eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
531 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
669 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
مطالبی که در این کانال می‌خوانید: (روزهای جمعه) و شعرهایی از: در حال تکمیل.... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🏵می‌نویسم سخن از آتش دل بر کاغذ جای آنست اگر شعله زند در کاغذ "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
مشتاق درد را به مداوا چه احتیاج؟ بیمار عشق را به مسیحا چه احتیاج؟ تا کی به ناز رفتن و گفتن که: جان بده؟ جان می‌دهم، بیا، به تقاضا چه احتیاج؟ "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲   من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران گنج حُسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟ من برای تو خرابم، تو برای دگران خلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ! کاش بودم من دل خسته به‌جای دگران پیش ازین بود هوای دگران در سر من خاک کویت ز سرم برد هوای دگران پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست وه! که آرد سر من رشک بپای دگران گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد روزی من شود، ای کاش! بلای دگران دل غمگین هلالی بجفای تو خوشست ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران  "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
گر برون می‌آید آن بی‌رحم، زارم می‌کُشد ور نمی‌آید، به درد انتظارم می‌کُشد "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
با چنین حسن ترا ماه فلک چون گویم؟ آفتابی! به‌ تو یارب نرسد هیچ زوال! "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
يار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به‌ چشم! گفت: قطعا هم مبين سوي دگر، گفتم: به‌ چشم! گفت: يار از غير ما پوشان نظر، گفتم: به‌ چشم! وانگهي دزديده در ما مي‌نگر، گفتم: به‌ چشم! گفت: با ما دوستي مي‌کن به‌ دل، گفتم: به‌ جان! گفت: راه عشق ما مي‌رو به‌ سر، گفتم: به‌ چشم! گفت: با چشمت بگو تا: در ميان مردمان سوي ما هردم نيندازد نظر، گفتم: به‌ چشم! گفت: اگر با ما سخن داري، به‌ چشم دل بگو تا نگردد گوش مردم با خبر، گفتم: به‌ چشم! گفت: اگر خواهي غبار فتنه بنشيند ز راه برفشان آبي به خاک رهگذر، گفتم: به‌ چشم! گفت: اگر خواهد دلت زين لعل ميگون خنده‌اي گريه‌ها مي‌کن به صد خون جگر، گفتم: به‌ چشم! گفت: جاي من کجا لايق بود؟ گفتم: به‌ دل گفت: مي‌خواهم جزين جاي دگر، گفتم: به‌ چشم! گفت: اگر گردي شبي از روي چون ماهم جدا تا سحرگاهان ستاره مي‌شمر، گفتم: به‌ چشم! گفت: اگر دارد، هلالي، چشم گريانت غبار کحل بينايي بکش زين خاک در، گفتم: به‌ چشم "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
معلم گوئیا امروز درس عشق می‌گوید که در فریاد می‌بینیم طفلان را به مکتب‌ها "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
  نادیده می‌کنی، چو فتد دیده بر منت جانم فدای دیدن و نادیده کردنت فردا، که ریزه ریزه شود تن به‌زیر خاک برخیزم و چو ذره درآیم ز روزنت با آنکه رفت روشنی چشمم از غمت دارم هنوز دوست تر از چشم روشنت گر می‌کشی، نمیروم از صید گاه تو دست منست و حلقه فتراک توسنت بر دامن تو باده گلگون چکیده‌است یا خون ماست آنکه گرفتست دامنت؟ مستی و گردنی چو صُراحی کشیده‌ای خوش آنکه دست خویش در آرم به‌گردنت دیگر تو را چه باک، هلالی، ز دشمنان؟ کان ماه با تو دوست شد و مُرد دشمنت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من آگه نیَم هنوز که روز وصال چیست؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز قدر یاران وفادار نداند هرگز خوش طبیبیست مسیحا دم و جان بخش ولی چاره عاشق بیمار نداند هرگز دردمندی، که چو من، تلخی هجران نچشید لذت شربت دیدار نداند هرگز ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی ترا هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز تا رخت هست کسی کی طرف گل بیند؟ مگر آنکس که گل از خار نداند هرگز درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو حال دلهای گرفتار نداند هرگز از هلالی مطلب هوش، که آن مست خراب شیوه مردم هشیار نداند هرگز 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast