eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
601 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
130 ویدیو
11 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️محمد رحیمی دلیجانی گلدسته ی مداد تو در مسجد کتاب رویانده لاله های خریدار آفتاب 📎شعر کامل ✍️لیلا تقوی تا توکل بر خدا شد درسِ آغازین تو هرچه در دفتر نوشتم رنگی از ایمان گرفت 📎شعر کامل ✍️محمد جواد منوچهری می زند لبخند تا شاید بخنداند مرا خوب میدانم تکیده قامتش این روزها 📎شعر کامل ✍️اکبر اسماعیلی وردنجانی یاد بادا بود در دکان هر عطار، گوشت میخریدی با دو من جو قدر یک انبار ،گوشت 📎شعر کامل ✍️علیرضا تیموری با یاوه گویان اماراتی بگویید اینجا پر از مردان دانا و بصیر است 📎شعر کامل ✍️محسن علیخانی در راه عشق، کشته‌شدن افتخار ماست این افتخار همره ما تا مزار ماست 📎شعر کامل ✍️مهتا صانعی نگران همه‌ی مردم‌ات از مرد و زن‌ام تو فلسطینی و تنها نگران تو من‌ام 📎شعر کامل ✍️محمد تقی عارفیان گام نخست وعدۀ صادق را دیدند آسمان و زمین سردار مَرحَب شکست خورد و به گردون رفت فریاد مَرحَبًا بِکَ یا کَرّار 📎شعر کامل @shaeranehowzavi @HOWZAVIAN
بسمه تعالی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم با همکاری امور بانوان اداره کل سازمان تبلیغات اسلامی قم،مجمع جوان ستایشگر و گروه فرهنگی رَحیل به مناسبت دهه‌ی کرامت برگزار می‌کند: ✅محفل ملی شعر 🔹با شعرخوانی اعظم سعادتمند زهرا سادات هاشمی عاطفه جوشقانیان سیده فرشته حسینی سیده نرگس میرفیضی راضیه جبه داری فاطمه زاهد مقدم منصوره محمدی مزینان مهتا صانعی محدثه آشتیانی 🔹با‌اجرای رقیه خلف زاده 🔹همراه با رونمایی از دو کتاب‌ (بازدَم و هَم‌دمَ) سروده‌‌های سمانه خلف زاده 🔹زمان:شنبه،۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳،ساعت ۱۷تا ۱۹ 🔹مکان:قم،خیابان جمهوری،نبش کوچه(۶)،اداره کل تبلیغات اسلامی،سالن کوثر 🔹به همراه اهدای هدیه‌ی یادبود به همه‌ی حضار گرامی... 🔹حضور برای عموم بانوان آزاد است @shaeranehowzavi
صبح صادق هزار فکر و عقیده، هزار باور خام زمان قدرت جهل و حکومت اوهام مرکّبی که به جا مانده از کتاب حکیم ظواهری که به آن گفته می‌شود اسلام رعیّتی که حکومت به فکر آن‌ها نیست خلیفه‌ای که چریده‌ ست در خزانه مدام خلیفه‌ای که کند حیف و میل بیت‌المال خلیفه‌ای که خبر هم ندارد از ایتام هر آنکه دین بفروشد مقرّب دربار و هرکه پیرو حق شد سزای او اعدام مفسران دروغین آیه‌های کتاب که می‌کنند خدا و کتاب را بدنام هزار زاهد گمراه خرقه‌پوش حقیر که دلخوش‌اند به تسبیح و دلق ازرق‌فام هزار رهبر نادان سرشناس تهی و رهبری که نشسته به گوشه‌ای گمنام همو که قدر و جلالش فراتر از لفظ است همو که وصف نشاید به قدرت اقلام درود و رحمت بی حد و بی حسابِ خدا به جعفر بن محمد به آن امام هُمام به او که پیر طریق است و شیخ و رهبر و نور مدرّس همه‌ی عالمان فقه و کلام رئیس مذهب و استاد رهبران فِرَق بزرگْ دغدغه‌اش فقهْ در حلال و حرام* معلم علما چون اَبان و مومنِ طاق و جابر بن یزید و ابوبصیر و هشام به او سزد که ز آیات پرده بردارد به او سزد که بگوید شرايع اسلام به غیر مکتب او ظلمت است و گمراهی تباهِ عمرِ عزیز و سیاهیِ فرجام سعادت ابدی بهره از هدایت اوست تمام شد سخنم، والسَّلامُ خیرُ خِتام» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * امام صادق علیه السلام: کاش تازیانه بر سر اصحاب من بود تا در حرام و حلال تفقه کنند و به فهمی عمیق دست پیدا کنند. @shaeranehowzavi
. ▪️صلَّی اللهُ عَلَیْکَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصّادِق فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِي دَارِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ‏ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِي اَلْبَابِ وَاَلدِّهْلِيزِ در میان کوچه‌ها دل‌شکسته می‌رود همچو مرتضی علی دست‌بسته می‌رود کیست این‌که می‌برند باز ظالمانه‌اش می‌کِشند و می‌برند باز وحشیانه‌اش حجت خداست او، اوست جان مصطفی میوۀ دل بتول، نور چشم مرتضی نور را به‌سوی شب ظالمانه می‌برند بی عمامه بی عبا، وحشیانه می‌برند چون سرای مرتضی خانه‌اش ز کینه سوخت باز هیزم و شرر، باز هم مدینه سوخت شد بهار عالمین خسته از ربیع‌ها حرمتش شکسته‌اند، پست‌ها شنیع‌ها او که می‌گرفت نور از رخش ستاره‌ها خادمان مکتبش جابر و زُراره‌ها مُحیی محرّم و راوی غدیر بود او منیر و پیش او شمسْ مُستَنیر بود رود علم و فقه بود، روح خیزش و قیام او علَم‌به‌دست بود، تیغ بود در نیام عمر او مبارزه عمر او جهاد بود شرع را عمود بود، عرش را عماد بود گرچه زهر کینه‌ها زد به جان او شرر داشت داغ کربلا، داشت داغ میخ در می‌شویم غرق نور از شعاع پاکی‌اش می‌رویم چون نسیم تا بقیع خاکی‌اش @shaeranehowzavi
هر جعفری که جعفرِ صادق نمیشود یا هر امام زاده که لایق نمیشود بس خارها که رَسته به بُستانِ عاشقی هر برگِ بوستان که شقایق نمیشود بس حافظانِ نخبه که ملعون رَب شدند هر حافظی که مصحف ناطق نمیشود بس دردها که چاره شد از ذکر جعفری هر کو معالج است که حاذق نمیشود جانها فدای نام دل آرام و محشرت هر شیعه زاده البته عاشق نمیشود هر کس که بُرده نامِ تو ، کی شیعه باشدَش چون گفته ای که شیعه منافق نمیشود ای شیعه افتخار کن از شیعه بودنت هر جاهلی که با تو موافق نمیشود بس عاشقان که لاف در این عشق میزنند هر عاشقی که عاشقِ خالق نمیشود وَالسّابِقون مُقرّبِ حقّ اند و منتها هرسابقی که موردِ سابق نمیشود @shaeranehowzavi
برای وصف تو باید قلم صاحب قدم باشد همیشه نام تو بر سر در خانه علم باشد جهان ما را به نامت می شناسد وای بر ما که تو‌ را «شیخ الائمه» شیعه نشناسد، ستم باشد «حنیفه» می کند شاگردیت را چون «مفضَّل» ها هنر آموز درگاهت ،«هشام بن حکم» باشد علی با ذوالفقارش حافظ اسلام احمد شد و مکتب خانه ات مثل همان تیغ دو دم باشد شدی صادق که از کذاب ها باشی جدا مولا برای حفظ دین اما دلت لبریز غم باشد چه می ترسند بعضی ها ز قال الباقر و صادق و می خواهند نسل پر فروغ شیعه کم باشد تویی فرزند ابراهیم و در آتش نمی سوزی اگر نمرود های این زمان صدها رقم باشد به کوری دو چشم دشمنان اثنی عشر هستیم اگرچه مرقد «شیخ الائمه» بی حرم باشد... @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمشیر مداد صدق صادق آگاه با تیغ شهید کربلا شد همراه همرنگ، عبای بندگی وقتی هست شد کنیه ی هر دوتا ابا عبدالله @shaeranehowzavi
• در مسجد النبی • نذر امام جعفر صادق (ع) . . در مسجد النبی چه مؤدّب نشسته‌اند از خلسه‌ی صبوح، لبالب نشسته‌اند قوم قلم به دست که در پیشِ منبرند محوِ نگاهِ شارحِ مذهب نشسته اند با ورد صبحگاه امامند همنفَس گاهی شهید جذبه‌ی یارب نشسته اند مثل ابو بصیر فراوان که در سکوت با درس صبح آمده تا شب نشسته اند با دفتر و دوات، شیوخ مذاهبند خود معترف به جهل مرکب نشسته اند پیران فقه و فلسفه احساس می کنند ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته اند آن قوم بی ستاره در آن سو منجمند بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته اند سر گشتگان جبری و دهری به اختیار مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته اند پهناورست گستره ی خطبه های او آنجا چه بی شمار مخاطب نشسته اند یاللعجب از آن همه دشنام گاه گاه در ماهتاب یکسره با تب نشسته اند بر منبرست او که شکوهش زبانزدست شمس الضحی ست صادق آل محمد است . . @shaeranehowzavi
⬛⬛ صادقانه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 اشک با چشمان من در الفتی بس صادقانه هر دو غمگین در به در دنبال قبری بی نشانه سوگ تنها لاله ی روئیده در گلزار ماتم خاک هم خیس است وقتی آسمان دارد بهانه می‌رود از دست عالم صادق شهر مدینه ناله‌ها بر جان شیعه می‌زند درد زمانه نیلگون شد آن دل دریایی موسای کاظم وه پریشان آمده این موج غم تا بی کرانه می روم تا پر بگیرم سمت گلزار بقیع و دل بخواند مویه‌ای حتی اگر بی آشیانه @shaeranehowzavi
رد شد از بیخ گوشتان تیری که گذشت از گلوی کودک من این فقط گوشه‌ای از آن ترسی است که چشیده است طفل کوچک من چه شبی بود از آسمانِ خدا خوشه خوشه ستاره می‌بارید دیدم از کاخ‌های غصبی‌تان به مُخَیّم پناه می‌آرید خانه‌ای که مرا از آن روزی با تفنگ و لگد درآوردید سرپناه شما نخواهد شد دیدم از آن فرار می‌کردید دل به کوتاه گنبدی بستید غافل از گنبدی که دوّار است آن شب از آسمان پیام آمد دست بالای دست بسیار است به ثریا اگر بیاویزید مردمانی ز فارس می‌آیند می‌کشانند ظلم را پایین آسمان را به حق میارایند می‌رسند اهل وعدهٔ صادق لیسوءوا وجوهکم آری راه وا کن لیدخلوا المسجد تا که عهد خدا شود جاری فادخلوا الباب سجداً مردم که زمینِ مقدس است اینجا باید اینک نماز آزادی خواند در صحن مسجد الاقصی بعد عمری به خانه برگشتم روستامان چقدر پیر شده بوی یافا چرا نمی‌آید؟ باغ زیتونمان کویر شده می‌نشینم کنار باغچه‌مان مثل ابر بهار می‌بارم در همین خاک آبدیده به اشک باز زیتون تازه می‌کارم @shaeranehowzavi
📖‌✨زیارتنامه امــام صــــادق عــلیــه الــســلام✨ ‌‌‌‌«الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ (الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْفاتِقُ الرّاتِقُ) ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الخَيْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ الباهرات، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا نَاشِرَ حُكْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الكُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا خَلفَ الخائِفِينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ،الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یاکَهْفُ المؤمنین، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، الَسَّـلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ، اَشْهَدُ يامَوْلايَ اَنَّكَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَةُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَكَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاَْعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ جعفر بـْن مـُحـَمَّد وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَولَادکِ الْمَعْصُومین الْمُطَهَّرِین. @shaeranehowzavi
خزانی شد بهار دل، پر از سوز است و واویلاست مدینه کربلا گشته، چه شور و محشری برپاست زمانه از چه خونرگ است داغی بر جگر دارد چرا گرد و غبار غم به رویِ عالمِ بالاست ز داغ حضرت صادق جهان زیر و زبر گشته شکسته شاخه‌ی طوبی دوباره ماتمی عظماست دوباره قصه‌ی انگور ، دست کین زهرآلود عطش سوزانده جانش را، به یاد زینب کبراست هزاران لعن بر قومی که آتش در حرم کردند دوباره خیمه و آتش، دوباره عصر عاشوراست هوا سرد است و بارانی، زمین لرزان و بی‌جان است دل آل علی خون از عناد و کینه‌ی اعداست بقیع و غصه‌های آن فشرده قلب عالم را ندارد بارگاهی او، چه خاکی بر سر دنیاست دل خورشیدی صادق جهانی را دگرگون کرد که دین حق ز جهد او به الطاف خدا بر جاست ز دنیا می‌رود کوه شجاعت، علم و جود و صبر میان سیل جمعیت گلی از گلشن طاهاست @shaeranehowzavi
از تربتِ عشّاق، جوان آوردند با پرچم صاحب الزمان (عج) آوردند بر دوش فرشتگان دو شاخه گل یاس از جبهه ی حق به جمکران آوردند @shaeranehowzavi
تو روح تازه داده ای به علم ناتمام ها اسیر طعم مکتبت،زراره ها،هشام ها به زیر سقف خانه ات،جهان چه باشکوه شد فتاده تشت علم جاهلان ز اوج بام ها شکسته پشت حیله ها به لطف گفته های تو کجاست احتیاج تو....به شهرت و به نام ها تو نسل شهر علمی و سلاله ی پیمبری گرفته ای ز دست حق،جلالت و سلام ها هزار قرن می رود....پس از هزار نسل هم نشسته شهد علم تو به روی تخت کام ها نماز عقل ما شده است حلقه های درس تو رسیده بوی علم حق به خانه ی مشام ها و تا کلاس درس تو به پاست ای امام ما چه حاجتی است شیعه را به تیغِ در نیام ها؟ ولی چرا شکسته شد....میان شهر حرمتت بزرگ دین آخرین....غریب صبح و شام ها @shaeranehowzavi
ای قلدر زورگوی مجنون ای فرقه‌ی بی‌وجود صهیون در شر و شقاوت و پلشتی شیطان به تو وامدار و مدیون بهتر بود از تو هفتصد بار تیفوس و سل و جذام و طاعون در منطقه مثل غده هستی یک غده‌ی مملو از سلاطون! کردار شما سفید کرده روی مغول و یزید و قارون هرگز نشود سفید رویت با شصت هزار بشکه صابون باید که از این جهان شوی محو این بار کشیده‌ایم سیفون در حلق تو گیر کرده گویا هسته که نه، بل درخت زیتون از ترس به دور خود زنی چرخ چون گربه‌ی گیج توی میدون لبنان که برای تو زیاد است حقا که حریف توست صیدون پرسید یکی که: When do they go? دادند جواب که: very soon باید که شنا کنید آخر یا توی شلنگ یا که در خون آید که در استوری نویسیم: الاقصی و رفح، هم‌اکنون چون قافیه‌ای دگر نجوییم هجو تو به مثنوی بگوییم ای عقرب زخم خورده‌ی هیز ای زالوی زشت رقت انگیز ای شومپت شاسکول قوزمیت ای گنبد آهنت در پیت آن ضربه‌ی غیر قابل تر میم‌ش نشده‌ست جا در آن ور! کرده‌ست چه با تو که چنین زار گشتی و شدی چنان سگ هار زنبور درشت بی‌مروت از کار تو می‌کشد خجالت کفتار که می‌کند پلشتی در نزد تو لوطی است و مشتی هر کس که کند ز تو حمایت کرده‌ست به عالمی خیانت ای بچه کش پلید سیرت باید که در آوریم پیرت باید که شوی ز منطقه جیم ای غده ی بدسگال بدخیم «هر بیشه گمان مبر که خالی‌ست» «سجیل» و «عقاب» این حوالی‌ست ریزیم سرت چو رستم و گیو از عکا تا خود تل‌آویو ای جرثُمه‌ی درازدستی خوردی ز حماس ضرب شستی خوردی دو هزار زخم تازه از دور جدید انتفاضه آمد به سویت دوباره موشک برخیز و برو سراغ پوشک پهپاد و کروز با بالستیک ریزد به سرت مرتب و شیک! هرچند زبان دراز هستی در معرض انقراض هستی ای طفل حرام موشه‌دایان برخیز و سلام کن به پایان @shaeranehowzavi
که‌ام؟ آواره‌مردِ شاعری در کوچه های شهر بـخوانیدم ، پیاده‌عابری در کوچه های‌ شهر چه گـمراهیِ نابـی دارم از اعـجاز اشعارم نبی دیگـرم یا ساحری در کـوچه‌های‌ شهر؟ مرا دیگر کسی باور ندارد غیر گنجشکان شبیه بقعهٔ بی زائری در کوچه های شهر به آه آغشته ای ، زنگار چشمی ، آیـنه جانے نگون‌بختی،مکدرخاطری در کوچه‌های‌ شهر نه شیطان نه فرشته... چیستم در جلد آدم ها؟ بخوان! حیوان‌ِانسان ظاهری در کوچه‌های‌ شهر @shaeranehowzavi
هم آدم این کوچه منِ کشته پرستم هم در پسِ آن شیشه خودم سنگ به دستم تاریخ همان‌جاست که هر روز در آنی هر جا که تو بنیادگرا سنگ پرانی هرجا که مکلَف به فتاوای تو باشم ساقط شده از گردن و در پای تو باشم ما مثل دو برجیم فروریخته در خون بن لادنی از غار خودش آمده بیرون! بن لادن و زن لادن و لادن بچه سنگ است سنگ است که شیپور زنان بر سر جنگ است سنگ است که اوضاع مرا کرده فراهم سنگ است که بر هم زده تقدیر مرا هم آزادی‌ام از سنگ تو یعنی هدرِ من دیوارکشی در قفس بال و پر من در بستر خود ای همه‌ی نرم‌تنانم گستاخم اگر بر هوسی غلت‌زنانم شنزارِ مرا سنگِ تنت ریخته بیرون آوارگی‌ام را بدنت ریخته بیرون باغی که تو در مغز جهان کاشته باشی یک باغ انار است به سنگی متلاشی ای باد بُروتی که به هر باغ وزانی با ما بِه از این باش که با خلق جهانی ای سلسله‌ات حاکم تاریخم و دینم من یک تنه خود مردم بدبخت زمینم تا پیرهنی هست که از من بدرانی تاریخ بر آن پوست سفید است و جوانی من پوست نینداخته خونم که بلیسی تاریخِ کبودی که به ناخن بنویسی خون‌هاست که بی‌وقفه به پای تو بریزم آدمکش جلَاده‌ی زیبای عزیزم هر روز من از پرچم باد است سیاهت تکفیری من! پس من و تاریکی راهت ای کوفته با سنگ سرِ هر لغتی را با سنگ نباید بکشی مملکتی را ای لیلی دیوانه اگر نام تو این است تاریخ دم از صبح و سر از شام تو این است ای دولت ابلیسیِ دهلیز چپ و راست ای فاتح هر قلعه که یک خشت تو را خواست ای طلحه! که شرَ و تشر و خیر و نخیری تاریخ مونث شده‌ی آل زبیری فتوای تو سنگ است! بزن چشم به راهم داعش‌تر از این باش در این شام سیاهم @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادداشتی از خانم به بهانه‌ی سالروز درگذشت حسین منزوی شاعر بزرگ معاصر در مجله‌ی میدان آزادی بخوانید. @shaeranehowzavi
کسی از آن‌ سوی ظلمت مرا صدا می‌کرد که بادبادک خورشید را هوا می‌کرد به شکل کودکی من کسی که با یک برگ به‌قدر صد چمن غرق گل صفا می‌کرد کسی –سبک‌تر از اندیشه‌ای– که چون می‌رفت به‌جای گام زدن در هوا شنا می‌کرد کسی که دفتر عمر مرا به هم می‌ریخت و برگ‌های پلاسیده را جدا می‌کرد طلوع‌های مرا و غروب‌های مرا در این‌سو آن‌سوی تقویم جابه‌جا می‌کرد دلم به وسوسه‌اش رفته بود و تجربه‌ام در آستانه‌ی تردید پا به پا می‌کرد مگر نه کودکی‌ام راهکوب پیری بود کز ابتدای سفر مشق انتها می‌کرد کسی نگفت نسیم از تبار توفانست وگرنه غنچه کجا مشت بسته وا می‌کرد بهار نیز که با خون گل وضو می‌ساخت هم از نخست به پاییز اقتدا می‌کرد «که می‌گرفت»؟ رها کن! صفای صلح کسی که آهوان گرفتار را رها می‌کرد ترا به کینه چه دینی است؟ کاش می‌آمد کسی که دین جهان را به عشق ادا می‌کرد عصا که مار شد اعجاز بود کاش اما کسی به معجزه‌ای ما را عصا می‌کرد @shaeranehowzavi
کلام و علم صادق می‌کشد سوی خدا ما را و عاقل می‌کند با جمله‌ای، مجنون و شیدا را حدیث و علم و دانش احترامی خاص می‌یابند چو جعفر می‌نهد بر شانه‌های کوه علم، پا را به منبر می‌رود نور و حدیث عشق می‌گوید و روشن می‌کند با خطبه‌ای دنیا و عقبا را نشسته در کلاست مالک و صفوان و جابرها که از علم تو مملو می‌کنند آن‌گاه دنیا را تو هر شب روضه می‌خوانی برای خون ثارالله و مویه می‌کنی در ناله‌هایت رنج زهرا را ره اسلام ناب از مکتب و علم شما باز است که کامل کرده‌ای با هدیه‌ی جان، مذهب ما را @shaeranehowzavi