eitaa logo
کانال سردار سپهبد شهید 🌷حاج قاسم سلیمانی شهرستان نجف اباد
71 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
39 فایل
این کانال اطلاع رسانی وترویج گفتمان انقلاب اسلامی واسلام ناب است و زمینه سازان ظهور حضرت 💐❤️مهدی❤️ یاوران رهبر انقلاب این زمان هستند 🌷❤️خون که درتن ماست هدیه به رهبر ماست 🌷❤️ #لبیک یاحسین #لبیک یا صاحب الزمان #لبیک یا خامنه ای بهترین ره
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (ع) وضعیت مؤمنان راستین را در «آخرالزّمان» چگونه بیان می کند؟ 🔹 (ع) در آخرین بخش از خطبه ۱۰۳ به وضع و به تعبير ديگر: زمان پر شور و شرّى كه قبل از (عج) فرا مى رسد اشاره كرده، گاه را در آن زمان شرح مى دهد، و گاه وضع و و قوانين اسلامى را، مى فرمايد: «وَ ذلِكَ زَمَانٌ لَا يَنْجُو فِيهِ إِلَّا كُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ، إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ، وَ إِنْ غَابَ لَمْ يُفْتَقَدْ؛ آن [زمان]، زمانى است كه هيچ كس از نجات نمى يابد، مگر كه بى نام و نشان است! اگر در حضور است، شناخته نمى شود و اگر غايب شود، كسى سراغ او را نمى گيرد!». 🔹بديهى است در زمان هايى كه ، را فرا مى گيرد و مديران و سردمداران اجتماع، افراد فاسد و آلوده هستند، و با شخصيّت، اگر چهره هاى شناخته شده اى باشند ، آنها را رها نمى كنند؛ يا بايد تسليم شان شوند و در رديف كارگزاران آنها قرار گيرند و يا در صورت مقاومت و امتناع، آنها را از ميان برمیدارند. بنابراين، صلاح كار و با شخصيّت در اين است كه و دور از شهرت زندگى كنند، تا كسى به سراغ آنها نيايد. 🔹در عين حال اين گمنامى ظاهرى، چيزى از مقام آنها نمى كاهد و خود را در جامعه خواهند داشت؛ از اين رو (ع) در ادامه سخن مى افزايد: «أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى، وَ أَعْلَامُ السُّرَى؛ [۱] آنها و نشانه هايى براى حركت در شب هاى تاريك رهروان راه حقّ اند». گرچه خاموشند، ولى راه و براى افراد آگاه و بيدار، است و به چراغ ها و نشانه هايى مى مانند كه در مسير مسافران نصب مى شود، تا در شب تاريك راه را گم نكنند و بى راهه نروند. 🔹سپس در توصيف اين گروه از مى افزايد: «لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ، وَ لَا الْمَذَايِيعِ الْبُذُرِ؛ آنها در ميان مردم اظهار وجود نمى كنند، و احمقانه و ناآگاهانه به افشاى اسرار نمى پردازند». در پايان اين توصيف چنين مى فرمايد: «أُولَئِكَ يَفْتَحُ اللهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ، وَ يَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ؛ آنها كسانى هستند كه خداوند درهاى رحمتش را به روی‌شان مى گشايد، و سختى ها و مشكلات را از آنان برطرف مى سازد!». اين تعبير نشان مى دهد كه در آن و طوفانى، خداوند عنايتش را از - كه هدايتگر ديگرانند - بر نمیگیرد و آنان را از شرّ ، دوران و زمان حفظ مى كند. 🔹سپس در ادامه اين بحث، (ع) به پيشگويى صريح‌تر و توضيح بيشترى درباره آن زمان پرداخته، مى افزايد: «أَيُّهَا النَّاسُ! سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ [۲] فِيهِ الْإِسْلَامُ، كَمَا يُكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِيهِ؛ اى مردم! به زودى زمانى بر شما فرا مى رسد كه واژگون مى شود، همچون ظرفى كه واژگون شود و آنچه در آن است بريزد». تعبير به «يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلَامُ» كنايه لطيفى است از دگرگون شدن همه و از دست رفتن حقيقت آن؛ 🔹زيرا تشبيه به ظرفى شده كه معارف و قوانين و احكام و اخلاق اسلامى در آن جاى گرفته است و همانگونه كه اگر ظرف آب را وارونه كنند، هر چه در آن است مى ريزد، هم در آن زمان مى شود و محتواى خود را از دست مى دهد و تنها نامى از آن باقى مى ماند. نشانه هاى چنين زمانى در عصر ما ظاهر شده؛ بسيارى از تنها به نام آن قناعت كرده اند؛ نه اثرى از در آنها ديده مى شود، نه ، نه بر پروردگار! نه آشنا به معارف قرآنند و نه آگاه از حقايق سنّت؛ در ميان غوطه ورند و جز و و و شهواتِ حيوانى چيزى را به رسميّت نمى شناسند. پی نوشت: [۱] «سُرى» (بر وزن شما) به معناى راه رفتن در شب است. [۲] «يُكفأ» از مادّه «كَفأ» (بر وزن نفع) به معناى واژگون كردن است. 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ ۱، ج ۴، ص ۴۲۴ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در خطبه ۱۹۸ نهج البلاغه، درباره برتری «اسلام» بر سایر ادیان چه فرموده است؟ 🔹 (علیه السلام) در بخشی از خطبه ۱۹۸ می فرماید: «أَذَلَّ الْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ، وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ، وَ أَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِكَرَامَتِهِ، وَ خَذَلَ مُحَادِّيهِ بِنَصْرِهِ، وَ هَدَمَ أَرْكَانَ الضَّلَالَةِ بِرُكْنِهِ، وَ سَقَى مَنْ عَطَشَ مِنْ حِيَاضِهِ، وَ أَتْأَقَ الْحِيَاضَ بِمَواتِحِهِ». 🔹(خداوند و ديگر را با عزّت و قدرت بخشيدن به ضعيف كرد و ملل ديگر را با اعتلاى اسلام فرود آورد، و با احترام و نفوذ آن، را خوار نمود، با يارى اسلام سرسختش را درمانده ساخت و با تقويت آن، را در هم كوبيد، را از سرچشمه زلال آن كرد، و آبگاهش را پر آب نمود). 🔹جمله هاى «أَذَلَّ الْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ، وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ...»، با توجّه به اينكه ضمير در آنها به برمیگردد، اشاره به همان چيزى است كه در آمده است: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ [۱] (او كسى است كه خود را با و فرستاد، تا او را بر غالب سازد، هر چند ناخشنود باشند). 🔹در آيه قبل از آن مى خوانيم: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»؛ [۲] (آنان مى خواهند را با دهان خود خاموش سازند؛ ولى نور خود را كامل مى كند، هر چند خوش نداشته باشند). 🔹 بر اديان ديگر در دو جبهه بود؛ يكى از نظر سياسى و نظامى و ديگر از نظر منطق، استدلال و برهان؛ زيرا قوى ترين را براى اثبات معارف دينى اقامه كرده، كه هر فرد منصفى را وادار به پذيرش مى كند، و همان گونه كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در جمله هاى بالا فرمودند: «تشنگان را از چشمه هاى جوشان خود سيراب و آب‌گاه هاى و را با پر مى سازد». پی نوشت‌ها؛ [۱] سوره صفّ، آيه ۹ [۲] همان سوره، آيه ۸ 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۷، ص ۶۸۸ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️اهداف رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در کلام امام علی (علیه السلام) چگونه بیان شده است؟ 🔹 (علیه السلام) در بخشی از خطبه دوم بعد از تحکیم پایه هاى شهادت به توحید و یگانگى خدا، به سراغ دوّمین و مهمترین اصل بعد از توحید یعنى شهادت به مى رود و مى فرماید: «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». (من گواهى مى دهم که و اوست). آرى پیش از آن که (صلی الله علیه و آله) باشد، او بود، و تا بنده خاص نباشد به نمى رسد؛ ضمناً به ، پاسخى است به آنها که رسولان خدا را تا سرحدّ الوهیت بالا مى بردند و بزرگترین افتخار آنان را که عبودیتشان بود از آنها مى گرفتند. 🔹سپس رسالت و (صلی الله علیه و آله) را این چنین توصیف مى کند، مى فرماید: «اَرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأثُورِ وَ الْکِتابِ الْمَسطُورِ، وَالنُّورِ السّاطِعِ وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الاَمْرِ الصّادِعِ». (او را با دین و و نشانه روشن و نوشته شده و و روشنایى تابنده و امر و و بى پرده فرستاد). در این که این تعبیرات ششگانه عمیق و پرمحتوا اشاره به چه امورى است تفسیر هاى گوناگونى وجود دارد. 🔹نخست این که «دین مشهور» اشاره به و «علم مأثور» اشاره به و «کتاب مسطور» اشاره به و «نور ساطع» اشاره به و «ضیاء لامع» اشاره به و «امر صادع» (به قرینه آیه فَاصْدَعْ بِما تُؤمَرُ) [۱] اشاره به و اظهار بدون پرده در برابر و است. این احتمال نیز وجود دارد که «نور ساطع» و «ضیاء لامع» توضیحات بیشترى درباره قرآن مجید باشد چرا که قرآن مایه روشنایى افکار و جوامع انسانى است. 🔹سپس به هدف نهایى (صلى الله علیه و آله) و آوردن و و قوانین و مى پردازد و مى فرماید: هدف از این بعثت و تجهیزات همراه پیامبر، چند چیز بود. هدف این بود که: «اِزاحَةً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ، وَ تَحْذیراً بِالآیاتِ وَ تَخْویفاً بِالمَثُلاتِ». ( را از میان بردارد و با دلایل و استدلال کند و به وسیله مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از که به دنبال مخالفت دامنگیرشان مى شود بترساند). 🔹در تفسیر این چهار تعبیر نیز مى توان گفت که «اِزاحةً لِلشُّبُهاتِ» اشاره به حقایقى است که در پرتو روشن مى شود و هرگونه شک و را مى زداید و «وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ» اشاره به است که براى گروهى که استدلالات عقلى، آنان را قانع نمى کند، موجب و ایمان است، 🔹و «تحذیر به آیات» تهدید به و «تخویف به مثلات» تهدید به است همان گونه که در به آن اشاره شده است، مى فرماید: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مَنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ»؛ [۲] (آنها پیش از حسنه و رحمت الهى از تو تقاضاى شتاب در سیئه و مى کنند با این که پیش از آنها ، بر گذشتگان نازل شده است). پی نوشت‌ها؛ [۱] سوره حجر، آیه ۹۴ [۲] سوره رعد، آیه ۶ 📕پيام امام امير المومنين (ع)، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۷ش، ج ۱، ص ۲۷۵ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) آگاهی خود از «علم غیب» را چگونه برای مردم مطرح نموده است؟ 🔹 (علیه السلام) در بخشی از خطبه ۹۳ مى فرمايد: «فَاسْأَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی» (از من كنيد [و آنچه را مى خواهيد درباره از من بپرسيد] پيش از آن كه مرا از دست دهيد). سپس حضرت مى فرمايد: «فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِيَدِهِ! لَا تَسْأَلُونِی عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِی مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا، وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلاً، وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً» 🔹[ترجمه فرمایش حضرت:] (سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست! از هيچ اى كه از امروز تا دامنه قيامت واقع مى شود از من نمى كنيد، [مگر اينكه آن را آماده دارم] و همچنين درباره هيچ گروهى كه حتّى يك صد نفر را هدايت يا گمراه مى كنند پرسش نمى كنيد، مگر اينكه از دعوت كننده و رهبر و كسى كه آنها را به پيش مى راند و از جايگاه خيمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها و كسانى كه از آنها كشته مى شوند، يا به مرگ طبيعى مى ميرند، [از همه اينها] شما را آگاه مى سازم). 🔹بسيارند كسانى كه ممكن است را به صورت مبهم و كلّى در آينده اى نزديك پيش بينى كنند، و اين كارى است كه سياستمداران، در مسائل مربوط به اطراف عصر خود، هميشه دارند و ممكن است گاهى صحيح و گاهى اشتباه از آب درآيد؛ ولى جزئيّات با تمام مشخّصات، آن هم در زمان هاى بسيار دور، براى هيچ كس ممكن نيست، جز آنها كه با ارتباطى دارند و از ، مدد مى گيرند، 🔹و جالب اين است كه (علیه السلام) در جمله هاى بالا از يكسو، تأكيد بر اين دارد كه من را تا دامنه مى توانم براى شما پيشگويى كنم، و از سوى ديگر اشاره به آنها مى كند؛ چيزى كه براى غير (صلی الله علیه و آله) و كسانى كه از او بهره دارند، امكان پذير نيست. در اينجا فوراً اين سؤال به ذهن مى آيد كه آيا (صلی الله علیه و آله) يا (عليه السلام)، - آن هم به اين گستردگى - مى توانند داشته باشند با اينكه «قرآن مجيد» با صراحت مى گويد: «قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللهُ» [۱] (بگو كسانى كه در آسمان و زمين هستند جز خدا از آگاه نيستند)؛ 🔹اين سخن پاسخ روشن و معروفى دارد كه هم از آيات «قرآن مجيد» استفاده مى شود، و هم در كلمات خود آن حضرت آمده است و آن اينكه به صورت مخصوص خداست، ولى هر مقدار از آن را لازم بداند در اختيار مى گذارد؛ همان گونه كه در آيات ۲۶ - ۲۷ «سوره جنّ» مى‌خوانيم: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً - إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ» ( عالِم به امور پنهانى است و هيچ كس را بر آگاه نمى كند - مگر رسولى كه او را برگزيده و از وى راضى شده است). 🔹هنگامى كه (علیه السلام) از پاره اى از خبر داد و كسى همين سؤال را مطرح كرد حضرت در پاسخ او فرمود: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ، وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ» (اين، نيست، بلكه آموزشى است از ». اشاره به اينكه ، مخصوص خداست و علم من [علی (علیه السلام)] جنبه دارد؛ من همه اين امور را از (صلی الله علیه و آله) آموختم و او از . 🔹به هر حال، هيچ كس بعد از (صلی الله علیه و آله)، جز اميرالمؤمنين (عليه السلام) چنين سخنى را نگفته و نمى توانسته بگويد؛ ولى (علیه السلام) اين سخن را فرموده و بارها هايى كرده كه عيناً واقع شده است. «ابن ابى الحديد» در «شرح نهج البلاغه» خود فصلى تحت عنوان «امور غيبى كه امام (عليه السلام) از آن خبر داد، سپس تحقّق يافت» در ذيل همين خطبه آورده است. پی نوشت‌؛ [۱] سوره نمل، آيه ۶۵ (در آيات متعدّد ديگرى شبيه به اين مضمون نيز آمده است) 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج۴، ص۲۲۲ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه با چه اوصافی از «اهل بیت» (علیهم السلام) ياد كرده است؟ 🔹 (علیه السلام) آخرین بخش از خطبه ۱۰۹ را با ذكر اوصافى از (عليهم السلام) پايان می‌دهد و رعايت فصاحت و بلاغت را با اين حُسن ختام به سر حدّ كمال مى رساند؛ مى فرمايد: «نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ [۱] الْمَلَائِكَةِ، وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ، وَ يَنَابِيعُ الْحُكْمِ» (ما درخت پُربار نبوّت و و محلّ رفت و آمد فرشتگان و و چشمه سارهاى حكمتيم». تعبير به شجره، اشاره به اين است كه همچون درخت پربارى است كه داراى شاخه ها و فروع مختلفى است. ريشه و ساقه آن، (صلی الله علیه و آله) و ، شاخ و برگ‌هاى آن و به سوى خدا، ميوه اين درخت است. 🔹در تعبير دوم، را به بارانداز و فرودگاهى تشبيه می كند كه ، در آن از سوى خدا نزول پيدا كرده است، و در تعبير سوم، (صلی الله علیه و آله) را مركز رفت و آمد می‌شمرد و (عليه السلام) و كسانى هستند كه در اين خانه و خانواده، پرورش يافته اند و طبعاً آثار و در آنها پرتوافكن مى باشد. واژه در اينجا ممكن است كه اشاره به باشد (جبرئيل و همراهانش) كه بر (صلی الله علیه و آله) نازل مى شدند؛ 🔹يا اشاره به معناى اعمّى باشد كه ساير فرشتگانى را كه به عنوان خدمت يا بشارت در اين خانواده رفت و آمد داشته اند، شامل شود؛ و در هر حال، منظور اين نيست كه فرشته وحى بر غير (صلی الله علیه و آله) نازل مى شده است. تفاوت «شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ» و «مَحَطُّ الرِّسَالَةِ» از اين نظر است كه (صلی الله علیه و آله) داراى دو مقام بود: ، كه همان خبر دادن از سوى خداست و ، كه تبليغ آن است، يا به تعبير ديگر: مأمور ابلاغ است، و معمولا توأم با امامت و رهبرى و اجرا مى باشد؛ و منظور از آن است كه (عليهم السلام) وارث علوم و حافظ و بودند. 🔹در شأن نزول آيه شريفه «وَ تَعِيَها أُذُنٌ وَاعِيَةٌ» [حاقه، ۱۲] (گوش شنوا اين پيام ها را در خود نگه مى دارد) در روايات متعدّدى كه در منابع فراوانى از اهل سنّت نقل شده، آمده است كه (صلی الله علیه و آله) فرمود: «سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ يَجْعَلَهَا أُذُنَ عَلِىٍّ» (از پروردگارم تقاضا كردم كه اين گوشِ شنوا را گوش (عليه السلام) قرار دهد)؛ و به دنبال اين دعا (عليه السلام) مى فرمود: «مَا سَمْعِتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ شَيْئاً فَنَسِيتُهُ» [۲] (من هيچ سخنى را بعد از آن از (صلی الله علیه و آله) نشنيدم كه فراموش كنم، بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم». 🔹حديث «عَلِىٌّ مَعَ الْقُرآنِ، وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلِىٍّ» [۳] ( همواره با است و قرآن با علی است)، و همچنين حديث «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بَابُهَا» [۴] (من شهر علمم و درِ آن است)، از است كه در كتب شيعه و اهل سنّت وارد شده و همه گواه بر اين است كه اين خانواده، و سرچشمه هاى حكمت بوده اند. 🔹تفاوت و از اين نظر است كه «معدن» چيزى است كه معمولا مردم به سراغ آن مى روند و از آن بهره مى گيرند؛ ولى «ينابيع» (به معناى چشمه ها) چيزى است كه مى جوشد و به سوى مردم سرازير مى شود. (عليه السلام) در پايان اين سخن مى فرمايد: «نَاصِرُنا و مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ» [۵] (ياور و ما در انتظار رحمت حقّ است، و ما در انتظار مجازاتِ حقّ است). اين سخن بدان معنا نيست كه آنها چنين انتظارى را واقعاً دارند، بلكه به اين معناست كه بايد منتظر چنين عاقبت شومى باشند و در واقع نوعى تهديد به عذاب الهى است، در دنيا و آخرت. پی نوشت‌ها؛ [۱] «مختلف از مادّه «اختلاف» كه در اينجا به معناى رفت و آمد است. بنابراين «مختلف» يعنى محلّ رفت و آمد. 📕پيام امام امير المؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، چ اول‏، ج ۴، ص ۶۱۳ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) لحظات وداع انسان با زندگی را چگونه به تصویر كشيده است؟ 🔹 (علیه السلام) در بخشی از خطبه ۱۰۹ پس از بیان و وحشت های هنگام و از کار افتادن زبان، به بيان مرحله پايانى و نقطه نهايى زندگى مى پردازد و با تعبيراتى تكان دهنده چنان ترسيمى از اين مرحله مى كند كه هر شنونده اى را تحت تأثير قرار مى دهد، گويى خود را در آن حال مى بيند كه مى خواهد با زندگى وداع گويد؛ 🔹مى فرمايد: «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ، فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ، وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ» (سپس همچنان در وجود او پيشروى مى كند، تا آنجا كه گوشش همچون زبانش از كار مى افتد، به طورى كه در ميان خانواده اش نه زبان براى سخن گفتن دارد، و نه گوش براى شنيدن). آرى! او يكى بعد از ديگرى از كار مى افتد؛ نه گويايى باقى مانده و نه شنوايى. 🔹در اين حال: «يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِی وُجُوهِهِمْ، يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ» (پيوسته به صورت خانواده اش مى نگرد؛ حركات زبانشان را مى بيند، ولى صداى آنان را !). چه دردناك است كه با چشم سخن گفتن آنها را مى بيند، ولى با گوش پيام آنها را نمى شنود. آنها مى كوشند با او ارتباطى برقرار كنند، ولى او قدرت بر ارتباط گرفتن با آنان را ندارد! در ادامه مى افزايد: «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ اِلْتِيَاطاً بِهِ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ، وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ» (سپس در او بيشتر فرو مى رود؛ چشمش نيز همانند گوشش از كار مى افتد. [آرى چشم را براى هميشه فرو مى بندد] و روح او از بدنش براى هميشه خارج مى شود). 🔹«فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ، قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ، وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ، لَا يُسْعِدُ بَاكِياً، وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً» (در اين هنگام به صورت مردارى در ميان خانواده اش قرار مى گيرد كه از نشستن نزد او مى كنند و از او مى گيرند [فرياد سوگواران برمى خيزد؛] ولى نه مى تواند سوگوارانش را يارى دهد، و نه كسى را كه او را صدا مى زند پاسخ گويد). «ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِی الاْرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ، وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ» (سرانجام او را به سوى در درون زمين حمل مى كنند؛ او را به دست مى سپارند و براى هميشه از ديدارش چشم مى پوشند!). 🔹ساليان دراز در ميان خانواده اش مى گفتند و مى خنديدند و مى جوشيدند و مى خروشيدند و دورى از يكديگر را تحمّل نمى كردند، ولى بعد از فرا رسيدن يك ساعت ماندن در كنار او را تحمّل نخواهند كرد! گويى هميشه از آنها بيگانه و آنها نيز از او بيگانه بوده اند. حضرت در این خطبه چنان ترسيمى از پايان زندگى و به صورت لحظه به لحظه فرموده است كه هر خواننده اى آن را در مقابل خود مجسّم مى بيند و در جريان شرايط هولناك آن قرار مى گيرد. 🔹 (عليه السلام) با این تعبيرات تكان دهنده را كه از اين لحظه فوق العاده غم انگيز بيدار مى كند، تا قبل از فرا رسيدن زمانى كه راه برگشت و و تدارك نيست، به فكر خود باشند و زاد و لازم را براى اين و طولانى فراهم سازند. اما نبايد فراموش كرد گروهى از و و هستند كه بر چهره لبخند مى زنند و تنگاتنگ آن را در آغوش مى گيرند؛ چرا كه معتقدند: تنها جامه رنگارنگى را از آنها مى گيرد و آنها جانى جاودان به دست مى آورند و به تعبير ديگر: و حوادث هولناك لحظه جان دادن، بستگى به و انسان دارد كه مى تواند آن لحظه را به صورت لحظات عمر، يا لحظات زندگى در آورد. 📕پيام امام امير المؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج۴، ص۵۸۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️اسرار عجيبِ آفرينشِ انسان در دوران جنينى، تولّد و شيرخوارگى چه هماهنگی و قرابتی با آيات قرآن دارد؟ 🔹 (علیه السلام) در بخشی از خطبه ۱۶۳ درباره اسرار عجيبِ در «دوران جنينى» و سپس «دوران تولّد» و «شيرخوارگى» سخنانی بیان فرموده که با آيات فراوانى از هماهنگ بوده و انسان را به درباره این اسرار فرا می خواند. در «سوره زمر» آیه ۶ مى خوانيم: «يَخْلُقُكُمْ فی بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فی ظُلُماتٍ ثَلَاثٍ ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُم» (او شما را در تان، پيوسته آفرينشى بعد از آفرينش ديگر در ميان تاريكى هاى سه گانه [ظلمت شكم مادر و رَحِم و مشيمه] مى بخشد، اين است خداوند، پروردگار شما). 🔹و در «سوره مؤمنون» آيات ۱۲ تا ۱۴ مى خوانيم: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طين‏ٍ - ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَكين‏ٍ - ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين‏َ» (و ما را از عصاره اى از آفريديم، سپس او را اى در قرارگاه مطمئن [رحم] قرار داديم؛ سپس نطفه را به صورت [خون بسته] و علقه را به صورت [چيزى شبيه گوشت جويده شده] و مضغه را به صورت هايى درآورديم و بر استخوان ها پوشانديم؛ سپس آن را داديم؛ پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است). 🔹 (عليه السلام) در كتاب «توحيد مفضّل»، آن را از نشانه هاى بزرگِ و قدرت و ياد فرموده است. در كتاب «توحيد مفضّل» از آن حضرت چنين نقل شده: «تو اى مفضّل، به بينديش كه نخستين مرحله آن، تربيت جنين در عالَم رَحِم است؛ در حالى كه در ميان ظلمت هاى سه گانه (شكم، رَحِم و مشيمه) قرار گرفته؛ در آن جايى كه راهى براى درخواست غذا و دفع آزار و جلب منفعت و دور ساختنِ زيانها از خود ندارد، خداوند خون عادت را [از طريق بند ناف] به سوى او روان ساخته، 🔹و همان گونه كه آب، گياهان را آبيارى مى كند، اين خون نيز جنين را آبيارى و تغذيه مى كند تا خود را بپيمايد و آن قدر قوى و محكم شود كه بتواند در هواى آزاد زندگى كند... و هنگامى كه متولّد مى شود آن خون را به شير تبديل مى كند و به سوى پستان مادرش روان مى سازد، طعم و رنگ آن به كلّى دگرگون مى گردد و به صورتى كه مورد نياز نوزاد است در مى آيد...». سپس امام صادق (عليه السلام) به شرح تكامل نوزاد در مراحل مختلف مى پردازد و شگفتى ها را يكى پس از ديگرى شرح مى دهد. [۱] 🔹البتّه در اين بحثِ فشرده، نمى توان مسائل عجيبى را كه در عصر ما از دوران تكامل يك نطفه در مراحل مختلف كشف شده، بازگو كنيم و آنچه را كه در فيلم هاى مستند لحظه به لحظه منعكس است در اينجا بيان كنيم؛ ولى همين قدر مى گوييم كه هزاران نكته باريك تر از مو در اين بحث نهفته است و به تعبير «قرآن مجيد»: «خَلْقاً مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ»؛ (و و پى در پى) [كه معمار آفرينش در آن ظلمت‌كده رَحِم نقش بر آب مى زند] از عجيب ترين پديده هاى جهان آفرينش است. 🔹مناسب است در اينجا به يك نكته از هزاران نكته اشاره كنيم و آن اينكه در تمام مدّت در درون كيسه اى قرار گرفته كه مملوّ از آب غليظ و لغزنده اى است و جنين در آن شناور است. اين كيسه آب از يك سو دستگاهی ضدّ ضربه است كه حتى اگر مادر، زمين بخورد و يا حركات تند و شديدى داشته باشد آسيبى به نمى رسد؛ 🔹و از سوى ديگر يك وسيله مؤثر تعديل كننده حرارت است و سبب مى شود كه سرما و گرماى برون به آسانى روى جنين تأثير نگذارد. ديگر آنكه شناور بودن جنين در كيسه آب سبب مى شود كه اعضاى او كه بسيار لطيف و آسيب پذيرند بر يكديگر فشار نياورند. همچنين را از امواج صداهاى ناهنجار بر كنار مى دارد و نيز نرمى و لطافتِ پوستِ او را حفظ مى كند و حتى علاوه بر بند ناف در تغذيه او نيز نقش دارد: «فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ». پی نوشت: [۱] توحيد المفضّل‏، مفضّل بن عمر، داورى‏، بى تا، چ سوم‏، ص ۴۸، (خلق الإنسان و تدبير الجنين في الرحم). 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۶، ص ۳۲۷ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️«امام علی» (علیه السلام) در خطبه ۱۰۸ «نهج البلاغه» در باب توحید با چه براهینی به «اثبات خداوند» می‌پردازد؟ 🔹 (عليه السلام) در آغاز خطبه ۱۰۸ ، به سراغ حمد و و ذكر جمال و جلال او و براهين ذات مقدّسش مى رود. در عباراتى كوتاه و زيبا و دلنشين، به مهم‌ترين دلايل اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: «الْحَمْدُللهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» (ستايش مخصوص است كه با خود، بر انسان ها تجلى كرده است!). و اين، در واقع اشاره به است كه در جاى جاى آمده است. 🔹گاه دست انسان را مى گيرد و به مى برد و سيّارات و ثوابت و كهكشان هاى با عظمت را به او نشان مى دهد، و گاه به مى كشاند و ساختمان شگفت انگيز آن را به انسان ارائه مى دهد. گاه عجايب خلقت پرندگان، گاه شگفتى هاى جهانِ حيوانات و جانداران، گاه اسرار آفرينش نباتات، گاه عجايب اعماق درياها. آرى، به وسيله ، را به خلقش نشان داده است و اين، داستان عجيب و طولانى دارد كه هرگز تمام نمى شود. 🔹از يك سو، هر قدر در عظمت بينديشيم، به جايى نمى رسيم و از سويى ديگر، در اسرار خلقت آنها و حاكم بر آنها. از تفسير بالا روشن شد كه خلق در «لِخَلْقِهِ» اشاره به انسان ها است و در «بِخَلْقِهِ» اشاره به تمامى مخلوقات است. يكى خاص، و ديگرى عام است. سپس در ادامه اين سخن، اشاره به مى كند و مى فرمايد: «وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ» ( كه با و دليل خود، بر آشكار شده است!). 🔹چه حجّتى از اين بالاتر كه وقتى به قلب و خود باز مى گردد، بانگ و خداشناسى را از هر گوشه آن مى شنود و به همين دليل، هر قدر در انكار ذات پاكش بكوشند و براى منحرف ساختن بندگان تلاش كنند، هنگامى كه فشارها برچيده شد، و ابرهاى ظلمانى وساوس شيطانى كنار رود، تجلّى مى كند و باز انسان به سوى خدا بر مى گردد. در سومين جمله، اشاره به دليل سومى مى كند كه مى توان آن را نام نهاد. 🔹مى فرمايد: «خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، إِذْ كَانَتِ الرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلَّا بِذوِی الضَّمَائِرِ، وَ لَيْسَ بِذِی ضَمِيرٍ فِی نَفْسِهِ» ( را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد؛ چرا كه مخصوص كسانى است كه داراى روح و ضمير باطن هستند و او چنين نيست!). مى دانيم تمام بازگشت به و برنامه ريزى و نقشه كشى هاى قبلى مى كند و اين تفكّر و برنامه ريزى نيز بازگشت به مخلوقات و مصنوعات جهان آفرينش دارد. 🔹يعنى هر چه مى سازد، و مانندى براى آن در جهان خلقت ديده؛ و گاه اَشكال مخلوقات گوناگون را به هم تركيب مى كند و از آن چيزى درست مى كند؛ صنعت كشتى را از مرغان دريايى، و هواپيما را از خلقت پرندگان، و مراكب ديگر را از مراكب صحرايى آموخته است. بنابراين، اوّلا در نياز به انديشه و تفكّر دارد و ثانياً نياز به و و از موجودات اطراف خويش. 🔹آن كس كه تمام افعالش است، نه انديشه اى لازم دارد و نه الگويى، تنها . امروز ثابت شده است كه تنها در روى كره زمين ميليونها نوع گياه و حيوان و حشره وجود دارد كه هنوز بسيارى از آنها كه در اعماق درياها و يا در قلب جنگلها و يا درون كويرهاى دوردست و يا مناطق قطبى زندگى مى كنند، براى انسان كشف نشده است؛ آفريده هايى با هاى حيرت انگيز و طرز زندگى كاملا متفاوت و ساختمان و تركيب بندى بسيار حساب شده. 🔹تمام اينها، است، و او يكى از دلايل و و است. گذشته از همه اينها، مصنوعات بشرى با گذشت قرنها و استفاده كردن از تجربه هاى ديگران تكامل مى يابد؛ در حالى كه چنين نيست و اگر روند تكاملى داشته باشند، از درون خود آن مخلوق سرچشمه مى گيرد، نه با تجربه جديد. 📕پيام امام امير المؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، چ اول‏، ج ۴، ص ۵۰۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️منظور از «حیات طیّبه» چیست؟ 🔹در «آیه ۹۷ سوره نحل» مى خوانیم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (هر کس انجام دهد در حالى که باشد، خواه یا به او حیات پاکیزه مى بخشیم، و آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند خواهیم داد). مفسران در معنى (زندگى پاکیزه) تفسیرهاى متعددى آورده اند: بعضى، آن را به معنى تفسیر کرده اند. بعضى، به و رضا دادن به نصیب. بعضى، به . بعضى، به عبادت توأم با روزى حلال. و بعضى، به بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن. 🔹ولى شاید، نیاز به تذکر نداشته باشد که ، مفهومش آن چنان وسیع و گسترده است که همه اینها و غیر اینها را در بر مى گیرد، از هر نظر، پاکیزه از ، و ، و ، و و انواع و هرگونه چیزى که آب زلال زندگى را در کام انسان ناگوار مى سازد. ولى با توجه به این که در دنبال آن، سخن از به نحو احسن به میان آمده، استفاده مى شود که مربوط به است و مربوط به . 🔹جالب این که در روایتى که در از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل شده مى خوانیم: «وَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»، فَقالَ: هِیَ الْقَنَاعَةُ؛ [۱] از امام پرسیدند: منظور از جمله  «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» چیست؟ فرمود: است». بدون شک، مفهوم این تفسیر، محدود ساختن به قناعت نمى باشد، بلکه بیان مصداق است، ولى مصداقى است بسیار روشن، چرا که اگر تمام دنیا را به انسان بدهند ولى را از او بگیرند، همیشه در آزار و و نگرانى به سر مى برد؛ 🔹به عکس، اگر انسان روح قناعت داشته باشد، و از و آز و بر کنار گردد، همیشه و خوش است. همچنین در بعضى از روایات دیگر به معنى «رضا و خشنودى از آنچه خدا داده است» تفسیر شده که آن هم با قریب الافق است. ولى، هرگز نباید به این مفاهیم جنبه تخدیرى داد، بلکه هدف اصلى از بیان رضا و ، پایان دادن به ، آز، طمع و است که عامل ، استثمارها، جنگها و ، و گاه عامل ذلت و اسارت است. پی نوشت: [۱] نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ۲۲۹ 📕تفسیر نمونه، آيت الله العظمى مکارم شيرازى، دارالکتب الإسلامیۀ، چ ۲۷، ج ۱۱، ص ۴۲۷ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️«صله رحم» در اسلام از چه اهمیتی برخوردار است؟ 🔹گرچه در و ، مسأله و برقرار ساختن رابطه صحیح با به عنوان یک الهى و انسانى مطرح شده که باید با انگیزه هاى الهى به سراغ آن رفت، ولى بى شک انجام این وظیفه الهى و انسانى از نظر ظاهر نیز در بر دارد، که در فرازهایی از خطبه بیست و سوم با تعبیرات بسیار پرمعنا و زیبایى، به آن اشاره شده است. مهم این است که انسان، بتواند این را محکم کند و با کارهاى اشتباه موجب قطع آن نشود. انسان باید هنگام و آرامش به آنها نیکى کند، تا در هنگام بروز و ظهور بحران ها و طوفان ها، به حمایت او برخیزند. حقیقت این است که غلبه بر بسیارى از مشکلات زندگى کار یک فرد نیست و یا گروه هایى را مى طلبد. 🔹حال چه کسى بهتر از و بستگان و هستند که هم یکدیگر را به خوبى مى شناسند و هم پیوندِ خون و ، آنها را به هم مربوط ساخته است؟! امّا افسوس که بسیارى از افراد همین که به نوایى رسیدند، همه این مسائل را فراموش کرده و از آنان فاصله مى گیرند و این روز بیچارگى را از دست داده و خود را در برابر ، در هم مى شکنند. تعبیرات لطیفى که در روایات آمده است دقیقاً ناظر به همین معانى است. در حدیثى از (علیه السلام) مى خوانیم: «صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجِوارِ، یُعَمِّرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانِ فِی الاَْعْمارِ» [۱] ( و پیوند با و نیکى با همسایگان، خانه و شهرها را آباد و عمرها را زیاد مى کند). 🔹در حدیث دیگرى از (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «صِلَةُ الاَْرحامِ وَ حُسنُ الْجِوارِ، زیادَةً فِی الاَْموالِ»؛ [۲] ( و نیکى با همسایگان، سرمایه ها را فزونى مى بخشد). در روایت دیگرى از همان امام همام (علیه السلام) چنین آمده است: «صِلَةُ الأَرْحامِ تُزَکَّی الاَْعمالُ و تُنْجِى الأَموالُ و تُرْفَعُ الْبَلْوى وَ تُیَسَّرُ الْحِسابُ وَ تُنْسى فِی الاْجَلِ» [۳] (، انسان را پربار مى کند و او را نمو مى دهد و را برطرف ساخته و را آسان مى کند و را به تأخیر مى اندازد). در مقابل و بریدن پیوندهاى خویشاوندى «آثار دردناکى» در زندگى انسان در و «مجازات سختى» در براى او دارد. این سخن را با حدیث دیگرى از (صلى الله علیه و آله) پایان مى دهیم. 🔹در این حدیث آمده است: «أَخْبَرَنی جبْرئیلُ إنَّ ریحَ الْجَنَّةَ تُوجَدُ مِنْ مَسیرةِ أَلْفِ عام ما یَجِدُها عاقٌّ وَ لاقاطِعُ رَحِم وَلاشَیْخُ زان» [۴] (جبرئیل، به من خبر داد که از هزار سال راه به مشام مى رسد، ولى سه گروه آن را احساس نمى کنند: کسى که عاق [پدر و مادر] باشد و کسى که خویش را با قطع کند و پیرمردى که زنا کند). تعبیر فوق بسیار پرمعنا است و مفهومش این است که این سه گروه نه تنها وارد نمى شوند، بلکه هرگز نزدیک آن نیز نخواهند شد. ممکن است سؤال شود که منظور از چیست؟ منظور این است که برقرار باشد و در به یارى هم بشتابند و از حال هم نشوند و در شرایط مختلف به مقتضاى آن شرایط عمل کنند. حتّى گاه مى شود با یک سلام و یک تلفن بخشى از تکلیف صله رحم انجام مى گیرد. در حدیثى از امیرمؤمنان (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «صِلُوا أرحامَکُمْ وَ لَو بِالتَّسلیمِ» [۵] ( را به جا بیاورید، هر چند با یک سلام کردن باشد). پی نوشت‌ها؛ [۱] بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۲۰؛ [۲] همان، ص ۹۷؛ [۳] همان، ص ۱۱۱؛ [۴] معانى الاخبار، بنا به نقل از بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۹۵، ح ۲۶؛ [۵] اصول کافى (بنابر نقل بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۱۲۶) 📕پيام امام امير المومنين عليه السلام‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران، ۱۳۸۵ش، ج ۲، ص ۶۶ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (ع) سرنوشت بدن انسانها پس از «مرگ» را چگونه به تصویر می کشد؟ 🔹 (ع) در خطبه ۲۲۶ پس از بیان اینکه اقوام پیشین از شما قدرتمندتر و دارای عمری طولانی‌تر بودند، به اين نكته قابل توجّه اشاره ميفرمايد كه بعد از بودن و زندگى پر زرق و برق به چه روزى گرفتار شدند: «فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمُشَيَّدَةِ، وَ النّمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ، الصُّخُورَ وَ الاَْحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ وَ الْقُبُورَ اللّاطِئَةَ الْمُلْحَدَةَ» (سرانجام و محكم [و بساط عيش و نوش و تختهاى زينتى و] پشتی هاى نرم و راحت را به تخته سنگهاى و به هم چسبيده و لحدهاى چيده شده مبدل ساختند». راستى چه دردناك است كه از اوج قدرت در حالى كه غرق ناز و است به جايى منتقل میشود كه از هر نظر نقطه مقابل آن است؛ نه خانه اى، نه شمعى، نه چراغى، نه بسترى و نه ناز و نعمتى. 🔹البتّه اين درد و رنج براى آنهاست كه با آن زندگى پر زرق و برق خو گرفته بودند؛ امّا آنها كه و ساده اى داشتند از اين دگرگونى و تحوّل ناراحت نميشوند به ويژه آنكه براى آنها «رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ»؛ (باغی از برزخ) محسوب میشود. آنگاه به بيان دقيقى از و ساكنانش پرداخته، ميفرمايد: «الَّتی قَدْ بُنِيَ عَلَى الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا، وَ شُيِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا؛ فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَ سَاكِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَيْنَ أَهْلِ مَحَلَّة مُوحِشِينَ، وَ أَهْلِ فَرَاغ مُتَشَاغِلِينَ» (همان كه درگاهش بر خرابى بنا شده و تنها با برپا گشته، كه به يكديگر نزديك است، ولى از يكديگر دورند. آنها در ميان اهل محلّه وحشت و افراد [به ظاهر] فارغ البالی که [در واقع] گرفتارند قرار گرفته اند). 🔹آرى! اگر كاخهاى آنها با مصالح گران قيمت ساخته شده بود كه از نقاط مختلف با زحمت فراوان گردآورى كرده و منتقل میساختند، با مصالحى بى ارزش يعنى مشتى خاك بنا شده است. ساكنان اين خانه ها [خانه هاى قبر] در دو حالت متضاد قرار دارند: هم نزديكند و هم دور؛ نزديك اند از نظر مكان و دورند از نظر ارتباط. يا چنان به مشغول اند كه به ديگرى نمیپردازند و يا ندارند كه با هم مرتبط شوند. به ظاهر كارى ندارند، امّا در واقع بسيار ، زيرا هرچند چيزى از كارهاى دنيوى در آنجا نيست، امّا چنان گرفتار اند كه به ديگرى نمیپردازند [البتّه همه اينها در زندگى برزخى رخ میدهد]. 🔹آنگاه (ع) در تكميل اين سخن ميفرمايد: «لا يَسْتَأْنِسُونَ بِالاَْوْطَانِ، وَ لا يَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِيرَانِ، عَلَى ما بَيْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ، وَ دُنُوِّ الدَّارِ» (آنها هرگز انسى به وطن هاى خود [يعنى ] پيدا نميكنند و همچون همسايگان با يكديگر ديدارى ندارند، با اينكه به هم نزديكند و خانه هايشان در كنار يكديگر است). جمله «لا يَسْتَأْنِسُونَ بِالاَْوْطَانِ» ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها هر چند ساليان درازی‌است در خفته اند، ولى هرگز به آن علاقه ندارند و نمیگیرند. 🔹اين احتمال نيز در تفسير اين جمله داده شده كه منظور ترك رابطه با وطنهاى خود در عالم دنياست كه هرگز فكر بازگشت به وطن نميكنند، ولى معناى اوّل به قرينه جمله «وَ لا يَتَوَاصَلُونَ...» صحيحتر به نظر میرسد. در پايان اين بخش به اين نكته اشاره میفرمايد كه چرا نمیتوانند با هم رابطه برقرار كنند: «چگونه ممكن است با هم ديدار كنند، در حالى كه فنا و فرسودگى با سينه سنگين خود آنها را در هم كوبيده و سنگها و خاكها جسمشان را خورده است». اشاره به اينكه آنها هرچند در ديوار به ديوار هم خفته اند، ولى همه قدرت خويش را از دست داده و به مشتى تبديل شده اند، ديدار چگونه در ميان استخوانهاى پوسيده و امكان پذير است؟! 🔹آنچه در کلام (ع) آمد به قرينه جمله هايى كه در آخر آن بود مربوط به پس از است؛ جسمها هستند كه و ميشوند، جسمها هستند كه با هم ديدارى ندارند و همه در هاله اى از غربت فرو رفته اند. و اگر مى بينيم (ع) در اين عبارات تنها بر تكيه میكند و سخنى از نمیگوید، به دليل آن است كه غالب مردم در اين دنيا به پرورش جسم و لذّات جسمانى مى پردازند، امام (ع) ميفرمايد: «سرانجام اين به كجا منتهى میشود، باشيد و اين همه براى نيل به مرتكب انواع نشويد». 📕پيام امام اميرالمومنين (ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دارالكتب الاسلاميه‏، ۱۳۸۶ش، چ۱ ج۸ ص۴۴۶ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) چه ویژگی هایی را برای «دوست واقعی» برمی شمارد؟ 🔹 (عليه السلام) در حکمت ۱۳۴ با اشاره به بعضى از شرايط مهم دوستى، مى فرمايد: «لَا يَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلَاثٍ: فِي نَكْبَتِهِ، وَ غَيْبَتِهِ، وَ وَفَاتِهِ» ( انسان، دوست نخواهد بود مگر اين كه خود را در سه حالت فراموش نكند: به هنگامى كه دنيا به او پشت مى كند و در زمانى كه غايب است و پس از مرگش). شك نيست كه در زندگى خود نيازمند به است كه در به او كمك كنند و در زمان راحتى مونس انسان باشند؛ زيرا با داشتن از يك سو و ، به تنهايى قادر به رسيدن به همه آنها نيست، 🔹از سوى ديگر ايجاب مى كند كه براى خود انتخاب كند؛ ولى اين ياران اند؛ گروهى مانند كه دائماً انتظار دارند در مقابل خدمتى، به آنان شود و طبيعى است كه هر وقت از دوست خود بهره اى نداشته باشند او را براى هميشه رها مى كنند. گروه ديگرى هستند كه گرچه در برابر هر خدمت انتظار خدمتى دارند، ولى را فراموش نمى كنند و به پاس آنها دوست خود را در مشكلات يارى مى دهند، اما هنگامى كه تصور مى كنند پاداش خدمت هاى پيشين او را داده اند رهايش مى سازند. 🔹گروه سومى نيز هستند كه دوستى آنها بر اساس است و صفا و ، نه نتيجه خدمت و كارى شبيه تجارت. آنها به هنگام قدرت به دوستان خود خدمت مى كنند و انتظار پاسخى از آنها ندارند و به همين دليل به هنگام بروز مشكلات براى دوستان خود هرگز آنها را رها نمى سازند و همچنان به و دوستى وفادارند. (عليه السلام) در اين كلام پربارش اشاره به اين گروه مى كند كه و واقعى اند؛ آنها در سه زمان خود را فراموش نمى كنند؛ به هنگام : آنها در چنين زمانى در كنار خود مى ايستند، به او مى كنند، تسلى خاطر مى دهند، و وفادارند. 🔹«نكبت» در اصل به معناى انحراف از مسير است، همان گونه كه در قرآن مجيد آمده «وَ إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ» [۱] (امّا كسانى كه به آخرت ايمان ندارند از اين راه منحرف مى شوند). از اين رو هنگامى كه دنيا به كسى پشت كند از آن تعبير به مى كنند، و از آنجا كه بروز ، مصائب و مصداق نكبت است بسيارى از ارباب لغت، را به معناى بلا و تفسير كرده اند. شاعر نيز مى گويد: «دوست آن باشد كه گيرد دست دوست - در پريشان حالى و درماندگى»؛ 🔹اضافه بر اين، بعضى هستند كه در حضور دوست، به سبب شرم و حيا رسم دوستى را به جا مى آورند، ولى به هنگامى كه آنها غائب باشند خود را از آن خلاص مى كنند و به اصطلاح «حفظ الغيب» ندارند، و از آن فراتر هنگامى كه از برود و دست او از همه چيز كوتاه گردد و اميد خدمتى از او نداشته باشند او را مى كنند، نه به سراغ همسر و فرزند او مى روند كه اگر مشكلى دارند حل كنند، نه در جمع دوستانِ زنده، از او مى كنند و نه براى او انجام مى دهند. 🔹 (عليه السلام) مى فرمايد: كسى است كه در اين سه حالت دوستش را فراموش نكند. البته فراوان اند و كه در كلام حكيمانه فوق بگنجند اندك اند. در حديثى در «غرر الحكم» از (عليه السلام) آمده است كه مى فرمايد: «اَلصَّدِيقُ اَلصَّدُوقُ مَنْ نَصَحَكَ فِی عَيْبِكَ وَ حَفِظَكَ فِی غَيْبِكَ وَ آثَرَكَ عَلَى نَفْسِهِ» [۱] ( كسى است كه تو را براى تو بگويد و دهد و در غيبتت مراتب دوستى را حفظ كند و تو را [در حل مشكلات] بر خود مقدم شمرد). پی نوشت؛ [۱] غرر الحكم و درر الكلم‏، تميمى آمدى، دار الكتاب الإسلامی‏، چ۲، ص۱۰۴، قصار ۱۹۲۶ 📕پيام امام امير المؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ۱، ج۱۳، ص۱۱۱ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در تبیین مواضع لزوم سكوت كردن و موارد سخن گفتن چه می فرمایند؟ 🔹 (عليه السلام) در حکمت ۱۸۲ اشاره به موارد لزوم و موارد كرده ميفرمايد: «لَا خَيْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ؛ كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ» (خاموش ماندن از فايده اى ندارد، همانگونه كه ). بهتر است يا گفتن؟ دانشمندان در اين باره بحثهاى مختلفى كرده اند؛ گروهى و گناهان كبيره و عظيمه ناشى از آن را در نظر گرفته و دستور به داده اند؛ عده اى را كه در سخن گفتن است در نظرگرفته و سخن گفتن را توصيه ميكنند؛ 🔹ولى حق مطلب همان است كه (عليه السلام) فرمود. آنجاكه انسان، و سخن بگويد است و ترك آن رذيلت؛ و آنجاكه انسان و نابخردانه سخن بگويد است و ترك آن فضيلت. به همين دليل هم روايات زيادى در و وارد شده است؛ «از (عليه السلام) سؤال شد كه سخن گفتن افضل است يا سكوت؟ فرمود: «لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُما آفاتٌ فَإذَا سَلِما مِنَ الآفاتِ فَالْكَلامُ أفْضَلُ مِنَ السُّكُوتِ» (هر كدام از اين دو آفاتى دارد؛ هرگاه از آفات سالم باشند، سخن گفتن از سكوت افضل است)؛ 🔹عرض كردند: اى پسر رسول خدا چگونه است [كه سخن گفتن افضل باشد]؟ امام (عليه السلام) فرمود: «لاَِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ ما بَعَثَ الاَنْبِياءُ وَ الاَوْلِياءُ بِالسُّكُوتِ إنَّما بَعَثَهُمْ بِالْكَلامِ» (خداوند و را به سكوت مبعوث نكرد؛ بلكه مبعوث كرد تا با مردم سخن بگويند [و پيام خدا را به آنها برسانند]). حضرت در پايانِ اين حديث به نكته جالبى اشاره كرده فرمود: «إنّكَ تَصِفُ فَضْلَ السُّكُوتِ بِالْكَلامِ وَ لَسْتَ تَصِفُ فَضْلَ الْكَلامِ بِالسُّكُوتِ» [۱] (حتى هنگامى كه مى خواهى را بيان كنى با بيان میكنى، و هرگز فضيلت كلام را با سكوت بيان نخواهى كرد). 🔹درحديث ديگرى از (عليه السلام) از پدرانش از (عليه السلام) چنين آمده است: «جُمِعَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فی ثَلاثِ خِصالٍ اَلنَّظَرِ وَ السُّكُوتِ وَ الْكَلامِ فَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فيهِ اِعْتِبارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فيهِ فِكْرٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَ كُلُّ كَلامٍ لَيْسَ فيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ» ( در سه خصلت جمع شده است: كردن و و گفتن؛ هر كه در آن نباشد سهو وبيهوده است، و هر كه درآن نباشد غفلت و بى خبرى است، و هر كه درآن نباشد لغو است). و درپايان اضافه فرمود: «فَطُوبَى لِمَنْ كانَ نَظَرُهُ عَبَراً وَ سُكُوتُهُ فِكْراً وَ كَلامُهُ ذِكْراً» [۲] (خوشا به حال كسانى كه عبرت، فكر و ذكر باشد). 🔹نتيجه اينكه، و نيز مانند ساير اعمال انسان اگر در حد و شرايط لازم باشند ، و درغیر اینصورت میباشد، و اين باتفاوت اشخاص، مجالس، مطالب و موضوعات متفاوت میشود، و هركس میتواند با دقت، فضيلت را از رذيلت تشخیص دهد. به‌يقين، «امربه‌ معروف» و «نهى‌ ازمنكر» و از «حكم به حق» و از «شهادت عادلانه» و از «اندرز ونصيحتهاى مخلصانه» و از «مشورت خردمندانه» جزء و يا از است؛ ولى به «دروغ»، «غيبت»، «تهمت»، «اهانت»، «امربه منكر» و «نهى ازمعروف»، «شهادت به باطل» و «فضول كلام» (سخنان بیجا و بى معنا) جزء و از میباشد. 🔹تعبير به «حكم» در كلام حضرت تنها به معناى قضاوت كردن در محاكم قضايى يا فتواى به حلال و حرام آنگونه كه بعضى از شارحان پنداشته اند، نيست، بلكه هرسخن حكيمانه و خردمندانه اى را فرا میگيرد؛ زيرا نقطه مقابل آن درهمين كلام «جهل» ذكر شده است. نيز كراراً به مسئله «تكلم به حق» اشاره كرده و اهل كتاب را نسبت به كتمان حق و سكوت سرزنش ميكند: ازجمله میفرمايد: «وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لَا تَكْتُمُونَهُ» [آل عمران، ۱۸۷] ([بخاطر بياوريد] هنگامى راكه خدا، از كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده، پيمانى گرفت كه حتماً آن را براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد!). پی نوشت‌ها؛ [۱]وسائل الشيعة، مؤسسة آل البيت(ع)، چ۱ ج۱۲ ص۱۸۸ [۱]من لا يحضره الفقيه‏، ابن بابويه، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه، چ۲ ج۴ ص۴۰۵ 📕پيام امام امير المؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، چ۱، ج۱۳ ص۴۳۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در نامه ۳۱ نهج البلاغه، چه فوایدی را برای «تفکّر» بیان فرموده است؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از نامه ۳۱ مى فرمايد: «وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ» (هر كس خود را به كار گيرد را مى بيند و را انتخاب مى كند). اهمّيّت در همه امور و چيزى نيست كه بر كسى مخفى باشد و تمام و موفق همين راه را پيموده اند. 🔹 در اين باره مى فرمايد: «قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُون * فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ ... » [۱] (اينچنين خداوند را براى شما روشن می سازد، شايد كنيد! * [تا انديشه كنيد] درباره و ! ... ). پی نوشت: [۱] سوره بقره، آيات ۲۱۹ و ۲۲۰ 📕پيام امام اميرالمومنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دارالكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ۱، ج۹، ص۶۳۴ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در خطبه ۱۸۶ نهج البلاغه با چه عباراتی قدرت خداوند را به تصویر می کشد؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از خطبه ۱۸۶ به شرح يكى از صفات مهم يعنى او مى پردازد و در اين زمينه نخست مسئله و را مطرح كرده و مى فرمايد: «خَلَقَ الْخَلَائِقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ، وَ لَمْ يَسْتَعِنْ عَلَى خَلْقِهَا بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ»؛ ( را بدون همانندى كه از ديگرى گرفته باشد و در آفرينش آنها از كسى يارى نجست). 🔹هنگامى كه به نظر مى افكنيم انواع بی‌شمارى از را در عالم جانداران و گياهان و جمادات مى بينيم كه هر يك شكل و ساختمان بديع و و جالبى دارند. موجوداتى كه هرگز سابقه نداشته و آنها را از كتم عدم به عرصه وجود آورد و در مسير تكامل پيش فرستاد؛ در حالى كه اگر صنايعى دارند از ديگرى است؛ مثلا روز نخست كسى با دقّت در بال و پر پرندگان و كيفيّت پرواز آنها به فكر ساختن نوعى هواپيماى بسيار ابتدايى افتاد. 🔹سپس دانشمندان در زمان هاى بعد يكى پس از ديگرى اختراع پيشين را گرفته و به تكميل آن پرداختند تا در عصر و زمان ما به اوج تكامل خود رسيد. بر اين اساس، ما يا در اختراعات خود از الهام مى گيرند و يا از ديگرى؛ نه كارى بدون سابقه انجام مى دهند و نه كارى بدون كمك گرفتن از ديگران؛ در حالى كه كارهاى آنها است؛ ولى در پهنه آفرينش و در ايجاد اين همه و بى شمار، نه نياز به سابقه دارد و نه نياز به كمك. 🔹آنگاه به سراغ چهره ديگرى از او رفته و مى فرمايد: «وَ أَنْشَأَ الْاَرْضَ فَأَمْسَكَهَا مِنْ غَيْرِ اِشْتِغَالٍ، وَ أَرْسَاهَا عَلَى غَيْرِ قَرَارٍ، وَ أَقَامَهَا بِغَيْرِ قَوَائِمَ، وَ رَفَعَهَا بِغَيْرِ دَعَائِمَ، وَ حَصَّنَهَا مِنَ الْاَوَدِ [۱] وَ الْاِعْوِجَاجِ، وَ مَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ [۲] وَ الْاِنْفِرَاجِ» [۳] ( زمين را آفريد و آن را در جاى خود ثابت نگه داشت، بى آنكه اين كار او را به خود مشغول سازد و در عين حركت و بى قرارى به او ثبات بخشيد. بدون هيچ پايه اى آن را بر پا كرد و بى هيچ آن را برافراشت و از كژى و اعوجاج نگاه داشت و از سقوط و در هم شكافتن آن جلوگيرى كرد). 🔹امروز اين مطلب براى همه ما مسلم است كه ميليون ها سال است به دور خود و به دور خورشيد در در حركت است و اين حركت سريع به قدرى منظم و آرام است كه ساكنان زمين هرگز آن را احساس نمى كنند و به همين دليل دانشمندان پيشين كره زمين را مركز عالَم و ثابت مى دانستند. امروز ما مى دانيم كه قرار گرفتن زمين در فاصله معينى از خورشيد و در وضعى كاملا يكنواخت و آرام، نتيجه قوه‌ جاذبه و دافعه است. 🔹بر اين اساس هر دو جسم، يكديگر را به نسبت مستقيم جرم ها و به نسبت معكوس مجذور فاصله ها جذب مى كنند. اين نيرو سبب مى شود كره خاكى ما به سرعت به سوى خورشيد پيش رود و مجذوب آن شود و تبديل به دود و بخار گردد؛ از سوى ديگر حركت دورانى بر گِرد يك مركز سبب فرار آن جسم از مركز مى شود كه آن را «نيروى‌ » مى نامند، و هر قدر حركت سريعتر باشد «نيروى » بيشتر است، لذا هنگامى كه قلاب سنگ را به دور دست به طور سريع به گردش در مى آورند ناگهان آن را رها مى كنند به شدت به نقطه دور پرتاب مى شود. 🔹حال براى اينكه ميليون ها سال در مدار خود به صورت يكنواخت گردش كند تنها راه اين است كه كه تناسب با جسم زمين و خورشيد دارد، با كه بر اثر حركت و گريز از مركز حاصل مى شود كاملا باشد؛ حتى اگر كمى فاصله زيادتر و يا كمتر گردد و يا كمى حركت كندتر و يا سريع تر شود اين بر هم مى خورد و در فضا سرگردان مى شود و يا به سوى خورشيد رفته و جذب مى گردد. اين چه است كه ميليون ها سال زمينِ با اين عظمت را در عين حركت هاى متعدّد، ثابت نگه داشته، بى آنكه پايه اى بخواهد و يا داشته باشد و يا اينكه با گذشت اين همه زمان شكافى بردارد و اجزاى آن در هم بريزد؛ آيا جز مى تواند چنين برنامه اى براى زمين تنظيم كند؟ پی نوشت‌ها؛ [۱] «اَوَد» به معناى فشار و سنگينى است كه گاه موجب كجى و اعوجاج مى شود. [۲] «تهافت» يعنى فرو ريختن و خرد شدن. [۳] «انفراج» به معناى شكاف برداشتن است. 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دارالكتب الاسلامية‏، ۱۳۸۶ش، چ ۱، ج ۷، ص ۲۲۱ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه، نسبت به دام های خطرناك ابليس چه هشدارهایی داده است؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از خطبه ۱۹۲ درباره دام های خطرناك میفرمايد: «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللهِ عَدُوَّ اللهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ، وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ، وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» (اى بندگان خدا! از اين [ابليس] بر حذر باشيد، نكند شما را به [كبر و غرور و تعصّب] مبتلا سازد و با نداى خود شما را تحريك كند و لشكريان سواره و پياده اش را فرياد زند و بر ضدّ شما گرد آورد). 🔹اين گفتار مولا برگرفته از آيه قرآن است كه مى فرمايد: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ» [۱] (هر كدام از آنها را مى توانى با صدايت تحريك كن و لشكر سواره و پياده ات را بر آنها گسيل دار). «خيل» هم به معناى اسب هاست و هم به معناى اسب سواران و در اينجا به معناى لشكر سواره است و «رِجِل» به معناى لشكر پياده است و اشاره به دستياران فراوانى است كه از جنس خود و از جنس دارد كه براى ساختن مردم به او كمك مى دهند؛ بعضى سريع تر (همچون لشكر سواره) و بعضى آرام تر همچون لشكر پياده. 🔹البتّه «صفات رذيله»، «عوامل گناه»، «مراكز فساد»، «تبليغات‌ گمراه‌ كننده» و «ابزار گناه» نيز به نوعى لشكر پياده و سواره كه امیرالمؤمنین (عليه السلام) را از همه اين امور بر حذر مى دارد. سپس براى تأكيد اين سخن، به جان خود سوگند مى خورد و مى فرمايد: «فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ، وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ، وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَان قَرِيب» (به جانم سوگند! او را براى شما آماده نموده، در گذارده، و با قدرت تا كشيده و از مكانى نزديك به سوى شما نموده است). 🔹آنگاه شاهد اين سخن را از كلام خود (طبق آيه هاى قرآن) چنين بيان مى كند: «فَقَالَ: قَالَ رَبّ‏ِ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» [۲] ( گفته است: پروردگارا! بدين جهت كه مرا اغوا كردى [و از رحمت خود محروم ساختى] زرق و برق را در چشم آنها جلوه مى دهم و همه را مى كنم [و از رحمتت محروم مى سازم]). 🔹اينكه (علیه السلام) به جان خود سوگند مى خورد نشان مى دهد كه است؛ چه چيز شريف تر از جان امام (عليه السلام) است و اينكه مى فرمايد: « تير تهديد را در چلّه كمان گذارده و آن را تا به آخر كشيده و از مكانى نزديك، شما را نشانه گرفته است»، اشاره به اين است كه خطر در شديدترين صورت كه كمتر خطا مى كند متوجّه شماست، و اين بدبخت بى نوا راه‌ نفوذ خويش را نيز نشان داده است، و آن آرايش‌ مظاهر مادّى‌ و زيباسازى زرق و برق مواهب مادّى و غرق ساختن در گرداب است. 🔹تعبير (عليه السلام) به اينكه تمام قوا و را براى حمله به شما آماده ساخته و از مكان نزديكى شما را نشانه گرفته و از هر نظر در او قرار داريد، اشاره به اين است كه عوامل‌ در درون و برون انسان فراوان است؛ از يك طرف و از سوى ديگر. جمله «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» كه با «لام» قسم شروع شده و با «نون» تأكيد ثقيله و تصريح به واژه «اجمعين» پايان گرفته، شاهد بر اين است كه او در خود بسيار جدّى است، و به همين دليل بايد كاملا و باشند تا در دام هاى رنگارنگ او نيفتند. 📕پيام امام اميرالمؤمنين (عليه السلام)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دارالكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ ش، چ اول‏، ج ۷، ص ۳۷۰ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️دیدگاه اسلام در مورد «سؤال کردن» چیست؟ 🔹هر انسانى در برابر انبوهى از و درباره خود و ديگران قرار دارد، كه گاه مربوط به مسائل است و گاه و كليد حلّ آنها غالباً از و انديشمندان است. به همين دليل، در عالَم تكوين و تشريع، درهاى را به روى انسان گشوده است. از نظر تشريع در دستورات اسلامى نه تنها اجازه به هر كس و درباره هر چيز داده شده است، بلكه به سؤال كردن امر كرده است‌. در دو آيه مى فرمايد: «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَاتَعْلَمُونَ» [۱] (از كنيد اگر نمى دانيد). 🔹اميرمؤمنان (عليه السلام) در بعضى از كلمات پرمعنايش در ميفرمايد:  «وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ‏ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ» (هيچ گاه كسى در فراگيرى و از مجهولات، شرم و حيا به خود راه ندهد). آرى، كردن عيب نيست. عيب آن است كه انسان پرسش نكند و در و نادانى باقی بماند. جالب اين است كه در خطبه ۱۶۲ كردن را براى هر كس ذكر فرموده و اين معنا در مورد و بسيار مهم‌تر است، چرا كه آنها داراى مجهولات فراوان از نظر تكوين و هستند. 🔹خداوند نیز، و جستجوگرى را در ذات انسان قرار داده است. ، همواره مايل است از چيزهايى كه نمى داند، بپرسد و بداند. اين حسّ در جوانان و نوجوانان شديدتر است؛ به سبب همان نيازى كه دارند، گاه آن قدر پدر و مادر را سؤال پيچ مى كنند كه داد و فريادشان بلند مى شود؛ در حالى كه وظيفه آنها اين است كه با محبّت و مدارا به اين نياز روحى شان پاسخ مثبت دهند. آنچه را مى دانند، در اختيارشان بگذارند و آنچه را نمى دانند به كسانى كه مى دانند ارجاع دهند. 🔹بعضى فكر مى كنند اگر از مسائل سؤال كنند نشانه كفر و بى اعتقادى است، در حالى كه اين پرسش ها براى بيشتر و استحكام بخشيدن به است. و آگاهان، به ويژه وظيفه دارند كه در هر حال و در هر شرايط، براى پاسخ به اعلام آمادگى كنند و با محبّت و احترام از استقبال كنند و فراموش نكنند كه بر اساس روايتى كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده، چنين وظيفه اى بر دوش دارند:  «خداوند از ، پيمانِ فراگيرى علم نگرفته، مگر آنكه پيش از آن از ، پيمان آموزش گرفته است». [۳] 🔹اين بحث را با ذكر چند حديث پر معنا پايان مى دهيم؛ (عليه السلام) يكى از يارانش به نام «حمران بن أعين» را تشويق به سؤال كرد و فرمود: «مردم به اين علت، و گمراه مى شوند كه نمى كنند». [۴] (عليه السلام) مى فرمايد: «دلها قفل شده است و كليد آن، است». [۵] از (صلّی الله علیه و آله) روايت شده كه: «، خزانه هايى است و كليدهاى آن است. خدا شما را رحمت كند، همواره سؤال كنيد؛ چرا كه چهار گروه براى آن پاداش داده مى شوند: سؤال كننده، پاسخ گوينده، كسانى كه در آنجا مستمعند و آنها كه بدان ها علاقه مندند». [۶] 🔹در تاريخ آمده كه: «در روز جنگ جمل، مرد عربى به (عليه السلام) عرض كرد: اى اميرمؤمنان! تو مى گويى خداوند يگانه است؟ [منظور از اين يگانگى چيست؟] مردم از هر سو به او حمله كردند. گفتند: اى مرد عرب، نمى بينى تمام فكر اميرمؤمنان متوجّه جنگ است؟ [هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد!] (عليه السلام) فرمود: او را رها كنيد. چيزى كه اين مرد عرب مى خواهد، همان چيزى است كه ما از اين قوم مى خواهيم [ما هم از اين گروه، توحيد و يگانگى مى طلبيم و جنگ براى فراگيرى اين تعليمات مقدّس است]». [۷] پی نوشت‌ها؛ [۱] نحل، آيه ۴۳؛ انبياء، آيه ۷. [۲] نهج البلاغة، صبحی صالح، هجرت‏، قم‏، چ ۱، ص ۴۸۲، حکمت ۸۲. [۳] الكافی، دارالكتب الإسلامية، چ ۴، ج ‏۱، ص ۴۱. [۴] الكافی، همان، ص ۴۰. [۵] غرر الحكم و درر الكلم‏، دارالكتاب الإسلامی، چ ۲، ص ۷۶، حکمت ۱۴۶۵. [۶] كنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، صفوة الس مؤسسة الرسالة، چ ۵، ج ۱۰، ص ۲۳۰، ح ۲۸۶۶۲. [۷] شرح آن را در كتاب التوحيد، ابن بابويه، جامعه مدرسين‏، چ ۱، ص ۸۳، باب ۳ (معنى الواحد و التوحيد و الموحد) مطالعه فرماييد. 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، چ اول‏، ج ۶، ص ۲۹۵ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در نامه ۳۱ نهج البلاغه، درباره فواید «سکوت» چه فرموده است؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از نامه ۳۱ خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی (علیه السلام) مى فرمايد: «وَ تَلَافِيكَ [۱] مَا فَرَطَ [۲] مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ» (جبران آنچه بر اثر خود از دست داده اى، آسان تر از جبران آن است كه بر اثر از دست رفته باشد). اشاره به اينكه انسان اگر از گفتن چيزى خوددارى و صرف نظر كند و بعد بفهمد اين اشتباه بوده فورا مى تواند آن را تلافى و تدارك كند، در حالى كه اگر بگويد و بعد بفهمد اين سخن اشتباه بوده و يا گفتنى نبوده است، آن امكان پذير نيست؛ همانند آبى است كه به روى زمين ريخته مى شود و جمع كردن آن عادتا غير ممكن است. 🔹در ادامه اين سخن، راه صحيح را براى رسيدن به اين مقصود با ذكر مثالى نشان مى دهد و مى فرمايد: «وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ» (نگهدارى آنچه در ظرف است با محكم بستن دهانه آن امكان پذير است). «وِعاء» (ظرف) همان و است و «وكاء» (ريسمانى است كه دهانه مشك را با آن مى بندند) اشاره به و انسان كه اگر انسان آن را در اختيار خود بگيرد يا كلماتى كه موجب است از او صادر نمى شود. حضرت در بخش دیگری از این نامه به مضرات پر حرفی اشاره کرده، می فرماید: «مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ» [۳] (كسى كه مى كند و بى معنا فراوان مى گويد). 🔹آرى يكى از فوايد ، گرفتار نشدن در دام سخنان بى معناست و اين بسيار به تجربه رسيده كه پرت و پلا زياد مى گويند؛ زيرا و حساب شده، فكر و مى خواهد؛ در حالى كه افراد پر حرف مجالى براى فكر ندارند. (عليه السلام) در «کتاب غرر الحكم و درر الکلم» عواقب سوء زيادى براى بيان فرموده از جمله اينكه «مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ زَلَّ» [۴] (كسى كه بسيار گويد فراوان خواهد داشت) و همين امر او را مى برد و سبب خوارى و مى گردد به عكس كسانى كه كم و سخن مى گويند، سبب خود مى شوند؛ و به گفته شاعر: كم گوى و گزيده گوى چون دُرّ - تا ز اندك تو جهان شود پر. پی نوشت‌ها [۱] «تلافى» از ريشه «لفى» بر وزن «نفى» به معناى جبران كردن است و «الفاء» به معناى يافتن. [۲] «فرط» از ريشه «فرط» بر وزن «شرط» به معناى كوتاهى كردن و «افراط» زياده روى كردن است. [۳] «اهجر» از ريشه «هجر» بر وزن «فجر» در اصل به معناى دورى و جدايى است. سپس به معناى هذيان گفتن مريض هم آمده؛ زيرا سخنانش در آن حالت ناخوشايند و دور كننده است. [۴] غرر الحكم و درر الكلم‏، تميمى آمدى، دار الكتاب الإسلامی، قم، چاپ: دوم‏، ص ۵۸۱ (حکمت ۱۸۰) 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۹، ص ۶۳۱ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در خطبه ۲۸ نهج البلاغه چگونه درباره لزوم تهیه «توشه آخرت» هشدار می دهد؟ 🔹 (علیه السلام) در خطبه ۲۸ به مطلب مهمى اشاره مى کند که همه در آن شریک‌اند و بخواهند یا نخواهند، باید به آن تن در دهند؛ مى فرماید: «أَلاَ وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ [۱] وَدُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ» (بدانید! ، براى شما صادر شده و به زاد و [این راه پر خطر] راهنمایى شده اید). ، همان قانون فرسودگى و است که حاکم بر زندگى همه انسانها است؛ کودکان رو به جوانى مى روند و جوانان رو به سوى کهولت و سرانجام، پیرى و فرسودگى و در پایان است. 🔹این است تخلّف ناپذیر و بدون استثنا، و قانونى است که احدى هر قدر قوى و نیرومند و هوشیار و آگاه باشد، قدرت مخالفت با آن را نخواهد داشت. این مسیرى است که دستِ قدرتِ آفریدگار به منظور تکامل انسانها براى آنان ترسیم کرده است. امّا در مورد دستور به زاد و ، تمام بدون استثنا این دستور را از سوى خدا با خود آوردند که اى ، راهى پر نشیب و فراز و پر خوف و خطر در پیش دارید؛ و طولانى که فاصله و را در برمى گیرد، 🔹و این راه را بى و توشه نمى توان طى کرد؛ و زاد و توشه این راه، چیزى جز و و نیست؛ «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى» [۲] (و زاد و برگیرید! به یقین، بهترین زاد و توشه، است). در پایان این خطبه، این معلم بزرگ جهان انسانیت، در یک نتیجه گیرى کوتاه و پرمعنا، چنین مى فرماید: «تَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ [۳] بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً» (حال که چنین است، در این ، از این دنیا، و توشه اى برگیرید که بتوانید خود را با آن حفظ کنید). پی نوشت‌ها؛ [۱] «ظعْن» (بر وزن طعن) به معناى «کوچ کردن از مکانى به مکان دیگر» است. به همین جهت «ظعینه» به معناى «هودج» آمده است، چرا که از وسایل کوچ کردن بوده است، و از آنجا که غالباً زنان بر هودج سوار مى شدند، گاهى این واژه به عنوان کنایه از زن به کار مى رود. [۲] سوره بقره، آیه شریف ۱۹۷ [۳] «تحرزون» از مادّه «حرز» به معناى «نگاهدارى کردن» و حرز (بر وزن حرص) به معناى محلّ مطمئنّى است که چیزى را در آن نگاهدارى مى کنند. 📕پيام امام امير المومنين (ع)، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۵ش، ج ۲، ص ۱۹۱ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️از ديدگاه قرآن مجيد و روايات اسلامی، «عُجب» و «خودپسندى» چه آفاتی برای انسان به دنبال دارد؟ 🔹 (علیه السلام) در بخشی از نامه ۳۱ به فرزند دلبندش (عليه السلام) میفرمايد: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ» ([پسرم] بدان كه و ، ضد راستى و درست انديشى، و آفت عقل هاست)؛ اشاره به اينكه ، حقايق را درباره خويش و ديگران درك نمى كند و اين صفت زشت، حجابى بر عقل او مى افكند تا آنجا كه را صفات برجسته، و را كمال مى بيند، 🔹و گاه يك عمر در اين و اشتباه بزرگ باقى مى ماند و با همان حال از دنيا مى رود. به گفته مرحوم مغنيه در «شرح نهج البلاغه» خود، عُجب و همانند شراب است؛ هر دو انسان را مى كند، و انسان مست همچون ديوانگان است كه بايد از او فرار كرد. در «قرآن مجيد» و «روايات اسلامى»، در نكوهش و خودپسندى نكته هاى فراوانى آمده است؛ 🔹ازجمله در «آيه ۸ سوره‌ فاطر» می خوانيم: «أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ» (آيا كسى كه [بر اثر عُجب و و هواى نفس] براى او شده و آن را زيبا مى بيند [همانند كسى است كه واقع را مى يابد]؟! خداوند هر كس را بخواهد [و سزاوار باشد] گمراه مى سازد و هر كس را بخواهد [و شايسته ببيند] هدايت مى كند پس جانت به سبب تأسف بر آنان از دست نرود؛ خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست). 🔹در سخنان‌ (عليه السلام) تعبيرات عجيبى درباره و ديده مى شود؛ در يكجا مى فرمايد: «العُجْبُ آفَةُ الشَرَفِ» [۱] (، آفت شرف انسان است). و در جاى ديگر مى فرمايد: «آفَةُ اللُّبِّ العُجْبُ» [۲] (آفت عقل، است). و باز مى فرمايد: «اَلعُجْبُ يُفْسِدُ العَقْلَ» [۳] (، عقل انسان را فاسد مى كند). و در جاى ديگر: «ثَمَرَةُ العُجْبِ البَغْضَاءُ» [۴] (نتيجه آن است كه مردم دشمن انسان مى شوند) و بالأخره مى فرمايد: «العُجْبُ رَأْسُ الحِمَاقَةِ» [۵] (، سرآغاز حماقت است). پی نوشت‌ها؛ [۱] غررالحكم و درر الكلم‏، تميمى آمدى، محقق، رجائى، سيد مهدى‏، دار الكتاب الإسلامية، قم، ‏۱۴۱۰ق، چ دوم‏، ص ۵۲، حکمت ۹۸۳؛ [۲] همان، ص ۲۸۰، حکمت ۴۲؛ [۳] همان، ص ۴۴، حکمت ۷۷۶؛ [۴] همان، ص ۳۲۷، حکمت ۲۰؛ [۵] همان، ص ۳۰، حکمت ۴۰۳ 📕پيام امام امير المؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۹، ص ۵۶۷ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️«امام علی» (علیه السلام) در نامه ۳۱ «نهج البلاغه»، چه دستوراتى را به عنوان عصاره همه فضيلت ها معرفی كرده است؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از نامه ۳۱ ، اندرزهاى روح پرور و سازنده خود را آغاز مى كند و در عبارات كوتاه «چهار دستور» به فرزندش مى دهد؛ دستوراتى كه «عصاره همه فضيلت ها» است؛ مى فرمايد: «فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللهِ - أَيْ بُنَيَّ - وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ الْإِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ». (پسرم تو را به و التزام به فرمان‌ او و آباد كردن قلب و روحت با ذكرش و چنگ زدن به توصيه مى كنم). 🔹سفارش به همان سفارشى است كه همه و سرآغاز برنامه هاى خود بعد از ايمان به پروردگار قرار داده اند؛ همان كه زاد و راه و ملاك فضيلت و برترى انسان ها بر يكديگر و است. به معناى «خداترسی درونى» و پرهيز از هرگونه ، و احساس مسئوليّت در پيشگاه پروردگار كه سد محكمى در ميان انسان و گناهان ايجاد مى كند. مرحله ادناى آن عدالت و مرحله اعلاى آن عصمت است. 🔹در دومين دستور به التزام به اشاره مى كند، همان چيزى كه بارها در به عنوان (اَطِيعُوا اللهَ) آمده و از ميوه هاى درخت پربار . تعبير به «عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ» اشاره به اهمّيّت است كه بدون آن، خانه قلب ويران مى شود، و جولانگاه لشكر شيطان. «قرآن مجيد» مى فرمايد: «أَلَا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». [۱] هم آبادى دل ها و هم آرامش آن در سايه است؛ نه تنها «ذكر لفظى» ـ هرچند ذكر لفظى هم بسيار مهم است ـ بلكه «ذكر عملى» آن گونه كه در روايات وارد شده، 🔹كه (عليه السلام) فرمود: «سه چيز است كه انجام آن از مشكل ترين كارهاست» و سومين آن را «ذِكْرُ اللهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»؛ (ذكر خدا در هر حال) بيان فرمود؛ سپس در تفسير چنين مى فرمايد: «وَ هُوَ أَنْ يَذْكُرَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِيَةِ يَهُمُّ بِهَا فَيَحُولُ ذِكْرُ اللهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ: "إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُون‏َ"[۲]». [۳] 🔹[ترجمه فرمایش حضرت:] ( آن است كه چون تصميمى بر مى گيرد، عزّ و جلّ را ياد كند و ميان او و آن حائل شود، و اين همان چيزى است كه خداوند عزّ و جلّ [در قرآن] فرموده است: هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شوند، به ياد [خدا و پاداش و كيفر او] مى افتند؛ و [در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و] ناگهان مى شوند). 🔹و تعبير به «الْإِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ» اشاره به چنگ زدن به است كه همه در آن هست و در خود «قرآن» به آن اشاره شده است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُوا» [۴] (و همگى به [قرآن، و هرگونه وحدت الهى]، چنگ زنيد و پراكنده نشويد). مى دانيم براى در آيه شريفه مزبور، معانى بسيارى ذكر كرده اند؛ بعضى از مفسّران آن را اشاره به ، بعضى اشاره به و بعضى گفته اند كه منظور و اهل بيت (عليهم السلام) است، 🔹ولى در ميان اين تفاسير اختلافى نيست؛ زيرا به معناى ارتباط با خداست كه تمام اينها را شامل مى شود. به همين دليل (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ» (و كدام وسيله مى تواند ميان تو و خداوند مطمئن تر از باشد اگر به آن چنگ زنى و دامان آن را بگيرى؟). تعبير به (ريسمان و طناب) اشاره به اين است كه چون انسان بدون در قعر چاه طبيعت گرفتار است، لازم است كه به آن چنگ زند و از آن چاه در آيد و اين ريسمان همان ، و است. پی نوشت‌ها؛ [۱] سوره رعد، آيه ۲۸ [۲] سوره اعراف، آيه ۲۰۱ [۳] الخصال‏، ابن بابويه، جامعه مدرسين‏، قم، ۱۳۶۲ش، چ اول‏‏، ج ‏۱، ص ۱۳۱ [۴] سوره آل عمران، آيه ۱۰۳ 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۹، ص ۴۷۶ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️ (علیه السلام) در خطبه ۱۵۷ نهج البلاغه برای تشويق مردم به «انجام نیکی‌ها» و «ترک بدی‌ها» چه می فرمايد؟ 🔹 (عليه السلام) در خطبه ۱۵۷ در ادامه کلامی که درباره اهمیّت و فراهم کردن برای فرموده، براى ترغيب و تشويق مردم به و ها و پرهيز از ها از دو منطق مؤثر بهره مى گيرد. نخست مى فرمايد: «عِبَادَ اللهِ، إِنَّهُ لَيْسَ لِمَا وَعَدَ اللهُ مِنَ الْخَيْرِ مَتْرَكٌ، وَ لَا فِيمَا نَهَى عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مَرْغَبٌ» (اى بندگان خدا! آنچه را خداوند بر آن داده است، جاى ترك نيست، و آنچه را از نهى كرده قابل دوست داشتن نمى باشد!). 🔹اشاره به اينكه آن كس كه و كرده و وعده و داده يك فرد عادى نيست كه جاى گفتگو و ترديد در آن باشد؛ چنين فرموده است. و در تعبير دوّم مى فرمايد: «عِبَادَ اللهِ، احْذَرُوا يَوْماً تُفْحَصُ فِيهِ الْأَعْمَالُ، وَ يَكْثُرُ فِيهِ الزِّلْزَالُ، وَ تَشِيبُ‌ [۱] فِيهِ الْأَطْفَالُ» (اى بندگان خدا! از روزى كه بررسى دقيق مى شود، بر باشيد؛ روزى كه تزلزل و در آن بسيار است و كودكان در آن پير مى شوند). 🔹در آن روز، تمام ، هر چند ظاهراً كوچك و باشد، با دقت و بررسى خواهد شد؛ همان گونه كه مى فرمايد: «يَا بُنَىَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمَاوَاتِ أَوْ فِى الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللهُ إِنَّ اللهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» (اگر به اندازه سنگينى [كار نيك يا بد] باشد و در دل سنگى يا در [گوشه اى از] آسمان ها و زمين قرار گيرد خداوند آن را [در قيامت براى ] مى آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است). 🔹و منظور از فزونى زلزله در آن روز، تزلزل افكار و لرزيدن دلها از هول محشر و وحشت از نتيجه است. درست است كه در پايان اين جهان، به معناى حقيقى، تمام جهان را به لرزه در مى آورد و همه چيز زير و رو مى شود، ولى آنچه در بالا آمده مربوط به است كه در آنجا زلزله به معناى حقيقى آن وجود دارد؛ بلكه هر چه هست اضطراب است و وحشت و تزلزل خاطرها. تعبير به «تَشِيبُ فِيهِ الْأَطْفَالُ» كنايه از و عمق وحشت آن صحنه است كه در تعبيرات روزمرّه نيز به كار مى رود. 🔹مى گوييم حادثه به اندازه اى سنگين است كه انسان را پير مى كند؛ همان گونه كه در «قرآن مجيد» مى فرمايد: «فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً» [۱] (اگر كافر شويد، چگونه خود را [از عذاب الهى] بر كنار مى داريد، در آن روز كه را مى كند؟!). بعضى چنين پنداشته اند كه پير شدن اطفال در آنجا به معناى حقيقى آن است، نه معناى كنايى، ولى اين احتمال بسيار بعيد است؛ زيرا در آن روز طفلى كه محكوم به مجازات الهى باشد و بر اثر وحشت گرفتار پيرى زودرس شود، وجود ندارد. [۴] پی نوشت: [۱] «تشيب» از ماده «شيب» (بر وزن عيب) در اصل به معناى سفيد شدن مو است و معمولا به پيرى اطلاق مى شود و «شيب» (بر وزن سيب) جمع «اَشْيَب» به معناى پيران يا سپيدمويان است در مقابل «شباب» و «شبيبة» كه به معناى جوانى است. [۲] سوره لقمان، آيه ۱۶ [۳] سوره مزّمّل، آيه ۱۷ 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۶، ص ۱۷۶ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) نقش «زبان» در تجلی «شخصیت انسان» را چگونه تبیین می کنند؟ 🔹 (عليه السلام) در حکمت ۱۴۸ درباره نقش زبان در تجلی مى فرمايد: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ» (انسان زير خود پنهان است [و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد]). منظور از «مرء» (انسان) در اينجا و ارزش انسان است و منظور از «مخبوء» (نهفته بودن) در زير زبان اين است كه هنگامى كه بگويد «شخصيت» او آشكار مى شود، چرا كه ، ترجمان و دريچه اى به سوى روح آدمى است، و هر چه در اوست از خوب و بد، والا و پست، بر و كلماتش ظاهر مى شود. 🔹گاه انسان به افرادى برخورد مى كند كه از نظر ظاهر بسيار آراسته و پُر ابهت اند، اما همين كه زبان به مى گشايند، مى بيند كه چقدر توخالى است؛ و بر عكس به افرادى برخورد مى كند كه ابداً ظاهرى آراسته ندارند، اما هنگامى كه زبان به مى گشايند، انسان احساس مى كند شخص دانشمند و حكيمى است. 🔹مرحوم علامه مجلسى اين كلام را از «مصباح الشريعة» با اضافه اى از امام صادق از اميرمؤمنان امام على (عليهم السلام) نقل كرده است و آن اين كه امام (عليه السلام) به دنبال اين جمله مى فرمايد: «فَزِنْ كَلاَمَكَ وَ اعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ فَتَكَلَّمْ بِهِ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَالسُّكُوتُ خَيْرٌ مِنْه» [۱] (حال كه چنين است خود را بسنج، و بر و عرضه دار، هرگاه رضای خدا در آن است آن را بر زبان جارى كن، و اگر غير از آن است، از چنين سخن گفتنى بهتر است). 🔹درباره اهميت اين جمله كوتاه و تاثير آن در شناخت انسانها، دانشمندان اسلامی، سخن هاى برجسته اى گفته اند، از جمله ابن‌ابى‌الحديد (عالم اهل سنت) در ذيل همين كلام حكمت آميز مى گويد: «مفهوم اين كلام در عبارات مختلفى آمده، اما تعبيرى كه در اينجا آمده از نظر كوتاه بودن و پرمعنا بودن نظير و مانند ندارد». [۲] 🔹مرحوم مغنيه در «شرح نهج البلاغه» خود مى گويد: «اديب، فقيه و فيلسوف تنها با سخنانشان شناخته مى شوند، و همچنين وكلا و اخترشناسان؛ ولى طبيب و مهندس و مانند آنها، هم با سخنانشان شناخته مى شوند و هم با كارهايشان، و به هر حال هر انسانى كه سخنان تازه و مفيدى در اختيار برادر هم نوعش بگذارد، عاقل، عالم، اديب، فقيه و فيلسوف است، اما سخنوران فصيحى كه اثر با ارزشى از خود به يادگار نگذارده اند، سوفسطائيانى بيش نيستند، هر چند هزاران جلد نثر و نظم نوشته باشند». [۳] 🔹تأثير اين سخن امام (عليه السلام) به قدرى است که در شعر شعرا و اديبان به خوبی نمايان است؛ سعدى مى گويد: «تا مرد نگفته باشد - عيب و هنرش نهفته باشد»؛ نيز مى گويد: « در دهان اى خردمند چيست - كليد در گنج صاحب هنر - چو در بسته باشد چه داند كسى - كه گوهر فروش است يا پيله ور». شاعر ديگرى مى گويد: «آدمى مخفى است در زير - اين پرده است بر درگاه جان». شاعر ديگرى مى گويد: «مرد، ار خزف و طلاى كان است - در زير خود نهان است». پی نوشت‌ها؛ [۱] بحارالأنوار، دار إحياء التراث العربى، چ۲، ج ‏۶۸، ص ۲۸۵، باب ۷۸. [۲] شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحديد، مكتبة آية الله المرعشی النجفی، قم، چ ۱، ج ‏۱۸، ص ۳۵۳، ۱۴۴. [۳] فی ‏ظلال ‏نهج ‏البلاغة، مغنية، محمد جواد، دارالعلم‏ للملايين، چ۳، ج ۴، ص ۳۱۶ 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ ۱، ج ۱۳، ص ۲۲۱ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در حکمت ۲۰۸ نهج البلاغه، درباره لزوم «حسابرسی اعمال» چه می فرماید؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از حکمت ۲۰۸ مى فرمايد: «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ». (هر كس به خود برسد مى برد و آن كس كه بماند مى بيند). هميشه مسئله در زندگى ماديِ مردم، وسيله اى براى پرهيز از بوده است و وسايل مختلفى براى ثبت و ضبط حساب ها از قديم الايام فراهم كرده اند. در عصر و زمان ما اين وسايل بسيار متنوع و پيچيده شده و دقيق ترين حساب ها را نگهدارى مى كند. بررسی حساب سبب مى شود كه اگر انسان احساس كرد، به سراغ نقطه هاى آسيب پذير برود و آنها را كند تا ، تبديل به سود گردد. 🔹اصولاً تمام اين بر اساس و آميخته با آن قرار گرفته است. هر گاه درون بدن خود را ملاحظه كنيم در منطقه خون ما حساب دقيقى حكمفرماست؛ بيش از بيست فلز و شبه فلز و مواد مختلف حاصل از آن خون ما را تشكيل مى دهد و به مجرد اين كه نظم آن به هم بخورد بيمارى حاصل مى شود. به همين دليل پزشكان اولين دستورى را كه مى دهند محاسبه اجزاى تشكيل دهنده خون از طريق آزمايش است، تا به وسيله اين حسابگرى جلوى بيمارى را بگيرند. 🔹آن كس كه اين آزمايشها را به فراموشى بسپارد ممكن است زمانى متوجه شود كه و وسيعى دامن او را گرفته، در امور مادى دنيا ورشكست و در مسائل طبيعى مانند سلامتى جسم گرفتار بيمارى هاى غير قابل علاج شده است. مى گويد: در «امور معنوى» نيز بايد همين گونه، بلكه دقيق تر به «حساب خويش» رسيد. آن كس كه مراقب خويش باشد و دقيق كند «سود معنوى» مى برد، و كسى كه از آن گردد گرفتار و در دنيا و آخرت مى شود. 🔹از این رو (صلى الله عليه و آله) در حديثى می فرمایند: «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتّى يُحاسِبُ نَفْسَهُ أشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّريكِ شَرِيكَهُ وَ السَّيِّدُ عَبْدَهُ» [۱] ( فرد باايمانى نخواهد بود، مگر زمانى كه با دقت خود را كند، دقيق تر از آنچه شريك به حساب شريك خود مى رسد يا مولا به حساب بنده خويش). 🔹 در «مسائل معنوى و امور اخروى» بايد شديدتر و دقيقتر باشد؛ زيرا غير ما هستند كه حساب دقيق ما را دارند، در حالى كه در امور مادى، هر كس خودش حسابگر خويش است و معمولاً كسى بر او نظارتى ندارد. در این رابطه مى فرماید: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ • كِرَاماً كَاتِبِينَ • يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» [۲] «و به يقين بر شما گمارده شده • والامقام و [اعمال نيك و بد شما] • كه می‌دانند شما چه مى كنيد). 🔹همچنین در آیه ديگر، در صحنه خطاب به ، مى فرماید: «هَذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» [۳] (اين شماست كه ما نوشته ايم و به بر ضدّ شما سخن مى گويد، ما آنچه را انجام مى داديد مى نوشتيم). در روايات اسلامى تأكيد شده است كه همه روز به خود برسيد، يعنى شب هنگام، همان گونه كه معمولا بسيارى از بازرگان ها و تجار دفاتر خود را به خانه مى برند و به حساب روز خود مى رسند، شما هم شب هنگام به كه در روز انجام داديد نگاهى بيفكنيد، اگر خطايى بوده كنيد و اگر كار خوبى بوده خدا به جا آوريد و آن را تكرار نماييد. 🔹 (عليه السلام) در حديثى مى فرمايند: «لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فِی كُلِّ يَوْمٍ فَإنْ عَمِلَ خَيْراً اِسْتَزادَ اللهَ مِنْهُ وَ حَمِدَ اللهَ عَلَيْهِ وَ إنْ عَمِلَ شَرّاً اِسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَ تابَ إلَيْهِ» [۴] (كسى كه همه روز به خود نرسد از ما نيست؛ اگر كار خيرى انجام داده از خداوند فزونى بطلبد و خدا را بر آن بگويد، و اگر كار بدى انجام داده كند و توبه نمايد و به سوى خدا باز گردد). ارباب سير و سلوك نيز براى پيمودن مسير قرب خدا از نخستين توصيه هايى كه به رهروان اين راه مى كنند و سپس آن است، چرا كه بدون آن، پيمودن اين راه پر خوف و خطر امكان پذير نيست. پی نوشت‌ها؛ [۱] بحارالأنوار، دار إحياء التراث العربی، چ ۲، ج ‏۶۷، ص ۷۲، باب ۴۵ [۲] قرآن کریم، سوره انفطار، آيه ۱۰ تا ۱۲ [۳] همان، سوره جاثيه، آيه ۲۹ [۴] بحارالأنوار، همان. 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ ۱، ج ۱۳، ص ۵۹۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) در تبیین نقش و اهمیت «خوف الهی» چه می فرمایند؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از حکمت ۲۰۸ تاكيد مى كند كه اگر كسى خواهان امنيت و آرامش است بايد باشد؛ هميشه «خوف»، سپرى است در برابر ، و راز اين كه خداوند آن را در وجود انسان قرار داده، اين است كه اگر ترسى در كار نباشد، خيلى زود انسان خود را به پرتگاه‌ها مى افكند و در چنگال گرفتار مى سازد و به مرگ زودرس مبتلا مى شود. 🔹البته اگر اين در حد باشد به يقين سپرى در برابر بلاهاست، و اگر به بينجامد انسان را از تلاش و كوشش باز مى دارد و به محروميت دچار مى شود، و اگر به گرايد و از موجودات خطرناك نترسد گرفتار انواع حوادث مرگبار خواهد شد. شك نيست كه در كلام (عليه السلام) اشاره به «خوف از خدا» يعنى خوف از و مجازات های عادلانه اوست. 🔹كسانى كه داراى چنين خوفى باشند، از در دنيا و آخرت در امانند، و به عكس آنها كه تنها به رحمت او اميدوار گردند، و اثرى از در وجود آنها نباشد آلوده انواع شده و گرفتار در اين سرا و آن سرا مى شوند. به همين دليل در تعليمات دينى ما كراراً آمده است كه بايد با دو بال «خوف» و «رجا» پرواز كند. در وصاياى لقمان حکیم به فرزندش مسائل شگفت آورى وجود دارد. 🔹امام صادق (عليه السلام) از وصاياى «لقمان حكيم» جمله اى را نقل کرده و مى فرمايد: «خَفِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خِيفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ لَعَذَّبَكَ وَ أرْجُ اللهَ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَحِمَكَ» [۱] (آن گونه از عز و جل باش كه اگر تمام اعمال نيك جن و انس را به جا آورى، احتمال ده كه تو را [به سبب بعضى از اعمالت] مى كند، و آنچنان به خداوند باش كه اگر گناه انس و جن را انجام داده باشى ممكن است مشمول او واقع شوى). 🔹سپس امام صادق (عليه السلام) افزود: پدرم چنين مى فرمود: «إنّه لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ: نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجاءٍ لَوْ وُزِنَ هذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هذَا وَ لَوْ وُزِنَ هذَا لَمْ يَزِدْ هذَا» [۲] (در قلب هر فرد با ايمانى دو نور هست: و ، اگر اين را وزن كنند چيزى اضافه بر آن نيست و اگر آن را وزن كنند چيزى اضافه بر اين نخواهد بود). البته منظور اين نيست كه واقعاً همه گناهان را انجام مى دهند و با همان حالت از دنيا مى روند، بلكه مقصود اين است كه باشند سرانجام مى كنند و در مقام بر مى آيند و سپس از دنيا مى روند. 🔹در روايت ديگرى در همان باب از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه: «راوى عرض مى كند: جمعى از دوستان شما هستند كه خود را آلوده مى كنند و مى گويند: اميد [به رحمت خدا و محبت اهل بيت (عليهم السلام)] داريم، امام فرمود: «كَذَبُوا لَيْسُوا لَنا بِمُوالٍ» (آنها می گويند از دوستان ما نيستند)، سپس افزود: «اُولئِكَ قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمِ الاَمانِىُّ مَنْ رَجَا شَيْئاً عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَىْءٍ هَرَبَ مِنْهُ» [۳] (آنها كسانى هستند كه در چنگال گرفتار شده اند؛ [زيرا] كسى كه به چيزى داشته باشد براى آن مى كند و كسى كه از چيزى از آن می‌گريزد). پی نوشت‌ها؛ [۱] الكافی، دار الكتب الإسلامية، تهران، چ ۴، ج ‏۲، ص ۶۷ [۲] الكافی، همان [۳] الكافی، همان، ص ۶۹ 📕پيام امام امير المؤمنين(عليه السلام)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ ۱، ج ۱۳، ص ۶۰۱ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
⭕️معتبرترین و مقدس‌ترین منابع بعد از قرآن 🔹معتبرترین و مقدس‌ترین منابع ما، بعد از ، در حدیث، است، یعنی‏ کافی، من‌ لا یحضره‌ الفقیه، تهذیب، استبصار، و در خطب، و در ادعیه‏ ‏ است. اما همه اینها «فرع» بر قرآن‌اند و به اندازه قطعیت صدور ندارند؛ 🔹یعنی حدیث‏ کافی‏ آن قدر می‌تواند معتبر باشد که با منطبق باشد، و با تعلیمات آن جور درآید و اختلاف نداشته باشد. صلی الله علیه و آله و علیهم السلام می‌فرمودند ما را بر عرضه بدارید، اگر بر قرآن منطبق نبود بدانید که ساختگی و جعلی است و آن را به ما بسته‌اند؛ ما چیزی خلاف قرآن نمی‌گوییم. 📕آشنایی با قرآن (نسخه سایت)، ج ۱، ص ۸ منبع: پورتال جامع استاد شهید مطهری @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️«ابن ابی الحدید» در كتاب شرح نهج البلاغه خود به چه احادیثی در فضیلت «امام علی» (عليه السلام) از منابع اهل سنت اشاره كرده است؟ 🔹 (عليه السلام) در بخشی از خطبه ۱۵۴ به بيان بخشى از «فضايل اهل بيت» (عليهم السلام) پرداخته، چنين مى فرمايد: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ، وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ، وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً» (ما مَحرم اسرار [پيامبر خدا] و ياران راستين او و گنجينه داران و درهاى علوم وى هستيم؛ و به خانه‌ها تنها بايد از درهاى آن وارد شد، و هركس كه از غير در وارد شود سارقش مى نامند!). 🔹اشاره به اين كه ما از همه به (صلی الله علیه و آله) نزديكتريم و و آن حضرت به ما رسيده است، و هركس می‌خواهد به آن وجود مقدّس و هدايت هاى او راه يابد بايد از طريق ما وارد شود. اين تعبيرات در واقع برگرفته از روايات خود (صلی الله علیه و آله) درباره (عليهم السلام) عموماً، و (عليه السلام) خصوصاً مى باشد. احاديثى مانند كه تمام مسلمين را تا روز قيامت به «قرآن» و «اهل بيت» (عليهم السلام) ارجاع می دهد، و حديث «اَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بَابُهَا فَمَنْ اَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ»؛ [۱] (من شهر علمم و درِ آن است، هر كس می‌خواهد بايد از در آن وارد شود». 🔹جالب اينكه ابن ابى الحديد هنگامى كه به تفسير اين بخش از خطبه مى پردازد، ميگويد: «آنچه (عليه السلام) در اين خطبه به آن اشاره كرده، تنها عشرى‌ از اعشار فضايلى است كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در روايات بسيار درباره آن حضرت بيان فرموده است». سپس مى افزايد: «منظور من در اينجا رواياتى كه اماميه در زمينه امامت علی (عليه السلام) به آن استدلال كرده اند، نيست، بلكه منظور رواياتى است كه بزرگان حديث در كتابهاى خود از (عليه السلام) آورده اند و من مختصرى از آن را در اينجا مى آورم». و به دنبال آن ۲۴ روايت ناب در فضايل آن حضرت نقل ميكند. 🔹مناسب است در اينجا به بعضی از این روایات بسيار پرمحتوا اشاره کنیم. (صلی الله علیه و آله) به (عليه السلام) فرمود: «اى علی! خداوند تو را به زينتى آراسته است كه بندگانش را به زينتى بهتر از آن نياراسته است و آن، زينت نيكان در نزد خداست كه همان در دنياست. خداوند تو را چنان قرار داده كه چيزى از دنيا گردآورى نمیكنى و دنيا نيز چيزى از تو بر نمى گيرد و نمى كاهد. خداوند به تو محبّت مستمندان را بخشيده و تو را آنگونه قرار داده كه از چنين پيروانى خشنود شوى؛ آنها نيز به همچون تو خشنود باشند». [۲] 🔹در روایت دیگری (صلی الله علیه و آله) فرمود:  «خداوند با من درباره عهدى فرمود [و اشاره به مقامات و فضايل علی كرد] عرض كردم: پروردگارا، آن را براى من بيان فرما؛ فرمود: بشنو! ، پرچم هدايت و پيشواى دوستان من و نور كسانى است كه اطاعتم كنند، و او كلمه‌اى است كه پرهيزكاران را به آن ملزم ساختم، كسى كه او را دوست دارد، مرا دوست داشته و كسى كه از وى اطاعت كند، مرا اطاعت نموده است؛ او را به اين بشارت ده». 🔹در حدیثی دیگر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هر آن کس که دوست دارد همچون من زندگى كند، و همچون من از دنيا برود، و ساكن بهشت جاويدانى شود كه خداوند آن را غرس كرده، پس بايد را بعد از من دارد و دوست او را نيز دوست داشته باشد و به پس از من اقتدا كند كه آنها از من اند؛ از باقيمانده گِل من سرشته شدند و خداوند و به آنان داده است. واى بر كسانى از امت من كه آنها را تكذيب كنند و نسبت به من قطع رحم كنند! خداوند هرگز آنها را مشمول شفاعت من نكند!». پی نوشت‌ها؛ [۱] اين حديث مشهورى است كه در كتب معروف اهل سنت مانند المستدرك على الصحيحين، أبو عبدالله حاكم نیشابوری؛ المعجم الكبير، الطبرانی و غير آنها نقل شده است. [۲] ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود اين حديث را از ابونعيم اصفهانى در حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، نقل كرده است . 📕پيام امام اميرالمؤمنين (ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، چ اول‏، ج ۶، ص ۸۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
⭕️امام علی (علیه السلام) به سرنوشت انسان های محروم می اندیشید... 💠علامه شهید مرتضی مطهری (ره): 🔹[امام علی علیه السلام] وقتی که خبردار می‌شود که عامل او (فرمانداری که از ناحیه او منصوب است) در یک مهمانی شرکت کرده است، نامه عتاب‌آمیزی به او می‏نویسد که در هست. حال چه مهمانی‌ای بوده است؟ آیا آن فرماندار در مهمانی‌ای شرکت کرده بود که در سر سفره آن مشروب بوده است؟ نه. در آنجا قمار بوده؟ نه. در آنجا مثلًا زنهایی را آورده و رقصانده بودند؟ نه. در آنجا کار حرام دیگری انجام داده بودند؟ نه. 🔹پس چرا آن مهمانی مورد ملامت قرار می‌گیرد و نامه تند نوشته می‌شود؟ می‌گوید: «وَ ما ظَنَنْتُ انَّک تُجیبُ الی‏ طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُمُ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ» (هرگز نمى پنداشتم كه تو دعوت مردمى را اجابت كنى كه را از در مى رانند و را بر سفره مى نشانند). «گناه فرماندارش» این بوده که بر سر ‏‌ای شرکت کرده است که صرفاً اشرافی بوده، یعنی در آنجا شرکت داشته و محروم بوده‌اند. 🔹 علیه السلام می‌گوید: من باور نمی‌کردم که من، نماینده من پای در مجلسی بگذارد که صرفاً از اشراف تشکیل شده است. بعد راجع به خودش و زندگی خودش برای آن فرماندار شرح می‌دهد. درباره خود می‌گوید: را از درد خودش بیشتر احساس می‌کرد؛ درد آنها سبب شده بود که اساساً درد خود را احساس نکند. سخنان علیه السلام نشان داده که او واقعاً و و بوده است. 🔹اما علیه السلام را که اینقدر ستایش می‌کنیم نه فقط به خاطر این است که بوده که پیامبر فرمود: «انَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلی بابُها»؛ بیشتر از این جهت ستایش می‌کنیم که بود، این رکن از را داشت که به «سرنوشت انسان های محروم» می‌اندیشید، غافل نبود، درد دیگران را احساس می‌کرد، چنانکه سایر ارکان انسانیت را هم داشت. 📕آزادی معنوی (نسخه سایت)، مرتضی مطهری، ص ۲۳۴ و ۲۳۵ منبع: پورتال جامع استاد شهید مطهری @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️«امام علی» (علیه السلام) در دوران حكومت خود چه خدماتی به مسلمين ارائه کرده اند؟ 🔹 (عليه السلام) در خطبه ۱۵۹ به گوشه اى از «خدماتش به و كسانى كه تحت حكومت او مى زيستند» اشاره مى كند و آن را در چهار جمله بيان مى دارد و مى فرمايد: «وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ». (به يقين، وظيفه را در مورد شما به كار بستم). منظور از «حُسن جوار» اين است كه انسان، در برابر معاشران و دوستان همزيستى مسالمت آميز و توأم با ادب و احترام و خوشرفتارى و تحمل ناملايمات داشته باشد؛ به گونه اى كه از حضور او در جمع‌شان احساس آرامش و خوشوقتى كنند. 🔹بررسى تاريخ زندگانى (عليه السلام) به خصوص در ، نشان مى دهد كه در همه جا با مهر و محبّت با رفتار مى كرد؛ حتى خانه هاى يتيمان و بيوه زنان را شبانه سركشى مى نمود و با دست خود، آنها را تغذيه مى كرد؛ يتيمان را نوازش مى داد؛ بيوه زنان را تسليت مى گفت؛ با رنجوران همدردى مى كرد؛ با مخالفان مُدارا مى نمود و با دوستان، نهايت محبّت را مبذول مى داشت. 🔹به عكسِ دوران كه با نهايت خشونت با مردم رفتار مى كردند، حتى بر بزرگان اسلام، همچون ابوذر، عمّار ياسر و عبدالله‌ بن‌ مسعود رحم نكردند، و همان گونه كه مى دانيم ابوذر را با خشونت زياد به منطقه بسيار بد آب و هواى ربذه تبعيد كردند، که در آن جا از دنيا رفت و اطرافيان خليفه يا خود او عمار ياسر را به علت انتقاد مختصرى از نابسامانى هاى موجود در زمان عثمان چنان زدند كه به فتق مبتلا شد و يكى از دنده هايش شكست، و عبدالله بن مسعود، قارى و حافظ معروف قرآن را نيز چنان بر زمين كوبيدند كه بدنش ناقص شد و بعضى گفته اند: همين امر باعث مرگ او شد. 🔹اگر (عليه السلام) حتى برادرش را با ديگران در سهم كاملا يكسان مى شمرد، اطرافيان عثمان، چنان بر اموال بيت المال چنگ انداخته بودند كه مردم، عراق را بستان قريش و بنى اميّه مى ناميدند. [۱] در دوّمين خدمت خود به مردم مى فرمايد: «وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِی مِنْ وَرَائِكُمْ». (من در پشت سر نيز به از شما پرداختم). اشاره به اين كه شما را در مسير و بندگى خدا از وسوسه هاى جنّ و اِنس حفظ كردم، و در برابر گزند از شما نگهدارى نمودم. 🔹و در سوّمين و چهارمين خدمت به آزاد ساختن مردم از بند ذلّت و زنجيرهاى ظلم و اسارت اشاره مى فرمايد: «وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ، وَ حَلَقِ الضَّيْمِ». (و شما را از بند و حلقه هاى زنجيرِ آزاد كردم). چرا كه در دوران حكومت و سيطره و بر حكومت اسلامى، دامنه و در همه جا گسترده بود، و كسى جز آن گروهِ خودكامه، ارزش و نفوذى در جامعه نداشت، (عليه السلام) آنها را از اين حكومتِ خودكامه فاميلى و قبيلگى كه به دست افرادی شرور همچون بنى مروان و بنى اميّه اداره مى شد، رهايى بخشيد. 🔹و در پايان اين سخن به نكته لطيفى اشاره مى كند كه اين نه به جهت و شايسته شما در برابر من است؛ بلكه: «شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ، وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ، مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ» (همه اينها براى سپاس فراوانِ من در برابر نيكىِ اندكى از سوى شما و چشم‌پوشى از بدى‌هاى فراوانى بود كه نسبت به من انجام داديد؛ بدى هاى آشكارى كه چشم، آن را مى ديد و بدن، آن را لمس مى كرد). 🔹در حقيقت، منظور اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين است كه شما خدمتى به من نكرديد كه خدمات من براى شكرگزارى آن باشد، بلكه مشكلات و دردسرهايى كه براى من آفريديد بسيار زياد است؛ اگر من به شما كردم براى خدا و اداى‌ بوده است. بنابراین، «الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ» در اين عبارت، اشاره به و و هاى مردم در برابر امام (عليه السلام) است. 🔹شبيه همين معنا در خطبه هاى ديگر «نهج البلاغه» به چشم مى خورد. در خطبه ۹۷ مى فرمايد: «وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي‏». (همواره امت‌ها از ظلم زمامدارشان در وحشت بوده اند، ولى من از ظلم پيروانم بيمناكم). پی نوشت: [۱] شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، انتشارات آية الله مرعشي نجفي‏، ۱۴۰۴ق، چ اول، ج ۲، ص ۱۲۹ (از قول «سعيد بن عاص» فرماندار كوفه از جانب عثمان) 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۶، ص ۲۰۵ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
هدایت شده از تبیین
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️امام علی (علیه السلام) برای مقابله و جنگ با اصحاب «جمل» چگونه استدلال می نمایند؟ 🔹 (عليه السلام) در پایان خطبه ۱۷۲ پس از اشاره به جنایات در بصره چنين مى فرمايد: «فَوَاللهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا رَجُلاً وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلَا جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لِی قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا بِيَدٍ دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ!». 🔹[ترجمه فرمایش حضرت:] (به خدا قسم، حتى اگر يك تن از را به عمد و بى هيچ جرمى كشته بودند، قتل همه آن لشكر بر من روا بود؛ زيرا همه آنان در كشتن آن مرد حاضر بوده اند و كشتن او را نشمرده اند و به دست و زبان ياريش نكرده اند [و به اين ترتيب، همدستِ مفسدان‌ فى‌ الارض بودند] و حال آنكه، از به شماره سپاهيانى كه به شهر داخل كرده بودند، كرده اند.). 🔹در اينجا پرسش و پاسخى از سوى شارحان «نهج البلاغه» مطرح شده و آن اینکه: چگونه (علیه السلام) مى فرمايد: اگر آنها حتى يك نفر را مى كشتند قتل‌ تمام‌ لشكرشان جايز بود، تا چه رسد به اين كه به تعداد خودشان از بى گناه كشتند. اين نابرابرى را با چه عنوانى از عناوين فقهى مى توان تفسير كرد؟ در اينجا در مجموع چهار جواب به اين سؤال داده شده است كه عبارتند از: 1⃣بعضى پاسخ گفته اند: آنها عملا نشان دادند كه را مباح مى شمرند و اين نوعى انكار است و به اين ترتيب مى شوند. 2⃣برخى گفته اند: كشتن آنها به دليل بوده است؛ زيرا اگر نهى از منكر هيچ راهى جز اين نداشته باشد، مجاز است. 3⃣سوّمين و بهترين جواب اين است كه آنها مصداق بودند؛ چرا كه لشكرى به راه انداختند و خود را شكستند و در بخشى از كشور اسلام، به راه انداختند؛ بنابراين داخل در آيه شريفه مى شوند كه: «إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا...». [۱] و اگر (عليه السلام) مى فرمايد: گناه آنها اين بود كه در برابر فجايع آنان سكوت كردند و در واقع مقدمه اى است براى اثبات و مفسد بودن آنها. 4⃣پاسخ چهارمى نيز در اينجا مطابق مذهب پيروان اهل بيت (عليهم السلام) وجود دارد و آن اينكه هر كس بر (عليه السلام) و بر ضدّ خروج كند، است؛ همان گونه كه «خواجه نصير الدين طوسى» در «تجريد العقائد» [۲] مى گويد: «و محاربوا عَلِىٍّ كَفَرَةٌ» (كسانى كه با (عليه السلام) به جنگ برخيزند )؛ زيرا مى دانيم (صلى الله عليه و آله) به (عليه السلام) خطاب كرده، فرمود: «حَرْبُكَ حَرْبِي»؛ [۲] (جنگ با تو جنگ با من است). 🔹در اينجا پرسش ديگرى مطرح است و آن اينكه اگر همه آنها مستحق قتل بودند ـ به سبب اينكه گروهى از مسلمين را حتّى قبل از جنگ كشتند ـ چرا (عليه السلام) بعد از پيروزى، تمام همدستان و را قصاص نفرمود؟ حتى به حكم محاربه با امام مسلمين و قيام بر ضدّ و ايجاد فساد در زمين مستحق قتل بود؛ ولى چنان كه مى دانيم اميرالمؤمنين (عليه السلام) او را با احترام به مدينه بازگرداند؟ 🔹پاسخ اين پرسش روشن است و آن اينكه اوضاع به قدرى طوفانى و شرايط بحرانى بود كه اگر امام (عليه السلام) دست به چنين كارى مى زد، به آسانى مى توانستند توده هاى را بر ضدّ او بشورانند؛ لذا در نقلى از عمروعاص مى خوانيم كه به عايشه گفت: «اى كاش در روز كشته شده بودى!» عايشه به او گفت: «بى پدر چرا؟» عمرو گفت: «تو از دنيا مى رفتى و وارد بهشت مى شدى! و ما كشتن‌ تو را بزرگترين دستاويز بر ضدّ قرار مى داديم». [۳] به هر حال، اين افتخارى است براى (عليه السلام) كه از باقيماندگان صرف نظر كرد و با اين كار خود، را نجات داد. 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ش، چ اول‏، ج ۶، ص ۴۹۷ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel