حملهٔ #افراسیاب :
سواران آماده جنگ به سمت خیمه رفتند. #منیژه به همراه کنیزی در خیمه نشسته بود، #رستم برای او مثلی زد که « اگر شراب بر زمین ریخته شود هرچند قابل خوردن نباشد بوی خوبش باقی میماند.»
چنین است رسم دنیای فانی، گاهی نرم و ناز و گاهی با سختی
خورشید از پشت کوهساران طلوع کرد و سواران توران آماده شدند، شهر به لرزه درآمد و فریاد سپاهیان بلند شد.
به درگاه افراسیاب آمدند و جنگ و انتقام خواستند، بزرگان توران پیش افراسیاب سر بر خاک نهادند و با کین گرفتن از ایرانیان اعلام آمادگی کردند« کار از اندازه گذشته است، اگر از این ننگ که بر شاه و پهلوانان وارد شده، #بیژن زنده بماند در ایران ما را مرد ندانند و زنان کمر بسته بخوانند مان.»
افراسیاب مانند پلنگی خشمگین شد و فرمان جنگ داد. به پیران فرمان داد تا طبل جنگی بر فیل بندد و گفت« زین پس ایرانیان ما را مسخره خواهند کرد.»
بر طبل جنگی کوبیدند و شهر توران به جوش و خروش آمد، پهلوانان صف کشیدند و سپاه به مرز ایران راهی شد.
دیدبان از دیدگاه لشکر توران را دید ، سراغ رستم آمد و گفت« باید آماده شویم، آسمان از گرد سپاهیان تیره شده است.»
رستم گفت« ما از جنگ باکی نداریم.»
کاروان را با منیژه راهی کرد و خود جامه جنگ پوشید، به بلندی آمد و نعره کشید، کسی داستانی گفته بود که روباه را چه به پنجه در پنجه شدن با شیر!
نعره کشید و گفت« امروز ننگ و نبرد باهم به سراغ شما آمد! امروز با تیغ زهرآلود و نیزه و گرز گاوسار در این دشت هنر نمایی باید کرد.»
صدای شیپور جنگ بلند شد و رستم با رخش از کوه به دشت تاخت ، لشکر ایرانیان پشت او تاختند و از آهن سرا ساختند. رستم با رخش گرد تاخت و گرد و خاک به آسمان رساند. سواران همراه او، #اشکش و #گستهم در سمت راست و #رهام و #زنگه در سمت چپ ، خود و بیژن و #گیو در قلبگاه سپاه بودند. پشت سپاه کوه بیستون و مقابل سپاه حصاری از شمشیر!
@shah_nameh1
دستور حمله از طرف #کیخسرو :
شاه با شنیدن سخن کاراگهان پریشان شد و گفت « از موبدان شنیدم که اگر ماه ترکان بالا بیاید توسط خورشید ایران به زیر میافتد. کوبیدن مار سیاه که متوقف شود از لانه بیرون میآید و به چوب میپیچد، شاهی که درخت بیداد بکارد، پادشاهی از او گرفته میشود.»
سپس موبدان را پیش خواند و هر آنچه کارآگاهان گفته بودند بازگفت، بزرگان ایران و پهلوانان جمع شدند، #دستانِ #سام و #گودرز و #گیو و #شیدوش و #فرهاد و #رهام، #فریبرز و #شاپور و #رستم و #طوس، #بیژن و #گستهم و #گرگین و #زنگه و #گژدهم و.... تمام پهلوانان جمع شدند.
شاه به پهلوانان گفت« ترکان به دنبال جنگ با ما هستند! دشمن سپاه جمع کرده و شمشیر تیز کرده است. باید آماده نبرد شویم.»
دستور داد تا در گاودم دمیدند و طبل جنگی بر فیل بستند، کیخسرو سوار بر فیل جنگی شد و مهره در جام زد*
پهلوانان گرز به دست و دل پر کین حرکت میکردند.
از درگاه شاه آواز برآمد « ای پهلوانان سپاه ایران! کسی که برای جنگ افسار به دست میگیرد، دیگر نباید سوی خانه برای استراحت برود.»
از روم و از هند سواران جنگی گزین کرد و سیصد سوار هم از تازیان، سپس فرستادگان را با نامهٔ شاه به جای جای کشور فرستاد که هرکس این چهل روز شاه را یاری نکند دیگر کلاه و مقامی نخواهد داشت.
دو هفته گذشت و کشور زیر پای لشکریان شاه میلرزید.
هنگام بامدادِ خروس خوان، صدای طبل جنگی شاه کوه ها را به لرزه می انداخت.
بزرگان کشوران با سپاه شان به درگاه شاه آمدند و شاه تمام لشکر را از گنج و دینار سیر کرد.
@shah_nameh1
راهی کردن سپاه #گودرز :
وقتی لشکر طوری که خسرو میخواست آماده شد، نخستین کار سی هزار نفر گزین کرد و به #رستم سپرد، به او گفت« راه #سیستان پیش بگیر و به هندوستان لشکر بکش. از غزنین گذر کن و پادشاهی را بگیر و تاج و تخت به #فرامرز بده. سپس بر شیپور جنگ بدم و از کشمیر و کابل جلوتر نرو که ما در جنگ #افراسیاب هستیم و استراحت و خورد و خواب نداریم.
#دژ_الانان و #غزدژ به #لهراسپ سپرد و گفت« از پهلوانان گروهی را گزین کن و دمار از دشمن دراور.»
به #اشکش نیز سی هزار مرد جنگی داد تا به خوارزم رود و از #شیده کین خواهی کند.
سپاه چهارم را به گودرز داد و گفت« با بزرگان ایران از جمله #گرگین و #زنگه و #گستهم و #گیو، #زواره و #فرامرز و #رهام و #گرازه و... سوی سپاه توران برو.»
گودرز و پهلوانان بر زین نشست و گودرز جلودار سپاه بود. شهریار ایران به گودرز گفت« در جنگ مراقب باش که دست به بیداد نبری و آبادی را ویران نکنی! با کسی که با تو نمیجنگد نجنگ که خداوند ظلم و ستم را نمی پسندد. وقتی مقابل سپاه توران رسیدی مراقب باش که مانند #طوس عمل نکنی! پیامبری مهربان نزد #پیران بفرست و پند و اندرزش بده.»
گودرز پاسخ داد « فرمان شاه از خورشید و ماه برتراست! کاری را خواهم کرد که تو فرمان دهی که تو سروری و من خدمتگزار.»
بر طبل جنگی کوبیدند و لشکر به حرکت درآمد. آسمان از گرد و غبار سپاهیان تیره شد و زمین زیر پای فیلان جنگی پست.
از آن فیلان جنگی چهار فیل را برای پادشاه آراستند و روی فیل تخت زرین بستند. شاه گودرز را بر تخت زرین فیلان نشاند و فیلان را به حرکت درآوردند. از حرکت فیلان گرد و خاک بلند شد و گودرز آن را به فال نیک گرفت و با خود گفت« چنان از جان پیران دود برآوریم که این پیلان گرد و خاک به پا میکنند.»
لشکر به فرمان شاه بدون آزار کشی منزل به منزل رفت.
@shah_nameh1