eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
6.4هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣2⃣3⃣ 🌷 ✍به قلم خواهر بزرگوار 🌹 🔰چند ماهی از آقا رسول و آقا محمودرضا می گذشت.من در حد دو شهید🌷 آشنایی داشتم، غافل از اینکه محمد، سخت به تکاپو افتاده برای شناختن این دو شهید 👥و بعدها متوجه شدم سخت دلبسته ی💞 هر دو شده. 🔰یه روز یادمه شروع کرد به توضیح دادن راجع به آقا محمودرضا بیضایی:📜 اسمش محمودرضاست اما اسم نظامیش . اهل تبریز؛ یه دختر داره مثل فرشته ها، اسمش . 🔰می دونستی بعد از چند ماه اولین کسی که روز چراغ های💡 حرم عمه ی سادات (س) رو کرده، آقا محمودرضا بوده؟😍 🔰چنان با هیجان 😃و با حوصله از می گفت که اگر خبر نداشتم، فکر می کردم حتما باهاش آشنا بوده! 🔰آخرش گفت: ببین! من برادر شهید بیضایی رو دارم، می تونی ازش اطلاعات بگیری! من مات مونده بودم😦! بگیرم برای چی؟!! 🔰گفت: چی میشه صفحه ی اینستای خودتو بزنی به نامش؟ من رو معرفی می کنم توی اینستا📱، تو هم آقا محمودرضا ؛و شروع کرد از غربت این دو شهید👥 گفتن... 🔰راست می گفت. با این که ماه ها از این دو عزیز می گذشت، اما کمتر کسی ازشون اطلاعات داشت.حتی یادمه یه روز ناراحت😔 اومد و گفت:امروز رفته بودم بهشت زهرا (س) 🔰 یه بنر زده بودن برای ؛ دو طرف بنر دو تا عکس متفاوت از آقا محمودرضا بود. زیر یکی نوشته بود محمودرضا ؛ زیر یکی نوشته بود حسین ! 🔰مردم حتی انقدر نمی دونن که این دو نفر یکی اند✔️!!! خلاصه خودش شروع به کار کرد. اسم صفحه ی منم عوض کرد📱؛ صفحه شد به نام 🔰اوایل خودش صفحه رو اداره می کرد، تا بعدها که داد دست من. حدود روز از گذشته بود که به خودم اومدم و دیدم صاحب پیج آقا رسول و آقا محمودرضا به رفقای شهیدش رسیده🕊... 🔰حالا دیگه لازم بود آقا محمودرضا رو توی اینستا به همه معرفی کنم... کجای کار ما می لنگه😔؟! چرا محمدرضا با معرفی و شناسایی آقا رسول، به وصال رسید و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم؟! 🔰همیشه یاد کوثر خانم بود. می گفت: آقا محمودرضا یه ی کوچولو داره... چقدر گاهی دلتنگ 💔بود برای زیارت آقا محمودرضا. اما دستش نمی رسید. 🔰محمدرضا دست دراز کرد و دست های آقا رسول و حسین آقای نصرتی رو گرفت👌...گاهی فکر می کنم نفر بعدی که دستش برسه به دستهای کیه؟ این زنجیره⛓ ادامه داره؟! شادی ارواح طیبه شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
بعد از شهادتش🕊 یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول #محرم شروع شده بود.روز دوم ظاهرا نزدیک مصطفی #خمپاره میزنن💥 و خاک شدیدی بلند میشه؛ راوی در اون حالت گفت: سید ابراهیم #شهید شد. مصطفی با اون لحن شیرینش و سر و روی خاکی گفت: الان وقتم نیس، #تاسوعا وقتمه. #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #شهید_تاسوعا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣9⃣4⃣ 🌷 💠ساعت به وقت شهادت 🔰انگار دلم از داغون بود. از استرس داشتم خفه می‌شدم😰. من توی این دو سال و نیم دائم می‌خوندم. حتی جای لالایی🎶 محمدعلیم آیةالکرسی می خوندم. 🔰فاطمہ می‌گفت: " چرا برای من نمی‌خونی؟" می‌گفتم این برای . نمی‌تونستم آیةالکرسی بخونم. همش نصفه می‌خوندم باقیش فراموشم می‌شد😢. 🔰تا ظهر تاسوعا نمی‌تونستم جایی بند بشم. همیشه دلم به این خوش بود تا من ندم اتفاقی برای عزیزم نمیوفته🚫. اون روز ظهر رفتم . 🔰نمی‌دونم چرا روحانی داشت اون هم به فارسی می‌خوند. دعای علقمه خودش روضه بازِ😭. اومدم دعای همیشه خودم را بگم که زنده و سالم بیاد، شرمم شد😔. 🔰فقط به اندازه چند دقیقه از شرمندگی گفتم: " هر طور صلاح می‌دونید و خواست شماست، فقط همین👌."وقتی ساعت⏰ را گفتن شوکه شدم😦. 🔰من روز به وقت ما ساعت ١٢ این رو گفتم. مصطفام ظهر تاسوعا به وقت ساعت ۱۱:۴۰ شهید شد🌷 و خدا و بیت رو دید. این رو هم بگم که ساعت ما یک ساعت از سوریه جلوتره🕐. یعنی فقط چند دقیقه قبل خدا خودش دلمـ❤️ رو راضی کرد. راوی: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آقا عبدالله پنج شنبه، شب #تاسوعا حدود ساعت چهار بعدازظهر به شهادت🌷 رسیده بود. شب تاسوعا در #هیئت خودشان اعلام کرده بودند که چند نفر شهید شده‌اند و مادر و پدر همسرم که در آن هیئت حضور داشتند، متوجه نشده، چون اسم نیاورده بودند. منتها من هیئت دیگری بودم. برادر همسرم،آقا مصطفی از طریق تماس تلفنی یکی از دوستان صمیمی‌اش از جریان #شهادت با خبرشده بود. #شهید_تاسوعا #شهید_عبدالله_باقری @shahidNazarzadeh
1_27012881.mp3
4M
🎼 احساسی 🌴شاه مردا بعد از حیدره ابالفضل 🌴عاشق حسینم نوکر ابلفضل 🎤 👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
روزے که میرفت سوریہ ازش میپرسن حسین کے برمیگردے؟ گفت طولے نمیکشہ ولے تاسوعاخونہ ام که صبح #تاسوعا شهید میشہ وبرش میگردونن #شهـید_مدافع_حرم #شهید_حسین_جمالی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣4⃣6⃣ 🌷 💢سکانس اول: 🔸تو بودیم که پشت بیسیم📞 گفتند یکی از بچه ها شده و سه چهار تا زخمی.بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده❌!! 🔹همین طوری پیش رفت تا شب🌙، توی ، وسط سینه زنی، خبر شهادت 🌷را دادند .همه بهم ریختیم. 💢سکانس دوم: 🔸 بود.جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد☎️.خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم. زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد🕊 🔹به بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن🌷 تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅"گفت: آره اتفاقا تو فکرش بودم💭. 💢سکانس سوم: 🔸دو روز بعد، با که صحبت میکردم بهش گفتم:یکی با اسم شهید شده.گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش. از وقتی شهید شده🕊 حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده😔. 🔹چون خبر شهادتش رو توی هییت شب به بچه ها دادن.خوب موقعی گفتند.بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم.😔 💢سکانس آخر: 🔸وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم🎧 اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد🗯 این بود که اگه یک وقت شهید شه چی😰و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به محمدرضا فکر کردم. 🔹چه می دونستیم انقدر نزدیکه😭.چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود.شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم... نقل از تعدادی از 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍ #خاطره_شهدا🌷 مصطفی صدرزاده روز #تاسوعا شهید شد. خیلی دمغ و ناراحت بودیم. کمرمان شکسته بود. عصر عاشورا بعد از شکسته شدن #محاصره توانستیم به عقب برگردیم. با عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر روضه گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما. تک‌تک نیرو های سید ابراهیم را #بوسید. جمله‌اش به بچه های عرب زبان این بود:《أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ》 به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! منم چند روز دیگه #مهمان سید ابراهیم هستم.》 📚قسمتی از کتاب #عمار_حلب #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهدای_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰روح‌الله بود و دوستش علي فرمانده‌اش. گويا در حلب درگيري💥 شديد مي‌شود و قرار بود برگردند. به روح‌الله گفته بود برگرد من هستم. اما روح‌الله قبول نكرده❌ و گفته بود شما و بزرگ‌تر من مي‌مانم. 🔰وقتي برگشتند انفجاري💥 رخ مي‌دهد و ديگر روح‌الله را نمي‌بيند. بعد از عقب‌نشيني آن منطقه دست داعش👹 مي‌افتد. تمام بيمارستان‌هاي را گشتند اما روح‌الله را پيدا نكردند😔 🔰بعد از دوماه📆 كه منطقه را پس گرفتند خبر داده بودند دو نفر👥 را دفن كرديم. علي مي‌دانست كجاست. آن ساختمان را پيدا كرده بود و قبر را ديده بود. قسمتي از بدن دفن شده⚰ روح‌الله را پيدا كرد. 🔰 را در جاي ديگري دفن كرده بودند😭 و جاي ديگري. ذكر «يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ اِكْشِفْ لى كَرْبى بِحَقِ اَخْيكَ الْحُسَيْنِ» را تا لحظه شهادت🕊 زمزمه مي‌كرد تا اينكه به رسيد. آرزويش اين بود كه مثل (ع) شهيد شود. مثل او كه نمي‌شود، خدا قبول كند. 🔰در اولين اعزام🚌 و پنج روز بعد از رسيدن به سوريه روز 1/8/94 به شهادت🌷 رسيد اما پيكرش دوماه بعد در 5 دي‌ماه94 تشييع و در به خاك سپرده شد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰برای رسیدن به باید از گذشت 🔸تاسوعا یعنی ⇜مادیت دنیـ🌍ـا را کم دیدن ⇜یعنی دست رد به امان نامه زدن ⇜یعنی داشتن ⇜یعنی ولایت پذیری♥️ ⇜یعنی بر لب آب، شهید شدن یعنی ابوالفضل عباس(ع) 🔹و آنان که شهید شدن🌷 و تاسوعایی زیستن. در زندگیتان تاسوعای زیادی سراغتان می آید، زنهار که نکنی😔 وگرنه در عاشورای زندگی‌ات نخواهی دانست چه باید کرد⁉️⁉️ فرمانده قرارگاه فتح 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸مصطفی صدرزاده روز شهید شد🕊 خیلی دمغ و ناراحت بودیم😞 کمرمان شکسته بود. عصر بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم. 🔹با رفتیم مقر، با چند نفر دیگر👥 گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما. 🔸تک‌تک نیرو های را بوسید. جمله‌اش به بچه های عرب زبان این بود⚜أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ. به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! چند روز دیگه مهمان سید ابراهیم هستم🌷 📚قسمتی از کتاب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh