🌷شهید نظرزاده 🌷
هیهات #مصیبتی است تنهـا ماندنــ هنگام #رحیـل همرهان جا ماندنــ سخت است زمان #هجرت هم قفســان مبهوت
6⃣4⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 در آغوش یار
راوی:
شهید محمود اسدی نقل از نوار خاطرات
🔸صبح روز #پنجم_اردیبهشت محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل #سنگر آمد... ساعت 7/5 صبح بود و روز دوم حضور نیروها روی ارتفاعات. محمد نشست کنار ورودی سنگر... حال و هوای #خوشی داشت. انگار میدانست به #کربلایش نزدیک شده است!
🔹محمود اسدی که خودش هم بعدها #شهید شد، با او صحبت میکرد. در مورد آرایش نیروها و امکان #پاتک عراقیها و... سنگر کوچک بود و پنج نفر کنار هم بودند که یکدفعه با صدای #انفجار، سنگر خراب شد!
🔸 #خدمتکن شهید شده بود اما بقیه بچههایی که در سنگر بودند #مجروح شده بودند.
گرد و غبارها که خوابید محمود، محمد را دید که همانطور که نشسته بوده مجروح شده.
🔹سریعاً به سراغ او رفت. مش رجبعلی مسئول #تدارکات داشت دنبال #دوربین میگشت و میگفت باید عکس بگیرم. ببین محمد چه #لبخند قشنگی دارد.
🔸محمد را از سنگر بیرون آوردند.
#شکاف عمیقی در پهلوی چپش بود و بازوی راستش هم #غرق در خون بود. محمود تعجب کرد و گفت: چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور در دو طرف بدن #زخم ایجاد کرده!
🔹لبهای محمد هنوز تکان میخورد. محمود #گوشش را جلو آورد اما نفهمید محمد چه میگوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردند و سوار #آمبولانس کرده و خودشان برگشتند.
🔸هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که پشت بیسیم اعلام کردند برادر #تورجی رفت پیش حاج حسین! میگویند حال و هوای اردوگاه درست مثل زمانی بود که حاج #حسین_خرازی شهید شده بود.
🔹تا چند روز در اردوگاهها فقط نوارهای #مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند. بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد #امام_زمان عجلالله فرجه بود...
🔸محمود خیلی ناراحت بود تا اینکه شبی #خواب محمد را دید؛
خوشحال بود و بانشاط. لباس فرم #سپاه تنش بود. چهرهاش هم بسیار نورانیتر شده بود.
یاد مداحیهای او افتاد و پرسید: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی!؟
محمد در حالی که میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان عجلالله فرجه را در #آغوش گرفتم
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#یابن_الحسن❤️ 💔 #صاحب_عزاےماتم ڪرب وبلا بيا تنها اميدخلق جهان #يابن_فاطمہ 💔بيش از هزارسال، تو خون
#دلنـوشتــــــــــــه📝
🏴سلام صاحب عزا
💢این دو ماه
✘نه خواسته هایم را برایتان باز گو میکنم
✘نه از زمانه گلایه میکنم
✘نه از #سختی دوران میگویم
💢این دوماه
همه نگران شماییم
#تنها_امامم
غریبانه کجا شال عزا🏴 به دوش انداخته ای
و در عَلَم کردن عزای جد #مظلومتان به پیر
و جوانان #هیئتی شهرمان کمک میکنید...
💢این دو ماه
همه نگران شماییم
شمایی ک رو به کتیبه #یازینب می نشینید
و دست روی سر می گذارید و آرام میگویید:
خاک روی #چادرت بر سر من #عمه_جان😔
💢این دو ماه
نگران شماییم
شمایی ک پلک هایتان در غم این #مصیبت
عظمی #زخم می شود و خون جاری😭.
💢این دوماه
همه نگران شماییم
از گله مندی هایم هیچ نمی گویم🚫
فقط خواهشی دارم که #بیهوده است
💢خواهشم این بود که
✾کمتر #آه بکشید
✾کمتر بگریید😭
✾کمتر ناله کنید و
✾کمتر بر سر و سینه بکوبید
💢آخر این دوماه
خیلی نگران شماییم #صاحب_عزا😔.
💢اما مگر می شود...
مگر می شود آرام ماند⁉️
ما #هیئتی ها می شنویم و بر سر و
سینه زنان وسط روضه از هوش میرویم😭.
💢بمیرم برای شما که به چشم می بینید...
بماند آقا جان زخم دلتان💔 را تازه نکنم
آجرک الله
یادم باشد،
💢این دو ماه
#صبح ها برای تسکین قلب داغدیده تان💔
#صدقه کنار بگذارم😔...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بی نگاهت چه #خمارم، درد دارم جانِ تو... هیچ درمانی نمیخواهم، به جز #چشمانِ تو...! . #شهید_محمدحسین_
5⃣8⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 برشی از کتاب #عمار_حلب (زندگینامه شهید محمدخانی)
به قلم #محمدعلی_جعفری
🍃🌹تهران که میآمد وعده میکرد مسجد #ارگ در مراسم های حاج منصور ارضی.
تازه #موتور خریده بودم. بعد از افطار گفتم میآیم دنبالت باهم برویم.
از میدان شهدا که رد شدیم یک ماشین پیکان سفید #خلاف آمد و پیچید جلوی ما. بدجور خوردیم بهش. پرت شدم. از بالای سرم رد شد خیلی متبحرانه خودش را جمع کرد. استخوان ترقوهام #شکست. محمدحسین #زخم های سطحی برداشت.
🍃🌹میخواستم زنگ بزنم به #پلیس، نگذاشت. میگفت طوری نیست... گفتم:《بابا من داغون شدم،چیزی از موتورم نمونده.》 گفت:《این بنده خدا گناه داره، #گرفتاره》
بالاخره به راننده ماشین گفت برو...
من را برد #بیمارستان امام حسین (ع). دکتر آورد بالای سرم. اذان گفتند؛ بدون سحری نیت #روزه کرد؛ هرچه اصرار کردم نرفت خانه.
🍃🌹بچه اولش که به دنیا آمد از همان بدو تولد مشکل #تنفسی داشت.
هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد.
بعد از چند روز پیام داد:《دارم پسرم را #دفن میکنم》
از #یزد که آمد نمیخواستم راجع به آن قضیه صحبت کنم. معلوم بود در دلش #غصه دارد.
🍃🌹با خانمش میآمد مسجد ارگ. یکدفعه گفت:《اگر این مناجات #حاج_منصور نبود نمیدانم میتوانستم این درد را تحمل کنم یا نه... اینجا که میام آرام میشوم.》
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
🍃🌺🍃🌺
در دانشگاه رشته ی #مدیریت می خواند؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه کلا چند روز وسط معرکه بود، شوخی که نبود آن ها می خواستند به #ولایت وانقلاب ضربه بزنند که خدا را شکر و به یاری امام زمان ناکام ماندند.
وقتـے پسرم در #سوریه به شهادت رسید🕊 و پیکرش را آوردند چون بدن و صورتش #زخم بسیاری برداشته بود قابل شناسایی نبود.😔 من او را از ضربه های چاقوی #فتنه۸۸ در بازوی چپش شناختم😭😣💚
#راوے👇
#پدر_شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✿شـ⭐️ـبــ هنگام
نفس پشتِ نفس
#زخـــــــم هایت
برایم تڪرار مےشود😔
✿از اینکہ #تو برایم چه کردے
و #من برایتـــ چہ⁉️
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اواخر #ماه_صفر بود، تازه از سفر کربلای #اربعین برگشته بودیم. درد💔 در ناحیه شکمش بود و خیلی اذیتش می
گاهی باید از #حسین(ع)، چیزی فراتر از #اشک، توبه و #برات_شش_گوشه خواست و در میدان عمل مردانه، آمر به معروف شد.
عاشقان حسین (ع)♥️ پیروان خوبی می شوند مثل #علی_خلیلی، طلبه جوانی که غیرتش اجازه نداد #عفّت خانم بی پناهی به حراج برود📛 در مقابل عده ای #نامرد که اسم مرد را به تاراج برده اند، ایستاد.
#امر_به_معروف کرد و تیغ جهالت نااهلان حنجرش را همچون حنجر خنجر خورده اربابش پاره کرد⚡️ #زخم خورد اما زخمی که از حرف های مردم بر دلش ماند بیشتر از زخم های آن #بی_غیرت ها درد داشت.
در عجبم از عده ای که برای #اسارت حضرت زینب(س) گریه می کنند اما وقتی این روزها کسی #مردانه از ناموس این خاک دفاع می کند، بی تفاوتی را پیشنهاد می دهند. شاید هم چون مردم کوفه اول نامه نوشته📩 و در وقت عمل شمشیرها را تیز کرده اند.
تیزی شمشیرها بیشتر از جسم، دل را زخم می کند💔 مثل دلِ #طلبه_شهید که از این همه نصیحت های بی فکر سوخت.
او به فکر راه ارباب و #رضایت_رهبرش بود و مردم به فکر سازشی که جز #ذلت چیزی در آن نیست. او درد کشید😣 ماهها و با دلی #شکسته شهید شد🌷
شهادتت مبارک #مدافع_ناموس. زنان این سرزمین تا جان در بدن دارند #مدیون مدافعانی همچون تو هستند. دعا کن به #حرمت خون های پاکتان زینبی زندگی کنیم و #زینبی بمانیم🤲
✍نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر
📅تولد: 1371/8/9
📅شهادت: 1393/1/3 تهران
🗺مزار: تهران.بهشت زهرا قطعه ۲۴
#شهید_علی_خلیلی
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام آقا✋
دوباره #جـمعه و
تسبیح خورشـ☀️ـید
که دانه دانه
#زخم لحظهها را💔
می شمارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادری #گذشت پدری #گذشت فرزندی #گذشت همسری #گذشت و چگونه در بند #خاک بماند کسی که #پرواز را آمو
🌾یادگار از #پدرم کهنه تفنگی باقیست
و لباسی که بر آن #زخم فشنگی باقیست
🌾یادگار پدرم دوش به #من می نالید
که از این قصه فقط
هفته جنگی💥 باقیست
نازدانه شهید: #امیرحسین
#شهید_علی_آقاعبداللهی(ابوامیر)
#شیر_خانطومان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🍃 ✔️در #ازدواج بسیار سختگیر بود؛ خواهرش، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد که #ه
🔰سامرا و کوچه های ساکتش، حرم و غربتش، #سرداب مقدس و امام غائب از نظر😔 دل زائر و بغض #انتظار، دو رکعت نماز و #دعای_فرج🤲
♻️همه را مدیون #مدافعانی هستیم که با جانشان، امنیتِ جانمان❣ را تأمین می کنند. آنان که به عشق #ائمه_اطهار هرجا زنگ خطری⚠️ به صدا درآمد، جان بر کف حاضر شدند.
💢مهدی نوروزی از همان مدافعانی است که جسارت به حرم های سوریه، #سامرا و ظلم به خانواده های شیعه را تاب نیاورد و برای #دفاع راهی شد🚶♂
♻️شجاعتش💪 باعث شد تا به او لقب #شیر_سامرا بدهند. خط شکن بود و هرجا که نیروها در تنگنا بودند، چشم امیدشان به فرمانده بود♥️ تا خط #محاصره را بشکند و همه چیز ختم به خیر شود.
💢از دعای همسر در خطبه #عقد تا دعای مادر در زیر قبه #شش_گوشه به شهادتش🌷 ختم می شد.
♻️شب های جمعه از سامرا به #کربلا می رفت #زیارت_عاشورا با بغض می خواند، روضه میخواند و گریه می کرد😭 شاید در روضه علی اصغر، محمد هادی اش را به #شش_ماهه حسین سپرد و از او دل کند💕
💢بعد از زیارت #اربعین در جست و جوی شهادت راه سامرا را پیش گرفت وآخر هم شهد #شهادت نصیبش شد. آخرین نفس را به یگانگی معبود شهادت داد و و با ذکر #لا_اله_الا_الله شهید شد🕊
♻️او رفت و حالا دل داغدار💔 خانواده باقی مانده و حرف های عده ای که نمکِ روی #زخم است و #محمد_هادی که سخت برای پدر #دلتنگ است.
💥راستی اگر فرزندانتان با آرامش #بابا_نان_داد را می نویسند; بخاطر این است که بابای #محمدهادی با عشق #جان_داد❣
✍نویسنده:#طاهره_بنائی منتظر
#شهید_مهدی_نوروزی
#ایام_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✿شـ⭐️ـبــ هنگام
نفس پشتِ نفس
#زخـــــــم هایت
برایم تڪرار مےشود😔
✿از اینکہ #تو برایم چه کردے
و #من برایتـــ چہ⁉️
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی💔🍃
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 0⃣1⃣#قسمت_دهم 💢اما #فریاد نمى زنى ، #شکوه هم نمى کنى .
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
1⃣1⃣#قسمت_یازدهم
💢 وقتى از سرجناز#مسلم_بن_عوسجه آمد،... وقتى که که محاسنش به خون💔 حبیب ، خضاب شد، وقتى که رمق پاهایش را در پاى پیکرحربن_یزیدریاحى ریخت ، وقتى که از کنار #سجاده خونین #عمروبن_خالدصیداوى برخاست ، وقتى که جگرش با دیدن زخمهاى #سعیدبن_عبداالله شرحه شرحه شد، وقتى که عبداالله و#عبدالرحمن_غفارى با سلام وداع ، چشمان او را به اشک 😢نشاندند،
وقتى که #زهیر به آخرین نگاهش دل حسین را به آتش کشید،
وقتى که خون #وهب و #همسرش عاشقانه به هم آمیخت و پیش پاى حسین ریخت ،
🖤وقتى که #جون ، در واپسین لحظات عروج ، سراسر وجودش را به رایحه حضور حسین ، معطر کرد، وقتى که...
در تمام این اوقات و لحظات ، #نگاه_تو بود که به او #آرامش مى داد... و #دستهاى تو بود که #اشکهاى وجودش را مى سترد.هر بار که از میدان مى آمد، تو #بارغم از نگاهش بر مى داشتى و بر دلت مى گذاشتى.
💢 حسین با هر بار آمدن و رفتن ، تعزیتهایش را به #دامان_تو مى ریخت و التیام از نگاه تو مى گرفت . این بود که هر بار، سنگین مى آمد اما سبکبال باز مى گشت . خسته و #شکسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى گشت....
اکنون نیز دلت💞 مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى .
🖤همچنانکه از ص🌤بح تاکنون که آفتاب از نیمه آسمان🌫 گذشته است چنین کرده اى . اما اکنون ماجرا #متفاوت است.اکنون این دل شرحه شرحه توست که بردوش#جوانان_بنى_هاشم به سوى خیمه⛺️ ها پیش مى آید.
اکنون این میوه جان توست که لگدمال شده در زیر سم #ستوران به تو باز پس داده مى شود.
💢 #على_اکبر براى تو تنها یک برادر زاده نیست... #تجلى امیدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى توست...
على اکبر پیامبر دوباره توست.
نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اکبر براى تو التیام #شهادت محسن است . شهید نیامده. غنچه🌸 پیش از شکفتن پرپر شده.
#شهادت_محسن ، اولین #شهادت در دیدرس تو بود....
🖤تو #چهار ساله بودى که فریاد #مادر را از میان در و دیوار شنیدى که
محسنم را کشتند و به #سویش دویدى.... #شهادت محسن بر دلت ❤️زخمى #ماندگار شد. شهادت برادر در پیش چشمهاى چهار ساله خواهر.
و تا على اکبر نیامد، این #زخم التیام نپذیرفت.
💢 اکنون این مرهم #زخم توست که به خون آغشته شده است... اکنون این زخم کهنه توست که #سر باز کرده است.
دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى . اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع مى شد مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛ سفرى، فراق چند #روزه اى، تسلاى مصیبتى و...
🖤تو همیشه به نگاه #اکتفا مى کردى و با چشمهایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى.وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده.#حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو مى توانستى تمامى احساسات حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى.
از آن پس ، هرگاه دلت براى #حسین تنگ مى شد، بوسه بر گونه هاى #على_اکبر مى زدى.از آن پس...
💢 على اکبر بود و در #دامان مهر تو.
على اکبر بود و دستهاى نوازش تو،
على اکبر بود و نگاهاى پرستش تو و...
#حسین بود و ادراك عاطفه تو.
و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس این رابطه را مى فهمد و عمق تعزیت تو را درك مى کند.دلت 💓مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى.... اما چگونه ؟...
#ادامه_دارد......
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣2⃣#قسمت_بیست_وچهارم 💢بى اختیار صدا زد:زینب! #جز_تو چ
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
#قسمت_بیستم_وپنجم
💢پس خودت را #مهیا کن زینب... که حادثه دارد به اوج خودش نزدیک مى شود.این #حسین است که پسش روى تو و پیش روى همه اهل خیام ایستاده است و با نوایى صدا مى زند:
اى زینب! اى ام #کلثوم ! اى فاطمه ! اى سکینه ! سلام جاودانه من بر شما!
از #لحن کلام و سلام در مى یابى که این،...
🖤#مقدمه وداع با توست و #کلامهاى #آخر با عزیزان دیگر:_خواهرم ! عزیزان دیگرم ! مهیا شوید براى #نزول_بلا و بدانید که حافظ و حامى شما #خداوند است. و هم اوست که شما را از شر #دشمنان، نجات مى بخشد و #عاقبت کارتان را به خیر مى کند. و دشمنانتان را به انواع #عذابها دچار مى سازد. و در ازاء این بلیه، انواع نعمتها و #کرامتها را نثارتان مى کند.پس #شکایت مکنید و به زبان چیزى میاورید که از قدر و #منزلتتان در نزد خدا بکاهد...
💢سکینه هم به وضوح بوى #فراق و #شهادت را از این کلام استشمام مى کند. اما نمى خواهد با #پدر از پشت پرده اشک😭 وداع کند....
چرا که #جایگاه خویش را در قلب💓 حسین مى داند و مى داند که گریه او با #دل_حسین چه مى کند.#بغض ، راه گلویش را بسته است و سیل اشک به پشت سد پلکها هجوم آورده است.
اما بغضش را با زحمتى طاقت سوز
در سینه فرو مى برد، به اسب سرکش اشک مهار مى زند و باصداى شکسته در گلو مى گوید:
🖤پدر جان ! #تسلیم مرگ شدى ⁉️
پیداست که چنین آتشى🔥 پنهان کردنى نیست. با همین یک کلام شرر در خرمن وجود حسین مى افکند. حسین اما در آتش زدن جان عاشقان🌸🥀 خویش استادتر است... گداختگى #قلب حسین ، از درون سینه پیداست اما با #آرامشى_اقیانوس_وار پاسخ مى دهد:
دخترم ! چگونه تسلیم مرگ نشود کسى که هیچ #یاور و #مددى براى او نمانده است !؟
💢نشترى است انگار این کلام بر #بغض فرو 😢خورده سکینه... که اگر فرود نیاید این نشتر چه بسا #قلب سکینه در زیر این فشار بترکد... و نبضش از حرکت بایستد.#سکینه صیحه مى زند،
بغضش گشوده مى شود و سیل اشک ،سد پلکها را درهم مى شکند.
احساس مى کند که فقط با بیان #آرزویى محال مى تواند، محال بودن تحمل فراق را بازگو کند:پس ما را برگردان به حرم جدمان پدر جان!
🖤او خوب مى فهمد که این #آرزو یعنى برگرداندن شیر به سینه مادر. اما وقتى بیان این آرزو، نه براى محقق شدن که براى نشان دادن #عمق_جراحت است ، چه باك از گفتن آن... حسین دوست دارد بگوید:با #قلب💚 پدرت چنین مکن سکینه جان ! دل پدرت را به آتش نکش. نمک بر این #زخم طاقت سوز نریز.
💢 اما #فقط_آه_مى_کشد و مى گوید:
_✨اگر این مرغ خسته را رها مى کردند..نه، کلام نمى تواند، هیچ کلامى نمى تواند آرامش را به قلب سکینه برگرداند، مگر فقط #آغوش_حسین!
وقتى سکینه در آغوش حسین فرو مى رود... و گریه هایشان به هم پیوند مى خورد و #اشکهایشان درهم مى آمیزد،
آه و شیون و فغانى است که از اهل خیمه🏕 بر مى خیزد. و تو در حالیکه همه را به صبر و سکوت و آرامش فرامى خوانى خودت سراپا به قلب زخم خورده مى مانى...
🖤و نمى دانى که بیشتر براى حسین نگرانى یا براى #سکینه. اما اگر هر کدام از این دو جان بر سر این وداع جانسوز بگذارند، این تویى که باید براى وجدان خویش ، علم #ملامت بردارى.
#گشودن این دو آغوش هم فقط کار توست. دختران دیگر هم سهمى دارند.
این #دختران_مسلم_بن_عقیل ، این #فاطمه ، این #رقیه که به پهناى صورتش اشک مى ریزد....
و لبهایش را به هم مى فشرد تا صداى گریه اش ، جان پدر را نیاشوبد،
💢اینها هم از این واپسین جرعه هاى محبت ، سهمى مى #طلبند.
اگرچه سکوت مى کنند، اگر چه دم بر نمى آورند، اگرچه تقاضایشان را فرو مى خورند.. اما نگاههایشان غرق تمناست.
سکینه را به #آغوش مى کشى و سرش را بر شانه ات مى گذارى تا هم پناه اشکهاى او باشى و هم راه آغوش حسین را براى #رقیه گشوده باشى.
براى #رقیه ماجرا #متفاوت است ...
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 3⃣3⃣#قسمت_سی_سه 💢از او در مى گذرد اگر چه از #همو_ضربه
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
4⃣3⃣#قسمت_سی_وچهارم
💢این #فریاد، دل💗 ابن سعد را مى لرزاند و ناخودآگاه فریاد مى کشد:
دست بردارید از خیمه 🏕ها.و همه پا پس مى کشند از #خیمه ها و به #حسین مى پردازند.حسین دوست دارد به تو بگوید:خواهرم به خیمه برگرد.
اما #حنجره اش دیگر یارى نمى کند.
و تو #دوست دارى کلام نگفته اش را #اطاعت کنى ، اما زانوهایت تو را راه نمى برد.مى دانستى که کربلایى هست ،
مى دانستى که #عاشورایى خواهد آمد.
آمده بودى و مانده بودى براى همین روز.
🖤اما هرگز گمان نمى کردى که #فاجعه تا بدین حد #عظیم و #شکننده باشد.
مى دانستى که حسین به هر حال در آغوش خون خواهد خفت...
و بر محمل #شهادت سفر خواهد کرد...
اما گمان نمى کردى...
که کشتن پسر پیامبر پس از گذشت چند ده سال از #ظهور او این همه داوطلب داشته باشد....شهادت ندیده نبودى .
مادرت #عصمت کبرى و پدرت على مرتضى و برادرت حسن مجتبى همه هنگام سفر رخت #شهادت پوشیدند.
💢چشمت با #زخم و ضربت و خون ناآشنا نبود. این همه را در #پهلو و بازوى مادر، فرق سر پدر و طشت پیش روى برادر دیده بودى اما هرگز تصور نمى کردى که دامنه #قساوت تا این حد، #گسترده باشد.تصور نمى کردى که بتوان پیکرى به آن قداست را آنقدر تیر باران☄ کرد... که #بلاتشبیه شکل #خارپشت به خود بگیرد.مى دانستى که روزى #سخت_تر از روز اباعبداالله نیست .
🖤این را از #پدرت ، #مادرت و از خود #خدا شنیده بودى... اما گمان مى کردى که روز حسین ممکن است از روز فاطمه و روز على ، کمى سخت تر باشد
یا خیلى سخت تر.... اما در مخیله ات هم
نمى گنجید که ممکن است جنایتى به این #عظمت در #عالم اتفاق بیفتد...
و همچنان آسمان و زمین برپا و برجا بماند. به همین دلیل این سؤ ال از دلت مى گذرد که چرا آسمان🌫 بر زمین نمى آید و چرا کوهها🏔 تکه تکه نمى شوند...
💢مبادا که این سؤ ال و #حیرت ، رنگ نفرین و نفرت به خود بگیرد. زینب!
دنیا به آخر نرسیده است . به ابتداى خود هم بازنگشته است . اگر چه #ملائک یک صدا مویه مى کنند:
اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الماء. و خدا به مهدى منتقم اشاره مى کند و مى گوید: انى اعلم ما لا تفعلون. ✨
اما این #رجعت به ابتداى عالم نیست .
🖤این بلندترین #نقطه تاریخ است.
حساسترین مقطع آفرینش است . خط استواى خلقت است . حیات در این مقطع از زمان ، دوباره متولد مى شود و تو نه فقط شاهد این #خلق جدید که قابله آنى . پس صبور باش و لب به شکوه و نفرین باز مکن ! صبور باش و و رى مخراش ! صبور باش و #گیسو و کار خلق پریشان مکن.بگذار #شمر با دست و پاى خونین از قتلگاه بیرون بیاید،
سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند...
💢و به دست خولى #بسپارد و زیر لب به او بگوید:_✨یک لحظه #نور چهره او و #جمال صورت او آنچنان مرا به خود #مشغول کرد که داشتم از #کشتنش غافل مى شدم . اما به خود آمدم و کار را تمام کردم . این سر! به امیر بگو کهکار، کار من بوده است....
بگذا ر این ندا در آسمان 🌫بپیچد که :
_✨قتل الامام ابن الامام(17)
🖤اما حرف از فرو #ریختن آسمان نزن!
سجاد را ببین که چگونه مشت بر زمین مى کوبد... و هستى را به آرامش دعوت مى کند. #سجاد را ببین که چگونه بر سرکائنات فریاد مى کشد که_✨این منم حجت خدا بر زمین !و با دستهاى لرزانش تلاش مى کند که ستونهاى آفرینش را استوار نگه دارد.#شکیبایى ات را از دست مده زینب ! که آسمان بر ستون صبر تو استوار ایستاده است .
اینک این ملائکه اند که صف به صف پیش روى تو زانو زده اند...
💢و تو را به صبورى دعوت مى کنند.
این تمامى پیامبران خداوندند که به تسلاى دل مجروح تو آمده اند.
جز اینجا و اکنون ، زمین کى تمام پیامبران را یک جا بر روى خویش دیده است.این صف اولیاست ، تمامى اولیاءاالله و این خود محمد (صلى االله علیه و آله و سلم ) است . #این پیامبر خاتم است که در میانه معرکه ایستاده است ، #محاسنش را در دست گرفته است و اشک مثل باران🌨 بهارى 🌸بر روى گونه هایش فرو مى ریزد.
🖤 یا جداه ! یا رسول االله ! یا محمداه ! این حسین توست که...نگاه کن زینب !
این خداست که به #تسلاى تو آمده است.خدا!... ببین که با فرزند پیامبرت چه مى کنند! ببین که بر سر عزیز تو چه مى آورند؟ ببین که نور #چشم على را...
نه . نه ، شکوه نکن زینب ! با خدا شکوه نکن ! از خدا #گلایه نکن .
فقط سرت را بر روى شانه هاى آرام بخش خدا بگذار و هاى هاى گریه کن.
خودت را #فقط_به_خدا بسپار.
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
🌹 #پیامکی_از_بهشت 🌹
🌸ای مردم ، #مواظب باشيد ضد انقلاب داخلي و خارجي و دشمنان اسلام ( آمريكا و اسرائيل ) #مثل مار #زخم خورده در كمين هستند كه ضربة خود را به جمهوري اسلامي وارد سازند ،
🍃 مواظب باشيد و #هميشه پيروي از رهبر عزيزمان و حمايت از روحانيت اصيل را سرلوحه حركت اسلامي خود قرار دهید .🍂
🕊 #شهید_والامقام 🕊
#شهید_محمدرضا_ذکریا🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 2⃣7⃣#قسمت_هفتادو_دوم 💢و در آغوشش میگیرند... و تو گمان
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
3⃣7⃣#قسمت_هفتادو_سوم
💢#رقیه خود را به روى سر مى اندازد.... و مثل مرغ پر کنده پیچ و تاب مى خورد.مى نشیند، برمى خیزد، دور سر مى چرخد، به سر نگاه مى کند، بر سر و صورت و دهان خود مى کوبد، خم مى شود، زانو مى زند، سر را در آغوش مى کشد، مى بوید، مى بوسد،
خون سر را با دست و صورت و مژگان خود مى سترد... و با خون خود که از دهان و گوشه لبها و صورت خود جارى شده در مى آمیزد، اشک مى ریزد، ضجه مى زند، صیحه مى کشد، مویه مى کند، روى مى خراشد، گریه 😭مى کند، مى خندد، تاولهاى پایش را به پدر نشان مى دهد، شکوه مى کند، دلدارى مى دهد، اعتراض مى کند، تسلى مى طلبد....
🖤و #خرابه را و #جان_همه_خراباتیان را به آتش 🔥مى کشد.... بابا! چه کسى محاسن تو را #خونین کرده است ؟بابا! چه کسى رگهاى تو را #بریده است ؟بابا! چه کسى در این کوچکى مرا #یتیم کرده است؟ بابا! چه کسى یتیم را #پرستارى کند تا بزرگ شود؟بابا! این زنان #بى_پناه را چه کسى پناه دهد؟بابا! این چشمهاى گریان، این موهاى پریشان، این غربیان و بى پناهان را چه کسى #دستگیرى کند؟بابا! شبها وقت خواب ، چه کسى برایم #قرآن بخواند؟ چه کسى بادستهایش #موهایم را شانه کند؟ چه کسى با لبهایش #اشکهایم را بروید؟
چه کسى با بوسه هایش #غصه هایم را بزداید؟
💢چه کسى #سرم را بر زانویش بگذارد؟ چه کسى #دلم را آرام کند؟کاش مرده بودم بابا! کاش فداى تو مى شدم !
کاش زیر خاك بودم ! کاش به دنیا نمى آمدم ! کاش کور مى شدم و تو را در این حال و روز نمى دیدم.مگر نگفتند به سفر مى روى بابا؟ این #چه_سفرى بود که میان سر و بدنت #فاصله انداخت؟ این چه سفرى بود که #تو را از #من گرفت ؟باباى شجاع من ! چه کسى #جراءت کرد بر سینه تو بنشیند؟ چه کسى #جراءت کرد سرت را از تن جدا کند؟
🖤چه کسى #جراءت کرد دخترت را یتیم کند؟تو کجا بودى بابا وقتى ما را بر #شتربى_جهاز نشاندند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما #سیلى مى زدند؟تو کجا بودى بابا وقتى کاروان را #تند مى راندند و زهره مان را آب مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى #آب را از ما دریغ مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما #گرسنگى مى دادند؟ تو کجا بودى بابا وقتى #عمه_ام را #کتک مى زدند؟
💢تو کجا بودى بابا وقتى برادرم #سجاد را به #زنجیر مى بستند؟تو کجا بودى بابا وقتى #شبها در #بیابانهاى ترسناك #رهایمان مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى #سایه_بانى را در ظل آفتاب از ما مضایقه مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى مردم به ما مى #خندیدند😄⁉️تو کجا بودى
بابا وقتى ما بر روى شتر #خواب مى رفتیم و ازمرکب #مى_افتادیم و زیردست وپاى شترها مى ماندیم ؟تو کجا بودى بابا وقتى #مردم از #اسارتماشادىکردندو#پیش_چشمهاى_گریان_ما مى #رقصیدند؟
🖤تو کجا بودى بابا وقتى بدنهایمان #زخم شد و پوست صورتهایمان برآمد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب #سجاد را در سایه شتر خوابانده بود و او را باد مى زد و گریه مى کرد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب نمازهاى شبش را #نشسته مى خواند و دور از چشم ما تا صبح🌥 #گریه مى کرد؟
تو کجا بودى بابا وقتى #سکینه سرش را بر شانه عمه ام زینب مى گذاشت و زارزار مى گریست ؟تو کجا بودى بابا وقتى از #زخمهاى غل و زنجیر سجاد #خون مى چکید..
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸و او ثابت کرد که #اگر بخواهی در خیابانهای تهران هم میتوانی #شهید شوی!🕊 #شهید_علی_خلیلی🌷 🍃🌹🍃🌹 @S
7⃣7⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
♨️گاهی باید از حسین(ع)، چیزی فراتر از #اشک، 😭توبه و #برات_شش_گوشه خواست و در میدان عمل مردانه، آمر به معروف شد . عاشقان💓 #حسین (ع) پیروان خوبی می شوند مثل #علی_خلیلی،طلبه جوانی که غیرتش اجازه نداد عفّت خانم بی پناهی به حراج برود.در مقابل عده ای #نامرد که اسم مرد را به تاراج برده اند، ایستاد.
♨️امربه معروف کرد و تیغ جهالت نااهلان حنجرش را همچون حنجر خنجر خورده اربابش پاره کرد.#زخم خورد اما زخمی که از حرف های مردم بر دلش💛 ماند بیشتر از زخم های آن بی غیرت ها درد داشتدر عجبم از عده ای که برای #اسارت حضرت زینب(س) گریه می کنند اما وقتی این روزها کسی مردانه از #ناموس این خاک دفاع می کند ، بی تفاوتی را پیشنهاد می دهند...
♨️شاید هم چون مردم #کوفه اول نامه📩 نوشته و در وقت عمل شمشیرها🗡 را تیز کرده اندتیزی شمشیرها بیشتر از جسم، #دل را زخم می کند.مثل دلِ #طلبه_شهید که از این همه نصیحت های بی فکرسوخت. او به فکر راه ارباب و رضایت رهبرش بود و مردم به فکر سازشی که جز #ذلت چیزی در آن نیست
♨️او درد کشید ماهها و با دلی #شکسته💔 شهید شد😭 شهادتت مبارک #مدافع_ناموس.....زنان این سرزمین تا جان در بدن دارند مدیون مدافعانی همچون تو هستند.
دعا کن🤲 به #حرمت خون های پاکتان زینبی زندگی کنیم و #زینبی بمانیم.🌺
🕊به مناسبت تولد
#شهید_علی_خلیلی🌷
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃سامرا و کوچه های ساکتش، حرم و غربتش ، #سرداب مقدس و امام غائب از نظر، دل زائر و بغض #انتظار، دو رکعت نماز و #دعای_فرج....
همه را مدیون مدافعانی هستیم که با جانشان، امنیتِ جانمان را تأمین می کنند.آنان که به عشق #ائمه_اطهار هرجا زنگ خطری به صدا درآمد، جان بر کف حاضر شدند🙂
🍂مهدی نوروزی از همان مدافعانی است که جسارت به حرم های سوریه، #سامرا و ظلم به خانواده های شیعه را تاب نیاورد و برای دفاع راهی شد👣
🍃شجاعتش باعث شد تا به او لقب #شیر_سامرا بدهند. خط شکن بود و هرجا که نیروها در تنگنا بودند، چشم امیدشان به فرمانده بود تا خط محاصره را بشکندو همه چیز ختم به خیرشود.🌴
🍂از دعای همسر در خطبه #عقد تا دعای مادر در زیر قبه #شش_گوشه به شهادتش ختم می شد.📿
🍃شب های جمعه از سامرا به #کربلا می رفت .#زیارت_عاشورا با بغض می خواند ، روضه میخواند و گریه می کرد.شاید در #روضه_علی_اصغر، محمد هادی اش رابه #شش_ماهه حسین سپرد و از او دل کند😭
🍂بعد از زیارت #اربعین در جست و جوی شهادت راه سامرا را پیش گرفت وآخر هم شهد #شهادت نصیبش شد. آخرین نفس را به یگانگی معبود شهادت داد و و با ذکر #لا_اله_الا_الله شهید شد.🕊
🍃او رفت و حالا دل داغدار خانواده باقی مانده و حرف های عده ای که نمکِ روی #زخم است...
و #محمد_هادی که سخت برای پدر #دلتنگ است....
.✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🍂به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مهدی_نوروزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃آقاجان سلام..
ببخش که مثل همیشه با دیدن #جمعه تقویم به یادت می افتیم.
و شرمنده ذکر #اللهم_عجل_لولیک_الفرج را زمزمه می کنیم.شرمنده ایم که تعداد دعاهای عهد قضا شده از دستمان رفته و خیلی وقت است به جای خواندن #دعای_ندبه و اشک و التماس برای آمدنت ، خواب هفت پادشاه را می بینیم و ککمان هم نمی گزد.
🍃ببخش که این روزها از خودمان هم #غافل شده ایم و غرق مشکلات زندگی.
از شرمندگی پدرهای دست خالی تا آنان که کمر در پسماندهای غذای دیگران خم کرده اند دیگر رمقی برایمان نگذاشته.
🍃حال شاکی از ۸ سال خنجر از پشت خوردن ، به جان هم افتاده ایم .
عده ای تلاش می کنند تا نجات یابند از این #باتلاق نفس گیر و عده ای به جای چاره ،قهر را بر آشتی ترجیح داده اند و پشت کرده اند به آینده ای که قرار است با دست خودشان رقم بخورد..
فراموش کرده اند که مسئول اند در برابر حق خودشان و حق دیگران .
میگویند راه سیاست و دین باید جدا باشد مگر نه که خدا در #قرآن می فرماید: « #سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر آنکه خودشان بخواهند.»
🍃مولا جان دلم گرفته ...
عده ای #نمک خوردند ، #نمکدان شکستند و مردم #زخم خورده اند و هر حرفی ، حکایت همان نمک های بیرون ریخته از نمکدان شکسته است که زخمشان با آن میسوزد.اما کاش کاری کنند تا فردا مرهمی باشد بر زخم های امروز ودیروزشان...
🍃یا صاحب الزمان، دعا کن مردم بیدار شوند از این خواب مصلحتی....
انتخاب کنند و نگذارند باز هم روزهای تلخ سالهای قبل تکرار شود. ...
ما #خسته ایم از این روزای سخت...#خودت_برس_به_فریادمان.....
#أین_المضطر_الذی_یجاب_اذا_دعا
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
به مناسبت #جمعههای_انتظار
#ظهور #فرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃سامرا و کوچه های ساکتش، حرم و غربتش ، #سرداب مقدس و امام غائب از نظر، دل زائر و بغض #انتظار، دو رکعت نماز و #دعای_فرج....
همه را مدیون مدافعانی هستیم که با جانشان، امنیتِ جانمان را تأمین می کنند.آنان که به عشق #ائمه_اطهار هرجا زنگ خطری به صدا درآمد، جان بر کف حاضر شدند🙂
🍂مهدی نوروزی از همان مدافعانی است که جسارت به حرم های سوریه، #سامرا و ظلم به خانواده های شیعه را تاب نیاورد و برای دفاع راهی شد👣
🍃شجاعتش باعث شد تا به او لقب #شیر_سامرا بدهند. خط شکن بود و هرجا که نیروها در تنگنا بودند، چشم امیدشان به فرمانده بود تا خط محاصره را بشکندو همه چیز ختم به خیرشود.🌴
🍂از دعای همسر در خطبه #عقد تا دعای مادر در زیر قبه #شش_گوشه به شهادتش ختم می شد.📿
🍃شب های جمعه از سامرا به #کربلا می رفت .#زیارت_عاشورا با بغض می خواند ، روضه میخواند و گریه می کرد.شاید در #روضه_علی_اصغر، محمد هادی اش رابه #شش_ماهه حسین سپرد و از او دل کند😭
🍂بعد از زیارت #اربعین در جست و جوی شهادت راه سامرا را پیش گرفت وآخر هم شهد #شهادت نصیبش شد. آخرین نفس را به یگانگی معبود شهادت داد و و با ذکر #لا_اله_الا_الله شهید شد.🕊
🍃او رفت و حالا دل داغدار خانواده باقی مانده و حرف های عده ای که نمکِ روی #زخم است...
و #محمد_هادی که سخت برای پدر #دلتنگ است....
.✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🍂به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مهدی_نوروزی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃آقاجان سلام..
ببخش که مثل همیشه با دیدن #جمعه تقویم به یادت می افتیم.
و شرمنده ذکر #اللهم_عجل_لولیک_الفرج را زمزمه می کنیم.شرمنده ایم که تعداد دعاهای عهد قضا شده از دستمان رفته و خیلی وقت است به جای خواندن #دعای_ندبه و اشک و التماس برای آمدنت ، خواب هفت پادشاه را می بینیم و ککمان هم نمی گزد.
🍃ببخش که این روزها از خودمان هم #غافل شده ایم و غرق مشکلات زندگی.
از شرمندگی پدرهای دست خالی تا آنان که کمر در پسماندهای غذای دیگران خم کرده اند دیگر رمقی برایمان نگذاشته.
🍃حال شاکی از ۸ سال خنجر از پشت خوردن ، به جان هم افتاده ایم .
عده ای تلاش می کنند تا نجات یابند از این #باتلاق نفس گیر و عده ای به جای چاره ،قهر را بر آشتی ترجیح داده اند و پشت کرده اند به آینده ای که قرار است با دست خودشان رقم بخورد..
فراموش کرده اند که مسئول اند در برابر حق خودشان و حق دیگران .
میگویند راه سیاست و دین باید جدا باشد مگر نه که خدا در #قرآن می فرماید: « #سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر آنکه خودشان بخواهند.»
🍃مولا جان دلم گرفته ...
عده ای #نمک خوردند ، #نمکدان شکستند و مردم #زخم خورده اند و هر حرفی ، حکایت همان نمک های بیرون ریخته از نمکدان شکسته است که زخمشان با آن میسوزد.اما کاش کاری کنند تا فردا مرهمی باشد بر زخم های امروز ودیروزشان...
🍃یا صاحب الزمان، دعا کن مردم بیدار شوند از این خواب مصلحتی....
انتخاب کنند و نگذارند باز هم روزهای تلخ سالهای قبل تکرار شود. ...
ما #خسته ایم از این روزای سخت...#خودت_برس_به_فریادمان.....
#أین_المضطر_الذی_یجاب_اذا_دعا
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
به مناسبت #جمعههای_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #انتخاب #ظهور #فرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌟یادگار از #پدرم کهنه تفنگی باقیست
و لباسی که بر آن #زخم فشنگی باقیست
🌟یادگار پدرم دوش به #من می نالید
که از این قصه فقط
هفته جنگی💥 باقیست
نازدانه شهید: #امیرحسین
#شهید_علی_آقاعبداللهی(ابوامیر)
#شیر_خانطومان
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh