eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
532 دنبال‌کننده
1هزار عکس
154 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
حملهٔ : سواران آماده جنگ به سمت خیمه رفتند. به همراه کنیزی در خیمه نشسته بود، برای او مثلی زد که « اگر شراب بر زمین ریخته شود هرچند قابل خوردن نباشد بوی خوبش باقی می‌ماند.» چنین است رسم دنیای فانی، گاهی نرم و ناز و گاهی با سختی خورشید از پشت کوهساران طلوع کرد و سواران توران آماده شدند، شهر به لرزه درآمد و فریاد سپاهیان بلند شد. به درگاه افراسیاب آمدند و جنگ و انتقام خواستند، بزرگان توران پیش افراسیاب سر بر خاک نهادند و با کین گرفتن از ایرانیان اعلام آمادگی کردند« کار از اندازه گذشته است، اگر از این ننگ که بر شاه و پهلوانان وارد شده، زنده بماند در ایران ما را مرد ندانند و زنان کمر بسته بخوانند مان.» افراسیاب مانند پلنگی خشمگین شد و فرمان جنگ داد. به پیران فرمان داد تا طبل جنگی بر فیل بندد و گفت« زین پس ایرانیان ما را مسخره خواهند کرد.» بر طبل جنگی کوبیدند و شهر توران به جوش و خروش آمد، پهلوانان صف کشیدند و سپاه به مرز ایران راهی شد. دیدبان از دیدگاه لشکر توران را دید ، سراغ رستم آمد و گفت« باید آماده شویم، آسمان از گرد سپاهیان تیره شده است.» رستم گفت« ما از جنگ باکی نداریم.» کاروان را با منیژه راهی کرد و خود جامه جنگ پوشید، به بلندی آمد و نعره کشید، کسی داستانی گفته بود که روباه را چه به پنجه در پنجه شدن با شیر! نعره کشید و گفت« امروز ننگ و نبرد باهم به سراغ شما آمد! امروز با تیغ زهرآلود و نیزه و گرز گاوسار در این دشت هنر نمایی باید کرد.» صدای شیپور جنگ بلند شد و رستم با رخش از کوه به دشت تاخت ، لشکر ایرانیان پشت او تاختند و از آهن سرا ساختند. رستم با رخش گرد تاخت و گرد و خاک به آسمان رساند. سواران همراه او، و در سمت راست و و در سمت چپ ، خود و بیژن و در قلبگاه سپاه بودند. پشت سپاه کوه بیستون و مقابل سپاه حصاری از شمشیر! @shah_nameh1
دستور حمله از طرف : شاه با شنیدن سخن کاراگهان پریشان شد و گفت « از موبدان شنیدم که اگر ماه ترکان بالا بیاید توسط خورشید ایران به زیر می‌افتد. کوبیدن مار سیاه که متوقف شود از لانه بیرون می‌آید و به چوب می‌پیچد، شاهی که درخت بیداد بکارد، پادشاهی از او گرفته می‌شود.» سپس موبدان را پیش خواند و هر آنچه کارآگاهان گفته بودند بازگفت، بزرگان ایران و پهلوانان جمع شدند، و و و و و ، و و و ، و و و و و.... تمام پهلوانان جمع شدند. شاه به پهلوانان گفت« ترکان به دنبال جنگ با ما هستند! دشمن سپاه جمع کرده و شمشیر تیز کرده است. باید آماده نبرد شویم.» دستور داد تا در گاودم دمیدند و طبل جنگی بر فیل بستند، کیخسرو سوار بر فیل جنگی شد و مهره در جام زد* پهلوانان گرز به دست و دل پر کین حرکت می‌کردند. از درگاه شاه آواز برآمد « ای پهلوانان سپاه ایران! کسی که برای جنگ افسار به دست می‌گیرد، دیگر نباید سوی خانه برای استراحت برود.» از روم و از هند سواران جنگی گزین کرد و سیصد سوار هم از تازیان، سپس فرستادگان را با نامهٔ شاه به جای جای کشور فرستاد که هرکس این چهل روز شاه را یاری نکند دیگر کلاه و مقامی نخواهد داشت. دو هفته گذشت و کشور زیر پای لشکریان شاه می‌لرزید. هنگام بامدادِ خروس خوان، صدای طبل جنگی شاه کوه ها را به لرزه می انداخت. بزرگان کشوران با سپاه شان به درگاه شاه آمدند و شاه تمام لشکر را از گنج و دینار سیر کرد. @shah_nameh1
راهی کردن سپاه : وقتی لشکر طوری که خسرو میخواست آماده شد، نخستین کار سی هزار نفر گزین کرد و به سپرد، به او گفت« راه پیش بگیر و به هندوستان لشکر بکش. از غزنین گذر کن و پادشاهی را بگیر و تاج و تخت به بده. سپس بر شیپور جنگ بدم و از کشمیر و کابل جلوتر نرو که ما در جنگ هستیم و استراحت و خورد و خواب نداریم. و به سپرد و گفت« از پهلوانان گروهی را گزین کن و دمار از دشمن دراور.» به نیز سی هزار مرد جنگی داد تا به خوارزم رود و از کین خواهی کند. سپاه چهارم را به گودرز داد و گفت« با بزرگان ایران از جمله و و و ، و و و و... سوی سپاه توران برو.» گودرز و پهلوانان بر زین نشست و گودرز جلودار سپاه بود. شهریار ایران به گودرز گفت« در جنگ مراقب باش که دست به بیداد نبری و آبادی را ویران نکنی! با کسی که با تو نمی‌جنگد نجنگ که خداوند ظلم و ستم را نمی پسندد. وقتی مقابل سپاه توران رسیدی مراقب باش که مانند عمل نکنی! پیامبری مهربان نزد بفرست و پند و اندرزش بده.» گودرز پاسخ داد « فرمان شاه از خورشید و ماه برتراست! کاری را خواهم کرد که تو فرمان دهی که تو سروری و من خدمتگزار.» بر طبل جنگی کوبیدند و لشکر به حرکت درآمد. آسمان از گرد و غبار سپاهیان تیره شد و زمین زیر پای فیلان جنگی پست. از آن فیلان جنگی چهار فیل را برای پادشاه آراستند و روی فیل تخت زرین بستند. شاه گودرز را بر تخت زرین فیلان نشاند و فیلان را به حرکت درآوردند. از حرکت فیلان گرد و خاک بلند شد و گودرز آن را به فال نیک گرفت و با خود گفت« چنان از جان پیران دود برآوریم که این پیلان گرد و خاک به پا می‌کنند.» لشکر به فرمان شاه بدون آزار کشی منزل به منزل رفت. @shah_nameh1