انسان شناسی ۱۲۳.mp3
11.41M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۱۲۳
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
⚡️چرا من اینهمه سال دارم مرتب نماز شب میخونم، اما اصلاً برای خدا به بیتابی و دلتنگی نیفتادم؟
⚡️چرا من اینهمه سال دارم سخنرانی گوش میکنم، کتابهای معرفتی میخونم، اما تغییر زیادی در وجود من اتفاق نمیفته؟
⚡️چرا من در طول روز، اشتیاقی برای حرف زدن با امام زمان علیهالسلام ندارم؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر سوی موج فتنه گرفتهست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
صلّی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاک جبهه خونآلوده
ما منتظر امام غائب هستیم
او منتظر امام قائم بوده
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
#یاد_شهدا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#بداهه
#مطروحه
میخواهمت، چنان که شبِ خسته خواب را
میجویمت، چنان که لبِ تشنه آب را
◇شاعر:قیصرامینپور
◇وزن: مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
یا
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
◇قافیه: خواب، آب،....( اب )
ردیف: را
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از فصل فاصله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل گنجشکی در صاعقهها، بارانها
سخت میلرزد از وحشت بمبارانها
صحبت برگ و تگرگ است میان دو لبش
که از آن میخورد اینگونه به هم دندانها
شانۀ کوچک او دست خودش نیست، ببین
گوییا موج تب آمیخته با هذیانها
بهت او سخت شبیه است به مبهوتی آن
بیگناهی که بریزد به سرش بهتانها
بمب میافتد و چون زلزله میلرزد از آن
قامت پنجرهها و کمر ایوانها
کوچهاش بود کجا؟ خانۀ او بود کجا؟
چه شبیهاند به یکدیگر این ویرانها
مادرش نیست، ولی حتما" برمیگردد
پیش از آنی که شود خشک گل گلدانها
با خودش میگوید مادر برمیگردد
با همان سینی و لبخند و همان لیوانها
باز این کوچه پر از خندۀ ما خواهد شد
خانه پر میشود از زمزمۀ مهمانها
شهرِ ویرانشده پر میشود از آویشن
میفروشند گل و شادی در دکّانها
باز گلدان لب پنجره گل خواهد داد
مثل وجدان و دل مردۀ این انسانها...
#محمدرضا_ترکی
#کودکان_غزه
#مرگ_انسانیت
#مرگ_وجدان
@faslefaaseleh
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت، ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کَون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش، برِ پیرِ مُغان بردم دوش
کاو به تأیید نظر، حلّ معما میکرد
دیدمش خرّم و خندان، قدح باده به دست
و اندر آن آینه، صد گونه تماشا میکرد
گفتم: این جام جهانبین، به تو کی داد حکیم؟
گفت: آن روز که این گنبد مینا میکرد
بیدلی در همه احوال، خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور، خدا را میکرد...
نکات:
بیت ۱ - دل: قلب، به تعبیر عُرَفا، جایگاه تجلی انوار الهی و واسطهی میان عالم جسم و معناست.
جام جم: جامی که در آن، همهی اسرار عالم دیده میشود. دل پاک و غیبنما و رازگشای عارف.
بیگانه: کسی که در مقام سیر وسلوک برنیامده و قدم در راه طریقت ننهاده است.
بیت۲ - کون و مکان: هستیِ مکاندار، دنیای مادی.
گمشدگان لب دریا: کسانی که به حقیقت نرسیدهاند و از دریای عشق و معرفت، بیخبرند. شاید مراد حافظ، فلاسفه باشند که لبی از حقیقت تر نکردهاند. در عرفان، دریا، مظهر عالم عشق و حقیقت است و صحرا و خشکی، مظهر عالم ماده.
بیت ۳ - پیر مغان: پیر طریقت. پیر در اصطلاح عارفان، کسی است که در وادی سیر و سلوک، به مرحلهی کمال رسیده باشد و بتواند خامانِ رهنرفته را که قدم در این وادی پرخطر گذاشتهاند، دستگیری کند و آنان را از لغزش و گمراهی مصون دارد و به سرمنزل مقصود هدایت کند.
بیت ۴ - قدح باده: جام می، استعاره از دل
قدح باده به دست بودن: به احوال دل توجه داشتن
آینه: همان دل است
بیت ۵ - جام جهانبین: استعاره از دل.
گنبد مینا: استعاره از آسمان آبی.
بیت ۶ - بیدل: دل از دست داده و دلباخته، عاشق.
در همه احوال، خدا با او بود: برگرفته از آیهی ۴ سورهی حدید(۵۷): وَ هُوَ مَعَکُم اَینَما کُنتُم. و هر جا که باشید، خدا با شماست.
جهت اطلاع از نکات بیشتر و معانی بیتها و ادامهی غزل، رجوع بفرمایید به شاخ نبات حافظ، دکتر برزگر خالقی، ص ۳۴۱ - ۳۴۴.
#شاخ_نبات_حافظ
#حافظ_شیرازی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تصنیف
#شهرامناظری
در هوایت بیقرارم....
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
به خلوتی که سخن می شود حجاب آنجا
حدیث دل به زبانِ نگاه، می گویم
#اقبال_لاهوری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
انسان شناسی ۱۲۴.mp3
11.23M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۱۲۴
#استاد_شجاعی
#آیتالله_ضیاء_آبادی
💥 احساس میکنم زیر پام خالی شده!
💥 احساس میکنم دیگه تحمل دلشورهها و اضطرابهام رو ندارم!
💥 احساس میکنم به تهِ ناامیدی و پوچی رسیدم!
💥 احساس میکنم وسط یه طوفان شِن گیر کردم، نمیتونم جلو راهمو ببینم!
من چـــــــرا اینجوری شدم؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یادآوری🕯🕯🕯
قالبهای شعری
چهارپاره:
شعری است شامل چند دوبیتی با قافیههای مختلف که از نظر معنا با هم ارتباط دارند و معمولاً مصراعهای زوج همقافیهاند. البته قافیه به صورتهای دیگری هم در این نوع شعر، به کار رفته است.
چهارپاره در وزن، آزاد است. این قالب، پس از مشروطه در ایران رواج یافت و درونمایهی آن، بیشتر اجتماعی و غنایی است. به این قالب، دوبیتی پیوسته هم میگویند.
فریدون تَوَلَّلی، پرویز خانلری و فریدون مُشیری از چهارپارهسرایان معروفند.
بخشی از یک چهارپاره از توللی:
بَلَم آرام چون قویی سبکسار
به نرمی بر سرِ کارون همیرفت
به نخلستان ساحل، قرص خورشید
ز دامان افق، بیرون همیرفت
شَفَق بازیکنان در جنبش باد
شکوه دیگر و راز دگر داشت
به دشت پرشقایق، باد سرمست
تو پنداری که پاورچین گذر داشت...
آرایههای ادبی، ص ۵۲ - ۵۴.
#قالبهای_شعری
#چهارپاره
#اطلاعات_ادبی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
حکایتی از گلستان سعدی📚📚📚
نذر توانگر بخیل
توانگری بخیل را، پسری رنجور بود. نیکخواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآنی کنی از بهر وی، یا بذل قربانی. لَختی به اندیشه فرو رفت و گفت: مُصحَفِ مهجور، اَولیتر که گلّهی دور. صاحبدلی بشنید و گفت: ختمش، به علت آن اختیار آمد که قرآن، بر سر زبان است و زر، در میان جان.
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همراه بودی دست دادن
به دیناری چو خر، در گِل بمانند
ور الحمدی بخواهی، صد بخوانند
لغات:
رنجور: بیمار
لختی: اندکی
مصحف: قرآن
مهجور: ترکشده
اولیتر: سزاوارتر
اختیار آمدن: انتخاب کردن
کلیات سعدی، گلستان، باب ششم در ضعف و پیری، ص ۱۵۱.
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
انسان شناسی ۱۲۵.mp3
11.56M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۱۲۵
#استاد_شجاعی
#استاد_میرباقری
♨️ چرا با اینکه میدونم فلان گناه، تمام املاک بهشتی منو نابود میکنه، باز هم نمیتونم انجامش ندم؟
♨️ چرا با اینکه میدونم بوی گند فلان گناه، فرشتگان همجوار منو آزار میده، نمی تونم خودمو کنترل کنم؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
درخت روشنایی☘☘☘
تو درخت روشنایی، گُلِ مهر، برگ و بارت
تو شمیم آشنایی، همه شوقها نثارت
تو سرود ابر و باران و طراوت ِ بهاران
همه دشت، انتظارت.
هله ای نسیم اشراقِ کرانههای قدسی
بگشا به روی من، پنجرهای ز باغ فردا
که شنیدم از لب شب
نفسِ ستارهها را
دلم آشیانِ دریا شد و نغمهی صبوحم
گُل و نکهت ستاره
همه لحظههام محرابِ نمایشِ محبت
تو بمان که جمله هستی، به صفای تو بمانَد...
بر کران بیکران، دکتر صبور، ص ۴۸۴ و ۴۸۵.
#شفیعی_کدکنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast