#معرفی_بازی ۷۲
بازی حافظه با رنگها
بر روی چند تکه کاغذ هم شکل، ۴ تا ۸ رنگ مختلف را بکشید.
آن را به ترتیبی که دوست دارید در کنار یکدیگر قرار دهید.
به کودک چند لحظه فرصت دهید تا این ترتیب را به خاطر بسپارد.
برگهها را جمع کنید و از او بخواهد که رنگها را بر اساس همان ترتیب قبل، دوباره در کنار یکدیگر بچیند.
این بازی بچهگانه در خانه تاثیر زیادی در تقویت حافظه کودک دارد و شما میتوانید از این طریق رنگهای جدید را به او آموزش دهید.
◀️ توجه به کودک
گروهى از كودكان مشغول بازى بودند
ناگهان با ديدن پيامبر(ص) كه به مسجد مىرفت، دست از بازى كشيدند و به سوى حضرت دويدند و اطرافش را گرفتند.
🌹 آنها ديده بودند پيامبر اكرم(ص)، حسن(ع) و حسين(ع) را به دوش خود میگيرد و با آنها بازى میكند.
به اين اميد، هر يك دامن پيامبر را گرفته، میگفتند: «شتر من باش»!
🌈پيامبر میخواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به مسجد برساند
اما دوست نداشت دل پاك كودكان را برنجاند
بلال در جستجوى پيامبر از مسجد بيرون آمد
وقتى جريان را فهميد
خواست بچه ها را تنبيه كند تا پيامبر را رها كنند
آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد، به او فرمود:
«تنگ شدن وقت نماز براى من از اين كه بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است»
🌹پيامبر از بلال خواست برود و از منزل چيزى براى كودكان بياورد.
بلال رفت و با هشت دانه گردو برگشت.
پيامبر(ص) گردوها را بين بچه ها تقسيم كرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول شدند.
🌹نفایس الاخبار،ص۲۸۶
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۵۶
🖋 مقالهی سیزدهم:
#نقش_یهود_در_شهادت_حضرت_فاطمه (س)
◀️ قسمت دوم؛
🏴 یورش به منزل امام
در کتاب مهار انحراف، آمده است:
▪️«چنین اندیشیدند که به بهانهی گردهمایی مخالفان در خانه علی علیهالسلام به منزل امام یورش ببرند.
مخالفان اندک و علی علیهالسلام در یک مقابله شمشیر و در یک جنگ نابرابر کشته میشوند.
آنگاه حل مشکل طبیعی است زیرا:
علی علیهالسلام برای خلافت شمشیر کشید
جنگید
و کشته شد.
نمیبایست دست به شمشیر ببرد
و در امت اسلامی مسلحانه برخورد کند.
▪️اما یک محاسبه دقیق را از یاد برده بودند.
فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را به حساب نیاوردند
فکر میکردند، زنی که برای حفظ حجاب خود در ماجراهای سیاسی دخالت نمیکند در خط مقدم قرار نمیگیرد،
در خانه مینشیند و دعا میکند یا قرآن میخواند یا گریه میکند
و چون طرفداران علی علیهالسلام اندک میباشند، زود از میدان خارج شده، و علی علیهالسلام تنهاست و در تنهایی و غربت چه میتواند بکند؟
▪️برای همین اهداف شوم دو هزار نفر را بسیج کردند و یا به نقل برخی از نویسندگان ۴۵۰ نفر را در یورش به خانه امام دخالت دادند.
از این رو دفاع جانانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای حفظ جان امام علیهالسلام یکی از رهآوردهای مهم مبارزات حضرت زهرا سلاماللهعلیها است… و معتقدیم:
اگر فاطمه نبود، دین و آیینی، امامت و تداوم راه رسالتی وجود نداشت.»
▪️گروههای مهاجم و فرماندهشان عمر میدانستند که زدن و بازو شکستن و شهادت حضرت محسن برای آنها گران تمام میشود
و سیلی زدن به دختر پیامبر اسلام که دهها حدیث و روایت در فضیلت او در میان مردم انتشار دارد کار سادهای نمی باشد،
و تلاش داشتند این کار را نکنند،
ابتدا با انواع تهدیدها برخورد کردند
دیدند فایدهای ندارد.
هیزم برای آتش زدن در آوردند و هشدار دادند،
تأثیری نداشت.
▪️دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله مصمم برای شهادت در برابر مهاجمان ایستاده بود، تا درب خانه را آتش نزدند و نیم سوخته آن را بر اندام او نکوبیدند، و بین در و دیوار با ضربتهای جانکاه محسن او را شهید نکردند و تا بیهوش بر زمین نیفتاده بود دفاع را ادامه داد…
▪️و تا شنید که امام زمان او را به زور به سوی مسجد میکشانند.
با همه دردهای شدیدی که یک زن، پس از سقط جنین دارد، آن هم سقط جنینی که با ضربت و فشار باشد
چادر بر سر کرد و تکیه به حضرت مجتبی داد و با سرعت خود را به امام رساند
دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به مسجد شد.
▪️سران سیاسی کودتاگر سقیفه چون به بن بست کامل رسیدند ناچار شدند کفر پنهان را آشکار کنند و نفاق درون را آشکارا بنمایانند که بگوید:
“قنفذ دست فاطمه را کوتاه کن.”
و تا دست فاطمه سلاماللهعلیها بر اثر ضربات سخت سست نشده بود نتوانستند علی علیهالسلام را به مسجد بکشانند.
▪️این واقعه را همه دیدند
همه فهمیدند سران کودتاگر سقیفه، منطق و ایمان ندارند که دست به شمشیر و شلاق میبرند.
▪️در مبارزه مستقیم نمیتوانستند تا آنجا پیش بروند که دختر پیامبر را سیلی بزنند
اما در تداوم خط نفاق، عمر به راحتی دستور صادر میکند
و قنفذ یهودی زاده به راحتی این خیانت را مرتکب میشود.
▪️ابوبکر فرمان یورش به حریم ولایت را صادر میکند.
عمر به خانه امام هجوم آورده؛ حضرت محسن را به شهادت میرساند.
قنفذ یهودی زاده فاطمه سلاماللهعلیها را کتک میزند.
▪️مغیرة بن شعبه یهودی نیز، یکی از عوامل حکومت ابوبکر، عمر و عثمان و از مهاجمان اصلی به خانه وحی بود.
اخنس پدر مغیره از مشرکین بود که در روز فتح مکه به ظاهر مسلمان شد.
برادر او ابوالحکم در جنگ احد به دست امام علی علیهالسلام کشته شد و او همواره کینه امام علی علیهالسلام را در دل داشت. بنابراین قاتلان حضرت زهرا سلاماللهعلیها، همان منافقان و یهودی زادگان مسلماننمای مدینه هستند.
▪️آری اینها، واقعیات تلخ تاریخ صدر اسلام است.
یهودیان همانطور که در زادگاه آیین مسیح علیهالسلام، تصمیم به سنگسار مریم سلاماللهعلیها گرفتند،
اقدام به قتل مسیح علیهالسلام کردند،
ایشان را به پیامبر مفقودالاثر تاریخ بدل نمودند،
در حواریون ایشان نفوذ کردند،
پولس یهودی را به جانشینی ایشان نشاندند [نگاه کنید به: https://eitaa.com/salonemotalee/4236 ] و توحید را به تثلیث بدل نمودند،
بار دیگر برنامه شومشان را در زادگاه اسلام و در میان مسلمانان و اهل بیت پیامبر اسلام تکرار کردند.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/6125
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۳۴)
آنچه ما با آن مخالفیم عبارت است از؛
حاکمیّت ظلم و طغیان و استکبار؛
«آمریکا» که میگوییم یعنی این؛
مخصوص آمریکا هم نیست.
امروز البتّه قلّهی
طغیان
و استکبار
و طاغوت، آمریکا است
که درواقع در دست صهیونیستها نه دولت صهیونیستی؛
در دست ثروتمندان و کمپانیدارهای صهیونیست دارد میچرخد.
هر کشور دیگری هم همین رفتار را داشته باشد این [طور] است.
ما با هیچ ملّتی به عنوان ملّت، مخالفتی نداریم؛
با هیچ نژادی،
با هیچ ملّتی؛
ما با استکبار مخالفیم،
با ظلم مخالفیم،
با طغیان علیه ارزشهای انسانی و الهی مخالفیم.
امروز آمریکا مظهر اینها است؛
مظهر ظلم است،
مظهر استکبار است،
لذاست که در دنیا هم منفور است.
۱۳۹۸/۱۱/۲۹
بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت چهل و پنجم؛
چند روز بعد دایی حسین از تهران خبر داد که پرفسور شمس گفته:
«خانم بیاد عملش کنم.»
مامان داشت آماده رفتن میشد که آقام از سفر رسید.
تو سرش زد.
مامان را خیلی دوست داشت
و چون خواست، هم به خودش، هم به او دلداری بدهد، گفت:
«ناراحت نباش، هر چقدر خرج عمل و دوا بشه، میدم. فقط غصه نخور. به خدا توکل کن.»
آقام با اینکه راننده بیابان بود و شش کلاس بیشتر درس نخوانده بود، فهم بالایی داشت
تمام سختیهایی که در سفر
میکشید. به خاطر مامان و ما بود.
مامان را برداشت و برد پیش پرفسور شمس.
همان وقت، حسین هم خبردار شد
و چون دایی حسین برای جنگ به "ظفار" رفته بود، همه کارهای مادرم به دوش حسین افتاد.
مامان را عمل کردند و شیمی درمانی شروع شد.
من به خاطر درس و مدرسه نمیتوانستم به تهران بروم.
اما تمام حواسم به مامان بود.
البته دایی حسین قبل از رفتن به مأموریت خارج از کشور به حسین گفته بود:
"من تا ۱۲ روز دیگر برمیگردم و آبجی را میبرم مشهد برای زیارت."
دکتر شمس هم بعد از عمل و شیمی درمانی به پدرم گفته بود:
«عمل خانم شما خوب جواب داد. تضمین میکنم تا ۲۰ سال دیگه راحت زندگی کنه.»
با شنیدن این خبر آقام خوشحال و ذوقزده رفت و یکدست النگوی۶ تایی به عنوان هدیه برای مامان خرید.
داشت همه چیز خوب پیش میرفت که خبر رسید، دایی در مأموریت کشور عمان، فوت کرده است.
عدهای می گفتند:
«توی ماشین بوده، تصادف کرده.»
عده ای هم میگفتند:
"هواپیماشون رو زدن.»
قرارشد خبر مرگ دایی را به مامان ندهند
چرا که شنیدن خبر مرگ دایی حسین برای مامان یک جور مردن بود.
خیلی به دایی علاقه داشت.
ما که کوچک بودیم، برایمان گفته بود؛
«دایی شما، عزیز دردونه خونواده بود، پدربزرگ و مادربزرگ تا ۷ سالگی موهای سرش رو کوتاه نکردن، تا به کربلا بردن و به وزن موهاش طلا دادن.»
حالا همه مانده بودند با وجود این اندازه عشق و علاقه بين این دو، چگونه خبر مرگ برادر را به خواهر بدهند.
زنها با هم مشورت کردند و گفتند:
«بگیم، برادرت تصادف کرده و حالش خوب نیست و کمکم خودش میفهمه، این جوری شوک بهش وارد نمیشه.»
کسی پا پیش نمیگذاشت بگوید
تا بالاخره یکی جرئت کرد و به خیال خودش حرف را لای پنبه گذاشت و ماجرا را گفت.
مامان اولش جا نخورد.
همین اندازه را هم باور نکرد و گفت:
"حسین ایران نیست که بخواد تصادف کنه."
خانمها گفتند:
"توی مأموریت خارج از کشور هم تصادف رخ میده."
مامان یکباره ترکید و با گریه گفت:
"بگید چی شده؟ برادرم مرده؟!"
وقتی سکوت خانم ها را دید، خودش را آن قدر زد که از هوش رفت.
جای عمل روی سینهاش خون آلود شد و دوباره کارش به بیمارستان کشید
از آن روز خنده از لبانش رفت
روزبه روز پژمردهتر شد.
ناله میکرد و با گریه میگفت:
«این خونه برای ما خوش یمن نبود. از وقتی به «چاله قام دین» اومدیم. روز خوش ندیدیم. از خدا میخوام برم پیش برادرم.»
ادامه دارد ...
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خامنهای
#متن_سخنرانی
#هفته_بسیج
۵ آذر ۴۰۱
قسمت سیزدهم؛
بعد از دو جنگ جهانی،
استعمار غربی اوّل اروپا، بعد هم آمریکا نسبت به این منطقه یک توجّه خاص،
رویکرد خاصّی را به وجود آوردند؛
چرا؟
چون منطقه، منطقهی مهمّی است.
مهمترین عاملِ حرکتِ چرخهای صنعتیِ دنیای غرب [نفت است،
صنعتشان] به عامل نفت وابسته است
و مرکز عمدهی نفت در دنیا در اینجا است.
منطقهی غرب آسیا
منطقهی ارتباط شرق و غرب است،
منطقهی ارتباط آسیا و اروپا و آفریقا است؛
از لحاظ جایگاه راهبردی
و به تعبیر رایج، سوقالجیشی،
منطقهی مهمّی است.
لذا استعمارگران غربی که حالا ثروتی هم پیدا کرده بودند
و با غارت کشورهای استعمارزده تواناییهایی هم پیدا کرده بودند،
از لحاظ علمی هم جلو رفته بودند
و سلاح پیشرفته هم داشتند،
روی منطقهی غرب آسیا توجّه ویژهای پیدا کردند.
به خاطر همین توجّه هم بود که رژیم غاصب صهیونیستی را در این منطقه به وجود آوردند؛
این رژیم غاصب را به عنوان پایگاه غرب اوّل پایگاه اروپا و بعد هم پایگاه آمریکا در این منطقه قرار دادند
برای اینکه بتوانند به منطقه مسلّط باشند،
هر کار میخواهند بکنند،
کشورها را به جان هم بیندازند،
جنگ درست کنند،
تحمیل کنند،
توسعه بدهند،
غارت کنند؛
اصلاً رژیم صهیونیستی را برای این به وجود آوردند.
پس روی این منطقه یک نظر ویژهای داشتند.
در این منطقهی غرب آسیا هم یک نقطه هست که از همه مهمتر است
و آن ایران است.
ایران از همهی این کشورها
و نقاطی که در این منطقهاند،
مهمتر است؛
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#توحش_مدرن
#غرب_همچنان_وحشی ۱۱۴
◀️ ویدئوی بالا
✳️ شهروندان آمریکا حق ندارند در مقابل نیروی انتظامی چاقو در دست داشته باشند.
اگر فردی به دستور نیروی انتظامی توجه نکند و چاقو را نیندازد مثل این مرد ۵۱ ساله درجا کشته میشود!
👈 و ویدئوی مربوطه برای عبرت دیگران منتشر میشود!
😱 در این مورد، طرف پیچگوشتی در دست داشته!
◀️ ویدئوی پایین؛ سمت چپ:
🎥 وحشتی که رهنورد در مشهد به پا کرد
🔹اظهارات مجید رهنورد در دادگاه: نفهمیدم که کاری دور از انسانیت انجام میدهم؛ برادرکشی کردم.
◀️ تصویر پایین؛ سمت راست:
📸عزاداری داعشجویان شریف برای دو قاتل جانی!
☺️ سبحانالله
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
دولتمردان آمریکا نگران اعدام ها در ایران شدن😅
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📖 #متن_قانون_اساسی
🇮🇷 #جمهوری_اسلامی_ایران
🔷 قسمت هشتم؛
🔷🔹فصل سوم؛ حقوق ملت
🔸اصل بیست و پنجم
بازرسی و نرساندن نامهها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلكس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است، مگر به حكم قانون.
🔸اصل بیست و ششم
احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناختهشده آزادند، مشروط به اینكه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نكنند. هیچكس را نمیتوان از شركت در آنها منع كرد یا به شركت در یكی از آنها مجبور ساخت.
🔸اصل بیست و هفتم
تشكیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آنكه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.
🔸اصل بیست و هشتم
هر كس حق دارد شغلی را كه بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امكان اشتغال به كار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.
🔸اصل بیست و نهم
برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیكاری، پیری، از كارافتادگی، بیسرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشكی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی. دولت مكلف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشاركت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یكیك افراد كشور تأمین كند.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#توحش_مدرن
#غرب_همچنان_وحشی ۱۱۳
🔴 پیشرفت غرب غرق در وحشیگری و جنایت
📷 تصویر نقشه و ماکت یک کشتی انگلیسی که برای حمل و نقل برده ها استفاده می شد
پایگاه سازمان مدافع حقوق انسانیEJI مینویسد:
🔻 شرایط وحشتناکی بود...
نزدیک به ۱۳ میلیون آفریقایی ربوده و قاچاق شد و در قالب تجارت برده از مسیر اقیانوس اطلس به قاره آمریکا برده شد تا به بردگی گرفته شده و برای همیشه از خانهها، خانوادهها، اجداد و فرهنگهای خود جدا شوند.
تنها ۱۰.۷ میلیون نفر از این سفر جان سالم به در بردند.
‼️ بعد ها الکساندر فالکونبریج، جراح سفید پوستی که در تجارت برده شرکت داشت، اعتراف کرد که آنها «حتی به اندازه یک مرد در تابوت خود جا نداشتند، نه از طرف طول و نه از سمت عرض، و 😔غیرممکن بود که بتوانند به سهولت بچرخند یا جابجا شوند.
💢 این تعداد تنها مربوط به تجارت برده در انگلیس است و تجارت کلی برده تا چند برابر تخمین زده میشود.
🔻 نکته دیگر اینکه این تعداد مربوط به برده هایی است که سالم به کشتی رسیدند زیرا نیمی از برده ها در مرحله ی برده گیری و انتقال به ساحل کشته و زخمی میشدند و هرگز سوار کشتی نمیشدند.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📙 #داستان
🔅#سرزمین_زیبای_من
قسمت دوازدهم؛
بدون اینکه حتی پلک بزند چند لحظه در چشمهایم خیره شد و گفت:
از این فرصت پیش اومده جای دیگهای استفاده کن!
توی سیستم استرالیا جایی برای تو نیست!
این آخرین شانسیه که بهت میدم.
قبل از اینکه به پلیس زنگ بزنم و تبدیل به آدمی بشی که کسی صداش رو نمیشنوه از اینجا برو بیرون.
بلند شدم و به سمت در رفتم و در همان حال جوری که رئیس بشنود گفتم:
"مطمئن باشید آقای رئیس! من کاری میکنم که صدای من شنیده بشه! حتی اگه امروز خودم نتونم وارد اینجا بشم به هر قیمتی که شده راهی برای دیگران باز میکنم.
این رو گفتم و از در خارج شدم...
این تصمیم من بود.
تصمیمی که باید حتی به قیمت جانم عملیش میکردم....
روز بعد قانون مصوبه در مورد بومیها را روی یک تکه مقوا با خط خوانا نوشتم
یک پلاکارد پایهدار درست کردم
مقوای دیگهای را با طناب به گردنم انداختم و روی ان نوشتم:
"در این سرزمین، قانون مدافع اشراف سفید است.
شرافت و جایگاه سگ سفیدپوستان از یک انسان بیشتر است."
و بعد از نوشتن این جملات رفتم و جلوی ورودی اصلی دانشگاه نشستم.
تک و تنها...
بدون اینکه حتی لحظهای از جایم تکان بخورم.
حتی شبها همانجا کنار خیابان بدون روانداز و زیرانداز خوابیدم.
روزهای اول کسی به من کاری نداشت.
آنها فکر میکردند که من خسته میشوم و از آنجا خواهم رفت.
اما همین که حس کردند دارم توجه دیگران را جلب میکنم؛ گارد دانشگاه به سرم ریختند و همه چیزی که داشتم داغون کردند.
بعد از یک کتک مفصل، به محض اینکه دوباره توانستم حرکت کنم بار دیگر همه این مطالب را نوشتم و رفتم جلوی دانشگاه...
این بار چهره و بدن کتک خورده و زخمیام هم به نوشتههای روی پلاکارد اضافه شده بود.
کمکم افرادی که از کنارم میگذشتند، میایستادند و به من نگاه میکردند.
کمکم برای گسترش حرکت و ایجاد تعامل با بقیه برنامهریزی میکردم که سر و کله چند ماشین پلیس ظاهر شد.
آنها چنان با سرعت ظاهر شدند که انگار برای گرفتن قاتلی سریالی آمدهاند...
در ماشین را باز کردند و با سرعت به طرفم آمدند.
تا به خودم بیایم، یکیشان با سرعت یقهام را گرفت و با شدت روی زمین به دنبال خودش کشید.
دومی از کنار به سمتم حمله کرد و دستش را دور گردنم حلقه کرد.
نمیتواستم به راحتی نفس بکشم.
خواستم دستم را بالا بیاورم و گردنم را آزاد کنم که نفر بعدی دستم را گرفت و خلاف جهت تاباند و هر سه همزمان با هم مرا به کف پیاده رو کوبیدند.
همه چیز در زمان کوتاهی اتفاق افتاد.
از شدت درد نفسم بند امده بود.
گردنم به شدت تحت فشار بود و دستم هم از شدت درد میسوخت و آتش گرفته بود.
دیگر هیچ چیز را متوجه نمیشدم
درد دستم شدیدتر از این بود که به مغزم اجازه دهد به چیز دیگری فکر کنم.
یکی از آنها زانوانش را پشت گردنم گذاشت و تمام وزنش را انداخت روی آن...
هنوز به خودم نیامده بودم که درد زجرآور دیگری تمام وجودم را پر کرد.
آنها به همان دست درب و داغون شده من در همان حالت دستبند زدند و بلندم کردند.
ادامه دارد ...
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee