به فلک میرود آه سحر از سینهی ما
تو همی بر نکُنی دیده ز خواب سحری
#سعدی
#خوشنویسی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یادآوری🕯🕯🕯
قالب شعری
قِطعه:
شعری را که معمولاً قافیههای آن، در پایان مصراعهای زوج میآید و در آن دربارهی یک موضوع خاص سخن گفته میشود، یعنی وحدت موضوع دارد، قطعه می نامند.
نامگذاری قطعه به این نام، بدان سبب است که گویا پارهای از یک قصیده است. پیدایش قطعه، به آغاز شعر فارسی باز میگردد؛ زیرا در شعر رودکی، پدر شعر فارسی، قطعات زیبایی یافت میشود.
محتوای قطعه معمولاً اخلاقی، تعلیمی، حکایت، شکایت، مدح، هَجو(بدگویی و عیبجویی)، تقاضا و... است. معروفترین قطعهسرایان، عبارتند از: انوری(قرن ششم)، ابنیَمین(قرن هشتم) و پروین اعتصامی(قرن چهاردهم).
قطعهای از سعدی
گُلی خوشبوی در حمّام روزی
رسید از دست مخدومی به دستم
بدو گفتم که مُشکی یا عَبیری
که از بوی دلاویز تو مستم؟
بگفتا: من گِلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
قطعهای از پروین اعتصامی
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست؟
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
به کاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
برون شدن ز خرابات زندگی، هشیار
ز خود نرفتن و پیمانهای نپیمودن
رهی که گمرهیاش در پی است، نسپَردن
دری که فتنهاش اندر پس است، نگشودن
آرایههای ادبی، ص ۲۹ و ۳۰.
#قالبهای_شعری
#قطعه
#اطلاعات_ادبی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل بر میگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود
حرف منت نیست، اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کیم؟ باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود
#فاضل_نظری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
نه شادم نه محزون، نه خاکم نه گردون
نه لفظم نه مضمون، چه معنیستم من؟
#بیدل_دهلوی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
#حافظ
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
#حافظ
#خوشنویسی(سیاه مشق)
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
انسان شناسی ۱۲۱.mp3
11.3M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۱۲۱
#آیتالله_جوادی_آملی
#استاد_شجاعی
💥من هرچی تلاش میکنم نمیتونم حسادتم رو درمان کنم!
💥من هرچی تمرین میکنم، نمیتونم افکار منفی رو از خودم دور کنم!
من هرچی زور میزنم حریفِ تکبر و غرورِ درون خودم نمیشم!
- چقدر این جاده سخته ... میانبر نداره ؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یادآوری🕯🕯🕯
قالبهای شعری
قصیده:
در قصیده، قافیهی مصراع اول با مصراعهای زوج یکسان است و تعداد ابیات آن، از پانزده بیت بیشتر است.
قصیده از نیمهی قرن سوم هجری قمری در ادبیات شعر فارسی، به تقلید از عربی پدید آمد. بخشهای قصیده عبارتند از:
مَطلَع: بیت نخستین قصیده را گویند.
مَقطَع: بیت آخر قصیده است.
تَغَزُّل: مقدمهی قصیده است با مضامینی چون عشق، یاد جوانی، وصف طبیعت و ... .
تخلُّص: بیت یا ابیاتی که شاعر بدان وسیله، از مقدمه رهایی مییابد و به اصل گفتار میپردازد؛ یعنی رابط میان مقدمه و تنهی اصلی قصیده است.
تنهی اصلی قصیده: مقصود اصلی شاعر است با محتوایی همچون مدح، مرثیه، پند و اندرز، عرفان، حکمت و ... .
شَریطه و دعا: شامل دعا برای جاودانه بودن ممدوح که در پایان قصیده و در جواب جملاتی شرطی میآید.
تجدید مطلع: آوردن بیتی مُصَرَّع در اثنای قصیده برای انتقال از موضوعی به موضوع دیگر و طولانی ساختن قصیده است.
توجه: بخشهایی نظیر تعزّل، تخلّص،تجدید مطلع و شریطه تنها در بعضی از قصاید دیده میشود.
معمولاً شاعر، تخلّص( به معنی نام شعری) خود را در مقطع قصیده میآورد.
رودکی، منوچهری، فرّخی، ناصرخسرو، مسعود سعد، انوری، خاقانی، سعدی، ملکالشعرای بهار، مهدی حمیدی و مهرداد اوستا، نامداران عرصهی قصیدهاند.
اینک بخشی از یک قصیدهی فرّخی سیستانی:
دل من همیداد روزی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی، هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن، دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبودست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندان که یک سو نهی آشنایی...
با تلخیص از آرایههای ادبی، دکتر هادی، ص ۱۴ - ۱۹ .
#قصیده
#قالبهای_شعری
#اطلاعات_ادبی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
بخشی از گفتو گوی مَلِک و وزیر
وزیر گفت: از دو تن باید دوری گُزید: یکی آن که نیکی و بدی، یکسان پندارد و عِقابِ عُقبا را انکار آرد و دیگر آن که چشم را از نظر حرام، و گوش را از سماعِ فحش و غیبت، و فرج را از ناشایست، و دل را از اندیشهی حرص و حسد و ایذا، باز نتوانَد داشت...
ملک گفت: صفتِ سفاهت بر تو دُرُست میآید و کسوتِ وقاحت بر تو چُست. وزیر گفت: سه تن بابتِ این سِمَت باشند: درودگری که چوب میتراشد و تراشه در خانه میگذارد تا خانه بر وی تنگ شود. و حَلّاقی که در کار خویش مهارتی ندارد؛ سرِ مردمان مجروح میگردانَد و از اُجرت محروم مانَد. و توانگری که در غربت مُقام کند و مال او به دست دشمن افتد و به اهل و فرزند نرسد.
لغات:
عقاب: جزای گناه و عمل بد
عقبا: آخرت
سماع: شنیدن
ایذا: آزار، اذیت
سفاهت: نادانی
کسوت: لباس
وقاحت: بیشرمی، گستاخی
چُست: موزون، برازنده
بابتِ: لایقِ، درخورِ
درودگر: نجّار
حلاق: سلمانی، سرتراش
مُقام کردن: اقامت کردن، ساکن شدن.
شرح کلیله و دمنه، باب پادشاه و برهمنان، ص ۲۶۰ و ۲۶۱.
#کلیله_و_دمنه
#نصرالله_منشی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#در_مسیر_نوشتن
نمونهی یک #نثر_ادبی موفق
اتاقم چهارفصل داشت
باران
لبخند
اندوه
و خیره شدن بر دیوار
باران، بهار بود؛ گریستن مدام که یکباره از بارش میایستاد و به آفتاب ملایمی منتهی میشد.
لبخند، تابستان بود؛ گرم و شیرین؛ پر از زندگی. جوشیدن و خروشیدن و پیش بردن؛ پخته شدن نارسها و به کمال رسیدن ناتمامها.
اندوه، پاییز بود؛ میل به ریزش؛ تنهایی ممتد؛ راه رفتن بیانگیزه دور اتاق؛ بیاشتها؛ رو به سردی؛ پاییزی که اگر میبارید هم تهش آفتاب گرمی در نمیآمد.
سوز میآمد و خط و نشان میکشید.
زمستان اما، همان خیره شدن به دیوار بود. دراز کشیدن وسط اتاق و زل زدن به سقفی که لابد دیگر نگاهم را، رنگ چشمهایم را حفظ بود.
زمستان رکود بود. نه باران داشت. نه آفتاب داشت. بغض هم حتی نداشت.
یک دلگرفتگی بیتپش بود. یک دلگرفتگی مانده؛ تاریخ گذشته؛ یخ زده.
سکوت خالی بود؛ آه سرد بود.
آنقدر که اتاق هم یخ میزد.
اتاقم چهارفصل داشت. ولی هروقت از درش بیرون میرفتم فقط تابستان و بهارش را میریختم توی کوله و باخود میبردم.
تابستان را میگذاشتم برای چاقسلامتیها و احوالپرسیها. گپ و گفتها و آشناییها.
بهار را میگذاشتم برای بین راه...
برای قدمهام...
اما همیشه
هر وقت بهار را از جیب بزرگ کولهام بیرون میآوردم، پاییز، غم کوچکی که به من وابستگی زیادی داشت، هرطور بود خودش را بالا میکشید. میرفت در چشمم. گریهام میگرفت. میرفت روی لبم. ساکت میشدم. میرفت توی پاهام، سرگردان قدم میزدم. میرفت توی قلبم. شعر میشدم و برای انجمن آخر هفته چهار غزل مینوشتم. چهار غزل تکه پاره.
چهاره پاره مینوشتم و میرفتم انجمن. انجمنی که هیچ وقت در آن شعر نخواندم!
کنج اتاقم نشستهام
زمستانم!
#ریحانه_ابوترابی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
من آنگه خود کسی باشم که در میدان حکم او
نه دل باشم، نه جان باشم، نه سر باشم، نه تن باشم
#سنایی_غزنوی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
دانی چه گفتهاند بنی عوف در عرب
نسل بُریده بِه که مَوالید بیادب
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
با آن که دلم از غم هجرت خون است
شادی به غم توام ز غم افزون است
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب!
هجرانش چنین است، وصالش چون است؟
#رودکی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیَم هنوز که روز وصال چیست؟
#هلالی_جغتایی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
خیالِ حوصلهٔ بَحر میپَزَد، هیهات
چههاست در سرِ این قطرهٔ محال اندیش؟
#حافظ
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
وگفت: حقیقت فقر انقطاع است از دنیا و آخرت، و مستغنی شدن به خداوندِ دنیا و آخرت.
#تذکرة_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
📣📣اطلاعیه
دانشگاه پیام نور قم، از متقاضیان به تدریس در این دانشگاه با مدرک دکتری(یا دانشجوی دکتری) دعوت به همکاری مینماید.
به این منظور لازم است متقاضیان، مدارک هویتی، رزومه علمی و آخرین مدرک تحصیلی خود را حداکثر تا ۳۰ آبان به مدیر گروه مربوطه ارسال فرمایند.
مدیر گروه ادبیات فارسی و زبانهای خارجه(عربی و انگلیسی):
@fadak_shekardast
هر که با پاکدلان، صبح و مَسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
زهد با نیّت پاک است، نه با جامهی پاک
ای بس آلوده که پاکیزه رِدایی دارد
شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت
خنده، بیچاره ندانست که جایی دارد
سوی بتخانه مرو، پند بَرَهمَن مشنو
بتپرستی مکن، این مُلک خدایی دارد
هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود
باید افروخت چراغی که ضیایی دارد
گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب
بره، دور از رمه و عزمِ چرایی دارد
مور، هرگز به در قصر سلیمان نرود
تا که در لانهی خود، برگ و نوایی دارد
گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده
آخر این دُرّ گرانمایه، بهایی دارد
فرّخ آن شاخک نورُسته که در باغ وجود
وقتِ رُستن، هوس نشو و نمایی دارد
صرف باطل نکند عمر گرامی "پروین"
آن که چون پیرِ خرد، راهنمایی دارد
لغات:
مسا: شب، عصر
ردا: بالاپوش، هر لباسی که روی لباسهای دیگر پوشند
برهمن: پیشوای برهمایی
ضیا : نور
خیرگی: بیهودگی
غزلهای شاعران امروز از صدر مشروطه تا کنون، مجید شفق، ص ۹۴.
#پروین_اعتصامی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast