eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2هزار دنبال‌کننده
865 عکس
349 ویدیو
20 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از همراهان و دلدادگان به اعضای محترم کانال @shahid_ketabi
خواب شهید.mp3
4.97M
مصاحبه با یکی از کسانی که در سال ۱۳۹۵ سه شب متوالی، خوابی عجیب و جالب از دیده است.🤔 شهید عاملو در خواب به او گفته است : 👈منزل من در امامزاده یحیی(سمنان) است؛ حتما بیا به من سر بزن که مشکلت را حل خواهم کرد!😭 توضیحات: ۱ـ ایشان–که از بیان نامشان معذورم– در سال ۱۳۹۵ دخترش(فائزه) را در سن ۲۰ سالگی از دست داده و روزهای سختی را سپری کرده است. ۲ـ لهجه شیرین کرمانی(سیرجان) به زیبایی و سادگیِ بیان افزوده و تا حدودی خلوص‌نیت را می‌شود از کلام ایشان فهمید😊 ۳ـ مصاحبه طولانی است. بنده فقط قسمت خواب را بارگذاری نمودم. ۴ـ ایشان در خواب چند شهید را می‌بینند که با آنها آشنا بود؛ شهدایی مثل و و که در دفاع مقدس از مراتب بالای نظامی برخوردارند. منتهی در این خواب همه سکوت کرده و ماموریت به 🥺 یعنی شهید عاملو واگذار شده است؛ معنی این شاید این باشد که در سرای آخرت، مقامات وابسته به تقوی و خلوص قلبی افراد است و مراتب دنیایی جایگاهی ندارد. به تعبیر قرآن «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» ۵ـ ایشان تا دو هفته قبل نمی‌دانست که کسی را که در خواب دیده، شهید کاظم عاملو است و عجیب‌تر اینکه تا مدت‌ها در بازار نزدیک امامزاده یحیی، با اسم و نشانی دنبال فردی با این خصوصیات می‌گشته است!😳 ۶ـ بنا ندارم خواب و رویا را مبنای بیان خاطرات کنم و به سراغ مطالبی که حواشی کار برای جمع‌آوری خاطرات شهداست بروم. منتهی این یکی واقعا خاص بود وحیفم آمد شما را از آن بی‌بهره بگذارم.😌 👈توصیه می‌کنم این را از دست ندهید👌 @shahid_ketabi
از مادر شهید و مادربزرگ خودم شنیده بودم که کاظم در کودکی مریض شده و گاهی تشنج می‌کرده است. دکترها نتوانسته بودند برایش کاری کنند و او تا دوازده‌سیزده سالگی به این بیماری مبتلا بود؛ نه اینکه مادرزادی باشد، انگار بچه توی کوچه حیوان یا چیزی را دیده و بعد این طور شده بود. می‌گفتند او را اینور و آن ور زیاد بردند؛ اما جوابی نگرفتند. یک‌بار خاله به آنها گفته بود: «دکتر این بچه است. آنها هم او را بردند مشهد و به پنجره فولاد بستند. مادرش می‌گفت: نصفه شبی رفتم بهش سری بزنم. دیدم چشماش بازه. پرسیدم: بیداری مادر؟ کاظم گفت: خیلی وقته! بعد برام تعریف کرد که: یه آقایی با عمامه سبز اومده پیشش و بهش گفته بلند شو که دیگه هیچ مشکل و مرضی نداری! از آن تاریخ به بعد مشکل دایی کاظم حل شد و مریضی‌اش رفت که رفت... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
شعری با دستخط که همیشه آنرا برای دوستانش می‌نوشت به همراه امضای 👇 نمی‌دانم چرا وقتی که راه زندگی هموار می‌گردد بشر تغییر حالت می‌دهد خونخوار می‌گردد به روز عیش و عشرت می‌نوازد کوس بدمستی به روز تنگدستی مومن و دیندار می‌گردد (بنده حقیر ) این دستخط مربوط است به تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۶ و تنها دو ماه قبل از شهادت 😔 @shahid_ketabi
یادم هست که(کاظم) در همان حال بود، گفت که در کنار شهدای محل و شهر سمنان است. بهش گفتیم ببین «شهید عباس عزیزی شفیعی» بین شهدا هست؟ اگر هست بیاید و وصیتش را بگوید. چون شهید وصیت‌نامه نداشت. کاظم گفت بله؛ شهید عباس عزیزی شفیعی اینجاست. کاظم در آن حالت، فامیلی کامل شهید را گفت. بعد با شهید هم‌صحبت شد. کاظم صحبت‌ها و وصیت شهید را از زبان خودش برای ما تکرار می‌کرد و ما می‌نوشتیم! با خودم گفتم: حالا چطور به خانواده‌اش بگوییم که این وصیت را شهید شفیعی گفته؟! چه نشانه‌ای بدهیم تا باور کنند؟! یک‌باره کاظم از قول شهید گفت: «به خواهرم(اسم خواهرش را برد) بگویید که فلان کار را انجام دهد، به فلان برادرم بگویید و.....» در همان حال نام کوچک تک‌تک اعضای خانواده را گفت و وصیتی که برایشان داشت را بیان کرد. در حالی که هیچکدامِ ما، از نام آنها خبر نداشتیم؛ یعنی در همان حال خلسه و ارتباط با شهید، وصیت‌نامه نوشته شد! واقعاً این قضیه عجیب بود. یعنی کاظم عاملو در ارتباط روحی با یک شهید در عالم دیگر، توانست بعد از وصیت‌نامه‌اش را بشنود و برای ما بگوید و ما بنویسیم!! بعد از مرخصی وصیت‌نامه را برداشتیم و رفتیم سراغ خانواده شهید شفیعی و آن را با یک جلد قرآن کریم به آنها تحویل دادیم و گفتیم این متعلق به شهید شماست؛ دست ما مانده بود. راستش را نگفتیم. نمی‌شد گفت. گفتیم باید آن را به دست شما می‌رسانیدم که رساندیم... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
یکی از همراهان و دلدادگان به اعضای محترم کانال @shahid_ketabi
یک روز با کاظم از کوچه‌ای رد می‌شدیم، دیدیم پیرزنی نشسته و گدایی می‌کند. کاظم معمولا دست رد به سینه فقرا نمی‌زد و هر چقدر در توانش بود کمک می‌کرد؛ ولو مبلغ ناچیز. در این حین معمولاً کار جالب دیگری هم می‌کرد؛ مثل آن روز. پول را که داد، به محض اینکه پیرزن دعایش کرد کاظم گفت: «برای من دعا نکن، برای امام(ره) دعا کن. اگه امام(ره) زنده باشه، بهتره و خیرش به همه می‌رسه.» به تعبیری می‌خواست بگوید که عمر ما هم فدای امام(ره) و ولایت. یعنی تا این اندازه می‌خواست خودش را برای ولایت خرج کند و مایه بگذارد... . برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی زندگی و کتاب خاطرات در کنار قبر مطهر شهید در 👈شهید عاملو به جایی رسید که در با اهل‌بیت(ع) حرف می‌زد و شوخی می‌کرد😳 انقدر تقرب ... سربسته از من داشته باشید! @shahid_ketabi