📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش دوم
توی جاده که میآمدیم پلاکهای شهرهای مختلف به چشم میخورد. ترافیک جادهی مراغه برای این ساعت صبح تازگی داشت.
از میدان عبدالقادر آمدهایم سمت کمربندی شمالی. پیادهروها و هر دو طرف خیابان پر از جمعیت است. مشخص است که برخیها مدت زیادیست اینجا منتظر شروع مراسم هستند. برخیها خسته نشستهاند روی جدولهای وسط کمربندی؛ زیر آفتابی که تیز و پرقوت میتابد. دست هر کس که میبینی عکس شهید رحمتیست؛ انگار که مالک رحمتی به تعداد تمام این آدمها تکثیر شده است.
ادامه دارد...
زینب علیاشرفی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۵۵ | #آذربایجان_شرقی #مراغه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش سوم
هئیتیهای مراغه برای بدرقهی هم هیئتی خودشان آمدهاند .
دیگر مالک نیست که برایشان روضه و دعای توسل بخواند. دیگر مالک نیست که همپای او در اربعین، کربلا بروند، اما «یاتماز حسینین پرچمی»
ادامه دارد...
عطا حکمآبادی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۰۵ | #آذربایجان_شرقی #مراغه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش چهارم
صدای سنج و دمام بلند میشود. دلم هری میریزد. شبیه غروب عاشورا غم عالم میریزد در دلم. صدای دمام مردم را جاکَن میکند و مردم به خروش میآیند. موجی از مردم از انتهای خیابان سرریز میشود. بانویی که کنار خیابان ایستاده است و اشکهایش صورتش را پوشانده است. عکس شهید رحمتی را بالا میگیرد و همراه جمعیت میشود. انگار که عاشورا دو ماه زودتر به این شهر رسیده.
ادامه دارد...
سنا عباسعلیزاده | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۱۵ | #آذربایجان_شرقی #مراغه کمربند شمالی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش پنجم
امروز اربعین دیگری در مراغه برپاست.
در هر ۲۰ متر یک موکب پذیرایی دیده میشود. هرکسی در حد توان خود موکب و ایستگاه صلواتی زده است برای پذیرایی از عزاداران استاندار شهید، مالک رحمتی.
ادامه دارد...
عطا حکمآبادی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۹:۵۰ | #آذربایجان_شرقی #مراغه میدان عبدالقادر به سمت کمربندی شمالی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تبریز
بخش شصتوششم
همه دورتادور میدان ساعت نشستهاند؛ شبیه کسانی که قرار است مسافرشان از حج بیاید و بروند به استقبالش. مسافرشان دارد نرمنرمک از میدان شهدا میآید.
وسطهای این انتظار عکاس سالخوردهای توجهم را جلب میکند. ریشهای بلند سفیدش میگوید که سن و سالش حتماً به سالهای اول انقلاب میرسد. سالهایی که رجایی بود، بهشتی، مدنی و قاضی هم. دور میایستم و تماشایش میکنم. دارد حادثهی شهادت را تحلیل میکند. آخرش هم امضای کار را میزند: «تحلیلای من هیچ وقت غلط از آب در نمیان.»
جلوتر رفتم و پرسیدم: «عکس جالب، چی گرفتین؟» انتظار داشتم چند فریم عکس خوب به من نشان بدهد و حتی چندتایش را برایم ارسال کند، اما بدون کمترین ذوق نگاهی به دوربینش کرد. آه کشید: «نه جالیب عحسی؟ همه ماتم دارن. دیگه چیز جالبی وجود نداره.» انگار که غم فقدان پدر ذوقش را کور کرده باشد! شاید هم خاطرات تلخی برایش زنده شده باشد! ازش در مورد شهید مدنی و شهید قاضی پرسیدم. ماشین زمان ذهنش رفت تا آن روزها. گفت: «شهيد مدنی هم مثل حاج آقا (آلهاشم) خاکی بود. این روزها بیشترین چیزی که از این شهید بزرگوار میشنویم همینهاست که حاج آقا خاکی بود، بین مردم بود، همیشه تبسم داشت. میگن پیغمبر هم همیشه لبخند داشتن. شاید همین شبیهِ پیغمبر بودنه که ایشونو محبوب قلبها کرده! شایدم عمل به حدیث «دین چیزی غیر از خدمت به مردم نیست»، شایدم از اینکه مثل شهید مدنی شهیدوار زندگی میکرد!»
دوباره نگاهی به دوربینش میاندازد. میگوید «از همون روزا عکاسی میکنم. اما دوربین ندارم. دوربین رو امانت میگیرم». خواستم اسمش را بگوید که توی روایتش بیاورم. مکث کرد: «من کی باشم که خودمو معرفی کنم؟ من سرباز انقلابم.»
ادامه دارد...
مائده مهدوی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۸:۲۶ | #آذربایجان_شرقی #تبریز میدان ساعت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش ششم
وسطهای کمربندی شمالی مراغه بین جمعیت ایستادهام و دور خودم میچرخم؛ میخوام مردمی که از چهار جهت جغرافیایی به اینجا میآیند را ببینم. بین جمعیت چند نفر از عکاسان خبری تبریز را میبینم. سلام و وقتبخیری رد و بدل میکنیم. آنها که رد شدند چشمم افتاد به این پسربچه. مداحی «سفر بخیر، جوونی شد عاقبت بخیر»ِ رسولی میپیچد بین تار و پود پرچم و توی هوا تاب میخورد؛ وه به میانداری جوانانِ انقلاب!
ادامه دارد...
زینب علیاشرفی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ۱۰:۲۰ | #آذربایجان_شرقی #مراغه کمربند شمالی
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش هفتم
پیکر شهید مالک رحمتی وارد محل برگزاری مراسم شد؛
شعار مردم: «مالک اشتر آذربایجان»
ادامه دارد...
عطا حکمآبادی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۳۸ | #آذربایجان_شرقی #مراغه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش هشتم
فرزند مراغه به آغوش مردمش بازگشت.
در مورد شور و اشتیاق مردم به حضور در این مراسم همین بس که فقط هقهق گریه میشنوم. مردم گریههایشان را گره میزنند به «یا حسین»های بلند و دسته جمعی.
ادامه دارد...
محمد حیدری | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ۱۰:۴۵ | #آذربایجان_شرقی #مراغه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش نهم
داشت از حال و هوای شهر برای پدر شهید میگفت. از پارچه سیاههای کوچه و خیابان ، از ایستگاههای صلواتی، از پوستر و بنرها ...
در برابر هر جمله پدر شهید مظلومانه سرش را با حزن تکان میدهد. بندهی خدا بیمار است و تازه چند ساعت است که فهمیده مالک، پسرش، پر کشیده است. از دیشب دوستانِ پسر داشتند آرامآرام آمادهاش میکردند.
ادامه دارد...
عطا حکمآبادی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۵۰ | #آذربایجان_شرقی #مراغه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش دهم
به دلیل ازدحام جمعیت ۲۰ دقیقه است که درب آمبولانس باز نمیشود.
ادامه دارد...
عطا حکمآبادی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۳:۰۰ | #آذربایجان_شرقی #مراغه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
خداحافظ
دستهایش را پشت کمرش حلقه کرده بود و زیر چشمی دلنوشتهها را میپایید. خودکار را برداشتم و رفتم به طرفش.
_بفرمایید شما هم یک چیزی بنویسید.
هول شد و عقب عقب رفت.
_من؟ نه من چی بنویسم. اصلاً خطم خوب نیست.
گفتم:«حرف دل زدن که خط خوب و بد نمیشناسه.»
خودکار را گرفت. بغضش ترکید و خودش را انداخت روی مقوا.
با خط درشت نوشت: خداحافظ
مریم برزویی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #سبزوار
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
از شهداد تا مشهد
بخش هفتم
مسجدها، حسینیه ها، حوزه های علمیه، مدرسه ها و حتی خانه های مردم، شده اند میزبان زائرها.
نمی توان زائرهای امام رضا(ع) را از جمعیت تشییع کنندگان تفکیک کرد، خیلی ها هیچ وقت نمی خواستند سیاسی باشند اما چه شد که سیاسی ترین آدم کشور، مرزهای سیاست را از بین برد و همه را بی قرار و زائر مشهد کرد؟
ساکن حسینیه شده ایم، حسینیه ای که سهم هر زائر یک پتو و یک بالشت است اما پر است از صفا و صمیمیت، ترک و کرمانی و کرجی و شمالی کنار هم می نشینند و از خاطرات مشهد آمدنشان می گویند.
مثل زن ترکی که از سلماس آذربایجان آمده؛ می پرسم که چرا تشییع تبریز را نرفته؟ می گوید شوهرش پلیس است و سرکار بوده و نتوانسته برود اما آنقدر پای تلویزیون اشک ریخته که شوهرش داوطلبانه راهی مشهد شده، از شهرشان تا مشهد ۲۴ ساعت سوار ماشین و اتوبوس بوده اند، فقط برای یک تشییع که تابوت را از دور می شود دید و برای زیارتی که فقط می توان از دور سلام داد.
چطور می شود که یک رجل سیاسی، مرز عواطف و عقاید را این گونه متحول می کند؟!
ادامه دارد...
مهدیه سادات حسینی | از #کرمان
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۲:۹۰ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت مراغه
بخش یازدهم
پیکر شهید دفن شده است. خانوادهی شهید آمدهاند کنار مزارش برای آخرین وداع.
میثم مطیعی روضهی قتلگاه میخواند و مردم هایهای گریه میکنند. انگار هیچکس هنوز باور نکرده است که دیگر مالک رحمتی در بینشان نیست.
ادامه دارد...
عطا حکمآبادی | از #تبریز
جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۳:۱۵ | #آذربایجان_شرقی #مراغه گلزار شهدای الزهرا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
شهادت برایت زود بود.mp3
4.74M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
شهادت برایت زود بود
توی تحقیقم میرسم به اینجا که از حوالی سال٩٨ رفته رفته درآمد ایران از منابع گردشگری کم و کمتر شده و سال ١٣٩٩ دیگر صفر شده، دلیلش را کرونا فرض میکنم که حتماً هم موثر بوده. ولی توی سال ١٤٠٠ که هنوز کرونا به خصوص در دیگر قسمت های دنیا خیلی رنگ نباخته از حوالی پائیز یک گروه قانونهایی که دو سه سال است تصویب شدهاند میافتند روی مدار اجرا و جاری میشوند.
📃 متن کامل
✍ سید علیمحمد حسینی | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
خاک کارخونههای مازندران رو جارو کرد
سینی حلوا را گرفتم به طرفش. تشکر کرد و انگشت لرزانش را چسباند به لبه سینی. بعد گذاشت روی لبهایش و صلوات فرستاد. از لهجهاش پیدا بود، اهل این طرفها نیست.
پرسیدم:«اینجا مهمون هستید؟» گفت: «آره، مازندرانیام. داشتیم میرفتیم مشهد که خبر رو شنیدیم دیگه رمق نموند برامون. اومدیم سبزوار خونه اقوام.» لبخندی زدم و گفتم:«آقای رئیسی چند وقت قبل مهمون شهر شما بود درسته؟» سرش را انداخت پایین.
«خدا منو ببخشه چقدر بدش رو میگفتم قبل این که از کاراش خبردار بشم. بزرگی کرد برا شهر ما.»
پرسیدم: «چطور؟»
بغضش را قورت داد و گفت:«خاک کارخونههای مازندران رو جارو کرد.»
مریم برزویی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #سبزوار
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تبریز
بخش شصتوهفتم
تا شهدا را بیاورند می روم سری به قطعهی مدافعان حرم بزنم. آن نزدیکیها چند موتور پشت هم ریسه شده و جوانهای دورش با لباس سپاهی توجهم را جلب می کنند. سن بالاترشان را پیدا میکنم تا صحبت کنم. میگوید من نمیتوانم خوب حرف بزنم. «افشین» را صدا می کند.با افشین از هر دری حرف میزنم، حرفهایش می رسد به مردمی بودن آقای آلهاشم به اینکه همیشه در دسترس بود.جوان است حدود بیست ساله. سوالی را که دیروز از پسر همسن و سالش شنیدم میپرسم: «چرا مسئولین ما مواظب خودشان نیستن؟ حیف نبود؟ ماشین ضد گلوله چه ایرادی داره؟» بدون تأمل میگوید: «مسئولی که بین مردم احساس امنیت نمی کنه ماشین ضدگلوله سوار می شه. مسئولای ما مردم رو خانواده خودش میدونن و از طرف مردم احساس خطر نمیکنن.»
تشکر می کنم از همراهیاش با گفتگو. برمی گردد پشت سرش و داد میزند: «علی!بیا صحبت کن!»
علی حرف را میکشاند سمت مهربانی و شوخ طبعی حاج آقا. از نزدیک با حاج آقا دیدار داشته است. ریش و قیچی را می سپرم به خودش که هر چه به ذهنش می رسد تعریف کند. لبخند می زند. دست روی ریش تنکش می کشد: «یک جمعه پیشش بودیم. حرف یکی از دوستان را که تازه ارتقای درجه گرفته بود پیش کشیدیم:حاج آقا! یکی از دوستامون می خواد سنبل بزنه رو شونهاش. حاج آقا نگاه کرد به دور و برش و گفت: کجاست؟ بگین بیاد. درجه را گرفت، صلوات فرستاد و روی دوشش نصب کرد. بعدش رفیق ما رو محکم در آعوش فشار داد.»
توصیههای حاج آقا دقیقا یاد علی مانده است. اسمشان را گذاشته «خاصا سوز»:
«پسرم این لباسی که تنت کردی بهش وفادار باش! کاری نکن وقتی خاکت کردن با انگشت نشونت بدن. ساده باش! خاکی باش! کارتو درست انجام بده.»
دست آخر میخوام ازشون عکس بگیرم میگویند اجازه ندارند. به نمایندگی از خودشان عکس موتورهایشان را میگیرم و میروم سمت جمعیت.
ادامه دارد...
لیلا طهماسبی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۰۰ | #آذربایجان_شرقی #تبریز وادی رحمت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
بی حاشیه.mp3
7.61M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
بی حاشیه
توی مناظرات انتخاباتی بود. نشسته بودیم پای تلویزیون و تند تند تخمه میشکستیم. انگار مسابقات کشتی یا بوکس میدیدیم. منتظر بودیم هر کس یک حرف بگوید و طرف مقابل دو تا جوابش را بدهد. به تو گفتند بیسواد شش کلاس درس خوانده، گفتند امام رضا را جناحی نکن، گفتند اصول حرف زدن با دنیا را بلد نیستی.
✍ لیلا جوانی | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت زنجان
بخش هفتم
یک روز بزرگ خواهم شد و قد خواهم کشید و همچون همکارانت راهت را ادامه خواهم داد شهید قدیمی بزرگوار...
ادامه دارد...
فریده عبدی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #زنجان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت زنجان
بخش هشتم
کنار در عصا به دست نشسته بود، رفت امد ها را نگاه میکرد گاهی با گوشه روسریش اشکهایش را پاک می کرد.
تعارف کرد ابی بخوریم می گفت:
امروز مهمان عزیزی داریم. پا ندارم نتونستم سربالایی را برم نشستم اینجا مهما نهای مهمون عزیزمون تشنه شدن دری باز باشه اخه همه رفتن پیشواز...
ادامه دارد...
فریده عبدی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #زنجان #ابهر روستای درسجین
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش پنجاهم
از جاده خاکی که بگذری به بلواری میرسی که بینالحرمین حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها و مسجد مقدس جمکران است.
قرار است این خیابان محل تشییع شهدا باشد.
نزدیکترین مسیر به محل تشییع، مسیر خاکی بود.
سیل جمعیت بود که از این راه می آمد. با همه فراز و نشیبی که راه خاکی داشت به خاطر نزدیکی آن به محل تشییع، بسیاری از مردان و زنان، ترجیح میدادند از همین مسیر خود را به خیابان اصلی برسانند.
چادرهای خاکی، لباسهای خاکی.
گویی این خاک است که خود را به لباس مشائین، متبرک میکند تا او نیز سهم خویش از این تشییع را برده باشد. خاک نیز انتظار رسیدن به خیابان و نظاره کردن تشییع را میکشد.
خاکی که باشی آسمانی میشوی. خاکیها سبکبالند و عروج سبکبالها عرش است.
این صحنهها را که میبینم یاد تصاویری میافتم که بسیجیها از سرشوق و اشتیاق از خاکها و رملها میگذشتند تا خود را به میدان رزم برسانند و جان فشانی کنند...
ادامه دارد...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
ز غوغای جهان فارغ.mp3
7.05M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
ز غوغای جهان فارغ
تازه قوهی قضاییه جان گرفته بود و داشتیم یه نفس راحتی میکشیدیم. یکجور نظم و مدیریت خاصی توی همه کارها دیده میشد که حتی ما از دل خانه هم این آرامش تزریق شده را حس میکردیم.
خیلی دوستشان داشتم. نه بخاطر هدیهی روز زن که جرینگی به حسابم ریخته شد، نه، بیشتر بخاطر توجهشان به خانواده و همسرِ نیروهایشان بود که به جانم چسبید.
📃 متن کامل
✍ زهره نمازیان | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت زنجان
بخش نهم
یک رو عکس حاجقاسم بود و روی دیگر صیاد.
میگفت سالهاست این عکس را دارم، هر روز به هردو نگاه میکنم و برایشان قرآن میخوانم. نمیدانم چرا ولی عشق ویژهای به اینها دارم.
حالا باید عکس آقای رئیسی و شهید قدیمی را هم نگهدارم...
ادامه دارد...
فریده عبدی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #زنجان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا