eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
970 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
✡🔥 🔥✡ ۵۰ 🖋 مقاله‌ی سیزدهم: قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/6306 قسمت چهارم؛ برنامه‌های ابوبکر در نفوذ به سازمان حکومتی پیامبر 🔸الف. شخصیت‌پردازی ▪️۱. همراهی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ▪️۲. کمک‌های مالی اقدام دیگر ابوبکر برآوردن نیاز مالی اسلام و مسلمانان بود. با این شیوه مسلمانان اعتماد کاملی به ابوبکر و حُسن نیت او در تمامی رفتارهایش می‌یافتند. برای نمونه؛ برخی معتقدند ابوبکر بلال حبشی را پس از اسلامش از صاحب او خریداری کرده است.(۱۲) بنابراین وقتی ابوبکر به حکومت می‌رسد، تاریخ مبارزه‌ای از بلال با غاصبان حکومت ثبت نکرده است. نام بلال در زمره‌ی یاران ممتاز علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام که در خانه‌ی حضرت تجمع کردند، مشاهده نمی‌شود؛ هرچند در میان یاران غاصب خلافت نیز نام او مشاهده نشده است. ▪️۳. دعوت به اسلام ابوبکر تلاش گسترده‌ای کرد که افراد از طریق او به اسلام در آیند؛(۱۳) چرا که می‌دانست اینان سرانجام پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به پیامبری خواهند پذیرفت و اگر از مسیر او پیامبر را بپذیرند، و به واسطه او مسلمان شده باشند، در آینده سوء نیت او را نمی‌پذیرند. از سوی دیگر، سطح معرفت و بصیرت تازه مسلمانان، در آن اندازه‌ای نبود که ترفندهای یهود و مشرکان را بشناسند، عوامل نفوذی را شناسایی کنند و معارف دینی خود را تعمیق بخشند. هجرت مسلمانان به حبشه در سال پنجم بعثت روی داد؛ دو سال پس از علنی شدن اسلام. بنابراین مهاجران به حبشه، تنها دو سال پیامبر اکرم را درک کردند. آنان در این سال‌ها باید خود را پنهان می‌کردند تا از شرّ مشرکان مصون باشند. بنابراین نمی‌توانستند گرد هم آیند و اسلام خویش را تکامل بخشند. در سال هفتم بعثت، مسلمانان گرفتار شعب ابوطالب شدند. شعب مکان خوبی بود که اطراف پیامبر اکرم گرد آیند، اما شرایط زندگی به اندازه‌ای دشوار بود که مانع آموزش آنها می‌شد. با پایان تحریم همه‌جانبه‌ی پیامبر، حضرت ابوطالب از دنیا رفتند و شرایط برای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز دشوار شد و دیگر نمی‌توانستند در مکه باقی بمانند؛ بنابراین از سال دهم بعثت به بعد، کسی که مسلمان می‌شد، نمی‌توانست در مکه بماند و به مدینه می‌رفت. از سوی دیگر، اسلامی هم که به مدینه رفته بود، به همت مصعب بن عمیر در سال دوازدهم بعثت و در هفده تا بیست سالگی او بود. بنابراین در مکه بصیرتی نسبت به پیچیدگی‌های یهود و نیات شوم آنها برای مسلمانان حاصل نشد و جریان یهودیان و نفوذ آنان، از چشم مسلمانان پوشیده ماند. در مدینه هم پیش از هجرت، فرصت مناسبی برای کسب بصیرت اهالی مدینه نبود. پس از هجرت هم فراغتی برای مسلمانان ایجاد نشد که به این‌گونه مسائل بپردازند. ◀️ دومین گام برای غصب خلافت پس از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ 💥 تشكیل سازمان غصب خلافت مأموریت دوم ابوبکر این بود که سازمانی تشکیل دهد، و گروهی را گرد هم آورد که به خلافت وی پس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله معتقد باشند. بدیهی است هر چه این سازمان زودتر تشکیل شود، سریع‌تر می‌توانند نفوذ کنند و برای خود چهره‌ای مناسب در نزد مردم بپردازند؛ بنابراین پایه‌ی سازمان نفاق در مکه گذارده شد. وی کسانی را فراخواند و هسته اصلی را تشکیل داد و با گذشت زمان کسانی را به سازمان افزود. در ادامه، شواهدی بر تشکیل سازمان توسط ابوبکر و رهبری وی بر آن، ارائه خواهد شد. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/6385 ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
(۳۹) نقطه‌ی مرکزی هویّت تمدّن غربی عبارت است از تفکیک میان دین و پیشرفت؛ این نقطه‌ی مرکزی است: اگر می‌خواهید پیشرفت کنید، دین را باید کنار بگذارید؛ حالا [به طور] شخصی یک اعتقادی داشته باشید اشکال ندارد، امّا دین را در مسائل زندگی نباید دخالت بدهید، اگر می‌خواهید پیشرفت کنید؛ این نقطه‌ی اساسی و مرکزی هویّت تمدّن غربی است جمهوری اسلامی درست نشانه گرفته همین مرکز را و شلّیک کرده و به هدف زده. جمهوری اسلامی با شعار دین وارد میدان شده، علاوه بر اینکه توانسته خودش را حفظ کند، توانسته رشد کند، توانسته این منطق را منتشر کند، توانسته ریشه‌دار کند؛ اَ لَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَة؛ همین آیه‌ای که تلاوت کردند جمهوری اسلامی با وجود خودش، با حضور خودش ابطال کرده، به چالش کشیده هویّت مرکزی تمدّن غربی را. خب عصبانی‌اند دیگر؛ اینها عصبانی‌اند حقیقت قدرتهای غربی یک مافیا است که در رأس این مافیا صهیونیست‌ها و تجّار برجسته‌ی یهودی و سیاستمداران تابع اینها هستند، آمریکا هم ویترین‌شان است و همه جا پخشند قدرت غربی این است؛ خب این نمی‌تواند تحمّل کند این را هر روز به فکر این است که یک کاری بکند، یک ضربه‌ای بزند به جمهوری اسلامی. ۱۴۰۱/۰۵/۰۵ بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت پنجاه و یکم؛ حسین قسمش داد که به زندگی برگردد و کار کند و خاطرش را جمع کرد که نمی‌گذارد آب توی دل یتیم‌های پدرم، تکان بخورد. مدتی بعد، ایران، از تهران به همدان آمد. هر دو مستأجر بودیم. اما نوبت بندی می‌کردیم که هیچ‌وقت بچه‌ها تنها نمانند. عمه هم باغ ارث پدری‌شان را ۳۰ هزار تومان فروخت، چون حسین دیگرفرصت نمی‌کرد برای آبیاری برود به باغ. حسین با پول باغ نزدیک خانه پدرم در "چاله‌قام‌دین" یک زمین خرید. مقداری هم قرض کرد کار در شرکت شن و ماسه را هم رها کرد. گفت: «شرکت مال یه سرمایه داره، نمی‌خوام ادامه بدم. میرم سر یه کار حلال تر.» و شروع کرد به ساختن خانه. تا رسید به زیر سقف، پولش تمام شد. رفت وام گرفت و بالاخره خانه را تا سفت‌کاری رساند. پول قرضی هم تمام شد و برای کارهای داخلی مثل لوله‌کشی و برق‌کشی ماند. گفت: «پروانه حتی یه ریال هم پول ندارم. نمی‌دونم چکار کنم.» یادم آمد که داخل سماوری که جهیزیه‌ام بوده مثل قلک، پول می‌ریختم، حساب وکتاب آن را نداشتم. سماور را آوردم و پیش حسین برگرداندم و بدون اینکه بشمارم و بدانم چقدر پس‌انداز کرده‌ام، اسکناس‌های پاره‌پوره یا تاخورده را لابه‌لای اسکناس‌های صاف گذاشتم و گفتم: «این هم پول.» برق شادی توی چشم حسین افتاد، پرسید: «اینا رو از کجا آوردی؟!» گفتم: «بهم پول که می‌دادی، جمع‌شون کردم، شده این.» پولها را شمرد، خیلی نبود. اما از ابتکارم خوشش آمد. گفت: «خیلی به موقع بود سالار.» این دومین بار بود که با اسم سالار صدایم می‌کرد. خوشم می‌آمد. بیشتر از آن زمانی که آقام، با این اسم صدایم می‌کرد. بعد از یک سال از خانه مستجری مشت قنبر اسباب کشی کردیم و به خانه نوساز خودمان رفتیم، گچ ها هنوز خیس بودند و همه جا بوی نم می‌داد. تا این خانه، خانه شود خیلی راه بود. به معمار مؤمن و خداشناسی به اسم حاج مهدی بدهکار بودیم. حسین از بدهکار بودن بیزار بود. تنها راهی که به فکرم رسید فروش جهیزیه‌ام بود. یک جهیزیه خوب شامل یک تخته فرش دستباف کاشان، سرویس طلا و ظروف کامل دست نخورده را فروختیم و پول حاج مهدی را دادیم. پشتکار و پاکدستی حسین، یکی از سهام‌داران اتوبوس‌های مسافربری را بر آن کرد که از او بخواهد راننده اتوبوس‌های مسیر تهران - همدان شود و این پیشنهاد همان چیزی بود که حسین می‌خواست. حسین قبلا گفته بود «رابط ما برای آوردن اسلحه، شخص مطمئنی نیست و گروه به این رسیده که یکی باید در پوشش راننده، این مأموریت رو به عهده بگیره.» یک روز حسین آمد، ولی با پیشانی بخیه شده و چشم‌های سرخ و خون‌مرده و پلک‌های کبود با نگرانی پرسیدم: «چه بلایی سرت اومده؟!» تعریف کرد: «با چند نفر به تهران اعلامیه می‌بردیم. مأموران برای تفتیش وارد اتوبوس شدن و ما دعوای الکی راه انداختیم و دوستانم دعوا رو جدی گرفتن چشم و چالم رو سیاه کردند ولی مأموران خام شدن و رفتن.» دفعه دیگر به خانه آمد از حالاتش می‌فهمیدم که اتفاقی افتاده، اما سعی می‌کرد همه چیز را حتی به من نگوید و سروته ماجرا را با شوخی به هم بدوزد. گفتم: «حسین تو چشمات می‌خونم که اتفاقی افتاده.» گفت: «به خیر گذشت. جریمه شدم. یه جريمه حسابی که خیلی بهم چسبید.» ادامه دارد ... ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵ آذر ۴۰۱ قسمت شانزدهم؛ چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، رئیس‌جمهور آمریکا آمده بود ایران و می‌گفت اینجا جزیره‌ی امن است؛ ایران را می‌گفت جزیره‌ی امن. چند ماه بعدش انقلاب شد، در همین جزیره‌ی امن! این جور این‌ها غافلگیر شدند، این جور انقلاب ناگهان در مقابل اینها ظاهر شد و اینها را با ترس و تردید و خوف به کنج انزوا راند؛ یک چنین وضعی را انقلاب به وجود آورد. انقلاب شد یک سدّ مستحکم، اینها را بیرون کرد؛ عوامل‌شان یک عدّه‌ای خودشان فرار کردند، یک عدّه‌ای بیرون شدند، یک عدّه‌ای اعدام شدند؛ [لذا انقلاب] یک سدّی در مقابل حضور آمریکا و به طور کلّی حضور غرب در منطقه ایجاد کرد. خب، یک هویّت‌سازیِ جدیدی شد؛ یعنی هویّت وابستگی و آویزان بودن به انگلیس و آمریکا را کشور تبدیل کرد به هویّت استقلال، استحکام، روی پای خود ایستادن، حرف قدرت‌مندانه زدن، باج ندادن؛ عمده این بود: باج ندادن. یک سدّی این جوری ایجاد کرد که این طبعاً در ایران منحصر نماند و همان وقت‌ها ما گفتیم؛ چون همیشه در بیرون تبلیغات می‌کردند که «ایران میخواهد انقلاب را صادر کند»، بنده یک وقتی در نماز جمعه گفتم بحث صدور انقلاب ما مثل صدور انقلاب در بعضی از انقلابهای دیگر نیست؛ انقلاب ما مثل بوی گل است، مثل هوای بهاری است، کسی نمی‌تواند جلویش را بگیرد؛ پخش می‌شود. وقتی شما یک باغ پُر از گل اینجا دارید، همسایه‌ها، اطراف، از این بوی گل استفاده می‌کنند، کسی جلویش را نمی‌تواند بگیرد؛ و این [مسئله] اتّفاق افتاد در کشورهای دیگر، ملّتها بیدار شدند. ادامه دارد ... ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پروژه کشته سازی با لیوان آب آلبالو در مشهد! ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان زیبای آخوندی که به یوسف قم و عزیز تایلند معروف است! ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 محلۀ خزانۀ تهران، سال ۱۳۴۵ ⭕️ در هر اتاقی پانزده بچه زندگی می‌کردند و برای گرم‌کردن خودشان سگ‌ها را بغل می‌گرفتند!! ⭕️ حتی در این محلۀ پایتخت، آب لوله‌کشی وجود نداشت و زنان ظرف و لباس‌هایشان را در جوب می‌شستند. ⭕️ در این محلۀ ۲۷هزار نفری فقط دو مدرسه وجود داشت و بچه‌ها پنج نفری روی یک نیمکت می‌نشستند. ⭕️ این وضعیت پایتخت در حالی بود که کشور درگیر جنگ و تحریم نبود و ایران سال ۱۳۴۵ تنها ۲۵ میلیون جمعیت داشت! ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
⭕️روزی روزگاری... 🔹یک انگلیسی روی دوش چهار مرد ایرانی در خلیج فارس.. ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
این آکواریوم برلین است که چند روز قبل ترکیده و کامل از بین رفته است. 🔷 دو نکته: 🔸۱.هر چه گشتم فیلمی از لحظه اتفاق پیدا نکردم، فیلم‌‌ها بطور کلی از دور و بعد از پایان حادثه است، در فیلم‌ها هیچ نشانه‌ای از عناصر اذیت کننده و یا تحریک کننده وجود ندارد، مثلا از لاشه مرگ دسته جمعی ماهیان، یا احتمالا خسارت و صدمات انسانی. فیلم‌ها پاکیزه است. حالا اگر ایران بود از دویست تا زاویه لحظه حادثه و مثلا پاره شدن دست فلان نگهبان از طریق دوربین رسمی آن مجموعه هم کف اینترنت پخش بود. این را باید فهمید و برای این معضل فکری کرد. 🔸۲.حداقل چهل پنجاه توئیت آلمانی درباره این حادثه را خواندم، هیچ‌کس این را دست‌مایه تمسخر و تحقیر آلمانی‌ها نکرده بود، هیچ کس آن را نشانه‌ای از بدبختی ملت آلمان به حساب نیاورده بود، هیچ کس این حادثه را به پای بی‌لیاقتی همه آلمانی‌ها از زمان هیتلر تا الان ننوشته بود. 👈 فقط تصور بفرمایید چنین اتفاقی مثلا در تهران رخ می‌داد، اجداد ما ایرانیان هم از تمسخر و تحقیر در امان نبود. وقتی می‌گوییم ملت ایران سال‌هاست تحت شدیدترین عملیات روانی تاریخ هستند نتیجه آن چنین تفاوت‌هایی است. ✍️عباس طاهری ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
📖 🇮🇷 🔷 قسمت سیزدهم؛ 🔷🔹فصل چهارم؛ اقتصاد و امور مالی 🔸اصل چهل و پنجم انفال و ثروت‏های عمومی از قبیل زمین‏های موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچه‏‌ها، رودخانه‌‏ها و سایر آب‏های عمومی، كوه‏ها، دره‏ها‏، جنگل‏ها، نیزارها، بیشه‏های طبیعی، مراتعی كه حریم نیست، ارث بدون وارث و اموال مجهول‌المالك و اموال عمومی كه از غاصبین مسترد می‏شود، در اختیار حكومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نماید. تفصیل و ترتیب استفاده از هر یك را قانون معین می‏كند. 🔸اصل چهل و ششم هر كس مالك حاصل كسب و كار مشروع خویش است و هیچ‏كس نمی‏تواند به عنوان مالكیت نسبت به كسب و كار خود، امكان كسب و كار را از دیگری سلب كند. 🔸اصل چهل و هفتم مالكیت شخصی كه از راه مشروع باشد محترم است. ضوابط آن را قانون معین می‏كند. 🔸اصل چهل و هشتم در بهره‌‏برداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای ملی در سطح استان‏ها و توزیع فعالیت‏های اقتصادی میان استان‏ها و مناطق مختلف كشور، باید تبعیض در كار نباشد، به طوری كه هر منطقه فراخور نیاز‏ها و استعداد رشد خود، سرمایه و امكانات لازم در دسترس داشته باشد. 🔸اصل چهل و نهم دولت موظف است ثروت‏های ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات، سوء استفاده از مقاطعه‌‏كاری‏ها و معاملات دولتی، فروش زمین‏های موات و مباحات اصلی، دایر كردن اماكن فساد و سایر موارد غیرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد كند و در صورت معلوم نبودن او به بیت‏المال بدهد. 🔸ادامه دارد ... ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 کریستف کلمب و شکنجه بومیان آمریکا برای یافتن طلا!!! چطور می توان سرزمینی را کشف کرد که خودش ساکنان زیادی داشت! جمعیت آمریکا پیش از ورود کلمب ۱۰۰ میلیون نفر بوده است.. ۶۲ ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
📙 🔅 قسمت هفدهم؛ نگاه متعجب و عمیقی به من کرد و گفت: "نه!!! مرد! تو وکیلی! از همین حالا... فردا صبح با برادرش به دفترم آمدند. اولین مراجعه‌ی من. اولین پرونده رسمی من... درست مثل یک آدم عادی... سریع به خودم آمدم. باید خیلی محکم پشت آنها می‌ایستادم و هرطور شده پرونده را می‌بردم... این اولین پرونده من بود اما ممکن بود آخرین پرونده من بشود. به همین خاطر تمام حواس و تمرکزم را روی پرونده گذاشتم. دوباره تمام کتاب.ها و مطالب حقوقی مربوط را خواندم و هر قانونی را که فکر می‌کردم به درد پرونده بخورد را از اول مرور کردم... اولین کاری که باید می‌کردم، معرفی خودم به عنوان وکیل پرونده به دادگاه، قاضی و دادستان بود. قاضی با دیدن من، با تعجب بهم خیره شد. باور اینکه یک بومی سیاه وکیل پرونده شده باشد، برای همه سخت بود. اما طبق قانون، احدی نمی‌توانست مانع من بشود. تنها ترس من از یک چیز بود. من هنوز یک بومی سیاه بودم در یک جامعه سفید نژاد پرست... بالاخره به هر زحمتی که بود، اجازه بازرسی را از دادگاه گرفتم. پلیس به دستور دادگاه موظف به همکاری با من بود. احساس فوق‌العاده و غیرقابل وصفی بود. منی که تا دیروز همیشه زیر دست و محکوم بودم، حالا بالا سر ماموران پلیس ایستاده بودم و با نماینده دادستانی مشغول بررسی پرونده بودم. پلیس‌های سفیدی که معلوم بود از من بیزار هستند حالا مجبور بودند حداقل در ظاهر از لفظ "قربان" برای خطاب من استفاده کنند. آن لحظه من حس یک ابر قهرمان را داشتم... اما بهترین لحظه برای من زمانی بود که دیدم مدارک ثبت شده، دست نخورده باقی مانده است. آنها حتی فکرش را هم نمی‌کردند که یک کارگر به همراه یک وکیل سیاه بتواند تا بازرسی دفتر پیش بروند به همین خاطر بی‌خیال از بین بردن و دست‌بردن در قرارداد‌ها و اسناد شده بودند این بزرگ‌ترین امتیاز برای پیروزی ما محسوب می‌شد... بالاخره زمان دادگاه تعیین شد و روز بازرسی از راه رسید... روز دادگاه هیجان غیرقابل وصفی داشتم. آنقدر که به زحمت می‌توانستم برای چند دقیقه یک جا بنشینم. از طرفی هم برخورد افراد با من به نحوی بود که انگار همه با هم یک جمله را تکرار می‌کردند: "تو یک سیاه بومی هستی! شکستت قطعیه! به مدارک دل خوش نکن..." رفتم و آبی به صورتم زدم. چند نفس عمیق کشیدم و برگشتم. نزدیک راهروی ورودی بودم که صدایی را شنیدم: "شاید بهتر بود یک وکیل سفید می‌گرفتیم. این اصلا از پس کار برمیاد؟ بعید می‌دونم کسی به حرفش توجی بکنه! فکر می‌کنی برای عقب کشیدن و عوض کردن وکیل دیر شده باشه؟" این!؟.... وکیل سفید!؟.... نفسم بند آمد. به وضوح حس کردم چیزی در درونم شکست... حس عجیبی داشتم. آنها بدون من حتی نتوانسته بودند تا آنجا پیش بیایند. آن وقت اینطور درباره من حرف می‌زدند؟ ادامه دارد ... ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ دردناکترین جمله حضرت زهرا که از در به پهلو خوردن دردناک‌تر است! ❗️ احتجاج حضرت زهرا با خلیفه اول 🔹 روضه سوزناک حضرت زهرا در احتجاج با خلیفه اول 💬 آیت‌الله جوادی آملی حفظه‌الله ▪️🌺▪️-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ۲۶۴ ▪️ قسمت نهم؛ فَاتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّـهَ فیما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یخْشَی اللَّـهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. ثم قالت: اَیهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لااَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لااَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِكُمْ، وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِی اِلَیهِ صَلَّی اللَّـهُ عَلَیهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ، داعِیاً اِلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یجُفُّ الْاَصْنامَ وَ ینْكُثُ الْهامَّ، حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ. 🏴🏴🏴🏴🏴 پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خدا می‌ترسند. آنگاه فرمود: ای مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز می‌گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در رفتارم نیست، پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنج‌های شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید می‌دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموی من است، چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره‌گیری کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو به سوی پروردگارشان دعوت نمود، در حالی که بت‌ها را نابود می‌ساخت، و سر کینه توزان را می‌شکست، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/6402 ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121515748155465.pdf
12.93M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ امروز؛ چهارشنبه‌ ۳۱ آذر ۱‌۴۰۱ ۲۶ جمادی‌الاول ۱۴۴۴ ۲۱ دسامبر ۲۰۲۲ تمام صفحات پی‌دی‌اف روزنامه‌های ایران، وطن امروز، شرق و اعتماد در "سالن مطالعه" ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee