادی رزاقی) ص ۶۱.
👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#دانستنیهای_لغوی ✔️ علامه حسن زاده ↪️🔹و مانند كلمات ياد شده كلمه «اب» است. در لغت قرآنى كه عربى م
#دانستنیهای_لغوی
✔️ علامه حسن زاده
↪️ 🔹و مانند كلمات ياد شده كلمه «بروج» است كه بروج در قرآن كريم به معنى ستارههاى بزرگ است نه بروج اصطلاح هيوى به تفصيلى كه در درس بيستم دروس معرفة الوقت و القبله تقرير كردهايم 🔸«دروس معرفة الوقت و القبلة ص ۱۳۱- ۱۳۴، چاپ اوّل.»
🔹و مانند كلمات ياد شده كلمه «ارض» است. در اصطلاح دانشمندان هيوى ارض بر كره خاك گفته میشود كه آب بر اكثر آن احاطه دارد. اما به اين معنى در قرآن نيامده است، هرچه ارض در قرآنست مراد سطح خاك و خشكى آن يا قطعات آنست. بلكه كوهها نيز از مفهوم ارض خارجاند. قوله سبحانه: «يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ» (مزمل: ۱۴) خداوند زمين را در مقابل كوه قرار داده است، زمين میلرزد و كوه هم میلرزد.
🔹«مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا» (اعراف: ۱۳۲) مشرقها و مغربهاى زمين. مراد كره زمين نيست؛ زيرا كه كره هميشه يك نيمهاش روشن و يك نيمهاش تاريك است، اما قطعات سطح زمين مشرق و مغرب دارد، كره زمين مشرق و مغرب معيّن ندارد.
🔹خداوند زمين را بساط و فرش و منزلگاه قرار داد و رام آفريد كه چون مردم در آن تصرف كنند هر شكل به آن دهند آن شكل را قبول كند و نگاهدارد. قوله تعالى شأنه: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا» (ملك: ۱۵) اوست كه زمين را رام شما ساخت. قوله سبحانه: «وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» (غاشيه: ۲۰) نظر نمیكنند به زمين كه چگونه مسطح گشت.
🔹معاندان گويند: زمين كره است چرا در قرآن گويد زمين را پهن ساختيم؟ در جواب گوئيم مقصود قطعات زمين است زير پاى مردم نه كره زمين. براى تفصيل اين مطلب به درس ۵۲ دروس هيئت و ديگر رشتههاى رياضى رجوع شود. و در همين درس آمده است كه: ارض گاهى به معنى عالم جسمانى دنيوى استعمال گرديده است، در مقابل آسمان كه عالم مجردات و روحانيات است، قوله سبحانه: «وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» (اعراف: ۱۷۵).
↩️ ادامه دارد.
📚 هزار و يك كلمه، ج۱، ص: ۱۳۴، ۱۳۵.
👉 @raveshsonnati
#فوائد_صرفی
🔹معانی باب افعال
🔸فصل اول: معانی صحیح
↪️ 4⃣ صیرورت
🔻تذکر دو مطلب:
1⃣ در بیان قسم دوم و سوم صیرورت ۳ بیان وجود دارد:
🔹۱. برخی هیچ فرقی بین آن دو در بیان و تقسیم نگذاشتهاند و هر دو را در یک جا ذکر کردهند. مانند زمخشری که گوید: أو لصیرورة الشیء ذا کذا نحو اغدّ البعیر اذا صار ذا غدة واجرب الرجل وانحز وأحال: أی صار ذا جرب ونحاز وحیال فی ماله؛ 🔸(المفصل، ص ۳۷۲) ابن حاجب در شرح خود بر مفصّل اعتراضی بر این سیاق و عدم تفکیک کرده گوید: شایسته بود که زمخشری بین اغد و اجرب و انخر و احال تفکیک کرده و فرق گذارد چون حدث در اغد قائم به خود فاعل است ولی در مثل اجرب قائم به مال اوست نه خود او. 🔸(الایضاح، ج ۲، ص ۱۱۷)
🔹۲. برخی هم در تفکیک بین این دو قسم به اشاره اکتفاءکرده گفتهاند: لصیرورة الفاعل ذا أصله ای مأخذه بالذات نحو اغدّ البعیر أو بالواسطة نحو اجرب الرجل ای صار ذا ابل ذات جَرَب. 🔸(حاشیه قرهداغی بر تصریف الاشنوی، ص ۳۳)
🔹۳. در مقابل، بعضی هر قسم را به عنوان معنای مستقلی ذکر کرده و دانستهاند. 🔸(علوم العربیه، ص ۲۱ و ۲۲)
🔹حق این است که این دو شق، دو صنف یک نوع هستند لذا به همین نحو که تفکیک شد انسب است چون هر دو از طرفی واجدیت فاعل را رسانده و از این جهت یک نوعند و از طرف دیگر یکی واجدیت مبدأ و دیگری واجدیت صاحب مبدأ است و به عبارت دیگر در یکی حدث قائم به فاعل باب و در دیگری قائم به متعلق آن است البته اگر فقط در برخی استعمالات لفظ، این معنا (قیام حدث به متعلق فاعل) استفاده میشد این معنا را قسمی جدا ذکر نکرده و به تجوز عقلی آن حکم میکردیم لکن اساساً این امثله از این باب دائماً به این معنا بوده و در جمیع استعمالات به این نحو هستند که این حالت سبب میشود با وجود مقدار مناسبی از امثله صنفی جدید بوده و ممتاز از اصناف دیگر خود قلمداد شوند.
2⃣ ممکن است اشکال شود که بعضی امثله مذکوره مثل اَغدّ و اَثْمَرَ و... از آنجایی که مجردشان هم به این معنا استعمال شدهاند لذا به همان معنای مجردشان بوده و معنای جدیدی مغایر با آن معنای مجرد (صیرورت) ندارند جواب این است که این کلام در صورتی ممکن است قبول شود که هر دو لفظ (مجرد و مزید) لغت یک قوم و موضوع آن باشند و گرنه اعتراض وارد نیست علاوه بر اینکه در صورت اول نیز، آنچه ذکر شد قطعی نیست چون اصل در نقل مجرد به مزید افاده معنای جدید است و به همین دلیل بود که سابقا عرض شد که احزن متعدی حزِن است نه به معنای حَزَن.
↩️ ادامه دارد.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
✔️ علامه حسن زاده
↪️ 🔹و از قبيل كلمات ياد شده كلمه «سبلت» است. مرحوم طريحى در ماده «س ب ل» مجمع البحرين گويد: «و فى حديث وصفه -صلی الله علیه و آله- انه كان وافر السبلة. هى بالتحريك الشارب، و الجمع: السبال».
🔹و لكن ندانم در كداميك از شروح جامع بخارى-: عمدة القارى و يا شرح كرمانى و يا شروح ديگران- ديدهام كه «سبلت» در عرف اوائل اطلاق بر لحيه میشد، و در بعد اختصاص به شارب يافته است.
🔹اما وافر السبلة بودن آن حضرت چنانست كه در محاسن برقى آمده است: قال عمرو بن العاص للحسين عليه السلام: ما بال لحاكم أوفر من لحائنا؟ فقال عليه السلام: و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذي خبث لا يخرج الّا نكدا.
🔹در صحاح جوهرى آمده است كه: الصيصة شوكة الحائك يسوّى بها السداة و اللحمة، و منه صيصة الديك التى فى رجله. و صياصى البقر قرونها، و ربما كانت تركب فى الرماح مكان الأسنّة. و الصياصى جمع الصيصة و الصيصية.
🔹ابن اثير در نهاية گويد: فيه- يعنى فى الحديث- انه ذكر فتنة تكون في أقطار الأرض كأنها صياصى بقر أي قرونها، واحدها صيصية بالتخفيف. و قيل: شبّه الرماح التي تشرع فى الفتنة و ما يشبهها من سائر السلاح بقرون بقر مجتمعة. و منه حديث أبى هريرة: أصحاب الدجّال شواربهم كالصياصي- يعنى أنهم أطالوها و فتلوها حتى صارت كأنها قرون بقر.
🔹و از قبيل كلمات ياد شده است اكثر كلماتى كه در اصول معارف در آيات و روايات مستعمل است چنان كه در كلمه ۹۸ بدان اشارتى شده است كه: «الفاظى را كه در اداء و ايفاى معانى بكار میبريم همه از اين نشأه پديد آمدهاند و با معانى مادّى مناسبت دارند ...»
📚هزار و يك كلمه، ج۱، ص: ۱۳۶.
👉 @raveshsonnati
#درسنامه_روش_سنتی
#علوم_ادب_عربی
↪️🔹نگاهی به برخی علوم ادبی دیگر
🔹چنانچه در ابتدا گذشت، برخی، علوم دیگری را جزو علوم ادبی دانستهاند که به نظر میرسد ، بسیاری از آنها، علمی جدا از علوم ادبی بوده یا شاخهای از علم دیگر هستند و برخی از آنها را نمیتوان علم، به معنای اصطلاحی آن دانست. مثلا امثال و دواوین، در واقع علم مصطلح به شمار نمیآیند. و علم تاریخ ادبیّات عرب از شاخههای علم تاریخ و علوم قرائت و تجوید و وقف و ابتداء از شاخه های علوم قرآنی هستند. علم عروض و قافیه و قریض الشّعر نیز علمی جداگانه و مستقل به شمار می آید و میتوان از آنها ذیل عنوان علم الشعر نام برد.
🔹ولی با این وجود به خاطر اهمّیّت امثال و تاریخ ادبیّات عرب و عروض و قافیه و علم تجوید از باب نمونه، چند کتاب معرّفی میگردد. در پایان نیز از چند کتاب مهم در لغت عرب ، مفردات و واژه شناسی لغات عربی نام میبریم .
🔻أمثال
🔸مجمع الأمثال نوشتۀ أبو الفضل أحمد بن محمد ميداني نيشابوري
🔸جمهرة الأمثال نوشتۀ أبی هلال عسکری
🔸المستقصی فی أمثال العرب نوشتۀ محمود زمخشری
🔸الأمثال نوشتۀ زيد بن عبد الله بن مسعود بن رفاعة أبو الخير هاشمي
🔸الأمثال فی القرآن الکریم نوشتۀ آیت الله جعفر سبحانی دام ظله
🔻تاریخ أدبیّات عرب
🔸تاريخ الأدب العربي نوشتۀ طه حسين
🔸تاريخ الأدب العربي نوشتۀ عمر فرّوخ
🔸تاريخ الأدب العربي نوشتۀ حنّا فاخوری
🔸تاريخ الأدب العربي العصر الجاهلی نوشتۀ أحمد شوقي ضيف
🔸من تاريخ النحو العربی نوشتۀ سعيد بن محمد بن أحمد افغانی
↩️ ادامه دارد.
👉 @raveshsonnati
#نکات_فهم_متون_علمی
💥تقریب الاستدلال/الحجة
🔹در کتب علمی گاه برای توضیح دلیل بر مدعا از تعبیر "تقریب الاستدلال/الحجة" استفاده میشود.
🔹در توضیح این تعبیر ۴ بیان وجود دارد، ۳ مورد از میر سید شریف و یک مورد از تهانوی.
🔻میر سید شریف🔻
1⃣ هو سوق الدلیل علی وجه یستلزم المطلوب، و بعبارة اخری تطبیق الدلیل علی وفق المدعی.
📚شرح الشمسیة،ص ۲۵، حاشیه میرسیدشریف
2⃣ هو سوق الدلیل علی وجه یستلزم المطلوب فاذا کان المطلوب غیر لازم و اللازم غیر مطلوب لایتم التقریب.
📚التعریفات، ج۱، ص۲۹.
3⃣ سوق المقدمات علی وجه یفید المطلوب و قیل سوق الدلیل علی الوجه الذی یلزم المدعی و قیل جعل الدلیل مطابقا للمدعی.
📚التعریفات، ج۱، ص۲۹.
🔻تهانوی در کشاف🔻
4⃣ هو عند اهل النظر سوق الدلیل علی وجه یستلزم المطلوب فان کان الدلیل یقینیا یستلزم الیقین به و ان کان ظنیا یستلزم الظن به و هو مرادف التطبیق هکذا فی حواشی شرح الشمسیة.
📚 کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ج۱ ص ۴۹۷.
⬇️ جمع بندی عبارات فوق ⬇️
1⃣ تقریب🔻
🔹بیان کردن دلیل به گونهای که مستلزم مطلوب باشد؛
🔹بیان کردن دلیل به گونهای که از آن مدعا لازم آید؛
🔹مطابقت نمودن دلیل با مدعا؛
🔹بیان کردن مقدمات به گونهای که مفید مطلوب باشد؛
2⃣ بنابراین:
🔹۱. اگر مطلوب لازمه دلیل نباشد؛ یا آنچه لازمه دلیل است مطلوب گوینده نباشد، تقریب انجام نشده است.
🔹۲. اگر دلیل تقریب شده یقینی بود مستلزم یقین به مطلوب است و اگر ظنی بود مستلزم ظن به مطلوب است.
3⃣ تقریب و تطبیق مرادفاند. رک به کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ج۱ ص ۴۷۲.
👉 @raveshsonnati
#دانستنیهای_لغوی
💥تفاوت کَره و کُره
🔹قوله سبحانه: فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ «فصلت: ۱۱» كَرْهاً به فتح كاف.
🔹قوله تعالى شأنه: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً «الاحقاف: ۱۵». كُرْهاً به ضمّ كاف.
🔹در كليات ابوالبقاء (ج۱ ص ۷۶۸) آمده است:
🔸«الكره بالفتح المشقة التى تنال الانسان من خارج مما يحمل عليه باكراه، و منه القيد كره؛ و بالضم ما يناله من ذاته و هو الكراهة».
🔹و فی القاموس (ج۴، ص:۳۰۶):
🔸«الكره بالضم ما اكرهت نفسك عليه، و بالفتح ما اكرهك غيرك عليه».
📚هزار و يک كلمه،ج ۱، ص ۴۱۵.
👉 @raveshsonnati
#معرفی_مولف_و_کتاب
💥 الفوائد العبدیة شرح الانموذج
✔️مصطفى بن یوسف بن مراد الموستاری (م ۱۱۱۹ ه)
🔹مولف از علمای بوسنی و هرزگوین است. تحصیلات مقدماتی را در مسقط الراس خود گذرانده سپس به استانبول رفت و به مدت ۱۵ سال به تحصیل علوم مختلف پرداخت و پس از وفات مفتی موستار به سرزمین خود بازگشت و تا آخر عمر در آنجا به تدریس، تالیف و ارشاد پرداخت.
🔹موستاری تالیفات زیادی دارد که یکی از آنها کتاب الفوائد العبدیة است. این کتاب شرحی بر انموذج زمخشری است که به درخواست عبدالله بن عبد الرحمن پاشا از شاگردان وی به رشته تحریر در آمده است.
🔹این شرح یکی از شروح خوب انموذج است. محقق کتاب به تفصیل، جهات اثباتی این شرح را در مقدمه ذکر کرده، و به مقایسه آن با شرح انموذج اردبیلی پرداخته است.
🔹علاقمندان میتوانند تفصیل بیشتر در مورد مولف و کتابش را در مقدمه محقق کتاب مطالعه کنند.
🔹نسخه پی دی اف این کتاب را به دوستداران کتب ادبی تقدیم میکنیم.👇👇👇
👉 @raveshsonnati
الفوائد العبدیة شرح الانموذج.pdf
2.06M
الفوائد العبدیة شرح الانموذج
👉 @raveshsonnati
#سخن_معصوم
#شرح_کلمات_قصار
✔️ قال امیرالمومنین علیه السلام:
💥الْعَادَةُ طَبْعٌ ثَان
1⃣ ترجمه
🔹عادت طبيعت دوم است يعنى هرگاه انسان به چیزی عادت كند طبع دوم است كه در او حاصل شده و طبيعت اوليه را تغيير داده و بر حال دوم استمرار و دوام دارد.
2⃣ اعراب
🔹العادة: به معناى دِيدَن و آنچه به او خو گرفته و جمعش عاد و عيد است. گفته میشود اعتاده و اعاده و استعاده يعنى جعله من عادته، و عوّده اياه يعنى جعله يعتاده. و بوعلى سينا گفته: «من تعوّد ان يصدّق بغير دليل فقد انسلخ من الفطرة الانسانية»؛ و شاعر گفته:
🔸قنافذ هداجون حول بيوتهم
🔸بما كان ايّاهم عطيّة عوّدا
🔺و گفته شده «اعط مزاجك ما اعتاد» يعنى آنچه به او خوى گرفته از خواب و خوردن در وقت معين و امر خاص، و گويند اين امر بر طبق عادت است و فلان امر خرق عادتست. و از كلام امير علیه السلام است: «الْعَادَاتُ قَاهِرَاتٌ فَمَنِ اعْتَادَ شَيْئاً فِي سِرِّهِ وَ خَلَوَاتِهِ فَضَحَهُ فِي عَلَانِيَتِهِ» مثل اين كه عادت يكى خيانت يا كذبست روزى رسوا میشود، و گفتهاند: «عادات السادات سادات العادات».
🔹طبع: بر وزن فلس بمعناى طبيعت. و طبيعت چيزى است كه بر او آفريده شده و عجين با فطرت اوست و امر طبيعى بر دو قسم است:
🔸۱: اولى و اصلى و فطرى مثل آنكه از ابتداء جود يا بخل يا جبن دارد.
🔸۲: عارضى و ثانوى مثل آنكه از آغاز بخيل بوده بعد خود را بر جود وادار كرده به درجهای كه اكنون از او جود حاصل میشود بدون تكلف؛ يا از ابتداء پر خور بوده و اكنون بر حسب قهر و جبر اندك خور شده و اندكى از او حاصل میگردد بدون مشقت.
🔹ثان: در اصل ثانى بوده، مرفوع، صفت طبع، و مجموع خبر العادة، و اكنون اعلال قاضى شده و در حال رفع و جر بحذف ياء و منوّن و در حال نصب با ياء و مفتوح استعمال میگردد.
3⃣ معنى
🔹مراد آنستكه بسا صفاتى در آدمى حاصل میگردد بر حسب اعتياد به درجهای كه امر طبيعى میشود و طبيعت ثانويه محسوب میگردد كه طبيعت اوليه فطريه است و طبيعت دوم عارضيه كه اول را غريزه و خلق هر دو گويند و دوم را خلق گويند و غريزهاش نخوانند كه در هر دو افعال حاصل میشود بدون تكلّف و عادت نيك و خلق حميد آن فطريش نيكو است نه عارضى حسان بن ثابت در وصف اصحاب رسول گويد:
🔸قوم اذا حاربوا ضرّوا عدوّهم
🔸او حاولوا النفع في اشياعهم نفعوا
🔸سجيّة تلك منهم غير محدثة
🔸انّ الخلائق فاعلم شرّها البدع
🔹و حاصل آنكه عادت به شيء طبيعت اوليه را عوض میكند و براى آدمى طبيعت ثانيه حاصل میگردد اگر طبيعت نيكوست بر او مستمر باشد و اگر زشت بر خلاف او نفس را وادار كند تا او عادت نفس گردد و طبيعت دوم او مثل اين كه طبع اول آدمى ظلم و ستم است، بكوشد تا عدالت طبع او گردد و به او عادت پيدا كند و از اين رو گفته شده: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه».
🔹كاتب حروف گويد:
🔸هر گاه كنى تو صفتى عادت خويش
🔸كان وصف ترا نبوده حاصل در پيش
🔸در عرف طبيعت دوم خوانندش
🔸زنهار نباشدت از آن عادت نيش
📚شرح ۱۱۰ کلمه از کلمات امیرالمؤمنین، ص ۶۶ – ۶۷.
👉 @raveshsonnati
#سخن_بزرگان
💥با وضعیت آموزش فعلی فلسفه در حوزه و دانشگاه، کسی فیلسوف نخواهد شد.
✔️ استاد عبدالرسول عبودیت
🔹فلسفه از لحاظ شیوع رو به افول نیست؛ اینقدر که امروز رساله مینویسند و مدرک دکتری حکمت متعالی میگیرند و تدریس میشود در دانشگاهها، هیچوقت سابقه نداشته. پس از این جهت رو به افول نیست.
🔹اما اگر منظور از روبهافولبودن این است که فیلسوفی که فهم عمیق از ملاصدرا داشته باشد و صاحب نظر ـ مثل آقای طباطبایی ـ باشد، از این پس کمتر خواهیم داشت، بله چنین است. البته علتش این نیست که امروزه فیلسوفان در انزوا بهسر میبرند یا به آنها اعتنا نمیشود یا اینکه تکفیرشان میکنند؛ همهی اینها سابقاً بوده است؛ بلکه علت، سبک و روشی است که در حوزه و مؤسسات اقماری آن بر فلسفه مسلط شده است؛ این روش که درسها در قالب واحد و ترم و مدرک رسمی کارشناسی ارشد و دکتری ارائه میشود. اگر کسی به این روش قناعت کند، هیچوقت فیلسوف نخواهد شد.
🔹من در مقدمه کتابهایم نوشتهام که چهبسا در آینده کاریکاتوری از فلسفه ملاصدرا ارائه خواهد شد و به این کاریکاتور ایراد بگیرند که بینیاش بزرگ است، لبهایش اشکال دارد و…؛ اما این حکمت متعالیه نیست؛ این توهمی است از حکمت متعالیه.
🔹دانشجویی میگفت استادِ روش تحقیق ما گفته است ملاصدرا حشیش کشیده و… ؛ همین استاد در دوره بعد حکمت متعالیه درس داده بود. از چنین تدریسی چه انتظاری دارید؟ حکمت متعالیه واقعاً گسترده است و ممکن نیست در چند واحد بتوان آن را منتقل کرد. غربیها خیلی کتاب دارند. همچنین دانشگاه آنها خیلی از دانشجو کار میکشد. وقتی استاد درس میدهد شاید دانشجو بیست کتاب اطراف آن بحث را ببیند.
🔹در کشور ما نوشتن مقاله هم اجرای کاریکاتوری از غرب است. مدرک دکترا اینقدر زیاد شده است که امروزه باید دنبال کسی گشت که دکترا نداشته باشد. اینها کار را خراب کرده است. قبلاً میدیدیم یکی رشتهاش فقه بود و فقط یک منظومه خوانده بود؛ اما وقتی که با دکترای حکمت و فلسفه متعالیه فعلی مقایسهاش میکنیم میبینیم با سوادتر از اینها بود؛ چون او واقعاً خوب خوانده بود و انگیزهاش هم انگیزه فهمیدن حقیقت بود؛ نه اینکه صرفاً دکترا بگیرد و بگوید دستم بند شود. این مسائل کار را خراب کرد؛ حوزه را ضعیف کرده و بیش از این هم ضعیف خواهد کرد؛ مگر آنکه سردمداران حوزه توجه جدی به این مسأله بکنند؛ بیایند و به روشهای قبل برگردند.
🔹نمیگویم عین سابق شود؛ اما باید آنچه بود اصلاح میشد؛ نه آنکه نظام آموزشی را کلاً تغییر دهیم؛ آنهم نظامی که میگویند در دانشگاه جواب نمیدهد؛ آن را به حوزه بیاوریم! در دانشگاه آنهایی که خوب کار میکردند، طلبگی کار میکردند؛ اگر سه واحد یک درس را میگرفت، کنارش ده واحد آن درس را کار میکرد؛ این میشد باسواد و نخبه.
🔺 مباحثات
👉 @raveshsonnati