eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
221 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 پازل کجاست؟ هنیه مردی بود که سال‌ها بالاخص در این اواخر، به مرد "جهاد" تبدیل شده بود. و جهاد هیچ پایانی ندارد جز انتخابی که میان دو راه انتخاب مخیر شده است: زندگی با ذلت یا مرگ با شهادت هنیه وقتی دوباره با انتخابات از آرا اعضای حماس از زندان و خارج و داخل فلسطین، به رهبری حماس انتخاب شد، اولین تصمیمش بازگشت به قلب مرگ و ترور بود، نوارغزه! چند ماه بعد حضورش در نوارغزه تصمیم گرفت به سفرهایی برای رایزنی برود.‌ پس از مذاکره با مصری‌ها، قاهره اجازه تل‌آویو را اینگونه پاسخ داد: به شرط عدم سفر به تهران! هنیه و تیمش از غزه خارج شدند و از مالزی تا روسیه و... سفر کردند. بعد سفرها، تیم حماس دو هفته‌ای در قطر بودند که با یکی دوستان نزدیک به دفتر حماس گفتگویی داشتم و پرسیدم آخر تصمیم‌شان چه شد؟ تهران می‌آیند یا نه؟ که گفت در حال استخاره یا همان مذاکره با مصری‌ها هستند. دو سه روز بعد این گفتگو؛ داستان حاج قاسم در بغداد رقم خورد و هنیه بدون درنگ به تهران آمد و لقب "شهید القدس" را روی حاج قاسم ماندگار کرد رفتار هنیه و پاسخ اسرائیلی‌ها قابل حدس بود؛ هرگز اجازه بازگشت به نوارغزه از رفح داده نخواهد شد. و هنیه از آن سال آواره میان قطر و ترکیه و بیروت شد... درست مثل همه حیران‌های جهاد... و آن هم گذشت... ۷ اکتبر، هنیه در کنار العاروری سجده شکرش تیتر اخبار شد... اولین واکنش اسرائیلی‌ها یک چیز بود: دو سال آرامش فریب بود، این مردان هیچ‌گاه لباس جهاد را رها نمی‌کنند! جنگ به درازا کشید، صالح العاروری در قلب بیروت ترور شد؛ بهترین رفیق اسماعیل... جنگ به درازا کشید، فرزندانش و نوه‌هایش در قلب اردوگاه الشاطی در شهر غزه ترور شدند... مگر نه اینکه پسران هنیه هم مانند همه رهبران جهان باید به جای امن می‌رفتند، یا حتی به جنوب نوارغزه، یا حتی خروج‌شان هم از نوارغزه خیلی راحت و ممکن بود... یا اصلا مگر فضای عربی پر نبود از کنایه به اینکه هنیه و پسرانش فرماندهان هتل‌ها هستند... وقتی خبر شهادت را شنید تنها گفت، الحمدالله.‌‌.. خون کودکان غزه ارزشمندتر از پسران من نیست... هدف تغییر تصمیم است، اما من مصمم‌تر شدم... و باز جنگ به درازا کشید و خون خودت در قلب تهران سرخ شد... خونی به سرخی بغداد و بیروت و غزه و تهران... تحلیل‌ها به جای خود... اما دشمنی که آن سوی جهاد ما ایستاده، یک راه بیشتر پای تو نمی‌گذارد؛ یا جنگ را رها کن یا بجنگ تا بجنگیم پازل تنها یک چیز است: ما همیشه در جنگیم؛ همیشه... ما در وسط جنگیم؛ نه آنکه از ترس عدم جنگ تصمیم بگیریم و نگیریم... ابوالعبد دیدارت با همرزمت حاج قاسم، رفیق هم جهادت شیخ صالح و هم خون‌هایت، ۴۰ هزار فلسطینی و پسرانت مبارک... محسن فلسطین، ظهر تلخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ محسن فائضی چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | انتفاضه فلسطین @Thirdintifada ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 چه جمع‌اند شهید‌القدس‌ها هنیه از شخصیت‌های بسیار دوست داشتنی برای من بود... از سال‌ها قبل تا طوفان الاقصی، در جلسات و نشست‌ها و‌... از او گفته‌ام و دفاع کرده‌ام از سال‌ها قبل به واسطه اتفاقات سوریه در ایران سر حماس و اخوان اختلاف بود و در حمایتش بسیار نوشتم تا همین ۲ روز گذشته که بیش از ۵ جلسه ارائه در شیراز و اصفهان داشتم و هر جلسه بی‌شک از او گفتم که فلسطین داستانش فرق دارد: یک فرق این داستان خود "هنیه" است... خود ضیف و العاروری است رهبرانی که مردمانشان دوست‌شان دارند، با مردم‌اند، برای مردمشان و ایمانشان هم شهید می‌شوند و اصلا شاید شهادت مزد همین دوست داشتن مردمان از آنهاست داغ سنگینی است... و آخر اسماعیل هم به قربانگاه رفت فرقی نمی‌کند کجا باشد اسماعیل هنیه‌ی فلسطینی باشی، تهران مشهد توست قاسم سلیمانیِ ایرانی باشی، بغداد مشهد توست شیخ صالح العاروریِ فلسطینی باشی، بیروت مشهد توست عماد مغینه‌ی لبنانی باشی، دمشق مشهد توست عزالدین قسامِ سوری باشی، جنین مشهد توست شهادت همه جا هست؛ همه زمان و همه مکان‌ و چه جمع‌اند شهید‌القدس‌ها محسن فائضی چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | انتفاضه فلسطین @Thirdintifada ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 ماجرای آشنا بسم رب الشهدا ساعت ۲ بامداد، نیمه‌های شب، صدای انفجار و بوی خون...لحظه عروج... چه قدر ماجرای شهادتت برایم آشناست. هنوز صبحی را که گفتند حاج قاسم را شبانه از دستمان ربوده‌اند، به خاطر دارم‌. پس این رسم دشمنان ماست که همانند بزدلان در تاریکی حمله کنند. اما نمی‌دانند سربازان این جبهه در قنوتشان «اللهم رزقنا توفیق الشهادة» می‌خوانند و به دنبال قاتل خود می‌گردند. نمی‌دانند از خون آن‌ها هزاران مبارز دیگر متولد می‌شود. نمی‌دانند هرچه بیشتر از ما بگیرند به پایان شوم خود نزدیک‌تر می‌شوند. و اسماعیل، خود را فدای آزادی مردمت کردی اما به فرموده‌ی رهبر انقلاب، رژیم صهیونیستی زمینه مجازات سخت را فراهم ساخت و خون‌خواهی تو را وظیفه خود می‌دانیم. من تو را شناختم... تو را با مبارزه‌های خستگی ناپذیر در جبهه‌ی مقاومت شناختم. تو را با حماسه‌هایِ حماس شناختم. تو را با استقامت، ایمان و دلاوی‌هایت شناختم. تو را با فدا کردن خانواده‌ات در راه خدا شناختم. تو را با شهادت قاسم‌گونه‌ات شناختم. من تو را به عنوان یک قهرمان شناختم. قهرمانی که تا زمان آزادی فلسطین، خود را از استقامت و نبردهای بی‌وقفه آزاد نکرد. ما تمامش می‌کنیم... اسارت فلسطین، کودک‌کشی‌های بی‌رحمانه، جنایات بی‌پایان رژیم غاصب و دردهای مظلومان را تمام می‌کنیم. آن‌ها شروع کردند اما ما تمامش می‌کنیم! ما پای راهت می‌مانیم، اسماعیل هنیه! فاطمه نصرتی چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | آرتین، رسانۀ رسمی نوهنران ایران @artteen_ir ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 بند کفش‌هایمان را محکم کنیم روز بیست و یکم بهمن ماه سال۵۷، در حالی که حکومت نظامی برقرار بود، امام فرمان شکست حکومت نظامی را داد.آقای چهپور از بستگان مرحوم طالقانی تعریف می‌کند:« مرحوم طالقانی از اینکه امام دستور لغو حکومت نظامی را داده خیلی مضطرب شده بود و به امام تلفن زد و گفت اگر لغو حکومت نظامی بشود، تهران حمام خون می شود. امام هم فرموده بود هیچ اتفاقی نمی افتد. آقای طالقانی گفته بود یا من بعد از یک عمر از سیاست چیزی نمی فهمم یا این سید با عالم دیگری ارتباط دارد. باور کنید این حکم امام که صادر شد معادلات به هم ریخت.» روزی که امام دستور شکست حکومت نظامی را داد خیلی‌ها تصور نمی‌کردند تنها چند ساعت دیگر بیشتر به پیروزی انقلاب اسلامی نمانده. شاید خیلی‌ها نگران بودند که این همه خون ریخته شده به ثمر می‌رسد یا نه؟ اما در همان حال اضطرار، محكم ایستادند تا کار را به آخر رساندند. بلند شویم مثل بچه انقلابی‌های دهه پنجاه وضو بگیریم، توسل‌هایمان را جدی‌تر کنیم. گذرنامه‌های اربعین‌مان را با نیت دیگری آماده کنیم. تضرع‌های شبانه را بیشتر کنیم. تاریخ انقضای تحلیل‌های ما ضعیفیم، همه‌جا پراز نفوذی است، همه‌جا پر از حفره است گذشته. الان وقت ناله نیست، وقت شکایت نیست. ما نزدیک قله‌ایم، نزدیک قله نفس کم می‌شود، سختی مسیر بیشتر می‌شود. اما وقت اظهار ضعف نیست، وقت شعف رسیدن به قله است. وقت نشاط رسیدن به نهایت کار است. بند کفش‌هایمان را محکم کنیم. فاطمه نصراللهی eitaa.com/haer1400 چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 پروژه تعطیل شدنی نیست امروز صبح زود طبق معمول اکثر روزها اول از همه مادرم زنگ زد و با بهت و تأثر درباره تیتر خبر شوکه کننده‌ای که از همه‌ی شبکه‌ها پخش می‌شد، جلز ولز کردیم. بعد نوبت دوستانم بود که یکی زنگ زد، یکی پیام داد. مهمترین قسمت تحلیل این خبر، موقعیت مکانی‌اش بود. همه با تعصب می‌گفتند: «نباید اینجا شهید می‌شد.» این یعنی ما با شهادت مسئله نداریم. «ما ملت شهادتیم». ما ملتی هستیم که شیر مادرانمان در روضه‌های اباعبدالله جوشیده و به کام ما ریخته شده. گوش و چشم و ضمیر آشناییم با این کلمه. حتی میهمان بودن شهید دیشب هم برای ما قرابتی تاریخی دارد. تاریخی حوالی سال ۶۰ هجری. هر کس که خبر شهادت مسلم را می‌شنید، اول رد می‌کرد. چون می‌دانست مسلم میهمان خانه‌ی "هانی‌بن عروه" بزرگ قبیله‌ی مذحج است. کسی وجودش را نداشت حرمت خانه‌ی بزرگ قبیله را بشکند. اما شکستند و خون میهمان را به دامن میزبان معتبرش ریختند. این گزاره‌های تاریخی همیشه در حال تکرار یادم می آورد که ستم دلیل نمی‌خواهد. ستم با حرمت و بزرگی کاری ندارد. چون شیطان در ستمگر به حکومت نشسته.   اما چیزی که بعد از ریختن خون میهمان دیشبمان از نگاه و کلام و تأثر دوستانم قلیان می‌کرد، کلمه‌ی "اینجا" ست. اینجا یعنی خاک. ما همیشه‌ی خدا سر این کلمه غیرت عجیبی داشته‌ایم. این کلمه نه شوخی بردار است نه قابل اغماض. خاک یعنی محور حضور تک تکمان. یعنی بستر رشد و ریشه. خاک یعنی همان چیزی که دشمن ستمگر از آن محروم است. خاک یعنی آرزوی اسراییل.... به دی‌ماه غمگین ۹۸ نگاه میکنم. یادم می‌آید همین آقای رییس دفتر حماس، همین میهمان شهیدمان برای تشییع برادرش حاج قاسم پشت تریبون با لحنی غرّا و دلگرم کننده می‌گفت: «با این ترورها پروژه‌ی مقاومت در منطقه ضعیف نخواهد شد». یعنی ما سر می‌دهیم، سردار می‌دهیم، پیمانکار عوض می‌کنیم، اما پروژه مقاومت تعطیل شدنی نیست. من هم بابت مکانِ واقعه ی دیشب، کلافه‌ام اما وقتی صدای پدرانه‌ی حاج قاسم که تاکید می‌کرد: «جمهوری اسلامی حرم است» در گوشم می‌پیچد. به خودم می‌گویم برای بازوی مقاومت، شهادت هر جایی غیر از خاک حرم، کم بود. بعد دوباره به این می‌رسم که "خاک" همان آرزوی همیشگی اسراییل‌ است که باید به گور ببرد. حمیده عاشورنیا چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | پس از باران، روایت نویسندگان گیلانی eitaa.com/pas_az_baran ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 جمع یاران دوباره تکرار زیرنویس خبرفوری شبکه خبر، دوباره نوشته های غمی که تازه شود با غمی دگر. دوباره فکر انتقام و سوختن قلبها! خودم را آرام میکنم ؛ مگر غیر از این است که خون تک تک شهدا یک خدا را به عنوان صاحب دیه دارد. از سر صبح با شنیدن خبر ترور آتش افتادم به جانم. اسرائیل خودش هم نمی‌فهمد ولی با جنایت های بی وقفه اش دارد آدمهای معمولی را آتش به اختیار بار می آورد دیگر چه برسد به آن آدمهای آماده به خدمت! وقتی این مایه ننگ بشریت برای نابودی اش دست و پا میزند چرا ما کمک نکنیم تا قبل از گذشت آن بیست و پنج سال وعده داده شده رهبری موجودیت اسرائیل به سر آید. تمام امروز هرچه راه می‌رفتم انگار روی پاهای خودم نبودم. عصبانیتم سر رفته بود. ولی با این همه رفتم جایی میان کوچه های سنگ‌چین ضخیمِ کرم رنگ با سراشیبی های تند و تیزش. بوی تند باروت ته شامّه ام را بدجوری می سوزاند. می‌روم جایی بین قدس و کرانه باختری. باید به سمت غرب بروم. می‌روم حوالی اردوگاه الشاطی. نجوای گوشم می‌گوید بیشتر بگرد و من می‌گردم دنبال خانه آقای هنیه. به خودم میگویم بگو شهید هنیه. باید بروم به خانواده اش سر سلامتی بدهم. یعنی از بین خانواده ایی که شصت نفر شهید داده کسی مانده که به استقبالم بیاید؟ من هنوز کوچه به کوچه از کنار اردوگاه آواره های فلسطینی دارم رد می شوم. تفکر شهید هنیه را دوست دارم. هدفش را بیشتر. ماندن پای آرمانش را تا قدّ عرش می پرستم. حالا که شهید شده بُردش بیشتر از قبل شده. درست مثل حاج قاسم! پشت دری می ایستم. برعکس صاحبش، زنگ زده و بی روح است. با سنگ های فلسطینی به در می کوبم. اما کسی نه صدای ته مانده در گلویم را، نه صدای سنگم را می‌شنود. به خودم می آیم و تازه دوزاری کجم می افتد که اهالی این خانه همه رفته اند تا یاران آخرالزمانی را کامل کنند. چشم‌می چرخانم. سر شب است و خودم را وسط قطعه ایی از بهشت می بینم. گلزار شهدای کاشان! قبل از آنکه قدم از قدم بردارم؛ سنگهایم را با صهیون سنگدل و جنایتکار وا می‌کَنم. همشهریهایم شبانه به نشانه اعتراض و اعلام خونخواهی آمده اند اینجا. اسرائیل به خیال خودش دست و پای مرا و هر که را که بخواهد برای آزادی قدس بزند به خط را بسته. ولی چقدر بیخبر است که زن و مرد برایمان فرقی ندارد. اسلحه به دوش هایی که راه را می شناسیم ایستادن برایمان معنی ندارد. بغض کوچکترین واکنش ممکن در مواقع بحرانی است، باید مدیریتش کنم تا مبادا بی گدار به آب بزند! قبل از ظهر رهبر که فرمود : "خونخواهی از مهمان عزیز وظیفه‌مان است" بیشتر به عمق قضیه پی بردم. ایستاده ام کنار شهدایی که برای آبادی این خانه خون دادند ولی وجبی از خاک را نه. اینجا کنار تک تک این شهدا خودم را گور و گم می‌کنم تا برای جلو افتادن عملیات ظهور دعا کنم. دوباره نیست می‌شوم و می‌روم کرمان؛ پائین پای حاجی. با آنکه ازش حسابی حساب می‌برم ولی بهش رو می‌زنم؛ خودمانیم حاج قاسم! با آمدن شهید هنیه هنوز جمعتان جمع نشده با حضرت مهدی (عج) برگردید؟ تجمع اعتراضی مردم‌ کاشان به ترور شهید اسماعیل هنیه در گلزار شهدا چهارشنبه شب؛ ۱۰ مرداد. ملیحه خانی چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 دهکده جهانی بچه که بودم وقتی می‌گفتند دهکده جهانی فکر می‌کردم؛ جهان قرار است روز به روز کوچکتر شود و آدم‌ها چه بخواهند و چه نخواهند مجبورند که در یه دهکده زندگی کنند. واژه دهکده برایم قشنگ بود بخاطر اینکه دیده بودم توی دِه، دل‌های آدم‌ها به هم نزدیکتر هستند، شباهت‌هایشان چه در رفتار و چه در فکر به هم بیشتر است و اختلافات کمتر. کلا از نظرم هر چیزی سنتی‌اش دلچسب‌تر است و حس خوبش بیشتر. قاعدتا همیشه منتظر دیدن آن دهکده سنتی خودم بودم. البته که خیلی‌ها بهم می‌گفتند دنیای الکترونیک دهکده جهانی یعنی مدرنیته. آنها فراری از دهکده سنتی من و من هر روز مشتاق‌تر. الان بزرگ شدم. دارم می‌بینم که جهان کوچک نشده ولی دهکده دارد شکل می‌گیرد. آدم‌ها دارند شبیه و شبیه‌تر می‌شوند به همدیگر! چه جوان باشی و سرود مقاومت در خاک آمریکا بخوانی و چه پیر در فلسطین و ایران. مرزهای جغرافیایی دارند کم رنگ می‌شوند. دیگر فرقی ندارد کجا باشی! همه جا می‌تونه خاک تو باشد! می‌توانی مثل عمادِ لبنانی در دمشق شهید شوی و یا چون قاسمِ ایرانی در عراق و چون اسماعیلِ فلسطینی در ایران. همه جا یکی خواهد شد. و من امروز  مشتاق‌تر، چشم‌به‌راه‌تر و منتظر آمدن تمدنی هستم که غرب و تمدنش مثل همان دوران بچگی‌ام از آن فراری‌اند! فراری از صدای ناقوس مرگ که طنین انداخته و همچون صوراسرافیل امان صهیونیست‌ها را بریده که اینچنین آنها را دیوانه‌وار به میدان توحش کشانده. بله حقیقت ماجرا این است که صهیونیست‌ها دیوانه شدند و در حال زدن آخرین میخ ها بر تابوت خود هستند و قطعا پایان مسیر، تمدن نوین اسلامی وعده داده شده و دلچسب من است. زهرا شطّی پنج‌شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 گهی زین به پشت و گهی پشت به زین تاریخ در حال تکرار شدن است. روزی که حاج قاسم عزیزمان را در عراق به شهادت رساندند، همانقدری ناراحت شدیم که امروز اسماعیل هنیه را در ایران. آن روز خیلی‌ها گفتند که عراق مهمان نوازی نکرد اما امروز در قلب ایران خون مرد رشیدی را ریختند که از کشته شدن واهمه نداشت که اگر داشت بهترین عزیزانش را در این راه تقدیم نمی‌کرد. که عروسش از غزه برای دنیا پیام نمی‌فرستاد. چه کنیم ما ایرانی‌ها شهره بوده‌ایم به غریب‌نوازی و مهمان‌نوازی. برای ما سخت است که خون مهمانی را در خانه‌یمان بریزند. خدا ما را به چیزی امتحان کرد که به سر خودمان در بغداد رفته بود و قبل‌ترها در دشت کربلا. حسین ما هم بی‌دعوت نیامده بود مهمان بود و عزیز. گاهی کلمات نمی‌گذارند فکر کنیم. مقایسه امام حسین با همه شهدا در طول تاریخ مقایسه درستی نیست. امام حسین خون خدا بود. دردانه خلقت بود. اما چه کنیم؟ زمانه به من یاد داده است که تاریخ در حال تکرار شدن است. فاطمه سادات حسینی پنج‌شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 یک خواب غیرمنتظره دخترم در راه برگشت از سفر مشهد بود. شب هرچقدر تماس گرفتم تا بتوانم زمان رسیدنش را بپرسم تلفنش خط نداد. زدم به بی‌خیالی و مشغول ور رفتن با گوشی شدم. ویدئویی جالب توجهم را جلب کرد. عده‌ای توی مجلس شورای اسلامی دور هم جمع شده بودند و آقای پزشکیان یک نفر را با اشتیاق بغل کرده و می‌بوسید. آن شخص پشت کرده بود. حدسم رفت سمت آقای ظریف اما بعد متوجه شدم که این شخص آقای اسماعیل هنیه است. کیف کردم از دیدن فیلم و تا دیروقت مشغول تحلیل شخصیت ایشان با همسرم شدم. آنقدر که فراموش کردم باید ساعت رسیدن دخترم را ازش می‌پرسیدم و خوابیدیم صبح زود، ساعت شش و نیم یکهو از خواب بیدار شدم و پریدم سمت گوشی. دلم شور دخترم را می‌زد که نمی‌دانستم کی می‌رسد. تماس‌هایم بی‌جواب ماند. ناخواسته سعی کردم نگرانی‌ام را با گشت زدن در اینستاگرام آرام کنم که هول بدتری ریخت توی وجودم. تیتر این بود: خبر فوری، شهادت آقای اسماعیل هنیه. مات و مبهوت شده بودم. یعنی چه؟ من شب با نام این آقا به خواب رفتم و صبح با خبر شهادتش روزم را شروع کردم. باورش سخت بود. آن هم در کشور ما! چرا اینجوری شد؟ نمی‌فهمیدم. هزار جمله در ذهنم می‌چرخید. با خودم گفتم: حتما دروغه. صفحات را بالا و پایین کردم. تمام اینستاگرام پر شده بود از این خبر. واقعیت دلم را ترکاند. دیگر رسیدن دخترم را فراموش کرده بودم. که گوشی زنگ خورد. رسیده بود ترمینال رشت. از قبل نقشه کشیده بودیم که بعد برگشتش برویم تفریح اما دیگر دل و دماغی نمانده بود برایمان. الهام هاتف چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 خبری که کمی آرامم کرد از وقتی که خبر شهادت اسماعیل هنیه عزیز را شنیدم با خودم میگویم خب چرا؟ چرا توی ایران؟ چرا الان که مهمان ما بود؟ راستش دلم برای رهبر عزیزمان می‌سوزد چند داغ به فاصله دو سه سال... هر چند که رهبر عزیزمان با سخنان حکیمانه‌اش و صبر و استقامتش به ما همیشه دلداری می‌دهد ولی می‌دانم که برای حاج قاسم علمدار وفادارش برای شهید رییسی یار عزیزش و... و اکنون برای شهید هنیه در خلوت گریسته... و مثل همیشه صدای صاحب الزمان مهدی عج زده است... اما امشب خبرهای شهادت اسماعیل هنیه را که می‌دیدم چشمم به خبری افتاد که سنگینی غم دلم را کمی آرام کرد. نوشته توییتی از یک خبرنگار اسراییلی بود با گذاشتن کلیپی از مراسم تشیع اسماعیل هنیه در تهران این خبرنگار اسراییلی نوشته بود: «تصاویر بسیار شگفت انگیز است. مهمترین رهبر شیعیان جهان در حال اقامه نماز برای عروج روح رهبر مقاومت سنی است.» دو سه باری جمله را خواندم خبر از خبرنگار اسراییلی بود!! این یعنی دشمنان اقرار می‌کنند ما به ظاهر پیروزیم پیروز واقعی مسلمین جهان هستند این یعنی عزت اسلام این یعنی سال‌ها دشمنان تلاش کردند بین شیعه و سنی اختلاف بیاندازند اما نتوانستند رهبر عزیزم پاینده و باعزت باشی صدیقه فرشته پنج‌شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 مهمان عزیز شهید خدمت که رفت، دلمان بدجور گرفت. تازه داشتیم با نبودنش کنار می‌آمدیم که دوباره بغض توی گلویمان خانه کرد. این‌بار حادثه‌ای بین‌المللی رخ داد. حادثه‌ای جانسوز توسط کفتارها، آن هم در خاک پاک ایران. شهادت مرد میدان مقاومت. ایران این حق را دارد به خاطر حمله به خاکش انتقام بگیرد. شک نکنند میزبان برای خونخواهی مهمان عزیزش اقدام خواهد کرد. غزه که صبحش شب و شبش روز نمی‌شود، بدون شهید. دل‌های داغدار امروز شاهد شهادت مردی بود که در یک روز سه پاره‌ی تن‌خود را در یک حادثه از دست داد. مردی که در یک اتفاق داغ چهار تا از نوه‌هایش را دید. آری اینبار حادثه بین‌المللی بود، چون شخصیت اسماعیل هنیه بین‌المللی بود. آن‌هایی که نمی‌دانند، بدانند؛ اسرائیل می‌خواهد به مصاف ایران بیاید اما تن به تن نه! دلیلش واضح است. چون جرأتش را ندارد. صهیون‌ها خوب می‌دانند اگر با ایران به تقابل بیایند، چیزی از اسرائیل باقی نخواهد ماند. حادثه‌ی امروز سراسر حماقت بود. به فرموده ‌امام صادق علیه‌السلام: خدا دشمنان ما را احمق آفریده. امروز ما این نفهمی را به عینه دیدیم. اسرائیل آگاه است جمهوری اسلامی ایران آمادگی خودش را بعد از طوفان الاقصی اعلام کرده. این جمله باشد برای خودمانی‌ها؛ آگاه باشیم و بیش از این خودمان را به خواب نزنیم! اسرائیل و آمریکا دشمنی دیرینه با ایران و اسلام دارند. غزه لبنان، فلسطین، یمن... مقصود اصلی اشغالگران نیست. بلکه پلی است برای رسیدن به ایران. بیایید به حرف‌ها و گمانه‌زنی‌های بیهوده پایان دهیم. متحد باشیم. و به یقین بدانیم، حرام‌زادگان یهودی اگر در پوست بره هم خودشان را پنهان کنند، باز هم همان گرگان درنده‌ و خونخوار تاریخ باقی خواهند ماند. فاطمه سادات مروّج چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 ژن خوب بعضی وقت‌ها عکس‌ها بیانگر همه حس و حال‌هایی است که می‌خواهی بگویی. حتی ناگفته‌هایی که نمی‌توانی حرفی از آن بزنی را بازگو می‌کند... سلام ما به شهید اسماعیل هنیه کسی که نه فقط با حرف بلکه با عمل هم نشان داده خون ما رنگین‌تر از خون طفل فلسطینی نیست. و یکی یکی خانواده‌اش را برای اسلام و دفاع از حق مردم مظلوم فلسطین فدا کرده. کسی که ژن آقازاده‌هایش را نیز بند به شهادت کرده و چه پست و مقامی بالاتر از شهادت... و این عکس گواه همه خلوصش نسبت به کودکان مظلوم فلسطینی است... شهادتت مبارک بزرگ مرد تاریخ اسلام صدیقه فرشته پنج‌شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 عبدالسلام و الحیه عبدالسلام پسر بزرگ هنیه است. لذا به او لقب ابوالعبد می‌دادند. او را یکبار در استانبول دیدم. فهمیدم کار ورزشی می‌کند. وقتی شنیدم گفتند اینها توی‌ هتل‌های قطر هستند دلم سوخت... امروز به نماز پدرش آمد و آقا به طور خاص با او سخن گفتند. خاطرات الحیه هم که سمت راست آقا هست را یکبار در مالزی مفصل شنیدم. از شهادت هفده عضو خانواده‌اش‌ گفت و گریست... علیرضا کمیلی @komeilialireza پنج‌شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 هر شهیدی کربلایی دارد «موعد دیدار آمد... برادرت اسماعیل هنیه» جمله‌ای که شهید اسماعیل هنیه برای قبر حاج قاسم عزیزمان نوشته ناخوداگاه سخن شهید آوینی برایمان تکرار می‌شود هر شهیدی کربلایی دارد، خاک آن کربلا تشنه اوست و زمان انتظار می‌کشد تا پای آن شهید بدان کربلا برسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی به جز شهادت وجود ندارد. مهمان عزیز شهادتت مبارک اللهم عجل لولیک الفرج صدیقه فرشته پنج‌شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 اسماعیلِ اُمَّت در اندوهِ وطن،‌ در بین اضطراب زنان و خون خواهی مردان، در اردوگاه آوارگانِ الشاطی غزه به دنیا آمد. خب همین علتیست قوی تا هر جای زندگی‌اش را که می‌نگری خون‌اش برای فلسطینش جوشیده باشد. از دلِ آن تولد یک مبارز به دنیا آمده بود. مبارزی که مجاهدانه برای کشورش می ایستد و مقاومت می‌کند. می‌ایستد و بارها دستگیر و اسیرِ اسرائیل می‌شود. اما از تک و تا نمی‌افتد. اسماعیل باید زنده می‌ماند تا نقشِ اصلی‌اش را در راه پس گرفتن وطن و کرامت مردم‌اش ایفا کند. همه می‌دانستند که مسئولیت گرفتن در حماس یعنی خداحافظی با آرامش و زندگی و جانِ شیرین. یعنی هر لحظه آماده حادثه بودن. اما هیچ‌کدام از اینها در دل و نگاه‌اش عزیز‌‌تر از جهادِ در راهِ خدا برای فلسطینش نبود. پس به حماس پیوست. از آن مسئول‌ها نبود که بنشیند گوشه‌ای تا بقیه بجنگند. خود وسط میدان بود و بارها مورد سوءقصد قرار گرفت اما پا پس نکشید. حتی خون بچه‌ها و نوه‌های خودش را رنگین‌تر از خون بچه‌های غزه نمی‌دید. حالا دیگر فقط خودش وسط میدان نبود. روزی یک جانش، یک نوه‌اش را مورد سوءقصد قرار می‌دادند و می‌کشتند... یک روز هم خانه‌اش را می‌زدند و سه پسر و سه نوه‌اش را همزمان شهید می‌کردند. چه شد؟ ندیدیم حتی یکبار لب به شکایت باز کند. می‌گفت: "همه خانواده‌های ساکن غزه بهای سنگینی در خون فرزندان پرداخته‌اند من هم یکی از آنها هستم. نزدیک به شصت نفر از اعضای خانواده‌ام مانند همه مردم فلسطین به شهادت رسیدند و هیچ تفاوتی بین آنها نیست" آرمان فلسطین زنده است. پس اسماعیل زنده است و انگار بعد از شهادت خانواده‌اش، بیشتر از قبل در تکاپو است‌. برای شور و مشورت در فواصل نزدیک به دیدار آیت‌الله خامنه‌ای می‌آید و چه شوری در چشمانش هست و چه محبتی از حضرت آقا به ایشان می‌بینم. می‌آید، طرح مسئله می‌کند، راهنمایی می‌گیرد و می‌رود تا این انرژی و امیدواری را به بدنه‌ی حماس تزریق کند. دیروز هم آمده بود. مراسم تحلیف رئیس‌جمهور جدیدمان بود و دعوتی مراسم بود. دکتر پزشکیان قسمت مهمی از صحبت‌هایش را به فلسطین اشغالی اختصاص داده بود. پای تلویزیون نشسته بودم. خوشحالی و دست زدن‌هایش به وقت شنیدن مرگ بر اسرائیل و حمایت‌ها از فلسطین نظرم را جلب کرده بود. تحلیف تمام شد و دور پزشکیان شلوغ. به جمعیت نزدیک شده بود تا به رئیس جمهور تبریک بگوید. راه باز کردند و خنده‌هایشان درآمیخت. در حالی که همه‌ی نماینده‌ها دو نشان می‌دادند، دستان یکدیگر را به نشانه پیروزی بالا بردند و... چیک. شیرینی این تحلیف به دلم بود اما عمر زیادی نداشت... امروز صبح با خبر شهادتت از جا پریدم. ناباورانه نگاهت می‌کنم. همین چند ساعت پیش بود که خودت را به آقا رساندی و چه آغوشی اسماعیل...! و چه آغوشی‌... انگار می‌دانست شهیدی را به آغوش می‌کشد. در قلب تهران، در نیمه شبی روشن، اسماعیلِ امت را، میهمانِ رهبرمان را کشتند. هر چند که تو به آرزوی دیرینه‌ات رسیدی، اما ما میهمان‌کشی را بر نمی‌تابیم. دیگر جایی برای نشستن و فکر کردن نمانده. همه‌ی امت‌های اسلامی باید برای نابودی اسرائیل حرکت کنند و این لکه‌ی ننگ را از منطقه پاک کنند... آرمانِ فلسطین زنده است پس اسماعیل زنده است زنده‌تر از همیشه... برای بازپسگیری وطن‌اش، فلسطین. آرزو صادقی جمعه | ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
اسماعیل امت.mp3
14.74M
📌 اسماعیلِ اُمَّت آرمانِ فلسطین زنده است پس اسماعیل زنده است حدیثِ دلتنگی ما در غمِ شهادتِ میهمانِ وطنمان، شهید اسماعیل هنیه. راوی: محدثه دانشگر نویسنده: آرزو صادقی تدوین‌گر: محمدمهدی امیدیان ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 بدرقه... ژلوفن را گذاشتم توی دهانم و دو قلپ آب رویش. دیر شده، فرصت ندارم به فکر معده‌ خالی و زخم بعدش باشم. دیروز صبح که چشم‌هایم به صفحه گوشی روشن شد، دوباره نه، چندباره شوکه شدم. تلویزیون را روشن نکردم. گوشی را خاموش کردم و انداختم زیر میز. کتاب دست گرفتم. نمی‌خواستم باور کنم. انگار با پیگیری نکردن من، ورق برمی‌گشت. ورق هم برنمی‌گشت، خودم دیرتر داغدار می‌شدم. شده بود آن‌چه نباید. داغ دو ماه قبل و چهار سال قبل‌تر تازه شد. زخمی که با امید و توسل سله بسته بود، انگار بچه تخسی ناخن انداخت و از پوست جدایش کرد. این‌جور وقت‌ها دستمال هم رویش بگذاری تا چشمت نبیند ولی باز مغز استخوانت تیر می‌کشد و تا چند روز جای زخم دل‌دل می‌کند. سلول‌های عصبی‌‌ام در وضعیت عدم‌تعادل قرار گرفتند. پالس‌های غیرطبیعی می‌دهند و باعث تعجب خودم و اطرافیان می‌شوند. راه می‌افتم. شیشه ماشین را پایین می‌دهم تا درودیوار شهر را بهتر ببینم. چه روزها که به خودش ندیده این تهران پرماجرا. جمله "چرا در تهران" سوار چرخ‌وفلکی شده و مدام در ذهنم می‌چرخد. چرا باید این داغ به پیشانی ما بچسبد؟ چرا انگشت بی‌کفایتی و بی‌مسئولیتی طرف ما نشانه رفته؟ از خیابان جمهوری خود را می‌اندازم در دل جمعیت. هرچه جلوتر می‌روم، ازدحام بیشتر می‌شود. مردم با پیراهن سیاه محرم خودشان را رسانده‌اند. مداح دم گرفته "سنصلی فی القدس ان‌شالله". وسط میدان، روی سکو می‌ایستم. ماشین حامل شهدا از دور می‌آید، عکس بزرگ شهید هنیه جلوی ماشین به جمعیت نگاه می‌کند، با همان لبخند همیشگی که انگار مادرزادی همراهش بوده. خستگی ۶۲ سال مجاهدت چه خوب از تنش درآمد. نباید کمتر از شهادت نصیبش می‌شد. گفتم ۶۲ سال، حاج قاسم و رئیسی عزیز چند ساله بودند؟ ۶۳ و ۶۴ سال؟ چه می‌شود که روحشان بیشتر از این نمی‌تواند در کالبد تن مادی بماند؟ مگر چقدر وسعت یافته؟ دوباره از خودم می‌پرسم "چرا در تهران؟" عقل ناقصم در حل جواب دست از پا درازتر گوشه‌ای نشسته و مدام کاغذ روبه‌رویش را خط‌خطی می‌کند. دلم می‌گوید: -اگر جای دیگری شهید می‌شد، این تشییع و احترام همراهش بود؟ بزرگترین مرجع تقلید شیعیان می‌توانست برایش نماز بخواند؟ ذکر اباعبدالله زینت‌بخش تشییعش می‌شد؟ انگار دلم توانست عقلم را از سردرگمی نجات دهد. حساب‌کتاب‌های خدا با ما فرق دارد. زهرا عرب‌سرخی پنج‌شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | دورهمگرام، شبکه زنان روایتگر @dorehamgram ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 خودتحقیری! ممنوع ما بچه‌های مکتب خمینی با «خرمشهر را خدا آزاد کرد» بزرگ شدیم و از بچگی یاد گرفتیم که به خود غره شدن باعث شکست است. اما بعضی از ما گاهی کمی از مرز تواضع عبور می‌کنیم و دچار خودتحقیری می‌شویم. وعده صادق سیلی بسیار محکمی بود که اسرائیل خورد و آسیب‌پذیری لانه عنکبوتی‌اش را کل دنیا دید. قدرت موشکی و سخت جمهوری اسلامی غیرقابل انکار است ولی بعد از ترور مهمان عزیزمان که حقیقتا هم به جز ضربه حیثیتی، ضربه‌ای اطلاعاتی و امنیتی بود؛ خیلی‌ها دچار خودباختگی شدند که لااقل در جنگ اطلاعاتی کل قافیه را به دشمن مکار باخته‌ایم. ما منکر نفوذ و نفوذی‌ها نیستیم. ولی ضربه‌ای که خوردیم بیش از آنکه به دست‌کم گرفتن دشمن مربوط باشد، به دست‌بالا گرفتنش برمی‌گردد! زیادی روی مغز پوسیده‌ای این خونخوارها حساب کرده بودیم. فکرش را هم نمی‌کردیم که بعد از حماقت حمله به کنسولگری باز همچین حماقت بزرگی بکنند. از دیروز در فکر بودم که ما در وعده صادق قدرت سخت و موشکی‌مان را نشان دادیم و اسرائیل قدرت نرم و اطلاعاتی‌اش را. راستش را بخواهید کمی خودتحقیرانه خودم را باختم. کم نفوذ نکردند. ترور شهید فخری‌زاده هنوز جلوی چشممان است. تا اینکه مقاله‌ای از یک شیرپاک‌خورده دیدم که در آن عملیات‌های اطلاعاتی موفق جبهه مقاومت علیه اسرائیل را مرور کرده بود. متاسفانه عملیات‌های اطلاعاتی مثل عاملینشان گمنام و مظلومند. اینکه عملیات‌های پر سر و صدای دهه هفتاد را فراموش کردیم قبول؛ اینکه حتی اسم بعضی از عملیات‌های اخیر را هم نشنیدیم قبول؛ اینکه برخی دیگر را هرگز نخواهیم شنید هم قبول. ولی چه زود وزیر انرژی اسرائیل که برای ما جاسوسی می‌کرد را فراموش کرده بودم. یا اینکه طوفان الاقصی بیش از شکست هیمنه‌ی اسرائیل شکست اطلاعاتی بود. یا ماجرای استعفای رئیس آمان (اطلاعات ارتش اسرائیل) بعد از وعده صادق. خیلی از این اتفاقات نه طبقه‌بندی شده‌اند و نه سانسور. جلوی چشممان بودند ولی فراموششان کردیم. هرچند که باید حواسمان به خودغره‌گی باشد ولی گاهی لازم است برای جلوگیری از خودتحقیری و خودباختگی، پیروزی‌هایمان را مرور کنیم. فاما بنعمة ربک فحدث محمدصادق رویگر جمعه | ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 مجازات سخت پَکَر و بی‌حوصله سوار اتوبوس اصفهان شدم. دوازده و نیم ظهر بود. از گرمای وحشتناک و غرولندهای شوفر اتوبوس که بگذریم، خبر ترور اسماعیل هنیه آن هم در قلب تهران را هیچ رَقَمه نمی‌شد هضم کرد. بی‌اعصابِ‌ بی‌اعصاب چشم‌هایم را بستم و سرم را روی صندلی گذاشتم تا بخوابم. صندلی پشتی یک آقاپسر و دخترخانمی نشسته بودند که خدایی اصلا بهشون نمی‌آمد زن و شوهر باشند، شاید هم بودند و من اشتباه می‌کنم. از همان کاشان که اتوبوس حرکت کرد تا خود اصفهان با صدای بلند حرف زدند و خندیدند. واقعا روی مخ بودند. طوری هم حرف می‌زدند که حتی اگر نمی‌خواستی بشنوی صحبت‌هایشان به گوش می‌رسید. همه حرفی هم می‌زدند! از صحبت‌های منشوری مثبت ۱۸ گرفته تا کارشناسی مسائل روز کشور و جهان و حتی مسابقات المپیک. مابین حرف‌هایشان صحبت از ترور شهید هنیه شد. دخترخانم گفت: «اینم از امنیتی که یه سره تو سر ما میکوبن. رئیس حماس اومده تهران زدن کشتنش. کاری که اسرائیل تو فلسطین نتونس بکنه تو ایران انجام داد» آقاپسر هم در تائید افاضات دخترخانم آره بله می‌کرد و تهش یک عزیزم هم بهش می‌چسباند. چند باری خواستم برگردم جوابشان را بدهم که گفتم شاید بگویند که چرا به حرف‌های ما گوش می‌دادی؟ بی‌خیال شدم و تمام تلاشم را می‌کردم تا خوابم ببرد که باز دخترخانم ادامه داد: «حالا ببینیم این سپاهی که اینقدر بهش می‌نازن چجوری می‌خواد جوابشون رو بده» آقاپسر هم بالاخره زبان به کارشناسی باز کرد و گفت: «حتما می‌خوان ترامپ رو تو اسرائیل تیربارون کنن» بعد هم خنده تمسخرآمیزی کردند و خدا را شکر قسمت سیاسی بحثشان تمام شد و من هم خوابم برد. رسیدم اصفهان، قرار بود توی جلسۀ تجربیات نویسندگان اصفهانی در رابطه با روایت واکنش سریع شرکت کنم. جلو ترمینال کاوه منتظر اسنپ بودم که یک نفر از پشت سر بهم گفت: «دادا، اسنپ چندی میبرتت؟ آ بیا تا با همون قیمت بریم، جَل باش که گَرمِس» قبول کردم؛ هنوز سوار ماشین نشده راننده شروع کرد به حرف زدن. مدام دستش را به ریش‌های پروفسوری جو گندمی‌اش می‌کشید و با لبخندی که بخواهد من را راضی به جواب دادن کند سرِ حرف ترور اسماعیل هنیه را باز کرد. با لهجه غلیظ اصفهانی گفت: «میگما! چیطو تونستن این بنده خدا رو بزَنَندِش. اصن هَنگ کردم! یکی از بِچّا میگفتا آ خودشون زَدَندِش!!» گفتم: «حاجی جون خودشون زدن که آبروی خودشون رو ببرن؟» این را که گفتم یک دقیقه‌ای سکوت کرد و دوباره شروع کرد: «میگما! حالا بعدی همه این حرف و شنودا جَخ باید نشست و دید چی چی میخَن جِوابِ اینا رو بِدن. دادا اینا هار شدندا. اگه با من باشِدا چنان رئیس جمهورشون رو میزنم که خُبِ‌خُب گوشی دستشون بیاد» رسیدیم حوزه هنری اصفهان. موقع خداحافظی به راننده گفتم: «حاجی ان شاالله جوابشون رو درست و درمون می‌دیم» تا برسم به جلسه با خودم فکر می‌کردم چقدر ما عوض شدیم! تا همین چند ماه پیش هیچ کس فکر نمی‌کرد کسی بتواند اسرائیل را بزند. حالا چی شده که بعد از وعده صادق حتی آن دختر و پسر توی اتوبوس و این راننده و شاید بقیه مردم منتظر دیدن پاسخ ایران به اسرائیل هستند. در جلسه نویسندگان اصفهان صحبت از ضعف ما در پیدا کردن خط روایت شد و اینکه متاسفانه ما در چنین وقایعی خط روایت را دیر پیدا می‌کنیم در صورتیکه مردم ما خط روایت شهادت اسماعیل هنیه را خیلی زود در ذهنشان ترسیم کرده‌اند. سیدمحمد نبوی چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 انتظار این روزها سه روز از ترور اسماعیل هنیئه گذشته. از هنیئا لک یا هنیئه، از قتلتم ضیفنا، از اشک و بغض رئیس جمهور جدید که هنوز نیامده آن روی سگ‌شان را نشانش دادند، از پیانو بازی دلار و بورس و سکه، از انتظار برای فانتظرو ردنا... منتظرند عین همان انتظاری که خدای محمد وعده‌شان کرده: وانتظروا انا منتظرون می‌دانند که می‌زنیم و با این حال می‌زنند. چاره‌ای چون برای‌شان نمانده. حالا همه دنیا منتظرند. ما هم. بچه‌های غزه هم. اصطلاحات نظامی نقل و نبات شده توی گروه‌ها. شوخی‌هایش هم همینطور. کلیر کلیر هم از بعد از ماجرای هواپیمای اوکراینی همه‌گیر شد. از آن موقع تا حالا چقدر این کلمه مستعمل شده. چقدر قرار انتقام داشته‌ایم. تحلیل‌ها به کف خیابان رسیده. دست به نقدترین‌ها هم فعلا از همسران امنیتی‌ها درمی‌آید: آقامون گفته... آقامون تو جلسه شنیده... یاسین هم هزارپا را بغل گرفت و آخرش به انتظار خوابش برد. حواسم نیست که زیر لب پیمان یوسفی می‌شوم: بزنید کار شیرین‌تر بشه، بزنید کار تکمیل‌تر بشه، بزنید پیروزی شیرین‌تر. هر چی بیشتر بهتر بزنید این لات کوچه خلوت رو؛ ناغافل دل بی‌رحم به قصد کشت فاطمه رحیمی ble.ir/yasina_r شنبه | ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 🚩 پرچم سرخ در بین عرب‌ها از قدیم‌الایام پرچم سرخ یک نشانه بوده است. نشانی از سرخی انتقام آن هم نه هر انتقامی انتقام خونی که مظلوم و به ناحق بر زمین ریخته شده است. پرچم گنبد امام حسین سرخ است به رنگ خون به رنگ انتقامی سخت نه به دست هرکسی به دست منجی آخر الزمان که با سپاهی از شهیدان و علما و پیامبران از کنار کعبه ندای انا المهدی سر میدهد. وحالا بعد از شهادت میهمانی غریب و مظلوم در خاک ایران عزیز رهبرشیعیان جهان وعده خونخواهی اسماعیل هنیه مظلوم را می‌دهد. پرچم گنبد جمکران رنگ انتقام به خود می‌گیرد. رنگ خون رنگ خونخواهی یک مظلوم یک خون به ناحق بر زمین ریخته و آنان که اهل روایت و حدیث‌اند و از عالم‌های بالاتر خبر دارند از حوادث آخر الزمانی خبر می‌دهند از یکی شدن دل‌ها از آماده شدن زمین برای ظهور حق از اتحاد مسلمانان از غربال مردم از آگاهی مردم جهان به ظلم و جنایت ظالمان از تشنگی مردم برای حق و همه این‌ها یعنی سحر نزدیک است. یعنی این‌ها آخرین دست و پا زدن‌های اسرائیل است. و سپاهی از حق در راه است. ما نابودی اسرائیل را خواهیم دید. ما در صحن مسجدالاقصی نماز وحدت خواهیم خواند. و کودکانمان در کنار کودکان فلسطین و غزه زیر نور گنبد طلایی مسجد الاقصی بازی خواهند کرد و مشق سربازی آقا. و سحر نزدیک است... زینب جلوانی eitaa.com/mamannevisandeh یک‌شنبه | ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا