📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مشهد
بخش بیستویکم
نشسته بود گوشهی خیابان و چشم به راه بود. میگفت:«همدانیها رسمشان این است، عزیز که از دست میدهند به سر و رویشان گِل میمالند.»
وسط حرفهاش هی سرش را بلند میکرد و نگاهش تا انتهای خیابانِ امام رضا(ع) کشیده میشد. چشم به راه بود.
خادم افتخاریِِ حرم، سید را بارها توی صحنها دیده بود.
میگفت:« هر بار که توی حرم میدیدیمش، دست بلند میکرد. لبخند میزد و جواب سلاممان را میداد.»
کمر درد و پا درد امانش را بریده بود. خودش را رسانده بود سر خیابان تا بشود قطرهای از این دریای بیپایان. میگفت:« نمیتوانم راه بروم. خودم را تا اینجا کشاندهام تا شاید... شاید سید برای آخرین بار دست بلند کند و سلامم را جواب بدهد.»
ادامه دارد...
محدثه نوری | از #سمنان
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۱:۳۰ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مشهد
بخش بیستم و دوم
سرهایشان را بهم نزدیک میکنند. توی گوش هم چیزی میگویند و شانههایشان تکان میخورد. چند بار این صحنه تکرار میشود. ۶۰ سال بهشان میخورد. انگار سالهاست هم را میشناساند و رفیقاند... کاری به جمعیت ندارند؛ خودشاناند و خودشان؛ برای هم روضه میخوانند.
کنجکاو میشوم؛ خودم را بهشان نزدیک میکنم. گوشهایم را تیز میکنم تا از روضهشان چیزی نصیبم شود. "یک رای بهش دادیم و الان باید شفاعتمان کند". دوباره صدای گریهشان بلند میشود و شانههایشان میلرزد.
محمد اصغرزاده
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مشهد
بخش بیستوسوم
کنارم پیرزنی تکیده ایستاده بود، ناخودآگاه گفت: «غرق رحمت خدا بشی»
نظرم را جلب کرد؛
- از کجا اومدید؟
- مال خود مشهدیم.
- خوش بحالتون که همشهری آقای رئیسی هستین، چقد ارادت دارین به آقا سید؟!
- از بین همه رئیسجمهورها [از همه] مظلومتر بود؛ خدا رحمتش کنه. فقط بخاطر جدش اومدم؛ که فردا شرمنده حضرت زهرا نشم. من با این سن و سال و چند سر عایله، آستان قدس زمین ما رو گرفته، خودم بهش (شهید رئیسی) نامه دادم که رسیدگی کنه، ولی آستان فقط اومد بازرسی گفت این زمین شاکی دیگه هم داره. و هیچی به هیچی شد. آستان با اون همه عظمت، چرا زمین من؟!
گفتم: «حاجی که مسئول آستان نبود، مسئولین آستان کم کاری کردن.»
گفت: «خدا رحمت کنه، مظلوم بود...»
آصف بهاری | از #بجنورد
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۵:۳۵ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش سیوپنجم
خنده میکرد و پر از انرژی بود. نه انگار که پنج ساعت زیر نور خورشید بدو بدو کرده است.
به حالش غبطه خوردم و سریع خودم را بهش رساندم.
گفتم: "میشه بپرسم چرا اینقدر خوشحالی؟ همه نایی برای راه رفتن ندارند اما شما، انگار رو ابرها سواری؟"
خندهاش را ادامه داد و گفت: "خوشحالم چون در مراسم شهید خدمت، تونستم در حد توان خودم، کمک رسانی کنم."
نگاه به لباسش کردم و گفتم: "آخرین حرفت با شهید خدمت چی بود؟"
گفت: "ازش خواستم که بهم قوتی بده تا مثل خودش، سر از پا نشناسم و فقط دغدغهام مردم باشه و بس."
ادامه دارد...
مهناز کوشکی | از #سبزوار
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۲:۰۰ | #خراسان_جنوبی #بیرجند میدان قدس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش سیوششم
تازه مراسم تمام شده بود که نظرم جلب شد؛
- چی شد؟ از حال رفته بود؟ نمیدانم. فقط دیدم بطری را روی سر و کولش خالی کردند و زیر بغلش را گرفتند. یک پسر قدبلند لاغر با نیمآستین. چهرهاش گرفته بود و نای راه رفتن نداشت.
بدا به حال خودم که این مردم را نمیفهمم. ببین! پیکر شهدا را بردهاند اما زن و مرد و بچه، هنوز در میدان پاسداران ایستادهاند. دلشان نمیآید فضایی را ترک کنند که تا چند دقیقه قبل پیکر شهدا آنجا بوده.
ادامه دارد...
محمدحسین ایزی | از #سبزوار
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش سیوهفتم
- اونجا، اون وسط!
پرچم سیاه و قرمز و سبزشان موج برداشته است توی هوا.
فکرش را بکن! مردم یک کشور دیگر، کیلومترها راه را کوبیدهاند، آمدهاند ایران که در تشییع رئیسجمهور ایران باشند. افغانستانیها را میگویم. از جیبشان هزینه کردهاند تا برسند اینجا. پرچمشان را که دیدم جا خوردم. مگر رئیسی، رئیسجمهور اینها هم بوده؟
ادامه دارد...
محمدحسین ایزی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۷:۳۰ | #خراسان_جنوبی #بیرجند میدان جانباز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش سیونهم
لباس زیبای خدام، توجهم را جلب کرد، اسمش محمدرضا فرهانیان بود؛
- از دیروز ظهر موکب رو با کمک خیرین، اهالی، هیاتها و مساجد بر پا کردیم. مردم تا فهمیدند که قرار هست موکب برای زائرها برپا شود، استقبال کردند. هرکس هرچه در توان داشت در طبق اخلاص گذاشت. با کمکهای جمع شده، تونستیم مواد عدسی و چای رو فراهم کنیم.
از دیشب، بچهها درگیر کار هستند. داربست میزدند و گریه میکردند. باورشان نیست که این آخرین پذیرایی است از رییسجمهورشان.
دیروز هم مثل امروز، گرم بود. یک بنده خدایی وقتی دید داریم موکب رو آماده می کنیم، رفت و بعد از چند دقیقه با آب سرد و بستنی و هندوانه برگشت. بچهها گریهشان بیشتر شد. چون حال و هوای مردم رو میدیدند.
از ساعت ۵ صبح، بچهها توی موکب آماده به خدمت بودند. عدسی و چایی، ساعت ۷ آماده شد و بین زائرها پخش کردیم...
آنقدر سرگرم پذیرایی از مهمانان بودم که فقط یک لحظه ماشین حمل شهید رییسی رو دیدم، امیدوارم که ما رو در حال خدمت مثل خودش، دیده باشه.»
ادامه دارد...
مهناز کوشکی | از #سبزوار
به قلم: زهرا سالاری
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۹:۵۰ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت بیرجند
بخش چهلم
دل آسمان بیرجند، مثل مردمانش سرریز شد و نتوانست تاب بیاورد. بغضش را خالی کرد اما بعد از رفتن پیکرها.
ادامه دارد...
مهناز کوشکی | از سبزوار
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۳:۰۰ | #خراسان_جنوبی #بیرجند مسیر برگشت به #سبزوار
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
انگار یادمان رفته بود.mp3
3.91M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
انگار یادمان رفته بود...
انگار یادمان رفته بود رئیسجمهورها هم شهید میشوند. رییسجمهور برایمان آدمی بود پیچیده در لایههای تودرتوی امنیتی که بادیگاردهایش نمیگذارند آب توی دلش تکان بخورد.
انگار یادمان رفته بود وزرا هم شهید میشوند؛ آن هم از نوع امور خارجهاش.
آخرین باری که امام جمعهای شهید شد را یادتان هست؟ شاید آیت الله اشرفی اصفهانی بوده، امام جمعه کرمانشاه... شاید هم نه؛ فکر کنم امام جمعه کازرون بود...
📃 متن کامل
✍ شبنم غفاری | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مشهد
بخش بیستوچهارم
از چند ماه پیش قرار بود، دوم خرداد با بچههای کادر مدرسه برویم مشهد. بعضیها با این تاریخ موافق نبودند؛ قرار شد تیر بیایند، وقتی رئیس؛جمهور و همراهان شهید شدند، تصمیم گرفتیم غالبا تاریخ اول بیاییم و توفیق تشییع شهدا را از دست ندهیم.
حدود ساعت ۲ از اندرزگو راه افتادم به سمت خیابان امام رضا، هر چه به خیابان نزدیکتر میشدم ازدحام بیشتر میشد. از ابتدای خیابان امام رضا جمعیت متراکم بود و حرکت کُندتر میشد. نهایتاً تا کوچه ۱۰ توانستم به استقبال کاروان شهدا بروم. بین راه یزله عراقیها را دیدم؛ یزله میکردند و نوای آمریکا شیطان الاکبر سر میدادند. چند ساعت منتظر ماندم تا کاروان شهدا رسید.
یاد پیادهروی اربعین افتادم، پرچمهای پاکستان، حزبالله لبنان، فاطمیون افغانستان، هند و اندونزی هم علاوه بر پرچم عراق میدیدم. به علاوه آفریقاییها که همیشه من را یاد جون بن هوی میاندازند.
تا نزدیکیهای غروب پشت کاروان آرام آرام با نوای مادحین به سمت باب الرضا آمدم. در راه بازگشت از جلوی مسجد ملاهاشم رد شدم و یاد سحر ایام نوروزی افتادم که سید ابراهیم در زمان تولیت آستان قدس بیبگیروببند بین صفوف نماز داشت نافله شب میخواند.
ادامه دارد...
امیررضا خشنودی | از #شیراز
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا