از مادر شهید و مادربزرگ خودم شنیده بودم که کاظم در کودکی مریض شده و گاهی تشنج میکرده است. دکترها نتوانسته بودند برایش کاری کنند و او تا دوازدهسیزده سالگی به این بیماری مبتلا بود؛ نه اینکه مادرزادی باشد، انگار بچه توی کوچه حیوان یا چیزی را دیده و بعد این طور شده بود. میگفتند او را اینور و آن ور زیاد بردند؛ اما جوابی نگرفتند.
یکبار خاله به آنها گفته بود: «دکتر این بچه #امام_رضا است. آنها هم او را بردند مشهد و به پنجره فولاد بستند.
مادرش میگفت: نصفه شبی رفتم بهش سری بزنم. دیدم چشماش بازه. پرسیدم: بیداری مادر؟ کاظم گفت: خیلی وقته! بعد برام تعریف کرد که: یه آقایی با
عمامه سبز اومده پیشش و بهش گفته بلند شو که دیگه هیچ مشکل و مرضی نداری!
از آن تاریخ به بعد مشکل دایی کاظم حل شد و مریضیاش رفت که رفت... .
برشی از کتاب #رویای_بانه
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#خاطرات
#کپی_با_ذکر_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
شعری با دستخط #شهید_کاظم_عاملو که همیشه آنرا برای دوستانش مینوشت
به همراه امضای #شهید👇
نمیدانم چرا وقتی که راه زندگی هموار میگردد
بشر تغییر حالت میدهد خونخوار میگردد
به روز عیش و عشرت مینوازد کوس بدمستی
به روز تنگدستی مومن و دیندار میگردد
(بنده حقیر #کاظم_عاملو)
این دستخط مربوط است به تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۶ و تنها دو ماه قبل از شهادت 😔
#خاطرات
#سخن_و_سیره
#کپی_با_ذکر_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
یادم هست که(کاظم) در همان حال #خلسه بود، گفت که در کنار شهدای محل و شهر سمنان است. بهش گفتیم ببین «شهید عباس عزیزی شفیعی» بین شهدا هست؟ اگر هست بیاید و وصیتش را بگوید. چون شهید وصیتنامه نداشت.
کاظم گفت بله؛ شهید عباس عزیزی شفیعی اینجاست. کاظم در آن حالت، فامیلی کامل شهید را گفت. بعد با شهید همصحبت شد. کاظم صحبتها و وصیت شهید را از زبان خودش برای ما تکرار میکرد و ما مینوشتیم!
با خودم گفتم: حالا چطور به خانوادهاش بگوییم که این وصیت را شهید شفیعی گفته؟! چه نشانهای بدهیم تا باور کنند؟! یکباره کاظم از قول شهید گفت: «به خواهرم(اسم خواهرش را برد) بگویید که فلان کار را انجام دهد، به فلان برادرم بگویید و.....»
در همان حال #خلسه نام کوچک تکتک اعضای خانواده را گفت و وصیتی که برایشان داشت را بیان کرد. در حالی که هیچکدامِ ما، از نام آنها خبر نداشتیم؛ یعنی در همان حال خلسه و ارتباط با شهید، وصیتنامه نوشته شد!
واقعاً این قضیه عجیب بود. یعنی کاظم عاملو در ارتباط روحی با یک شهید در عالم دیگر، توانست بعد از #شهادت وصیتنامهاش را بشنود و برای ما بگوید و ما بنویسیم!!
بعد از مرخصی وصیتنامه را برداشتیم و رفتیم سراغ خانواده شهید شفیعی و آن را با یک جلد قرآن کریم به آنها تحویل دادیم و گفتیم این متعلق به شهید شماست؛ دست ما مانده بود. راستش را نگفتیم. نمیشد گفت. گفتیم باید آن را به دست شما میرسانیدم که رساندیم... .
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#خاطرات
#هفته_وحدت
#کربلا
#کپی_با_ذکر_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
یک روز با کاظم از کوچهای رد میشدیم، دیدیم پیرزنی نشسته و گدایی میکند. کاظم معمولا دست رد به سینه فقرا نمیزد و هر چقدر در توانش بود کمک میکرد؛ ولو مبلغ ناچیز.
در این حین معمولاً کار جالب دیگری هم میکرد؛ مثل آن روز. پول را که داد، به محض اینکه پیرزن دعایش کرد کاظم گفت:
«برای من دعا نکن، برای امام(ره) دعا کن. اگه امام(ره) زنده باشه، بهتره و
خیرش به همه میرسه.»
به تعبیری میخواست بگوید که عمر ما هم فدای امام(ره) و ولایت. یعنی تا این اندازه میخواست خودش را برای ولایت خرج کند و مایه بگذارد... .
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#خاطرات
#هفته_وحدت
#کپی_با_ذکر_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی زندگی و کتاب خاطرات #شهید_کاظم_عاملو در کنار قبر مطهر شهید در #هفته_دفاع_مقدس
👈شهید عاملو به جایی رسید که در #خلسه با اهلبیت(ع) حرف میزد و شوخی میکرد😳
انقدر تقرب ...
سربسته از من داشته باشید!
#صوت
#کپی_با_ذکر_صلوات_برای_فرج_مجاز_است
@shahid_ketabi
خاطرات و کرامات شهید عاملو
بازخوانی زندگی و کتاب خاطرات #شهید_کاظم_عاملو در کنار قبر مطهر شهید در #هفته_دفاع_مقدس 👈شهید عاملو
🤔 رشتهای بر گردنم افکنده دوست
میکِشد هر جا که خاطرخواه اوست!
بنده تلاش میکنم در کانال حرف و صوت تکراری نگذارم
دوست دارم به هر بهانهای یاد و نام #کاظم_جان زنده بماند
و از جمله این صوت...
لازم بذکر است که این اولین جلسه #روایتگری -بخوانید همنشینی- خاطرات بود که بعد از ۱۰ سال نصیب این #حقیرِ سراپا تقصیر شد که در کنار قبر مطهر باشم...😭
همراهان گرامی
ملتمس دعا 🤲
@shahid_ketabi