eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
1.2هزار دنبال‌کننده
821 عکس
353 ویدیو
30 فایل
مؤلف : @alirezakalami صاحب ۹ عنوان کتاب از خاطرات #شهدا نویسنده دو کتاب از خاطرات شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه 👈 برای دسترسی سریع به تمامی مطالب «شهید کاظم عاملو»،پس از اینکه پیام سنجاق شده را کلیک کردید، #قرار_جمعه را دنبال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین از مجموعه کرامات و عنایات که بناست از این پس در کانال قرار بگیرد و مقدمات ارتباط و اتصال به این شهید ویژه را برای خیل دوستدارانش فراهم کند. 👈خوابِ* سرکار خانم ، کارشناس و مشاور کتاب قبل از چاپ کتاب ایشان یکی از نویسندگان مطرح کشوری هستند که در کارنامه خود کتاب‌های مختلفی چون و و و و... را دارند. *بخوانید رؤیای صادقه @shahid_ketabi
سلام بر اعضای محترم کانال یک نکته جالب و عجیب! «علی تاجدی» را بعد از ۹ سال پیدا کردم؛ همان کسی که نام را اولین بار از زبان او در قطار برگشت از مشهد مقدس به تهران شنیدم(کسانی که دو کتاب و را خوانده‌اند، این نام برایشان آشناست) قصه آمدن او به مشهد الرضا(ع) در آن سال نیز بسیار شنیدنی و جالب توجه است. معلوم می‌شود که خود شهید نیز اراده کرده تا فصل جدیدی را در معارفه و شناخت خود به دیگران آغاز کرده و از آن طریق زندگی خیلی‌ها را زیر و رو کند... . تنها علامت سوال یک چیز است: چرا از طریق این بنده سراپا تقصیر !؟ بزودی تاجدی را در گروه بارگذاری خواهم کرد. ان‌شاءالله @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر عزیز علی تاجدی و ماجرای عجیب و شنیدنی سفرش به مشهد مقدس در سال ۱۳۹۳ و وقتی برای اولین بار نام را از زبان ایشان شنیدم... . علی آقا خودش اهل دل است و دزفولی است(از لهجه شیرین جنوبی‌ش معلومه😁) و از محبین و طرفداران پَروپا قرص و درگیر کار و بار پشتیبانی «راهیان نور» کشور. ازش خواهش کردم خودش قضیه را تعریف کند و بفرستد و او علی‌رغم میل باطن پذیرفت. بحمدالله بعد از ۹ سال رفاقت ما شروع شده و حالا هم در زمینه مشاور بسیار خوبی برای من است. خدا حفظش کند ان‌شاءالله 🤲 @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب جالب برادر رزمنده و عزیز محمدحسن حمزه؛ دوست نزدیک و یار همراه از 😳 نکته : به تعبیر بزرگان و اهل علم، خواب حجت نیست یا حجت شرعی ندارد. ولی شاید این رؤیای صادقه بتواند جایگاه و خصوصا را در آن عالم نشان دهد... . الله اعلم @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تماس تلفنی با یکی از خوانندگان کتاب که مطالعه کتاب و شناخت ، تاثیرات شگرفی در زندگی شخصی و حتی روستای محل سکونت‌شان گذاشته است. 👈«تغییر و تحول، از طریق عکس نورانی شهید😳» لازم به ذکر است با درخواست این بزرگوار، از بیان نام و اسم روستای محل زندگی‌شان معذوریم. @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه تلفنی با ، نویسنده در برنامه رادیویی شب‌های نقره‌ای به مناسبت از کتاب "رویای بانه" به همراه بخشی از صدای شهید توضیحاتی ناب از شهید و خلسه😱 در پایان ، کاظم در حال خلسه به شهید «زمان رضاکاظمی» می‌گوید : «اون کیه اون گوشه ایستاده !؟ اون عمامه سبزه؟ به او می‌گویند است. شهید به نفس‌نفس می‌افتد و می‌گوید: بیا(اجازه بده بیام) جلو آقا جونم! بیا من قربونت برم...» متن کامل در موجود است. 👈اعضای جدید کانال؛ اگر خواستید را بیشتر بشناسید، توصیه می‌کنم حتما این را گوش کنید 🤔 @shahid_ketabi
استوری یکی از خوانندگان درباره کتاب @shahid_ketabi
📘 می‌خوام درباره ، یه کتاب ناب بهتون معرفی کنم؛ 🌷 اصلا این شهید را می‌شناسید؟ بریم سراغ روایت یکی از دوستانش که می‌گفت: یک روز به من گفت، من هميشه موقع نماز اول از (عج) كسب اجازه می‌كنم و در دلم هميشه نيت اقتدا به آقا را دارم. کتاب، 📖 رویای بانه ✍️ به قلم: علیرضا کلامی 🖨️ انتشارات: مرز و بوم 🔻 روایت نابی هست از دوره کوتاه زندگی شهید کاظم عاملو که پره از حالات خاص و عرفانی این شهید بزرگوار. ✅ یکی از بهترین کتاب‌هایی هست که در حوزه روایت زندگی شهدا خوندم، یه کتاب دوست داشتنی که حتما به دردتون می‌خوره برای سعادت دنیا و آخرتتون 📄 برشی از کتاب: کاظم چهره‌ای عجیب و نورانی داشت. به نظرم ، کمترین مزدش بود. همه رفتنی هستیم؛ ولی لقب و جایگاه شهید برازنده او بود. اصلا یادم نمی‌آید که کاظم حتی کوچک‌ترین حرف بدی به من زده باشد یا بر سر کسی دادی کشیده یا درباره چیزی اعتراضی کرده باشد... تبلیغ کتاب در 👉 @marzoboom @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای ورود کتاب به خانه یکی از خوانندگان و تاثیر عجیب بر زندگی‌اش و حل مشکلات خانواده با بودن کتاب در منزل !😳 @shahid_ketabi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مکاشفه جالب یکی از خوانندگان کتاب و بعد از مطالعه کتاب @shahid_ketabi
خودش می‌گفت: در اتاقک نگهبانی ایستاده و مشغول پست بودم. گاهی قدم می‌زدم و گاه روی صندلیِ داخل اتاقک نگهبانی می‌نشستم. یکبار وقتی صورتم را به طرف لودرهایی که در مقابل ساختمان مهندسی رزمی پارک شده بود برگرداندم، در بین دو ماشین سنگین و حدود صد قدمی‌ام، شخصی با هیبت و چهره بسیار نورانی رؤیت شد؛ شخصی دلربا با عمامه‌ای سبز و قامتی کشیده و رعنا. ابتدا ترس به سراغم آمد و به گمان اینکه خواب بر من مستولی شده، زبان به ذکر خدا گشودم و نام او را چند بار زیر لب گفتم. دوباره دیده‌ام را به آن جهت منحرف کردم و همانجا را نگاه کردم. باز همان شخص بود و همان هیبت! به چهره نگاه کردم؛ متوجه لبخند زیبا و دلنشینش شدم و در عین حال، ترس دوباره غلبه کرد! اینبار به طرف شیر آبی که در آن نزدیکی بود رفتم و آبی به صورت زدم و وقتی برگشتم سر جای اول خودم، نه اثری از شخص نورانی بود و نه لبخند.. . تا پایان وقت نگهبانی، فکرم مشغول آن صحنه و آن چهره دلربا بود. می‌گفتم: خدایا! یعنی من چه دیدم؟! هنگامی که کاظم در حال تعریف کردن این واقعه بود، بدنش می‌لرزید و آرام و قرار نداشت. ما با خلوص نیتی که از او سراغ داشتیم و اوصاف آن نفر که گفته بود، شک نداشتیم که آن شخص، کسی جز ارواحنا فداه نبوده است. نشانه‌ها خبر از کسی می‌داد که کَس عالم بود و کَس‌ها بی او ناکس! به حالش غبطه می‌خوردیم. و البته این شک، بعد از خلسه عرفانی‌اش به یقین بدل شد و دل، قرار گرفت؛ کاظم چند شب بعد در ، به گوشه‌ای از این دیدار و شب نورانی اشاره می‌کند و آن را تجدید خاطره می‌کند. @shahid_ketabi