eitaa logo
شعری
104 دنبال‌کننده
38 عکس
3 ویدیو
0 فایل
(جسارتاً) اشعار و یادداشت های محمد امین زاده @ebn_e_majid
مشاهده در ایتا
دانلود
نصرت از سایرین نمی‌خواهیم تکیه بر نصرت خدا داریم گنبد آهنین نمی‌خواهیم خودمان "گنبد طلا" داریم ! @sheari
برای خدا همیشه اولویت با سنت های الهی ست او سابقه ی به مسلخ فرستادن اولیائش را فراوان دارد ولی سابقه ی زیر پا گذاشتن سنت هایش را هرگز اصلاً اولیاء او کسانی هستند که به دنبال احیاء سنتهای الهی و در مسیر تحقق آنها گام بردارند و گام آخر هم بذل جان است آنها کسانی هستند که هم زندگی و هم مرگ را وقف احیاء همین سنتهای الهی کرده اند پس انتظار اشتباهی ست که سنتهای الهی فدای اولیاء الهی شوند اگر به ما بود می‌خواستیم هیچ ظالمی فرصت نوشیدن جرعه‌ای آب پیدا نکند و هیچ صالحی لا اقل قبل از به اتمام رساندن کشت و کارش و چیدن ثمراتش اجلش فرا نرسد دوست داشتیم صحنه ها و موقعیت های امید بخش هرگز بر هم نخورد و صحنه های ظلمانی و یأس برانگیز ولو به معجزه ای پاک شود و مثل رویا از آنها بیدار شویم ولی او نشان داده که موقعیت ها فقط وقتی پایدار باقی میمانند و یا تغییر میکنند که او بخواهد و او وقتی میخواهد که سنتهایش در این عالم چنان اقتضاء کنند چه صحنه بر وفق مراد بندگان باشد ، چه نباشد! او میخواهد چشم امید بندگانش به خودش باشد میخواهد دل به موقعیت ها نبندند و موضع گیری بیاموزند از همین روست که گاهی صحنه‌هایی را که دل مومنین به آن شاد است را برهم میزند گاه آنجایی که مومنین دل به پیروزی بسته اند شکست را به کامشان میچشاند و آنجا که از امکانات مأیوس و به خدا امیدوار و متوکلند پیروزی را . امروز نیز که شاید امید جهان اسلام و مظلومان عالم معطوف به ایران بود و هیچ کس دوست نداشت گردی بر آبرو و اقتدار این ام القرای جهان اسلام بنشیند ، خدا با گرفتن جمعی از پاک ترین ها و دوست داشتنی ترین ها و تکیه گاه ترین های از امت اسلام شاید میخواهد نور امید را از دل نامیدی بیرون بکشد و باز به همه نشان دهد که در این عالمی که امثال رسول خدا و علی و ... آن را ترک کردند ولی رسالت آنها بر زمین نماند و سنتهایش پامال نشد ، با رفتن غلامان آنها هم قواعد عالم برجا هستند ما باید بدانیم در این دنیا هیچ تکیه گاهی جز رحمت و حکمت او نیست و هیچ چیزی جز غضب او وحشت ندارد موقعیت ها و آدم ها می آیند و میروند همانطور که ما آمدیم و خواهیم رفت ✍ محمد امین زاده @sheari
من نگران آبرو و اعتبار او بودم ... او اهل صدق وصفا بود زحمتکش و پرتلاش بود و روز و شب نمی شناخت اهل گلایه و شکایت نبود و دوست و دشمن بر این اوصاف او شهادت میدهند ولی درختانی که او کاشته بود هنوز همگی به ثمر ننشسته بودند برگ و بار داشتند ولی هنوز همه ی میوه هایش نرسیده بودند و فرصت رو به اتمام بود پیش خود میگفتم این مرد خیلی زحمت کشید ولی میوه هایی که وعده اش را به مردم داده بود خیلی هاشان هنوز نرسیده حق او نیست که در یاد مردم در زمره ی کسانی بماند که وعده های سر خرمن انتخاباتی میدهند و بعد همه را فراموش میکنند آخر او از چیزی فروگذار نکرده من نگران میوه ها نبودم ، که بالاخره روزی میرسیدند و مردم از آنها بهره مند میشدند نگران اعتبار او و اعتماد مردمی بودم که صدق و صفا را در او دیده بودند و دل به وعده هایش سپرده بودند آری حق این سیدِ زلالِ زحمتکشِ مظلوم ، بی اعتمادی و بی اعتباری نبود ... تا اینکه خدا صحنه را به هم ریخت کاری با او کرد که با بهترینِ اولیاء خودش میکرد و او نیز آرزویش را داشت شهادت ... و همگان را از خبر شهادت او با نمایشی کم نظیر مطلع کرد او مردم را ذره ذره از شهادت او باخبر کرد و روضه ی او را وقتی خواند که مجلس آماده بود ابتدا دلها را نگران کرد و همه را دعا گوی او و خواب را برای او از چشمان مردم گرفت و بیم و امید را نسبت به سرنوشت او در دلها ریخت و در نهایت همه را از شهادت او باخبر کرد و دلها را در سوگ او سوزاند... من خودم دیدم که مراسم تشییع او مانند دریای غمی بود که پیکرهای او و همراهانش مانند موج اشک و هق هقی در آن به راه افتاده بود و از کنار هرکه رد میشد او را هم به خود ملحق میکرد آری من دیدم که اگر بنده نتواند از حق خودش دفاع کند خدای او عاجز نیست دیدم خدا چطور آبرویش را خرید و اعتباری به او داد که به هیچ باغبانی که باغش به ثمر نشسته بود هم نداده بود و خدا باز به من فهماند که اگر کسی در راه او جهاد کند و نا امید نباشد اگر همه هم بخواهند او را زمین بزنند خودش دست او را میگیرد او نگذاشت آبرو و اعتبارش خدشه دار شود بلکه به او آبرویی داد که آبرو داران عالم آرزویش را دارند چه عاقبت خوبی داشت زندگی مجاهدانه ی او... ✍محمد امین زاده @sheari
"صحنه ی رقابت جای دیگری ست" جبهه ی انقلاب اگر این رقابت را ببازد ، جای دیگری باخته است . همان جایی که منطق با هیجان و منطق با لجبازی در رقابت است . و آغاز این لجبازی از آنجایی شروع شد که کارآمدی کمتر شد و وعده ها جامه ی عمل نپوشید و بخش قابل توجهی از مردم به این باور رسیدند که دعواها بر سر احقاق حقوق مردم نیست و عرصه ی انتخابات تبدیل به عرصه ی رقابت جناح های سیاسی برای رسیدن مسند قدرت شده است. فلذا عده ی زیادی یا انتخاب را تحریم کردند و یا به کسانی روی خوش نشان دادند که ساز مخالفت و طعنه به نظام را کوک کردند ، هرچند که هیچ لیاقتی از خود نشان نداده باشند! اگرچه آن باور لا اقل نسبت به همه ی نامزد های موجود در صحنه درست نبود ، لکن وقتی کارآمدی نباشد و وعده ها یا سر خرمن باشد یا به هر دلیلی عملی نشود حصول این تلقی برای مردم جای تعجب ندارد . و الا این مردم همان مردمی هستند که سال ۸۸ با مشارکت هشتاد و پنج درصدی رأی تایید و یا انتقاد خودشان را نسبت به وضع موجود در صندوق جمهوری اسلامی انداختند و با صندوق رأی در نهایت صلح و آشتی بودند ! ولی هر چه کارآمدی کمتر شد اقبال مردم هم کمتر شد . اکنون اما مشارکت به حداقل انتظارات ما رسیده است ، اگرچه در بسیاری از کشورهای جهان با همین اندازه مشارکت کلاه از سر برمیدارند ولی جمهوری اسلامی ادعای بزرگتری داشته و دارد و این میزان مشارکت کمتر از آنی است که شایسته ی جمهوری اسلامی باشد . حال به نقطه ای رسیدیم که میزان مشارکت ما جای قمار ندارد . اگر کارآمدی را در دوران پیش رو هم نتوانیم اثبات کنیم و بهبود ببخشیم اوضاع از این هم وخیم تر میشود . هر چند عده ای میخواهند همین میزان مشارکت را هم غنیمت بدانند و با هر انگیزه ای از آن برای به حاکمیت رساندن هم کیشان خود بهره بردارند ولی کسی که دلسوز این نظام و این کشور است می‌داند که این میزان مشارکت دیگر آن دارایی نیست که بتوان از آن ارتزاق کرد ، بلکه تنها راه این است که آن را سرمایه گذاری کرد . سرمایه گذاری روی نامزدی که بتوان با کارآمدی اش امیدهای مرده و یا محتضر را احیا کرد و مردم را با صندوق رأی بیش از پیش آشتی داد تا این سرمایه ی حقیقی جمهوری اسلامی یعنی "مشارکت حداکثری" به خزانه بازگردد تا هم بقای نظام باشد و هم رضای مردم . فلذا انتخاب معقول انتخاب کسی است که هم کارآمدی اش را به اثبات رسانده باشد و هم دل در گروی این جناح و آن جناح نداشته باشد و همّ و غمّش نظام جمهوری اسلامی باشد و مردم . ✍محمد امین زاده @sheari
بی تفاوت باش و گردن هم نگیر و غُر بزن فاز روشنفکر دانا را بگیر و غُر بزن از گرانی و تورم شکوه کن ، اما خودت گوشه ای بنشین تماشا کن بمیر و غُر بزن سهم تو از سرنوشت کشورت یک رأی نیست؟! یا تو هم برخیز یا ذلت پذیر و غُر بزن ! @sheari
فرق است که ابتدای پاییز از راه برسی؛ یا آخرین روزهای زمستان! حکایت این روزها حکایت از دنیا رفتن کشاورزی است که در آخرین روزهای تابستان از راه رسید و در آخرین روزهای زمستان از دنیا رفت . کشاورزی که بعد از بهار و تابستانی که بر خلاف انتظار برگ و باری نداشت کار را از دست کشاورز بی مسئولیتی که این بلا را بر سر زمین حاصلخیزی که آفت زده بود و بی ثمر ، آورده بود گرفت ، روی زمین کار کرد آفت ها را کُشت و بذرها را کِشت ، به هنگام شخم زد و به هنگام آبیاری کرد و نگاه از زمین برنداشت تا آخرین روزهای زمستان ! ولی اجل مهلتش نداد و لباس سبز بهار را بر قامت زمینش ندید . و حالا ، یعنی در آخرین روزهای زمستان کشاورز دیگری از راه رسیده و کافیست که بنشیند و تماشا کند تا بهار از راه برسد و بزم عید را برپا کند و پُز شکوفه ها را به مردم بدهد و با سخاوتمندی در باغ را باز کند تا مردم سیزده خود را در باغ سرسبز او بدر کنند ! شکوه ای نیست ، بالاخره دنیا منزلی است که هر انسانی روزی بار بر زمین میگذار و روزی دیگر باید بار از زمین بردارد. ولی کاش مردم هم بفهمند که میوه های فردا حاصل زحمت های باغبان مرحوم است . کاش نه او را متهم کنند که چرا در دوران باغبانی اش میوه ای از باغ او نچیدند ؟ و نه باغبان تازه از راه رسیده را مالک و مدبر بهار بدانند . البته مردم چه شاکر باشند و چه ناشکر ، باغبان مرحوم مزد زحماتش را میگیرد و روزی از خوان خدا میخورد و بهار باغش را از منزلی دیگر تماشا میکند . این ما مردمیم که در بوته ی امتحان و ابتلا مانده ایم تا قدردان باشیم یا کفور . ✍️محمد امین‌زاده @sheari
روضه ی "خودت" را گوش بده مدتی ست که در مجالس روضه دیگر به روضه ی روضه خوان گوش نمیدهم؛ به روضه ی خودم گوش میدهم! به اینکه چه مصیبت ها و چه بلاهایی بر سر این خاندان عصمت و طهارت آمد و چه جسارتهایی شد گوش نمیدهم؛ به روضه ی خودم گوش میدهم! روضه خوان از آزادگی حُرّ که می خواند من بر اسارت خود می گریم و از وفای عباس که می خواند ، بر بی وفایی خود ... روضه ی من این است که تفاوتم چیست با کسانی که روبروی حسین ایستادند و یا او را تنها گذاشتند؟ آخر برای یزیدی شدن حتماً نیاز نیست آدم تیری بیاندازد و یا خیمه ای را آتش بزند ، بلکه همین کافیست که به روی خودت نیاوری و بی تفاوت بگذری و در گوشه ای بنشینی و تماشا کنی و حتی اشک بریزی ! اگر نبود ماجرای کربلا ، با اطمینان میگفتم که من هم حسینی ام ، ولی چه کنم که کربلا بوده و پرده از سستی عهد من و امثال من برداشته . آخر تا همین اواخر سال شصت هجری و تا قبل از جدی شدن حرکت امام و جدی شدن تهدید ها و سختی ها و ناملایمات ، امام حسین فقط در کوفه هجده هزار لبیک گوی جان بر لب آمده داشت که العجل العجل گویان در فراق امام بیقراری میکردند . اما ریزش ها و لغزش ها و حتی دشمنی ها از زمانی شروع شد که ابتلائات جدی شد و دوست داشتنی ها با هم در تضاد آمد ، دوست داشتن جان و مال و اهل و عیال و عافیت و ... با دوست داشتن امام . آنجا بود که عیار عشق ها روشن شد و صف عاشقانِ دوران عافیت از عاشقان دوران ابتلاء جدا شد . و اینجا بود که به خودم نگاه انداختم و دیدم که ما أعظَمَ مُصیبَتی ... باید بر حال خود گریه کنم نه بر حال امام و یارانش به حال آنها فقط باید غبطه خورد و بر حال خود فقط باید گریست من عاشق حسین هستم ولی عشقِ تنها برای حسینی شدن کافی نیست ! باید بیش از هرچیزی عاشق حسین بود . برای به یاری حسین شتافتن باید عشق دیگری همسنگ عشق او در دلت نباشد که پایت را بلرزاند! ... آری روضه های من به وسعت و تعداد تمام عشق ها و دلبستگی های پیدا و پنهان من است . دلبستگی هایی که تا به حال چنان قدرت و فتّانگی از خود نشان نداده اند چون تا به حال حیاتشان در معرض خطر قرار نگرفته است ، چون در دوران عافیت به سر میبرم . و این روضه را خود اباعبدالله علیه السلام برای ما خوانده اند : إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ باید به این روضه ها گوش داد و گریست ،نه برای اینکه ناامید شویم ، برای اینکه غافلگیر نشویم و برای اینکه روضه ها آراممان نکند و اشک، آتش غیرتمان را خاموش نکند بلکه بیقرارمان کند تا در تکاپو باشیم و از عمق جان و عاجزانه از خدا صدق و ثبات قدم بخواهیم و برایش فکری کنیم. باشد که به خود آییم تا این موج سرخوشیِ دریای عافیت جسم بی جان ما را بر سخره های ابتلاء نکوبد ... در روضه ها به حال خودم گریه می کنم بر روضه ی زوال خودم گریه می کنم در عافیت حسینی و در ابتلا ولی... آری من از ملال خودم گریه میکنم ✍️محمد امین زاده @sheari
آااای ، بمیرم برای داغ غمت جگرم سوخت بس که داد زدی بس که فریاد می‌زدی پسرم... وَلدی یا علی ، علی وَلَدی... مُردم آنجا که دیدمت صدبار به زمین خوردی و بلند شدی روی زانو رسیدی و گفتی چه کنم بعد تو ؟ علی! مددی @sheari
عباس! امید خیمه ی مایی تو محبوب ترین عموی دنیایی تو صد روز دگر هم نرسد آب هنوز پیروزی و سربلند و سقایی تو رفتی به فرات رو زدی تا چه شود؟ برگرد و خودت بیا ، که دریایی تو... ... @sheari
هدایت شده از شعری
حتی تحمل عطشش را نداشتیم لب تشنه بود ، دل نگران هم شهید شد... @sheari
هدایت شده از شعری
تو کیستی که نشد سرد داغ رفتن تو ؟ گذشت اینهمه از روز جان سپردن تو محال نیست که نامم شود فراموشم محال باشد عزیزم ، زِ یاد بردن تو برای سوختنش حاجتی به مقتل نیست بس است بر جگرم صرف تشنه ماندن تو کجاست آن جگری که نسوخت اما دید ؟ کنار نعش برادر عزا گرفتن تو کنار پیکر اکبر که می‌زدی فریاد کدام سنگ نشد آب از شکستن تو ؟ ولی مصیبت عظمی ست اینکه فاطمه هم کنار خواهر تو آمده به دیدن تو و خاک بر دهنم بیش از این نمی‌گویم : نداشت سابقه آیین سر بریدن تو ... هزار سال چو زنها گریستیم ، حسین... چه ها گذشت در آن ازدحام بر تن تو @sheari
شعری
روضه ی "خودت" را گوش بده مدتی ست که در مجالس روضه دیگر به روضه ی روضه خوان گوش نمیدهم؛ به روضه ی خو
ماندن در خیمه ی حسین بزرگی میخواهد... من هم امروز مثل شما امام حسین علیه السلام را با زیارت اربعینش زیارت می کردم که در میانه ی زیارت به این فراز رسیدم ؛ (وَقَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا ، وَبَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنیٰ ، وَشَرَیٰ آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدَّیٰ فِی هَوَاهُ ، وَأَسْخَطَکَ وَأَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَأَطَاعَ مِنْ عِبادِکَ أَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ ، وَحَمَلَةَ الْأَوْزارِ ، الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ) امام عسکری (علیه السلام) میفرماند کسانی بر علیه امام حسین (علیه السلام) هم پیمان شدند که دنیا آنها را فریب داده بود ،آنها حاضر شدند حظ همراهی با امام و سعادت جاودانه را به کمترین بها بفروشند ! آنها اخرت و ابدِ خویش را بهایی ناچیز فروختند ! ببین انسان از کجا میرسد به شقاوت و اطاعت اشقیاء و آتش نشینان و چطور حاضر میشود خشم خدا و اولیائش را به جان بخرد؟! شقاوت شاخ و دم ندارد! حرام زادگی نمیخواهد! بغض و کینه نمیخواهد! کافیست فقط فریب دنیا را بخوری و دل در دامن هوا و هوس بگذاری ... اگر چنین شد آنوقت کافی است که در زمانه ای قرار بگیریم که روزی در مسیر زندگی مان با کاروان حسین هم منزل شویم و با وعده ی حسین و وعید ابن زیاد روبرو شویم آنوقت است که آن "دل درگروِ دنیا داشتن" بی رحم ترین امتدادش را به ما نشان میدهد و سر برنگردانده میبینیم که کجاییم... الّا ما رَحِمَ ربّی ... چه میشود که انسان دُرّی را با خرمهره ای تاخت میزند؟ حساب و کتاب از این ساده تر؟ مشکل اینجاست که انسان وقتی کوچک بود و وقتی از دنیا کوچک تر بود و قتی قدر خودش را ندانست و عمر خود را مَهر رسیدن به بهره های صیغه ایِ دنیا کرد، طبیعی است که ارزش همراهی حسین را نفهمد و این فرصت استثنایی را با بزرگترین تهدید زندگی اش اشتباه بگیرد . چنین انسانی مثل کودک نا بالغی است که تا توپش را گرو بگیری حاضر است خزانه ی پدرش را هم لو بدهد تا توپش را پس بگیرد . کودک چه میداند خزانه ی پدرش چه ارزشی دارد ؟ انسان نابالغ چه میداند قرب خدا چیست ؟ چه میداند یاری حسین چه ارزشی دارد؟ او که عمری را به دنبال لذت های فانی دنیا بوده و حتی آرزوهای محالش هم از آسمان دنیا بیرون نمیزند چرا باید حسین را بگیرد و دنیا را بدهد ؟ آری این فراز را که می خواندم نگاهی به خود انداختم و دلبستگی هایم را مرور کردم و اسبابِ بی ارزش و کم ارزشِ شوق و هراسم را در زندگی دیدم و چشمانم را بستم و عاجزانه از این سرونوشت شوم به او پناه بردم و از او خواستم که مرا این قدر کوچک و نابالغ مپسندد . باید دعا کرد و از هرکرانه تیری روان کرد تا باشد در این میانه یکی خالصانه باشد و کارگر شود... دعا رأس دارایی انسان است و امید ما به شفاعت حسین است که مگر او شفیع و همراه ما شود و در همراهی اش این خار از گل رویش آبرو بگیرد . باشد که با دعای حسین در حقِ ما، تکانی بخوریم ، قدر خود را بدانیم و دل از دنیا بیرون کنیم و بزرگ شویم تا قدر همراهی حسین را بدانیم و فریب دنیا را نخوریم... اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ ✍️محمد امین زاده @sheari