eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
253 ویدیو
3 فایل
🇮🇷 روایت مردم ایران از پیکرهٔ حوزه هنری انقلاب اسلامی 🖋 هنر خوب دیدن و خوب نوشتن وابسته به نویسندگان مردمی 🌱 خرمشهرهای پیش‌رو، آوینی‌ها می‌خواهد... ✉️ نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال روایت: ˹ @ravina_ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
چطور حزب الله آوارگان را سامان داد.mp3
11M
📌 🎧 🎵 چطور حزب‌الله در مدت کمی آوارگان را سامان داد؟! با صدای: یونس مودب محمدحسین عظیمی | راوی اعزامی راوینا @ravayat_nameh سه‌شنبه | ۲۴ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 فهرست پادکست‌ها ـــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
برایت نامب سراغ ندارم - ۵ انفجار وهمی روایت طیبه فرید | سوریه
📌 برایت نامی سراغ ندارم - ۵ انفجار وهمی شیعیان لبنانی با همه پرستیژ و کلاسی که برای خودشان قائلند در مقابل ایرانی‌ها تواضع و محبت خاصی دارند. مدل دوست داشتنشان هم اینجوری است که اگر هر جا صدای ایرانی جماعت را بشنوند بی‌پروا با نگاه دنبالش می‌کنند. انگار منتظرند حرف جدیدی بشنوند. دو سه روز پیش در حرم حضرت رقیه با زنان مهاجرِ فوعه و کفریا که بیشتر از سه سال و نیم توی اردوگاهند درباره رجعت شهدا حرف می‌زدم زن‌های لبنانی تا فهمیدند ایرانی هستیم جمع شدند دور و برمان. کلا برایشان مهم است که ایرانی‌ها چه نظری درباره این روزهای لبنان دارند. یکی‌شان‌ که اسمش حوراست می‌گوید «آخرین بار درست وسط سخنرانیِ سید دیوار صوتی شکست. صدا خیلی مهیب بود. اسرائیلی‌ها چهل هزار دلار برای شکستن دیوار صوتی خرج می‌کنند فقط برای اینکه روزی چند بار توی دلِ زن و بچه‌های ضاحیه را خالی کنند اما برای ما این صداها عادی شده. حالا اگر یک روز دیوار صوتی را نشکند برایمان سوال می‌شود» جمله‌های آخر را با خنده می‌گوید. به او می‌گویم که هیچ تصوری از شکستن دیوار صوتی ندارم که با یک کلمه توجیهم می‌کند. «انفجار وهمی». یعنی ایجاد صدای مهیب تا حدی که ممکن است شیشه‌ها بشکند. حوراء یک ماهی می‌شود که از ضاحیه آمده. ساعت پنج صبح حرکت کرده و آن قدر فرصت داشته که زندگی‌اش را جمع و جور کند. اما خیلی‌ها فرصت همین را هم نداشتند. دلش برای خانه‌اش تنگ شده. خانه‌ای که ممکن است فردا نباشد. اسرائیل هر روز ضاحیه را می‌زند. صبح زود پسرها می‌روند آمار خانه‌ها را در می‌آورند که مثلاً امروز خانه فلانی‌ها را زدند... می‌گوید خانه‌شان هنوز سالم است. حورا روز شهادت سید سوریه بوده. خواهرش رقیه از لبنان زنگ می‌زند و خبر شهادت را می‌دهد. باور نمی‌کرده تا وقتی به حرم عقیله می‌رسد. می‌گفت «لبنانی‌ها از همه جای زینبیه پناه آورده بودند به حرم. کیپ تا کیپ زن‌ها و بچه‌ها و مردها نشسته بودند. بی‌روضه همه بلند باند گریه می‌کردند...» اشک توی چشم‌هایش پِر می‌خورد اما چیزی از چشمش نمی‌چکد و بدون اینکه صدایش بلرزد می‌گوید: «ولی ما پشتمان به سید القائد گرم است»... طیبه فرید | راوی اعزامی راوینا @tayebefarid دوشنبه | ۷ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۸.mp3
8.47M
📌 🎧 🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۱۸ بیم و امید! با صدای: علی فتحعلی‌خانی محسن حسن‌زاده | راوی اعزامی راوینا @targap پنج‌شنبه | ۲۶ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 فهرست پادکست‌ها ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
خواهرانه‌ای با طعم لبنان روایت الهه سلیمانی | قزوین
📌 خواهرانه‌ای با طعم لبنان وصفش را قبلا خیلی شنیده بودم، از اینکه توی کار خیر است و خیریه دارد. هر جا نیاز به کمک باشد سریع خودش رو می‌رساند و مامان ۴تا بچه است. خیلی دوست داشتم ببینمش، ولی قسمت نشده بود. تا اینکه توی گروه خیریه‌اشان عضو شدم و توی ویدئوی مربوط به پخت شیرینی اولین بار دیدمش. چقدر دلم می‌خواست من هم کنارشان بودم و شیرینی می‌پختم. ولی خب نشده بود. ویدئو زیرنویس عربی داشت، با خودم فکر کردم خوبه توی شبکه‌های اجتماعی پخشش کنم شاید به دست مردم لبنان برسه و ببینن خانم‌های ایرانی چقدر به فکر اون‌ها هستند، طوری که خونه‌اشون رو کردن پایگاه امداد به عزیزان لبنانی. خبر باز کردن بازارچه خیریه را که داد دیگر عزمم را جزم کردم که بروم همکاری کنم، ولی با دوتا بچه کوچک مگر می‌شد توی فضای باز و هوای سرد از صبح تا شب ایستاد و چیزی فروخت؟ بعد از ارسال خبر پخت شیرینی و باز کردن بازارچه به راوینا، جرقه مصاحبه باهاش به ذهنم زد. مامان و بابایم را بسیج کردم که بیایند، من و بچه‌ها را ببرند پیشش. مامانم، پسرم و بابام، دخترم را نگه داشت تا بتوانم ببینمش. به محض دیدنش حس کردم سال‌هاست می‌شناسمش. انگار یک دوست قدیمی بود، نه حتی نزدیک‌تر، مثل یک خواهر. فاطمه عظیمی‌مقدم را می‌گویم. مسئول خیریه خدیجه یاوران شهر قزوین. مامان ۴تا بچه. که از صبح تا ۹ شب توی همون فضای باز، به عشق کمک به رزمنده‌های مقاومت در حال تلاش بود و خستگی نمی‌شناخت. شروع کردیم به صحبت، از این گفت که بعد از حکم رهبری دلش می‌خواسته یک کاری انجام بدهد، و اولین چیزی که به ذهنش می‌آید بافت کلاه از کامواهایی بوده که توی خانه‌ها مانده. فکرش این بوده که با یک فراخوان کامواها را جمع کند و بدهد به خانم‌های جهادگر، تا ۳سایز کلاه ببافند. این فکر را با اعضای جبهه فرهنگی مطرح می‌کند، آن‌ها پیشنهاد بازارچه میدهند. به این فکر می‌کند خب توی بازارچه هم می‌شود چیزی فروخت، پس از بین چیزهایی که بلدم بروم سراغ پخت شیرینی نون‌چایی با دستور مادر. همان نون‌چایی‌هایی که قشنگ بوی اصالت قزوین را می‌دهد. شروع می‌کند، توی خانه بچه‌های جهادی را صدا می‌کند و شیرینی می‌پزند. برای فروش به بازارچه می‌آورد. روزهای اول مشتری نبوده و متاسفانه بعضی حرف‌ها اذیتش می‌کند. یک روز جمعه صبح می‌نشیند و با امام زمان درد و دل می‌کند و توسل. همان روز توی نماز جمعه اعلام می‌کنند که بازارچه افتتاح شده و جمعیت زیادی برای خرید می‌آید. بعد از رونق بازارچه به فکر پخت آش و شیرینی توی بازارچه می‌افتد. بعد از این اتفاق مردم از فردایش استقبال زیادی از این طرح می‌کنند و بانی می‌شوند. این می‌شود که باز به این فکر می‌کند، خب این بازارچه که راه خودش رو پیدا کرد، پس من باید چه کاری انجام بدم؟ تصمیم می‌گیرد با یک مربی خیاطی صحبت کند و یک تعداد خانم را آموزش بدهند تا بعد از یادگیری، با پارچه‌هایی که توی خانه‌ها مانده بتوانند برای مردم لبنان لباس بدوزند. این هم راضی‌اش نمی‌کند. با نخ‌های تریکوبافی که یک خیر برایش می‌فرستد، تصمیم‌ می‌گیرد یک تعداد خانم را آموزش بدهد و حاصل کار آن‌ها را هم‌ توی بازارچه به فروش برساند. از طرف دیگر با یکی از آشناهایش توی عراق صحبت می‌کند، او بهش می‌گوید یک تعداد آواره لبنانی هستند که دارند به ایران‌ می‌آیند. سریعا با بقیه خیرین برای یکی از خانواده‌ها خانه اجاره می‌کند و وسایل زندگی مهیا می‌کند... و این داستان ادامه دارد تا روزی که ان‌شاءالله جبهه مقاومت پیروز شود و ندای "الا یا اهل العالم انا بقیه الله" به گوش همه آزادگان جهان برسد. به امید آن روز و به امید قوت هر چه بیشتر دستان بانوان خیر کشورم ایران... الهه سلیمانی چهارشنبه | ۳ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا