eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
770 عکس
116 ویدیو
2 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 نشان خادمی پسر جوان توی صف، منتظر گرفتن نشان خادمی حضرت رضا بود. جلو رفتم و پرسیدم: «از تشییع میاید؟» گفت: «برای ولادت امام رضا از تهران رفتیم مشهد. توی هتل داشتیم تلویزیون نگاه می‌کردیم که توی زیر نویس، خبر سقوط بالگرد رو دیدیم. با این خبر، خانواده سفر رو طولانی‌تر کردند.» به اسم روی نشان خدمت نگاه کردم و گفتم: «نشان را به اسم کی گرفتید؟» گفت: «مادرم، خیلی از این نشا‌ن‌ها خوشش اومد. بهم گفت تا براش به یادگاری از تشییع شهدای خدمت بگیرم.» مهناز کوشکی جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | آستان شهدای سبزوار حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجیان خسته و زخمی خانم‌ها و‌ افراد کهنسال، ناراحت و سرگردان بدنبال نزدیکان خود بودند... روایت حسین شیرصفی از حج خونین ۶۶؛ به بهانه سالروز واقعه حج خونین. حسین شیرصفی میدان انقلاب @meydaneenqelab ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 مردم پیشنهاد دادند، رئیسی کلنگ‌زنی کرد روایت متفاوت استاندار بوشهر از نتیجۀ دیدار اتفاقی مردم یک روستا با رئیس‌جمهور محمد محمدی‌زاده | استاندار بوشهر دوشنبه | ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ | میراث خادم‌الرضا @mirasekhademolreza ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 پرچمِ لگدمال دلم هیچ جوره آرام نمی‌گرفت. هفت روز گذشته بود اما این داغ روی دلم سنگینی می‌کرد و دلم تاب نداشت. دوست داشتم کاری کنم تا مرهمی برای دلم باشد. گروه‌ها و کانال‌ها را زیر و رو می‌کردم که چشمم به یک اطلاعیه خورد. مراسم هفتم شهدای خدمت، ویژۀ بانوان در شهرمان برقرار شده بود. به دلم افتاد که نذر کنم، برای خادمی امام رضا علیه‌السلام و به نیت شهدای خدمت. معطل نکردم. یک واکس از جاکفشی خانه برداشتم با چند تا ابر و فرچه و یک جفت دستکش. یک ماژیک هم برداشتم و پشت یک بنر پرچم اسرائیل را کشیدم. بنر را روی میزم پهن کردم. حالا همۀ مستمعین روضۀ شهدای خدمت، پرچمش را لگد می‌کردند. من هم کفش‌های خاکی را واکس می‌زدم، نذر شهیدی که کفش‌هایش برایِ خدمت، خاکی بود! سمانه پاکدل دوشنبه | ۷ خرداد ۱۴۰۳ | حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 📌 به رنج از انبارهای برنج شمال کشور خبری به دست رئیس‌جمهور رسیده بود. هشتصد هزار تن برنج شالی‌کوبان و برنجکاران در انبارهای مردمی انباشت شده بود... 📃 متن کامل به قلم: فاطمه نصراللهی و صدای: مریم ابوالحسنی آرش علاءالدینی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 اسب تازان تابستان هزار و چهارصد بود توی رسانه‌ها پیچیده بود، دولت آقای رییسی شش ماه هم دوام نمی‌آورد. مصاحبه پشت مصاحبه برای پیش‌بینی نرخ ارز دویست و هفتاد هزار تومانی، سه رقمی شدن تورم و ونزوئلایی شدن. کارشناسان می‌گفتند باید اقتصاد را جراحی کرد. می‌خواستند برای دولت جدید، تصمیم‌سازی بکنند. این حرف به کف جامعه هم رسیده بود. اما کارشناسان اقتصادی می‌دانستند چه جراحی بشود چه نشود، تورم هست. یعنی دوراهی بود که هر دو به تورم می‌رسید. دولت تحویل آقای رییسی شد در حالی که تورم مصرف‌کننده حدود چهل‌وهشت درصد بود و تازان. تورم مثل اسب تازان، در حال تازیدن بود. لحظه به لحظه سرعتش را زیادتر می‌کرد تا به ابرتورم برسد. در این شرایط آقای رییسی رفت سراغ جوان‌ها. مشاور هرکدام را هم فرد باتجربه‌ای گذاشت. هم تحرک جوانان را می‌خواست و هم مغز متفکر مشاوران را. چهار وزارت‌خانه، اقتصاد، رفاه، صنعت و کشاورزی را سپرد به جوان‌ها. جوان‌هایی که عضو هیئت علمی بودند، همه هم اهل پژوهش و بحث. در دولت بحث‌های مختلفی بود. یکی می‌گوید باید ارز را تثبیت کرد و گرنه اقتصاد نابود می‌شود. دیگری می‌گوید باید ارز را تعدیل کرد و گرنه اقتصاد نابود می‌شود. اما همه قبول داشتند که تولید احیا شود، پروژه‌های نیمه‌تمام، تمام ‌شود، به معیشت مردم به محرومین رسیدگی شود، شکاف دستمزد و شکافت طبقاتی از بین برود. اگر هیئت دولت به تصمیم واحدی می‌رسیدند آن تصمیم را اجرا می‌کردند حتی اگر شخصی این تصمیم را قبول نداشت. انجامش می‌داد و از تصمیم واحد دفاع می‌کرد. این همدلی دو دلیل داشت. یکی عمل به اشتراکات نظری و دوم، شخص آقای رئیسی. اعضای هیئت دولت آقای رئیسی را رئیس جمهور می‌دانستند نه فردی در عرض خودشان. این سبک مدیریتی بود که توی وضعیت بحرانی که دولت واگذار شد به آقای رئیسی ظرف مدت کوتاهی ریل را عوض کرد. رشدی که سال‌های گذشته منفی بود تبدیل شد به مثبت پنج و شش دهم درصد. تورمی که پیش‌بینی می‌شد برود سه رقمی، کنترل شد. اسب تازان تورم آرام گرفت. حمیدرضا مقصودی شنبه | ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ | روایت کفایت @revayate_kefayat ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 📌 عشایرِ هویت‌ساز مقصد سفر استانی رئیس‌جمهور کهگیلویه‌وبویراحمد بود. آقای رئیس‌جمهور تا آن روز دیدارهای زیادی با عشایر داشت؛ از مشکلاتشان با خبر بود؛ می‌دانست عشایر دسترسی به بازار ندارند و دامی که پروار می‌کنند خریدار ندارد... 📃 متن کامل به قلم: فاطمه نصراللهی و صدای: مریم ابوالحسنی آرش علاءالدینی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 اهل سیاست نیستم اما... رفتم گلزار شهدای برازجان برای مراسم شهدای خدمت. جوانی با لباس مشکی که ته ریش با موهای بلندی داشت و تتویی روی دستش بود نظرم رو جلب کرد. فاصله رو باهاش کم کردم و ازش پرسیدم: «خبر سقوط رو چطور شنیدی؟» با اکراه گفت: «خودم و خانواده اهل سیاست نیستیم و اخبار از این دست رو پیگیری نمی‌کنیم اما وقتی خبر سقوط هلی‌کوپتر رو شنیدم دلنگران بودم. به هیات محله‌ رفته و در مراسم دعا و زیارت عاشورا که برای سلامتی رئیس‌جمهور گرفته بودند شرکت کردم. شب هم تا ساعت سه چهار صبح پیگیر اخبار بودم که پای گوشی خوابم برد و با زنگ دوستان بیدار شدم و شنیدم کار از کار گذشته است.» ادامه داد: «از قضا طبق قرار قبلی، شب بعد از حادثه مراسم نامزدی دختر دایی‌ام بود و ما هم دعوت بودیم که صبح گوشی مادرم زنگ خورد و خبر کنسل شدن جشن رو دادند.» سیدمحمودهاشمی به قلم: پریوش اسلامفر پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | دریچه، رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 مدرسه‌ی روستا می‌خواستیم برای شهادت رییس‌جمهور توی مدرسه مراسمی داشته باشیم. روز قبلش به خاطر مشغله‌ها نشد وسایل را آماده کنم. برای قاب گرفتن عکس رییس‌جمهور دست به دامن جعبه شکلاتی شدم که مهمان دیشب‌مان آورده بود. برای درست کردن حلوا هم از خود بچه‌ها کمک گرفتم. وقتی رسیدم مدرسه بچه‌ها با دیدن لباس‌های مشکی تسلیت گفتند. توی مراسم چشمم بهشان بود. وقتی صحبت درباره آیت‌الله رئیسی بود چشم‌هایشان خیس خیس بود. پنج‌شنبه | ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ | روستای اناوری، آموزشگاه شهید رضا صمدی حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 صدای کارگران هفت تپه باید شنیده شود اردیبهشت ۹۹ روز کارگر بود که شنیدیم رئیس قوه قضائیه گفته است: «صدای کارگر هفت تپه باید شنیده شود.» باورم نمی‌شد بلاخره کسی پیدا شده بود که راجع‌به ما چیزی بگوید، کار و‌ پیگیری پیشکش. بعد از این ماجرا ما بنری نوشتیم که آقای رئیس ما می‌خواهیم با شما صحبت کنیم. چند روز بعد یکی از مسئولین دفتر آقای رئیسی با من تماس گرفت و گفت جلسه‌ای را ترتیب دادند که من و چند نفر از همکارانم به نمایندگی از کارگران با آقای رئیسی صحبت کنیم. وقتی خدمت ایشان رسیدیم ۵ ساعت مداوم در جلسه من و همکارانم صحبت کردیم بدون اینکه کسی در کلام ما بپرد، تمام درد و صحبت ما را به گوش جان شنید. و در نهایت قول داد هر کاری از دستش بر بیاید انجام دهد. در آن جلسه مثل یک رفیق مثل یک پدر که به فرزندانش کمک می‌کند، گرم و صمیمی با هم گفت‌وگو و مشورت می‌کردیم و دردمان را می‌گفتیم. موضعش اصلا بالا به پایین نبود. همین‌ها از روز اول محبتش را در دلمان جا داد. زمانی که در سمت ریاست قوه قضائیه بودند ۲ بار با ایشان دیدار داشتیم... محمد خنیفر به قلم: سحر همه‌کسی جمعه | ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ | رسانه بیداری @resanebidari_ir ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 از سیدابراهیم به طلبۀ جوان! کنار مقبره‌ شیخ بهایی نشسته بودم. درب روبرویم باز شد و سیدی آمد. با اینکه شهرتی نداشت، شناختم‌ش. سال اول طلبگی‌ام بود. دنبال هویتم می‌گشتم. می‌خواستم با آدم‌های مختلف صحبت کنم و توصیه‌ای بشنوم. پشت سر ابراهیم رئیسی راه افتادم. منتظر بودم سرش خلوت شود، اما خلوت نمی‌شد. یکی یکی به مردم جواب می‌داد. یادم نمی‌رود؛ پیرزنی جلویش را گرفت. با حوصله به حرف‌های پیر زن گوش داد. قرار شد پیگیری کند تا پسرش جایی مشغول کار شود. بعد از آن پیرزن، یکی یکی زائر‌ها می‌آمدند برای صحبت. دور و برش که خلوت شد، رفتم جلو. گفتم: «حاج‌آقا پایه یک هستم. ممنون می‌شم نصیحتی بفرمایید!» چند ثانیه نگاهم کرد. گفت: «اول انقلابی بودن. بعد درس خواندن؛ درس خواندنِ ملّایی، سوم هم نماز اول وقت...» آنقدر درس خواندن ملّایی را غلیظ گفت که هیچ وقت یادم نرفت. از شهید جمهور این سه توصیه برایم ماندگار شد. توصیه‌ای که اگر به آن ملتفت باشیم، حوزه و روحانیت را بیش از الان به جلو می‌برد و طلاب را محترم و مغتنم می‌کند؛ مثل سید ابراهیم! امیر ارشادی پنج‌شنبه | ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ | حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 محله‌ای که فیلترش کردم! دو ماهی هست به خاطر کوچک بودن خانه‌مان تصمیم گرفتیم خانه‌مان را عوض کنیم. محلۀ ایثارگران مشهد را توی نرم افزار دیوار فیلتر کردیم تا دیگر آن حوالی خانه‌ای بهمان پیشنهاد ندهد. اول زندگی‌مان است و چندان مرفه و متمول نیستیم، اما محله ایثارگران نسبت به بقیۀ منطقه‌های مشهد، پایین شهر حساب می‌شود. وقتی خبر تلخ شهادت رئیس جمهور آمد، توی اخبار خانۀ مادر رئیس جمهور را نشان داد. دنیا روی سرم خراب شد! خانه‌اش درست توی محله ایثارگران بود. همانجا که من فیلترش کرده بودم که گذرمان هم آن طرف‌ها نیفتد. فکرش هم اذیتم می‌کرد. مدام خودم را سرزنش می‌کردم و با خودم می‌گفتم: «خدایا! درست همون جایی که من هفتۀ قبل اونجارو پایین شهر و منطقۀ ضعیف می‌دونستم، جایی بود که مادری رئیس جمهوری رو پرورش داده بود. همون جایی که فوج فوج دعای مادرانه بدرقۀ راه رئیس جمهور بود. خونه‌ای که حالا شده بود خونۀ مادرِ شهیدِ جمهور!» مدام با خودم می‌گفتم: «رئیس جمهور می‌تونست توی بهترین منطقۀ مشهد، بهترین خونه رو برای مادرش بخره که مشرف باشه به گنبد و گلدسته‌های حرم امام رضا اما...!» حالا دیگر تصمیم من و همسرم عوض شده بود. حالا ما دوست داشتیم همسایۀ مادرِ شهید باشیم! صدیقه کمال‌زاده چهارشنبه | ۹ خرداد ۱۴۰۳ | حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 آرایشگاه تعطیل! آرایشگاه زنانه داشت. خبر شهادت رئیس‌جمهور که منتشر شد، مشتری‌ها یکی یکی تماس می‌گرفتند و خودشان نوبت را کنسل می‌کردند. چندتایی از مشتری‌ها هنوز مانده بود، خودش تماس گرفت و نوبت آن‌ها را هم لغو کرد. برای جنوبی‌ها پسندیده نیست آرایش و پیرایش در روز عزای عزیز. سیدمحمود هاشمی پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | دریچه، رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 وقت معلمی بود! دل مان غم داشت. توی شوک شهادت رئیس جمهور و همراهانش بودیم. آرام و قرار نداشتیم. مدارس تعطیل بود ولی باید کاری می‌کردیم. معلم بودم و حالا بهترین زمانی بود که باید معلمی می‌کردم! تک تک این شهدا، به گردن ما حق داشتند و باید برایشان معرفتی به خرج می‌دادم. زمان کم بود و حتی یک ثانیه هم زیاد بود که هدر برود. ظهر بود که گوشی را برداشتم و تقریبا آخر شب آن را گذاشتم. تمام این مدت مشغول دعوت دانش‌آموزان مدرسه و خانواده‌هایشان بودم. با این که روز تعطیل بود اما به لطف خدا و همکاری خانواده‌های عزیز، خیلی زود بساط یک قرار دانش‌آموزی فراهم شد. موعد قرارمان رسید و دانش آموزان یکی یکی رسیدند. معلوم بود آن‌ها هم حس و حال همیشگی را ندارند و دل‌شان خیلی زود برای رئیس جمهورشان تنگ شده! وقتی همه رسیدند، گرد هم نشستیم و بسم الله گفتیم. یک کلیپ از خدمات رییس جمهور شهیدمان نمایش دادم، کلیپی که آخرش ختم می‌شد به تصاویر تشییع شهدا؛ اما این کافی نبود و باید برایشان به زبان خودشان حرف می‌زدم و از خدمت می‌گفتم و از کار برای خدا. از عزیز شدن پیش خدا و در نهایت از قهرمان شدن‌. حالا وقتش بود بچه‌ها یک کار گروهی انجام دهند. پوسترهای انتخاباتی که از زمان ریاست جمهوری مانده بود را بین بچه‌ها پخش کردیم و بچه‌ها به کمک هم و با دستان کوچک‌شان مهر شهادت را زدند پای همۀ پوسترها. بعد از آماده شدن پوسترها، هر کدام از دانش آموزان یک سفیر شدند توی محله خودشان و قرار شد بروند و پوسترها را توی محلۀ خودشان نصب کنند تا هر خواننده‌ای بفهمد می‌شود رئیس جمهور بود و شهید شد. دغدغه و تلاش و کارآمدی است که می‌تواند رضایت خدا را به دنبال داشته باشد. افسانه جانفزا جمعه | ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ | دبستان پسرانه امام حسین علیه‌السلام حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 رئیسی شهید شد، حقوقت را هم قطع می‌کنند روایتی از عسلویه احمد قاسمی دوشنبه | ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ | روستای عسکری میراث خادم‌الرضا @mirasekhademolreza ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 برای زائرهایت جمعه صبح بود. با شوهرم و بچه‌ها رفتیم فروشگاه. تعدادی کیک خریدیم و به هوای موکب‌هایی که برای استراحت مسافرها برپا شده بود رفتیم بوستان بهمن. وقتی رسیدیم خبری از موکب نبود. هر چه توی جاده رفتیم بازهم جایی پیدا نکردیم. دلم گرفت. همین کار از دست‌مان برمی‌آمد تا خدمتی بکنیم به کسانی که برای تشییع شهدای خدمت رفته بودند مشهد. توی دلم گفتم: «رئیسی عزیز! خیلی دلم می‌خواست ما هم توی این کار خیر که برای شماست شریک باشیم ولی انگار لیاقت نداریم اندازه چند تا کیک هم کمکی کنیم.» همسرم که ناراحتی‌ام را دید گفت: «اشکالی نداره. بریم مصلی خیرات کنیم!» راه افتادیم سمت مصلی. همین‌که رسیدیم چشمم افتاد به تابلویی که نوشته بود: «موکب!» از خوشحالی روی پایم بند نمی‌شدم. خانم سعادتی جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | آستان شهدای سبزوار حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 رئیسی انتقادپذیر بود دکتر بانکی‌پورفرد از انتقادپذیری آقای رئیسی می‌گوید... امیرحسین بانکی‌پورفرد جمعه | ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ | رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان @rasta_isfahan ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 آقای رئیسی چطور به جنگ کرونا رفت؟ دولت که به آقای رئیسی رسید، کرونا در کشور جولان میداد و سکون و رکود اجتماعی حاکم بود. مردم از خانه‌ها‌ بیرون نمی‌آمدند. برخی ادارات نیمه‌تعطیل، مدارس مجازی یا نیمه‌مجازی و دانشگاه‌ها تعطیل یا نیمه‌تعطیل بود. در این اوضاع پول هم نبود. دولت قبل یا نخواسته یا نتوانسته نفت بفروشد. تولید در رکود بود. میانگین نرخ تشکیل سرمایه توی سه سال آخر دولت آقای روحانی منفی سیزده درصد بود و این یعنی کوچک شدن اقتصاد. بدتر از این، مردم در استرس اجتماعی سنگینی بودند. انگار منتظر بودند از کرونا بمیرند. نقشه ایران یک روز سیاه می‌شد و یک روز قرمز. در این شرایط دو نظریه وجود داشت: کرونا بیماری است و درمانش با واکسن است یا استرس اجتماعی حاصل از کرونا، کشور را به نابودی کشانده و باعث مرگ مضاعف شده. آقای رئیسی به مصاف هر دو رفت: رفت توی صف داروخانۀ بیست و نه فروردین در تهران. ماسکش را شل زد. دستکش هم نپوشید. میخواست استرس اجتماعی را از بین ببرد. بعد از اینکه خودش بین مردم رفت، دستور داد ادارات باز شوند با این شرط که هر کس وارد میشود باید ماسک زده باشد. همزمان نظریه اول را هم دنبال کرد. به کشورهای مختلف سفر کرد. حاصل تحرک اجتماعی‌اش، وارد شدن حجم عظیمی از واکسن به کشور بود. بعضی از این واکسن‌ها حتّی با هواپیماهای دولتی وارد شدند. مردم را از استرس نیاز به واکسن هم نجات داد. حالا حق انتخاب با مردم بود که کدام واکسن را بزنند، داخلی یا خارجی. مردم آرامش پیدا کردند. خیابان‌ها شلوغ شد. تحرک اجتماعی مردم آغاز شد. تولید تابعی از نیروی کار و سرمایه است. تحرک جای سرمایه را گرفت. نگاه از سرمایه‌محوری منتقل شد به کارمحوری. نگاه آقای رییسی به خود تحرک بود. تحرک اجتماعی تولید را راه انداخت. تحرک اجتماعی توی دولت هم پدید آمد. توانستند نفت بفروشند و نظام مالیاتی را راه‌اندازی کنند. در یکی دو سال تعداد مودیان مالیاتی افزایش پیدا کرد و دولت توانست درآمد جذب کند. توانست به تعهداتی که دولت قبل برایش بار کرده بود عمل کند. حقوق را افزایش داد. آثار تحرک اجتماعی تابع تولید دولت‌ آقای رئیسی بود. مدل اساسی حکمرانی‌اش همین تحرک اجتماعی بود. مدام حرکت می‌کرد. حتی شهادتش هم از تحرک اجتماعی‌اش بود. حمیدرضا مقصودی دوشنبه | ۷ خرداد ۱۴۰۳ | روایت کفایت @revayate_kefayat ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 طبق کدام قواعد؟! فقط امام‌علی رحمانف، چتر دارد. اما، رئیسی شبیه گروه تشریفاتی است که چند ساعت زیر باران چشم به راهش بوده‌اند. قطره‌های باران آرام‌آرام روی صورت و محاسن و عبایش می‌نشیند و خیسشان می‌کند. مردم کشورش، تحسینش کردند. برخی‌ها اما گفتند: "قواعد دیپلماتیک را رعایت نکرده است!" با همه اینها، قواعد انسانیت می‌گوید: کسی که حتی مردی از تبار دوشنبه‌ی تاجیکستان را هم به خدمت خودش نمی‌گیرد، خودش را بالاتر و برتر از دیگری نمی‌بیند، قابل‌اعتماد است و می‌توان کشوری را به او سپرد. پ.ن: آقای رییسی، شهیدجمهور، ۱۷ آبان ۱۴۰۲ در مراسم استقبال رسمی همتای تاجیکستانی خود، از اینکه یکی از عوامل تشریفات تاجیکستان برایش چتر بگیرد و بقیه‌ی گروه تشریفات زیر باران باشند، ابا کرد و گفت چتر را ببرید. ملیحه نقش‌زن یک‌شنبه | ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ | رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان @rasta_isfahan ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 🔸 دیدار غیررسمی اواخر سال ۸۲ بود. قرض‌الحسنه آل‌طه و محمدرسول‌الله در اصفهان دچار مشکل شدند. بانک مرکزیِ دولت وقت، قرض‌الحسنه‌ها را ملزم کرده بود تا عملکرد خود را با قوانین بانک مرکزی و شورای پول تطبیق دهند. همه‌چیز داشت به روال خودش پیش می‌رفت؛ اما بی‌بی‌سی و صدای آمریکا، مردم را برای گرفتن سپرده‌هایشان تحریک کردند. قرض‌الحسنه‌ها توان بازپرداخت یکجای مطالبات مردم را نداشتند. هر دو قرض‌الحسنه برای حفظ منافع مردم پلمپ شد. آقای رییسی سال ۸۳، معاون اول قوۀ قضاییه شد و برای دیدارهای رسمی به اصفهان سفر کرد. ماجرای دو قرض‌الحسنه وارد فضای قضایی شده بود. آقای رییسی وسط دیدارهای رسمی خود، در دیداری غیررسمی به خانۀ یکی از اعضای هیئت‌مدیرۀ این دو قرض‌الحسنه رفت تا برای وصول مطالبات مردم چاره‌اندیشی کند. روزهای سختی بر مردم اصفهان و قرض‌الحسنه‌ها گذشت؛ اما پول مردم کم‌کم برگشت. مقام‌مسئولی که روزی برای احقاق حق مردم، به خانۀ هیئت‌امنای یک قرض‌الحسنه می‌رود، وقتی هم رئیس‌جمهور می‌شود، لحظه‌ای برای خدمت به مردم آرام نمی‌نشیند. حامد یزدیان به قلم: ملیحه نقش‌زن یک‌شنبه | ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ | روایت کفایت @revayate_kefayat ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا