ای #شهید
گـذر زمـ⏳ـان
همه چیز را با خود میبرد
⇜جز ردّ نگاه #تــو را . . .
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خیلی مخلصیم ✋
هر وقت از هر جا #ناامید شدید
بیاید در #خونه_ما
دست خالی بر نمی گردید🚷
امضا: #شهدا 🌷🌷🌷
#رفیق_شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸کار همیشگی اش بود. لباس #نظامی اش را که می پوشید دست به سینه می گذاشت و سلام به امام حسیــن (علیه السلام) می داد🕊
🔹بعد هم رو به عکس حضـرت آقا می ایستاد و #احترام_نظامی می گذاشت.
🔸بهش گفتم: مگه آقا شما را می بیند که همیشه احتـرام میذاری⁉️ بهم گفت: وظیفه ی من احترام به #حضرت_آقاست حتی اگر به ظاهر ایشان من را نبینند.
#شهید_مسلم_خیزاب 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_تفحص
شهیدی که #شهدا محل شهادت
خود را در خواب
به او نشان می دادند🌷
عکس باز شود👆👆
#شهید_محمدرضا_رسولی
#ايام_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸تو جاده می رفتم دیدم یه #بسیجی کنار جاده داره میره، زدم کنار سوار شد. "سلام و علیک" و راه افتادیم🚗 داشتم می رفتم با دنده سه و سرعت ۸۵ تا
🔹بهم گفت: اخوی شنیدی #فرمانده لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر برن⁉️ یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به #عشق_فرمانده لشکر
🔸تو راه که میرفتیم چند تا #کادری ستادی رو سوار کردم دیدم خیلی تحویلش می گیرن😕 می خواست پیاده بشه بهش گفتم #اخوی خیلی برات در نوشابه باز می کنن لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم😉 یه لبخندی زد و گفت: همون که به عشقش زدی دنده چهار
شهید مهندس #مهدی_باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا. بدن نازنینش در رودخانه دجله ناپدید گردید😔
#شهید_مهدی_باکری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂«علا»ی ۲۵ ساله (متولد ۸/۱/۱۹۹۳ – ۱۸/۱۰/۱۳۷۰) #یتیمی بود که خود برای خواهر و برادران یتیمش پدری میکرد.
🍂علاوه بر آنکه در کنار #مادرش❣ سرپرستی خواهر و سه برادرش را بر عهده داشت و در تربیت آنها تلاش میکرد، برای فرزندان👥 دوستان #شهیدش به ویژه شهید «علی ناصر»🌷 نقش پدری دلسوز داشت
🍂که همواره پیگیر احوالات آنها بود و با رفتنش بار دیگر دو فرزند #شهید «علی ناصر» خود را #یتیم دیدند😔
#شهید_علا_حسن_نجمه
#شهید_مدافع_حرم (لبنانی)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگر💥💥
💢این روزها میبینیم
که کاربرهای #دنیای_مجازی
پر شده از "آبجی ها و داداش ها"
⇜کاش بدانیم حریم بین آنها پرده ی نازکی بیش نیست. به نام 👈 #حیا
که با این الفاظ شکسته⚡️ میشود
نکند #حریممان در خیابان با اینجا فرقی داشته باشد. که خدای دنیای مجازی همان خدای دنیای واقعیست👌
خواهرم که در خیابانها رخ از #نامحرم میپوشانی! و عکست را در مجازی میگذاری به بهانه اینکه #حجاب داری⁉️
⇜آیا نشستن تو سر راه و #دلبری کردن با حجاب برای مردان با گذاشتن عکست در "ملع عام" فرقی دارد‼️
💯 #حیا را که نفهمی "چادر" سیاه هم تورا محجبه نخواهد کرد💯
🔻رابرت مرداک سیاستمدار اسراییلی:
(به زودی #حیا را از زنان ایرانی خواهم گرفت)
خواهرم کمی به خودت بیا. برای #حجاب و حیایت خونها ریخته اند❣
☝️و اما برادرم که چشم از #نامحرم میگیری! آیا زل زدنت به دختران خیابانی ولذت بردن از آنها با نگاه به عکس مجازیشان📲 فرقی دارد؟؟؟
🔻خبرگذار شبکه ای ماهواره ای:
(مردان ایران را #بی_غیرت خواهیم کرد طوری که خودشان زنهایشان را به خیابان بکشند)
#برادرم توهم به خودت بیا. تو وارث هیبت "شیران اسلامی✊ بترس از روزی که الله متعال رخ از تو بگیرد و #مجازی هایت به دادت نرسد
⇜پدرت از راه میرسد تا گوشیت را چک کند
سریع حذف چت❌
#حذف عکس❌
#حذف .....❌
فکرش را بکن #فرشته_مرگ از راه برسد. هرچه پاک کنی نزد خدا همه باقیست📖 مکتوب و #محفوظ!!!
و خوشا بحال آنکه سهمش #باقیات_الصالحات است
خواهرم، برادرم منو تو #مسلمانیم
و نخ تسبیحمان 📿 "حیاست"
💥مواظب مجازی هایت 📲باش💥
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔻 #راوی_نزدیکان_شهید
🌷این سخنان رو از خیلی ها شنیدم. اینکه هادی #ویژگی های خاصی داشت👌
↵همیشه #دائم_الوضو بود
↵عاشق امام حسین(ع)♥️و گریه برای ایشان بود.
↵واقعا برای #ارباب با سوز اشک می ریخت
🌷 #اخلاص هادی زبانزد همه بود. اگه کسی از او تعریف می کرد خیلی بدش میومد. وقتی کسی از زحماتش تشکر می ورد میگفت: #خرمشهر رو خدا آزاد کرد😅 یعنی ما کاری نکرده ایم همه کاره خداست☝️ و همه کار ها برای خداست.
🌷حال و هوای و #خواسته هاش مثل جوانان هم سن و سالش نبود❌ دغدغه مند تر و #جهادی تر از دیگر جوانان بود 👌 انرژی اش رو وقف "بسیج و کار فرهنگی و هیئت" کرده بود
🌷در آخر راهی جز طلبگی در #نجف پاسخگوی غوغای درونش نشد.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_هفدهم 7⃣1⃣
🔮من آن وقت نمی فهمیدم، اما به تدریج اتفاقاتی می افتاد که مصطفی را بیش تر برای من آشنا می کرد. یادم هست #اسرائیل به جنوب حمله کرده بود و در "مدرسه جبل عامل" در واقع پایگاه مصطفی بود. مردم جنوب را کرده بودند. حتی خیلی از جوان های سازمان امل عصبانی بودند😠
🔮می گفتند: ما نمی توانیم با #اسرائیل بجنگیم. ما نه قدرت مادی داریم نه مهمات💯 برای ما جز مرگ چیزی نیست. شما چطور ما را این جا گذاشته اید؟ مصطفی می گفت: من به کسی #نمیگویم این جا بماند. هر کس می خواهد، برود خودش را نجات دهد. من جز تكيه بر خدا و رضا به تقدير او این جا نمانده ام✘ تا بتوانم، می جنگم و از این پایگاه #دفاع می کنم، ولی کسی را هم مجبور نمی کنم بماند.
🔮آن قدر این حرف ها را با تمأنینه می زد که من فکر کردم لابد #کمکی در راه است و مصطفی به کسی یا جایی تكيه دارد. مصطفی کمی دیگر برای بچه ها صحبت کرد و رفت داخل اتاقی🚪 که خانه ما در مؤسسه بود مؤسسه جایی در بلندی و مشرف به شهر صور بود.
🔮من به دنبال مصطفی رفتم و دیدم کنار پنجره به دیوار تکیه داده و بیرون را تماشا می کند. غروب آفتاب بود🌅 خورشید در حال فرو رفتن توی دریا، آسمان قرمزی گرفته و نور آفتاب روی موج دریا بازی می کرد، خیلی منظره زیبایی بود. دیدم مصطفی به این منظره نگاه می کرد و گریه می کرد😭 خیلی گریه می کرد، نه فقط اشک، صدای آهسته #گریه اش راهم می شنیدم.
🔮من فکر کردم او بعد از این که با بچه ها با آن حال صحبت کرد و آمد، واقعا می دید ما نزدیک مرگ هستیم و دارد گریه می کند. گفتم: مصطفی چه شده⁉️ او انگار محو این زیبایی بود به من گفت: نگاه کن چه زیباست😍 و شروع کرد به شرح، وجملاتی که استفاده می کرد به #زیبایی خود این منظره بود.
🔮من خیلی عصبانی شدم، گفتم: مصطفی، آن طرف شهر رانگاه کن. تو چی داری زیبا می گویی؟😕 مردم بدبخت شهرشان را ول کرده اند، عده ای در #پناهگاه ها نشسته اند در ترس و وحشت وشما همه این ها زیبا می بینی؟ چرا آن طرف شهر رانگاه نمی کنید؟ به چی دارید خودتان را مشغول می کنید؟ در وقتی که مردم همه چیزشان را از دست داده اند و خیلی خون ریخته❣ شما به من می گویید نگاه کنید چه زیبا!؟
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_هجدهم 8⃣1⃣
🔮حتی وقتی توپ ها می آمد و در آسمان منفجر💥 می شد او می گفت: ببین چه زیبا است! این همه که گفتم مصطفی خندید وباهمان سكينه، همانطور که تکیه داده بود، گفت: این طور که شما جلال می بینی، سعی کن درعين جلال #جمال ببینی. این ها که می بینید شهید دادند🌷 زندگیشان از بین رفته، دارید از زاویه جلال نگاه می کنید. این همه اتفاق ها که افتاده، عین رحمت خدا برای آن ها است که قلبشان متوجه خدابشود👌 بعضی از دردها کثيف است، اما دردهایی که برای خدا است خیلی زیبا است.
🔮برای من این عجیب بود که مصطفی که در وسط #بمباران خم به ابرویش نمی آمد، در مقابل این زیبایی که از خدا می دید اشکش سرازیر می شد😢 دروسط مرگ متوجه قدرت خدا و زیبایی غروب بود و اصلا او ازمرگ ترسی نداشت. در نوشته هایش هست که" من به #ملكه_مرگ حمله می کنم تا او را در آغوش بگیرم و او از من فرار می کند. بالاترین لذت، لذت مرگ و #قربانی شدن برای خدا♥️ است."
🔮هیچ وقت نشد با #محافظ جایی برود. می گفتم خب حالا که محافظ نمی برید، من می آیم ومحافظ شما می شوم. کلاشینکف را آماده می گذارم، اگر کسی خواست به توحمله کند، تیراندازی💥 می کنم. می گفت: نه✘ محافظ من خدا است، نه من، نه شما، نه هزار محافظ دیگر. اگر #تقدیر خدا تعلق بگیرد بر چیزی، نمی توانید آن را تغییر دهید.
🔮در لبنان این طور بود و وقتی به ایران🇮🇷 به اهواز و کردستان آمدیم. یاد حرف امام موسی افتادم "شما با #مرد بزرگی ازدواج کرده اید.خدا بزرگترین چیز در عالم رابه شماداده." خودش هم همیشه فکر می کرد بزرگ ترین سعادت برای یک انسان این است که با یک روح بزرگ😇 در زندگیش برخورد کند، اما انگار رسم خلقت این است که بزرگترین سعادت ها بزرگترین #رنج ها راهم در خودشان داشته باشند.
🔮مصطفى الآن کجاست⁉️ زیر همین آسمان، اما دور، خیلی دور از او چشم هایش رابست و سعی کرد به ایران فکرکند... #ایران ... خدایا ممکن است مصطفی دیگر برنگردد؟ آن وقت او چه کار کند؟ چه طور جبل عامل را ترک کند؟ چه طور دریای صور رابگذارد و برود؟ 😭
🔮آن روز وقتی با مصطفی #خداحافظی کردم و برگشتم به صور، در تمام راه که رانندگی می کردم، اشک می ریختم. برای اولین بار متوجه شدم که مصطفی رفت و دیگر ممكن است #برنگردد. آیا می توانم بروم ایران ولبنان را ترک کنم‼️ آن شب خیلی سخت بود. البته از روز اول که ازدواج کردم، انقلاب و آمدن به ایران را می دانستم، ولی این برایم یک خواب طولانی بود. فکر نمی کردم بشود. خیلی شخصیت ها می آمدند لبنان به مؤسسه #شهيد_بهشتی سیداحمد خمینی، بچه های ایرانی می آمدند و در مؤسسه تعلیمات نظامی می دیدند✅
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
الهی🤲
⚜" أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ
وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إلَي قُرْبِكَ "⚜
💢یاد #کولهپشتیها بخیر که بساط آخرت در آن گرد میآوردند
🔅یاران بانگ #الرحیل به گوش میرسد راستی چه در بساطمان گرد آوردهایم⁉️
#اندکی_تفکر
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
شیرین تر از #نـامِ شما، امکان ندارد
مخروبه باشد هر دلی💔 جانان ندارد
جانِ مـن و جانانِ مـن #مهدیِ_زهرا
قلبم به جز #صاحب_زمان سلطان ندارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
خنده هـايت
آنچنان جادو كند #جانِ_مرا
هر چه غـم💔 آيد سرم
#هرگــــز نبينم آفتى
#شهید_حسین_همدانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰چشم #پدر دلگرم به لبخند مادر و چشم مادر خیره به #اشک شوق پدر♥️ شد و بار دیگر #جوانمردی پا به عرصه هستی گذاشت.
🔰پسر شاگرد خوبی بود وپدر هم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی👌 را به او آموخت. محمدرضا شیفته ی مردانگی #سید_الشهدا و غیرت #ابوالفضل شد. رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از جوانان👥 را شیفته مرام و خوشرویی خود کند، ردپایی که عطر #ایمان در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام ها را نوازش میکند.
🔰در گفت و گوهایش با مادر گفته بود.
«قول میدهم مادر که #شهید شوم آخر»
#سر را فدای حرم عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد.
"غیرتش" باعث شد جانش را #فدا کند❣ تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد📛
🔰چه #عاشقانه پر کشید🕊 و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که #عشق به وصالِ معشوق دارند و آرزوی نوشیدن جام #شهادت در دل....🌷
✍نویسنده: #بنت_الهدی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🗺مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر
📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید: #ابووصال
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹ساعت ۸ شب خبر اعزام نیروها جهت دفاع از #حرم_عمه جان سادات دادند. قرار شد با افراد تماس☎️ بگیریم و برای حرکت ۷ صبح اطلاع رسانی کنیم تا ساعت ۲۲ مشغول تماس بودیم بجز چند نفر که شماره ما برای آنها نا آشنا بود همه پاسخ دادند حالا نوبت تکمیل کردن لیست #اعزام شد و جایگزین کردن افراد
🔸قسمت که باشه، قسمت #محمد_قنبریان بود. آخه در اولین برخورد ما، یقه ما را چسبیده بود و گفته بود اگر مرا نبرید قیامت جلوی حضرت زهرا(س)♥️ دامن شما را میگیرم. ما کاره ای نبودیم انتخاب خود خانم بود که اسم #محمد در لیست اضافه شد.
🔹به محض تماس با ایشان آنقدر خوشحال شد که به شکرانه انتخابش تا صبح در امامزاده یحیی🕌 سمنان مشغول #تشکر با خالق خود بود و صبح و اعزام.
پیکر #شهید_محمد_قنبریان پس از حدود سه سال از شهادت ایشان به میهن بازگشت. محل شهادت خناصر جنوب حلب
#شهید_محمد_قنبریان
#شهید_محمدحسین_حمزه
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#کلام_شهدا
خَلاص شدن
هنــر #خالِص شدن می خواهد
و تـ♥️ـو
هنرمندی اے #شَهیــد
یادم بده چگونہ از بند دنیـ🌎ـا
خود را خلاص کنم
#حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5⃣4⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شب نشینی حاج احمد و یاران ...
🔰۱۲ تیرماه ۱۳۶۱📆سنگر فرمانده قوای ایرانی، پادگان زبیدانی #سوریه
🔰متوسلیان حتی نمیگذاشت
که شب ها🌙 هم بیکار بمانیم. معلوماتش بالا بود و باما زیاد #بحث میکرد. شبها بچه ها را در اتاق جمع میکرد و برای اینکه بتواند بُعد عقیدتی- فکری ما را هم تقویت کند، بحثهای مختلف را وسط می کشید.
🔰مثلاً یک بار گفت: من #کمونیست هستم و شما مسلمان، باید برای من اسلام را ثابت کنید✅ آقا طوری بحث می شد که کار به دعوا می کشید! خدا بیامرز #شهید_دستواره، آخر سر کم میآورد و می گفت:
🔰حرفِ من درست است اما تو چون
#فرماندهای نمیخواهی قبول کنی. حاج احمد میگفت: نه برادر، من با #منطق دارم این حرف را میزنم. یکشب هم گفت: هرکسی هرچه دلش
میخواهد بگوید.
🔰یکی از بچه ها که #جعفر نام داشت
و اهل کاشان بود، خیلی خجالتی بود. نوبت به جعفر که رسید او گفت: برادر ما رویمان نمیشود چیزی بگوییم. حاجی گفت: خب یک #حمد بخوان. جعفر گفت: رویم نمیشود.
🔰حاجی گفت: یک قل هوالله بخوان. جعفر گفت: رویم نمی شود. احمد گفت: خوب یه بسم الله الرحمن الرحیم بگو. حاجی آخر سر شاکی شد و گفت: این قدر که تو میگویی رویم نمیشود تا به حال یک #بقره را خوانده بودی😅
راوی: سردار مجتبی عسگری
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh