لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰به همت موسسه نشر کلمهطیبه (وابسته به مشکات) و همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان سرخه، بنیاد شهید و امور ایثارگران سرخه، مجموعه فرهنگیجهادی مرصاد سرخه برگزار میگردد
📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی حیات طیبه ۱؛ روایت «حمزه»
کتاب خاطرات شهید مدافعحرم محمدحسین حمزه
🎁 با اهدای جوایز نفیس
🗓 زمان مسابقه: ۱۵ تیر لغایت ۵ مرداد ۱۴۰۰
🏷تخفیف ویژه مسابقه
🔻به دو شیوه حضوری و غیرحضوری:
🔹کتاب را تهیه کنید و پس از مطالعه به دو روش زیر میتوانید نسبت به شرکت در مسابقه اقدام کنید.
🔹حضوری: متعاقبا به اطلاع شرکتکنندگان خواهد رسید.
🔹غیرحضوری: با کلیک بر لینک زیر و سپس ثبت مشخصات وارد مسابقه شوید.
تذکر: زمان مسابقه محدود است.
🌐 www.b2n.ir/b79790
🔻مراکز تهیه:
🔹مرکز چاپ و تبلیغات آبرنگ؛ واقع در خیابان هفت تیر- روبهروی سازمان تبلیغات اسلامی
🔹مرکز عرضه محصولات فرهنگی شهید سلیمانی؛ واقع در خیابان آیتالله فیض
#موسسه_نشر_کلمهطیبه
#کارگروه_شهدا
#مسابقه_حیاتطیبه
#روایت_حمزه
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_حمزه
#حمزه
#حقیر
💠 نشانی کانال نشر کلمهطیبه
🆔 @nashr_kalame_tayyebe
@shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه #حقیر با «رادیو ایران» درباره #دفاع_مقدس و #ادبیات_پایداری و #کتاب های که تاکنون به چاپ رسانده و یا دردست چاپ دارم.
چاپ شدهها :
#طوقی(خاطرات شهید حسن عربی)
#حسرت_یک_پلاک(خاطرات شهید سعید حسنان)
#یک_دنیای_پر_دغدغه(خاطرات شهید علیاکبر ابراهیمی)
#سه_ماه_رویایی(خاطرات شهید کاظم عاملو که از طرف موسسه #شهید_ابراهیم_هادی به چاپ رسید)
#من_مقلد_امامم(خاطرات شفاهی حجت الاسلام مرتضی مطیعی)
#حمزه (خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه از نشر خط مقدم)
#سایه_گذرا(خاطرات شهید علیاصغر کلامی به روایت همسر)
#رویای_بانه(دومین کتاب از مجموعه خاطرات «شهید کاظم عاملو» که با نثر جدید و از طرف نشر مرز و بوم به چاپ رسید)
در دست چاپ 👇
#لالایی_در_دل_آتش(خاطرات شفاهی سرهنگ پاسدار علیاکبر چتری از طرف نشر مرز و بوم)
کتاب #از_شائولین_تا_خناصر
خاطرات شهید مدافع حرم «شهید محمد قنبریان»
#حقیر
@shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمدحسین رابطه خوبی با #شهدا داشت؛ از این نکته هم نباید غفلت کرد. او از بچگی با خاطرات امثال «#کاظم_عاملو» بزرگ شد؛ شهیدی که امام زمانی بود و از حضرت دم میزد. نَفَسِ این شهیدی که مورد عنایت بود به نفسِ محمدحسین گِره خورده بود. خلاصه از کسانی بوده که وصلِ به شهدا بود و از طریق آنها با امام زمان(عج) خودش... .
همه، عنایت حضرات معصومین(ع) را به عینه دیدیم. اما محمدحسین از همه نزدیکتر. ایمان قوی میخواست که او داشت.
برای خودم حداقل چند اتفاق افتاد که یقین کردم این گلولهباران(منطقه درگیری در سوریه) و هدفش، حساب و کتاب دارد.
یکی از آنها این خاطره است:
مسئول ایثارگران فاطمیون در «الحاضر»، روحانی سیدی بود. خودش برای ما میگفت که من در کفْن و دفن خیلی از فاطمیون حاضر بودم. دقت کردم و دیدم بسیاری از نیروهای فاطمی، از ناحیه پهلو تیرخوردهاند؛ قسم میخورد! و این را یک نشانه و سند تأیید میدانست.
خودش میگفت شبی خواب حضرت صدیقه طاهره(س) را دیدم. مشاهده کردم حضرت، دو دست خود را بالا آورده و نگه داشته است. دیدم یک دستِ حضرت، سوراخ سوراخ است و دستِ دیگرش خونی است. با تعجب گفتم: «مادر جان! اینا چیه؟» خانم فرمودند: «من با یک دستم، بچههای شهید خودم را جمع میکنم و با دست دیگرم جلوی تیر و ترکشهای دشمن را میگیرم... .»
مکاشفه عجیبی بود.
برشی از کتاب #حمزه خاطرات #شهید_محمدحسین_حمزه که در کتاب نیاوردم
#شهید_مدافع_حرم
#امام_زمان
#شهید
#ماه_شعبان
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت هفتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم محمد قنبریان و شهید محمدحسین حمزه ، مراسم بزرگداشتی یکشنبه مورخ ۱۴۰۲/۱/۲۷ ساعت ۲۰:۳۰ در جوار حرم مطهر امامزاده یحیی و قبور منور این شهیدان برگزار میگردد.
منتظر قدوم و حضور گرم شما بزرگواران هستیم...
#حمزه
@shahid_ketabi
سالگرد شهادت دو عاشق شیدا
دو دلداده عقیله بنیهاشم
دو سالک الی الله در خناصر سوریه و
دو #مدافع_حرم گرامیباد.
خدا توفیق داد کتابی از #شهید_محمدحسین_حمزه با نام #حمزه را در سال ۱۳۹۹ چاپ کردم و هماکنون نیز در حال آمادهسازی و نگارش کتابی از #شهید_محمد_قنبربان هستم.
امید که مورد قبول حقتعالی قرار گیرد.
#ماه_رمضان
#روز_قدس
#شهدا
#رمضان
#امام_زمان
#حجاب
@shahid_ketabi
محمدحسین رابطه خوبی با #شهدا داشت؛ از این نکته هم نباید غفلت کرد. او از بچگی با خاطرات امثال «#کاظم_عاملو» بزرگ شد؛ شهیدی که امام زمانی بود و از حضرت دم میزد. نَفَسِ این شهیدی که مورد عنایت بود به نفسِ محمدحسین گِره خورده بود. خلاصه از کسانی بوده که وصلِ به شهدا بود و از طریق آنها با امام زمان(عج) خودش... .
همه، عنایت حضرات معصومین(ع) را به عینه دیدیم. اما محمدحسین از همه نزدیکتر. ایمان قوی میخواست که او داشت.
برای خودم حداقل چند اتفاق افتاد که یقین کردم این گلولهباران(منطقه درگیری در سوریه) و هدفش، حساب و کتاب دارد.
یکی از آنها این خاطره است:
مسئول ایثارگران فاطمیون در «الحاضر»، روحانی سیدی بود. خودش برای ما میگفت که من در کفْن و دفن خیلی از فاطمیون حاضر بودم. دقت کردم و دیدم بسیاری از نیروهای فاطمی، از ناحیه پهلو تیرخوردهاند؛ قسم میخورد! و این را یک نشانه و سند تأیید میدانست.
خودش میگفت شبی خواب حضرت صدیقه طاهره(س) را دیدم. مشاهده کردم حضرت، دو دست خود را بالا آورده و نگه داشته است. دیدم یک دستِ حضرت، سوراخ سوراخ است و دستِ دیگرش خونی است. با تعجب گفتم: «مادر جان! اینا چیه؟» خانم فرمودند: «من با یک دستم، بچههای شهید خودم را جمع میکنم و با دست دیگرم جلوی تیر و ترکشهای دشمن را میگیرم... .»
مکاشفه عجیبی بود.
برشی از کتاب #حمزه خاطرات #شهید_محمدحسین_حمزه که در کتاب نیاوردم
#شهید_مدافع_حرم
#امام_زمان
#شهید
#ماه_شعبان
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
یک بار رواق امام رضا(ع) نشسته بودیم و هر کدام توی حال خودمان مشغول خواندن ادعیه بودیم. یک لحظه چشمم به محمدحسین افتاد. دیدم سرش رفته توی کتاب دعا و حس و حال عجیبی دارد. بنظرم زیارت عاشورا میخواند. دوباره سرم را گرم کار خودم کردم. اما طاقت نیاوردم و باز نگاهش کردم. انگار در دنیای دیگری بود. عجیب غرقِ فکر بود. مقداری که نشستیم، رفتم زیارت کردم و برگشتم. بعد او بلند شد که برود. دیدم هنوز تو خودش است. تا خواست برود، پایش را چسبیدم و گفتم: «محمدحسین! مدیونی اگه بِری شهادتت رو پیش #امام_رضا بگیری و بیای.» نمیدانم چرا این حس بهم دست داده بود. گفتم الان میرود و میگیرد و برمیگردد. گواهیِ دلم بود؛ بیخودی.
یکی دو بار به جان بچهها قسمش دادم که: «محمدحسین، نگیر.» بار اول گفت: «نه». دوباره هم که تاکید کردم گفت: «نه بابا!» همین. و رفت.
یک ربعی طول کشید برگردد. آمد و دیدم بهتر شده و قبراق است. گفتم لابد سبک شده و طبیعی است. بلند شدم برویم.
جلوی رواق امام رضا(ع) بچهها گفتند آب میخواهیم. رفتم برایشان آب ریختم و برگشتم. وقتی لیوان آب را دادم دستشان، یک آن چشمم خورد به محمدحسین. رو به گنبد ایستاده بود و دستهایش را به طرف آن دراز کرده بود. برای یک لحظه حس کردم محمدحسین را دارند میشویند. انگار سرتاپایش را شستند؛ از بالا به پایین. این را واقعاً دیدم... . یقین پیدا کردم همانجا پاک شده. تا این صحنه را دیدم، ناخوآگاه توی دهنم چرخید و گفتم: «خدا ازت نگذره که شهادتتو گرفتی... .»
لیوان از دستم افتاد و دیگر اعصابم ریخت به هم و فکرم مشغول شد.
توی راه برگشت به باب الجواد(ع)، دلم طاقت نیاورد و به خانمش گفتم قسمتان میدهم نگذارید این بار به سوریه برود. خانمش با تعجب ازم پرسید: «چرا؟» گفتم: «فقط نذار بره.»
محمدحسین سرش پایین بود و ذکر میگفت و میآمد. حتی در راه، بچه را توی رواق جا گذاشت؛ زینب را. تا فهمیدم شروع کردم با او جر و بحث کردن که «تو حواست کجاست؟» میخواستم دقِّ دلیام را خالی کنم. علناً برایش داد زدم و بهش گفتم: «رفتی شهادتتو گرفتی و بچه رو فراموش کردی!» خانمش شنید. پرسید: «چی میگید؟!» دیگر نفهمیدم چه از دهنم در میآید. گفتم: «این بَشَرو به زینبتون قسم دادم که شهادتشو نگیره. ولی او گرفت!» گفتم خودم دیدم پای آبخوری شُستنَش و به چشمْ دیدم پاکش کردند.
خیلی حواسم به دور و برم نبود. داغ کرده بودم. یک مقدار به خودم آمدم. به خودش نگاه کردم و ادامه دادم: «توی این شوق و ذوق، بچه رو فراموش کردی؟» ولی او چیزی نمیگفت. ذکرگویان، دوید دنبال بچه. من هم پشتش راه افتادم و از پشت سر برایش غُرغُر میکردم. ولی او راه خودش را میرفت. انگار نه انگار.
چند قدم مانده به رواق امام رضا(ع)، یکهو محمدحسین بغلش را باز کرد و وسط جمعیت دخترش را در آغوش گرفت. نفهمیدم توی آن شلوغی چطور بچه را پیدا کرد. تا بغلش کرد، شروع کرد به عذرخواهی و مدام میبوسیدش. زینب هم زهرهترک شده بود. یکی از خادمها وقتی مرا دید و صدای مرا شنید با تعجب پرسید: «چی شده؟» دوباره هر چه را دیده بودم تکرار کردم... .
همه میگویند، #شهید با ریختن خونش پاک میشود. ولی من معتقدم محمدحسین، قبل از شهادتش پاک شد.
برشی از خاطرات #شهید_محمدحسین_حمزه که #حقیر در کتاب #حمزه نیاوردم.
توصیه میکنم حتما بخونید !
خاصه..
مثل بیشتر خاطراتش
#شهادت_امام_محمد_باقر
#امام_باقر
#غدیر
#شهید_مدافع_حرم
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
محمدحسین رابطه خوبی با #شهدا داشت؛ از این نکته هم نباید غفلت کرد. او از بچگی با خاطرات امثال «#کاظم_عاملو» بزرگ شد؛ شهیدی که امام زمانی بود و از حضرت دم میزد. نَفَسِ این شهیدی که مورد عنایت بود به نفسِ محمدحسین گِره خورده بود. خلاصه از کسانی بوده که وصلِ به شهدا بود و از طریق آنها با امام زمان(عج) خودش... .
همه، عنایت حضرات معصومین(ع) را به عینه دیدیم. اما محمدحسین از همه نزدیکتر. ایمان قوی میخواست که او داشت.
برای خودم حداقل چند اتفاق افتاد که یقین کردم این گلولهباران(منطقه درگیری در سوریه) و هدفش، حساب و کتاب دارد.
یکی از آنها این خاطره است:
مسئول ایثارگران فاطمیون در «الحاضر»، روحانی سیدی بود. خودش برای ما میگفت که من در کفْن و دفن خیلی از فاطمیون حاضر بودم. دقت کردم و دیدم بسیاری از نیروهای فاطمی، از ناحیه پهلو تیرخوردهاند؛ قسم میخورد! و این را یک نشانه و سند تأیید میدانست.
خودش میگفت شبی خواب حضرت صدیقه طاهره(س) را دیدم. مشاهده کردم حضرت، دو دست خود را بالا آورده و نگه داشته است. دیدم یک دستِ حضرت، سوراخ سوراخ است و دستِ دیگرش خونی است. با تعجب گفتم: «مادر جان! اینا چیه؟» خانم فرمودند: «من با یک دستم، بچههای شهید خودم را جمع میکنم و با دست دیگرم جلوی تیر و ترکشهای دشمن را میگیرم... .»
مکاشفه عجیبی بود.
برشی از کتاب #حمزه خاطرات #شهید_محمدحسین_حمزه که در کتاب نیاوردم
#شهید_مدافع_حرم
#امام_زمان
#شهید
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه #حقیر با برادر بسیجی، زندهیاد مرحوم «هادی خاکپاش» درخصوص خاطرات #شهید_محمدحسین_حمزه که چند روز پیش به واسطه حادثهای ناگوار به رحمت خدا رفت.
نکته:
۱- در بسیاری قسمتهای صحبت، ایشان از کیفیت آمادگی خود برای اعزام به سوریه و سماجت برای پیوستن به مدافعین حرم حرف میزند که یادش را در دل زنده میکند و با اوصاف ذکر شده نیازی به معرفی این شخصیت باقی نمیماند.
در واقع صوت بصورت خام بارگذاری شده و ممکن است برای کسانی این شائبه پیش آید که چرا اینطوری؟ جواب این است: نمیشد مطالب جدا شود و خودِ خاطرات اقتضای این را داشت که کامل گذاشته شده که در کنار خاطراتی که مربوط به شهید حمزه است و در کتاب #حمزه به نگارش درآمده، تقدیری نیز از این رزمنده مجاهد به عمل آمده که مرگ نابهنگامش همه را داغدار کرده است.
۲-پیشاپیش از تمام دوستانی که در این صوت از آنها نام برده شده عذرخواهی میکنم که مجبور شدم آن را بدون هماهنگی با آنها منتشر کنم؛ دأب #حقیر در مصاحبهها این است که با راوی و گوینده خاطره، گفتگو را ساده و صمیمی برگزار کنم تا آنها نیز با اعتماد به دست آمده، مطالب را کامل و بدون سانسور بازگو کنند(که البته این از فنون مصاحبه است) لذا امیدوارم دوستانِ این عزیز از دست رفته، بنده را حلال کنند.
در واقع خاطرات هادی عزیز مربوط میشود به #تاریخ_شفاهی جنگ و دفاع از حرم ما و خاطراتِ رزمندگان این عرصه که بناست روایتها چراغ راه آیندگان باشد تا رشادتهای ایشان و امثال او برای همیشه در ذهن و دل ما و مردم ما بماند.
ضمنا حمید قرائیان عزیز نیز در این گفتگو همراهم بود.
تاریخ مصاحبه: ۲۷ آذر ۱۳۹۸
@shahid_ketabi